#علماء
💬 روزی سلطان اولجایتو محمد مغولی مجلسی تشکیل داد و علمای اهل سنت را جمع کرد و #علامه_حلی ره را نیز فرا خواند.
🤔 علامه ره در هنگام ورود کفش خود را زیر بغل گرفت و به سلطان سلام کرد و در کنار او نشست.
📣 به او گفتند چرا به سلطان سجده و ادب نکردی؟
✔️ گفت: حضرت رسولالله سلطانالسلاطین بود و مردم به او سلام میکردند و در آیه شریفه هم آمده است «فَإِذَا دَخَلْتُم بُیوتًا فَسَلِّمُوا عَلَی أَنفُسِکمْ تَحِیةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُبَارَکةً طَیبَةً ».
علاوه بر اینکه در میان ما و شما اختلافی نیست که سجده مخصوص خداست.
📣 گفتند چرا کنار سلطان نشستی؟
✔️ گفت: چون غیر از آنجا جای خالی ندیدم و حدیث نبوی است که در حین ورود به مجلس، هرجای خالی یافتی بنشین.
ادامه دارد...👇👇👇
👆👆👆... ادامه مطلب قبل
📣 گفتند: نعلین چه ارزشی داشت که آن را به مجلس سلطان آوردی؟
✔️ گفت: ترسیدم حنفیمذهب آن را بدزدد چنانکه رئیسشان کفش پیامبر(صلی الله علیه و آله) را دزدید.
😡 حنفیها معترض شدند که ابوحنیفه در زمان آن حضرت وجود نداشته است.
علامه ره گفت: فراموشم شد! گویا دزدِ کفش، شافعی بوده است.
😤 همین گفتگو و اعتراض درباره شافعیان، مالکیان و حنبلیان تکرار شد.
📢 #علامه_حلی ره رو به سلطان کرد و گفت: حالا مکشوف شد که هیچیک از رؤسای مذاهب اربعه در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) نبوده است و آرای آنان، رأی و نظر اختراعی خودشان است؛ اما مذهب شیعه تابع امیرالمؤمنین علیه السلام است که وصی و برادر آن حضرت بوده و به منزله نفس و جان وی است. علامه ره در ادامهٔ #مناظره، خطبه بلیغی خواند و سلطان در انتهای مناظره شیعه شد و گویا تا آخر عمر بر همین اعتقاد ماند.
🙂 علامه ره تا زمان مرگ سلطان محمد خدابنده در ایران ماند و به نشر معارف و فرهنگ تشیع پرداخت. همچنین در همه سفرها همراه سلطان بود و به پیشنهاد او مدرسه سیاری از خیمه و چادر ساخته شد تا در مواقع سفر حمل شده و در هرکجا که کاروان اقامت نمود، علامه ره به تدریس و مباحثه بپردازد و کتاب ارزشمند «منهاج الکرامه» را که در موضوع امامت است برای سلطان نوشت و در همان زمان منتشر شد.
🌐 @mabahes_7
#علماء
ملاقات با امام زمان(عجل الله تعالی فرجه)
💬 دو بار دیدار #علامه_حلی ره با امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه) جزو داستانهای مشهور است.
🕐 داستان نخست مربوط به نیمهتمام ماندن کتابی است که #علامه_حلی ره از یکی از علمای اهل سنت امانت گرفته بود تا از آن نسخه برداری کند. ولی نیمه شب خواب مانع نوشتن میشود در این هنگام امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه) وارد شده و از علامه میخواهد که ادامه کار استنساخ را به او واگذار کند.
✍ علامه پس از بیداری میبیند که نسخهبرداری کتاب تمام شده است.
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
🕑 ماجرای دوم مربوط به یکی از سفرهای #علامه_حلی ره به کربلا است.
علامه در میان راه با سیدی همراه میشود و پس از گفتگو با او متوجه میشود که او شخص بسیار عالمی است و مسائل مشکل علمی خود را با او در میان میگذارد و جواب میگیرد و در این بین از او سوال میکند که آیا در زمان غیبت کبری امکان ملاقات با امام عصر(عجل الله تعالی فرجه) وجود دارد؟ و همزمان تازیه از دستش میافتد آن شخص تازیانه را از زمین برداشته به علامه میدهد و جواب میدهد که چگونه ممکن نباشد در حالی که دست او هماکنون در دست توست.
✅ #علامه_حلی ره متوجه میشود که آن شخص خود امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه) است و خود را به پای ایشان میاندازد و از هوش می رود.
🌐 @mabahes_7