eitaa logo
کانال مولودی مداح دلسوخته(مداحان خورشید)
2.2هزار دنبال‌کننده
489 عکس
607 ویدیو
73 فایل
لینک های کانال های مداح دلسوخته: کانال مداح اهل بیت (ع) حاج یوسف ارجونی http://eitaa.com/yousofarjonei مولودی و عروسی @MadahanKhoorshed نوحه و روضه @Arsheyan_Eshgh روضه دفتری @Taranom_Noor ختم خوانی https://eitaa.com/joinchat/4272554106C86c6a6b80a
مشاهده در ایتا
دانلود
اگرچه جای پایش در زمین است صدایش جاری از عرش برین است هرآنچه خواستید از او بپرسید به افلاک آشناتر از زمین است اگر ثروت بخواهید آخرین اوست اگر ایمان بجویید اولین است اگرچه مسندش در عرش اعلی ست ولی با مستمندان همنشین است به جای نان غم ایتام خورده غذای هر شب و روزش همین است اگر تسبیح در دستش بگیرد مناجاتش طریق العارفین است اگر شمشیر در دستش بگیرد ثنایش کار جبریل امین است چنان از قلعه آن دروازه را کند که مانندی ندارد، بی قرین است خبر پیچید بین خیبری ها یداللهی که می گفتند این است چقدر اعجاز دارد دست هایش مگر دست خدا در آستین است؟ اگر بالا روم، پایین بیایم علی تنها صراط راستین است دوباره بی خود از خود کرد ما را که وصفش خود به خود شورآفرین است علی هم مصطفی را جان شیرین علی هم مصطفی را جانشین است به مدحش باکی از تضمین ندارم فقط حیدر امیرالمومنین است 🔸شاعر:
عقل گفت از باغ فردوس آرزو داری کجا را؟ حور می خواهی ز جنت یا مقام کبریا را؟ گفتمش رضوان و انعام کثیرش سهم خوبان‌ جز نمی از آب کوثر که به وجد آورده ما را با تعجب گفت آخر آب؟ گفتم آب آری… نیست پاداشی از این جذاب تر روز جزا را گفت در فردوس نهری از عسل جاری ست! گفتم آنچه از دست علی باشد لذیذ است و گوارا حوض و آبش هر دو معمولی ست، ساقی بی نظیر است آخرش از شوق در صف می کشاند انبیا را منتظر می مانم آن دنیا چون اسکندر بیاید پای حوض آخر نشانش می دهم آب بقا را خواست بشناسد علی را، گفتمش کو عقلت ای عقل؟ جز خدا و خاتمش نشناخت قدر مرتضی را هیچکس نشناخت مولا را، ولی او می شناسد شب به شب کوچه به کوچه سائل دردآشنا را گفت شاه ماسوا بودن کجا و زاغه گردی؟ گفتم او خود دوست دارد هم نشینی با گدا را او که دائم انبیا را در خفا یاری نموده بوده یار مصطفی هم چند روزی آشکارا کار جبرائیل اگر آوردن پیغام وحی است پس خدا روز احد فرموده باشد لافتی را نشنو از من مدح تیغ ذوالفقارش را که حیف است بشنو از مرحب که می گوید به حیدر مرحبا را منقلب شد، مست شد، گفتم نجف را بنگر ای عقل تا از انگور ضریحش خود بفهمی ماجرا را هرکسی شد مبتلایش، می رود بالا بهایش آری ایوان طلایش، قیمتی کرده طلا را چون منی در بحر عشقش دست و پا خواهد زد ای کاش روز حشر از خود نراند بنده بی دست و پا را از همین حالا به فکر توشه روز حسابم من که از این شعر نفروشم به عالم یک هجا را در قیامت نامه ها بی مِهر او مُهری ندارد جز صراط مستقیمش نیست راهی بنده ها را باز هم شعرم کم آورده است در توصیف حیدر انتهایش هم رسید و من نگفتم ابتدا را… 🔸شاعر :