#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح_و_شهادت
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
نجف به مضجع پاک تو با سلام رسیده
به پایبوسی تو مسجد الحرام رسیده
عجب نباشد اگر عرش هم زده زانو
چنین به حائر قدسی تو امام رسیده
بلند مرتبه شد هرکه بر تو اشکی ریخت
بلند گریه نموده به این مقام رسیده
::
کسی کنار تنت داد میکشد که خودش
به داد مردم عالم عَلَی الدوام رسیده
تن تو بندِ دل زینب است، پاره شده
پس ازتو جانْ به لبِ شاهِ تشنهکام رسیده
تنت شبیه اذان پخش شد، جگر گوشه!
اذان تو سرِ نیزه به شهر شام رسیده
کنار پیکر تو زینب آمده اما
شمیم حضرت صدیقه بر مشام رسیده
بگو که تیزی مِقراض یا نوک مسمار
بگو به پهلوی زخمیِ تو کدام رسیده؟
چقدر دشنهی تشنه! چقدر زخمِ عمیق!
صدای هلهلهها هم به بار عام رسیده
برای بُردن جسم تو ده نفر کم بود!
عبای مصطفوی نیز از خیام رسیده...
✍ #محسن_حنیفی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
پابه پای من و دل، عرش عزا میگیرد
میکشم آه و دل آینهها میگیرد
بر دلم، حسرت یک بوسه و میدیدم از او
بوسهها تیر جدا، نیزه جدا میگیرد
چه کنم وقت تماشای تنِ پامالش
دست اشک آمده و چشم مرا میگیرد
سر زانو کمکم کرد که کم کم برسم
روضهی مرگ من اینجاست که پا میگیرد
یک عبا دارم و یک دشت گل پاشیده
مگر این باغ در این باغچه جا میگیرد؟
آخرین لحظه صدایش جگرم را سوزاند
دلم از خاطرهی یا ابتا میگیرد
پهلویش زخم شده، سینهی او مجروح است
این هم ارثیست که از مادر ما میگیرد
✍ #میثم_مؤمنی_نژاد
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
#بصیرت #مقام_معظم_رهبری
آفرین بر هرکه گوشش بر دهانِ رهبری ست
رهبری که ناهی سرسخت بدعتآوری ست
افتخار ماست که پیر و مراد راهمان
خلق و خویش فاطمی و راه و رسمش حیدریست
بیرق اسلام باید در زمین محکم شود
این همان تکلیف هر رزمنده در هر سنگریست
جملهی "ما میتوانیم" از پیام کربلاست
اولین رکن و اساس جامعه خودباوریست
روضههای هرشب ما بی رسالت نیست نیست
اشک ما و باور ما موجب روشنگریست
کربلای دیگری برپا نخواهد شد دگر
خاکریز شیعه مملو از حمید باکریست
ارباً اربا هم شویم از حامیان رهبریم
ما مقلدهای چشمان علی اکبریم
خلق و خویش مصطفی و قد و بالایش علیست
چشم و ابرویش پیمبر نور سیمایش علیست
او علی بن حسین بن علی و فاطمهست
مادرش زهرای مرضیهست و بابایش علیست
میمنه تا میسره یا میسره تا میمنه
بهترین شیرینترین ذکر رجزهایش علیست
کوری چشم تمام قاسطین و مارقین
نقش سربندش وَ بازوبند زیبایش علیست
با علی یعنی حیات و بی علی یعنی ممات
عشق امروزش علی و عشق فردایش علیست
ابن ملجمها سر او را نشانه میروند
به همین جرمی که نام بامسمایش علیست
چون مدینه بار دیگر کوچهای وا میکنند
با هجوم تیغ و نیزه ارباً اربا میکنند
تیغ دشمن بی هوا برگ و برش را میبَرد
خنجری از پشتِ سر، بال و پرش را میبرد
هرکسی با حملهای، با حربهای، با ضربهای
پاره پاره پارههای پیکرش را میبرد
بگذرم ...من ماندهام آخر حسین از معرکه
با چه حالی تا حرم تاج سرش را میبرد
لشگری آمد برای بردنش تا خیمهها
چه غریبانه علیِ اکبرش را میبرد
مثل تسبیحی که با چنگی ز هم پاشیده است
تکه تکه در عبا پیغمبرش را میبرد
با چنین وضعی که در بین عبایی جمع شد
اکبرش را میبرد یا اصغرش را میبرد؟
دل شکسته بعد اکبر از دل نامحرمان
سمت خیمه همره خود خواهرش را میبرد
آخرش این مرثیه ما را مدینه میبرد...
✍ #علیرضا_خاکساری
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
وقت اذان ظهر چو اذن اذان گرفت
گویی مسیح کرب و بلا تازه جان گرفت
اعجاز بین چه کرد اذان گوی کربلا
کاری که جان هر دو جهان جان از آن گرفت
لب تشنه لب گشود و ز الله اکبرش
تنها نه جان حسین که جانی جهان گرفت
گفتا شهادتین به یکتایی اله
بر لب گواه، خاتم پیغمبران گرفت
آغوش دشت گشت پر از هیبت علی
وقتی شهادتین علی در اذان گرفت
قامت قیامتی که به قد قامت الصلوه
از قامتش بلند ستون،آسمان گرفت
سرو قدش چو محشر و محشر ز قامتش
حشر دگر ز قامت رعنا جوان گرفت
شبه رسول بود و به معراج کربلا
بر عرش گام زد ز بُراقش عنان گرفت
بعد از نماز ظهر که اذن جهاد خواست
گویی ز شاه تشنه لبان تازه، جان گرفت
چکمه به پا نموده حمایل به دوش و بعد
بر سر نهاده خُود و به دستی کمان گرفت
با دست دیگرش ز کمر تیغ حیدری
بر لب سرود ناد علی توامان گرفت
آن سبز پوش هاشمیان آفتاب مهر
همچون شهاب رخصتی از کهکشان گرفت
فرمود میروی و رود جان ز تن مرا
خوش میروی برو که دلم، آنچنان گرفت
گامی بزن برابر من شبه مصطفی
با رفتن تو قلب زمین و زمان گرفت
شد عازم نبرد و ز هل من مبارزش
خصمش رمید و جان ددان بی امان گرفت
برگشت تشنه لب به بر شاه عالمین
او را حسین کام و زبان در دهان گرفت
یعنی که تشنه تر ز پسر هست این پدر
دل ها به حال خسرو لب تشنگان گرفت
همچون علی به خیبر کرب و بلا، علی
آمد دوباره سر ز تن ملحدان گرفت
ناگه حسین دید که هنگامه ای به پاست
خورشید دشت کرب و بلا ناگهان گرفت
آه از دمی که همچو علی فرق او شکافت
جا در میان حلقه ی اهریمنان گرفت
هر کس که داشت تیغ و سنان زد به پیکرش
هر کس نداشت عاریه از این و آن گرفت
آه از دمی که پیکر او گشت چاک چاک
گل بوسه ها ز خنجر و تیغ و سنان گرفت
آه از دمی که زین غم جان سوز فاطمه
زانوی رنج و غم به بغل در جنان گرفت
آه از دمی که چشم تر باغبان بدید
که اندر بهار عمر گلش را خزان گرفت
آه از دمی که خسرو لب تشنگان رسید
بر دامنش حسین سر خون چکان گرفت
گفتا که در عزای تو افتاده ام ز پای
افتاده ام ز پا دل کون و مکان گرفت
گفتا پدر فدای لب خشک و تشنه ات
روح و روان ز پیکر شاه زمان گرفت
گفتا ببین پدر که چه سیراب گشته ام
سیراب شد ز کوثر و، خلد آشیان گرفت
زینب اگر نبود،سر نعش اکبرش
می داد جان حسین چو از او توان گرفت
روی عبا نهاده تن چاک چاک او
از بحر بُردنش مدد از هر جوان گرفت
گفتا جواد از غم جانسوز اهل بیت
وز چشم عاشقانش اشک روان گرفت
خاموش ای جواد کز این شعر جان گداز
خون شد دو چشم و قلب امام زمان گرفت
جواد کریم زاده
@Maddahankhomein
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
گذاشت بین عبایش تمام اعضا را
گرفت از دل صحرا عزیز لیلا را
به احتیاط عبا را بلند کرد ولی
گذاشت روی زمین جسم اربااربا را
نشست پهلوی اکبر بلند آه کشید
چنان که دید در آتش دوباره زهرا را
اذان کرب و بلا را هجاهجا کردند
بریده اند دَم لا اله الّا را
اگر که عمه در آن کشمکش نمی آمد
قرار بود که تشییع کنند بابا را
سوال مبهم مقتل شده است اینکه چرا
گذاشت بین عبا آن بلند بالا را
شاعر: #علی_کاوند
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
وقت وداع از حرم، نگاه پدرها
ملتمسانهتر است پشت پسرها
آه، پدرهاي خسته، آه، کمرها
آه، پسرهاي رفته، آه، جگرها
میرود و یک صدا به گریه میافتند
پشت سرش خیمهها به گریه میافتند
باز نمایان شده جلال پیمبر
باز تماشا شده جمال پیمبر
پرده بر انداخته کمال پیمبر
اینکه وصالش بُود وصال پیمبر
سمت عدو نه، علی اکبر خیمه
میرود از خیمهها پیمبر خیمه
حیدر کرار شد، زمان خطر گشت
لشگر کوفه تمام مثل سپر گشت
ریخت بهم دشت را و موقع برگشت
ضرب عمودی که خورد، واقعه برگشت
خون سرش بر روی عقاب چکید و...
راه حرم را ندید و شیهه کشید و...
آن بدنِ از جفا شکستهترین را
آن بدن له شده به عرشهی زین را
برد سوی دیگری، شکسته جبین را
لشگر آماده نیز خواست همین را
وای که شمشیرها محاصره کردند
ازهمه سو تیرها محاصره کردند
بی خبرانه زدند، بی خبر افتاد
خوب که بیحال شد ز پشت سر افتاد
در وسط قتلگاه تا پسر افتاد
درجلوی خیمه گاه هم پدر افتاد
وای گرفتند از دلم ثمرم را
میوه ی باغ مرا، علی، پسرم را
آه از این پیرمرد خسته، شکسته
سمت علی میرود شکسته، شکسته
آمد و دید آن تن خجسته، شکسته
در بدنش نیزه دسته دسته، شکسته
کاش جوانان خیمه زود بیایند
یاری این قامت شکسته نمایند
✍️ #علی_اکبر_لطیفیان
@Maddahankhomein
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح_و_شهادت
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
نجف به مضجع پاک تو با سلام رسیده
به پایبوسی تو مسجد الحرام رسیده
عجب نباشد اگر عرش هم زده زانو
چنین به حائر قدسی تو امام رسیده
بلند مرتبه شد هرکه بر تو اشکی ریخت
بلند گریه نموده به این مقام رسیده
::
کسی کنار تنت داد میکشد که خودش
به داد مردم عالم عَلَی الدوام رسیده
تن تو بندِ دل زینب است، پاره شده
پس ازتو جانْ به لبِ شاهِ تشنهکام رسیده
تنت شبیه اذان پخش شد، جگر گوشه!
اذان تو سرِ نیزه به شهر شام رسیده
کنار پیکر تو زینب آمده اما
شمیم حضرت صدیقه بر مشام رسیده
بگو که تیزی مِقراض یا نوک مسمار
بگو به پهلوی زخمیِ تو کدام رسیده؟
چقدر دشنهی تشنه! چقدر زخمِ عمیق!
صدای هلهلهها هم به بار عام رسیده
برای بُردن جسم تو ده نفر کم بود!
عبای مصطفوی نیز از خیام رسیده...
✍ #محسن_حنیفی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
پابه پای من و دل، عرش عزا میگیرد
میکشم آه و دل آینهها میگیرد
بر دلم، حسرت یک بوسه و میدیدم از او
بوسهها تیر جدا، نیزه جدا میگیرد
چه کنم وقت تماشای تنِ پامالش
دست اشک آمده و چشم مرا میگیرد
سر زانو کمکم کرد که کم کم برسم
روضهی مرگ من اینجاست که پا میگیرد
یک عبا دارم و یک دشت گل پاشیده
مگر این باغ در این باغچه جا میگیرد؟
آخرین لحظه صدایش جگرم را سوزاند
دلم از خاطرهی یا ابتا میگیرد
پهلویش زخم شده، سینهی او مجروح است
این هم ارثیست که از مادر ما میگیرد
✍ #میثم_مؤمنی_نژاد
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
#بصیرت #مقام_معظم_رهبری
آفرین بر هرکه گوشش بر دهانِ رهبری ست
رهبری که ناهی سرسخت بدعتآوری ست
افتخار ماست که پیر و مراد راهمان
خلق و خویش فاطمی و راه و رسمش حیدریست
بیرق اسلام باید در زمین محکم شود
این همان تکلیف هر رزمنده در هر سنگریست
جملهی "ما میتوانیم" از پیام کربلاست
اولین رکن و اساس جامعه خودباوریست
روضههای هرشب ما بی رسالت نیست نیست
اشک ما و باور ما موجب روشنگریست
کربلای دیگری برپا نخواهد شد دگر
خاکریز شیعه مملو از حمید باکریست
ارباً اربا هم شویم از حامیان رهبریم
ما مقلدهای چشمان علی اکبریم
خلق و خویش مصطفی و قد و بالایش علیست
چشم و ابرویش پیمبر نور سیمایش علیست
او علی بن حسین بن علی و فاطمهست
مادرش زهرای مرضیهست و بابایش علیست
میمنه تا میسره یا میسره تا میمنه
بهترین شیرینترین ذکر رجزهایش علیست
کوری چشم تمام قاسطین و مارقین
نقش سربندش وَ بازوبند زیبایش علیست
با علی یعنی حیات و بی علی یعنی ممات
عشق امروزش علی و عشق فردایش علیست
ابن ملجمها سر او را نشانه میروند
به همین جرمی که نام بامسمایش علیست
چون مدینه بار دیگر کوچهای وا میکنند
با هجوم تیغ و نیزه ارباً اربا میکنند
تیغ دشمن بی هوا برگ و برش را میبَرد
خنجری از پشتِ سر، بال و پرش را میبرد
هرکسی با حملهای، با حربهای، با ضربهای
پاره پاره پارههای پیکرش را میبرد
بگذرم ...من ماندهام آخر حسین از معرکه
با چه حالی تا حرم تاج سرش را میبرد
لشگری آمد برای بردنش تا خیمهها
چه غریبانه علیِ اکبرش را میبرد
مثل تسبیحی که با چنگی ز هم پاشیده است
تکه تکه در عبا پیغمبرش را میبرد
با چنین وضعی که در بین عبایی جمع شد
اکبرش را میبرد یا اصغرش را میبرد؟
دل شکسته بعد اکبر از دل نامحرمان
سمت خیمه همره خود خواهرش را میبرد
آخرش این مرثیه ما را مدینه میبرد...
✍ #علیرضا_خاکساری
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
وقت اذان ظهر چو اذن اذان گرفت
گویی مسیح کرب و بلا تازه جان گرفت
اعجاز بین چه کرد اذان گوی کربلا
کاری که جان هر دو جهان جان از آن گرفت
لب تشنه لب گشود و ز الله اکبرش
تنها نه جان حسین که جانی جهان گرفت
گفتا شهادتین به یکتایی اله
بر لب گواه، خاتم پیغمبران گرفت
آغوش دشت گشت پر از هیبت علی
وقتی شهادتین علی در اذان گرفت
قامت قیامتی که به قد قامت الصلوه
از قامتش بلند ستون،آسمان گرفت
سرو قدش چو محشر و محشر ز قامتش
حشر دگر ز قامت رعنا جوان گرفت
شبه رسول بود و به معراج کربلا
بر عرش گام زد ز بُراقش عنان گرفت
بعد از نماز ظهر که اذن جهاد خواست
گویی ز شاه تشنه لبان تازه، جان گرفت
چکمه به پا نموده حمایل به دوش و بعد
بر سر نهاده خُود و به دستی کمان گرفت
با دست دیگرش ز کمر تیغ حیدری
بر لب سرود ناد علی توامان گرفت
آن سبز پوش هاشمیان آفتاب مهر
همچون شهاب رخصتی از کهکشان گرفت
فرمود میروی و رود جان ز تن مرا
خوش میروی برو که دلم، آنچنان گرفت
گامی بزن برابر من شبه مصطفی
با رفتن تو قلب زمین و زمان گرفت
شد عازم نبرد و ز هل من مبارزش
خصمش رمید و جان ددان بی امان گرفت
برگشت تشنه لب به بر شاه عالمین
او را حسین کام و زبان در دهان گرفت
یعنی که تشنه تر ز پسر هست این پدر
دل ها به حال خسرو لب تشنگان گرفت
همچون علی به خیبر کرب و بلا، علی
آمد دوباره سر ز تن ملحدان گرفت
ناگه حسین دید که هنگامه ای به پاست
خورشید دشت کرب و بلا ناگهان گرفت
آه از دمی که همچو علی فرق او شکافت
جا در میان حلقه ی اهریمنان گرفت
هر کس که داشت تیغ و سنان زد به پیکرش
هر کس نداشت عاریه از این و آن گرفت
آه از دمی که پیکر او گشت چاک چاک
گل بوسه ها ز خنجر و تیغ و سنان گرفت
آه از دمی که زین غم جان سوز فاطمه
زانوی رنج و غم به بغل در جنان گرفت
آه از دمی که چشم تر باغبان بدید
که اندر بهار عمر گلش را خزان گرفت
آه از دمی که خسرو لب تشنگان رسید
بر دامنش حسین سر خون چکان گرفت
گفتا که در عزای تو افتاده ام ز پای
افتاده ام ز پا دل کون و مکان گرفت
گفتا پدر فدای لب خشک و تشنه ات
روح و روان ز پیکر شاه زمان گرفت
گفتا ببین پدر که چه سیراب گشته ام
سیراب شد ز کوثر و، خلد آشیان گرفت
زینب اگر نبود،سر نعش اکبرش
می داد جان حسین چو از او توان گرفت
روی عبا نهاده تن چاک چاک او
از بحر بُردنش مدد از هر جوان گرفت
گفتا جواد از غم جانسوز اهل بیت
وز چشم عاشقانش اشک روان گرفت
خاموش ای جواد کز این شعر جان گداز
خون شد دو چشم و قلب امام زمان گرفت
جواد کریم زاده
@Maddahankhomein
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
گذاشت بین عبایش تمام اعضا را
گرفت از دل صحرا عزیز لیلا را
به احتیاط عبا را بلند کرد ولی
گذاشت روی زمین جسم اربااربا را
نشست پهلوی اکبر بلند آه کشید
چنان که دید در آتش دوباره زهرا را
اذان کرب و بلا را هجاهجا کردند
بریده اند دَم لا اله الّا را
اگر که عمه در آن کشمکش نمی آمد
قرار بود که تشییع کنند بابا را
سوال مبهم مقتل شده است اینکه چرا
گذاشت بین عبا آن بلند بالا را
شاعر: #علی_کاوند
https://eitaa.com/Maddahankhomein