eitaa logo
مجمع الذاکرین خمین🎤
1.3هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
423 ویدیو
238 فایل
🕋بنام خدای بی نیاز🕋 پدرم گفت علی،عاشق مولا شده ام بین مردم همه جا والهُ شیدا شده ام مادرم داد به من درس محبت با شیر نوکرُ ریزه خور سفرهٔ زهرا شده ام 🎤👋بامابروزمداحی‌کن.👌🎤 https://eitaa.com/joinchat/3542745823C3e1ead0ed9
مشاهده در ایتا
دانلود
83.4K
شهادت امام سجاد علیه السلام شور به سبک: راس تو می رود بالای نیزه ها ای دل شرار زهر شد میهمان من آه ای اجل بگیر این نیمه جان من گریه کن ای فلک با دیده ی ترم آخر تو دیده ای آمد چه بر سرم من غریبم....... گرید به حال من چشمان روزگار روزی که غرق تب گشتم شتر سوار شد دست و پای من بسته به سلسله نامحرمان شدند همراه قافله من غریبم...... با دست بسته ام رفتم به شهر شام در کوچه ی یهود در اوج ازدحام خاکستر عزا بر چهره ام نشست با سنگ کینه ها آیینه ام شکست من غریبم..... میثم مومنی نژاد @meysammomeninejad
151.3K
السلام علیک یا علی ابن الحسین صبح محشر یا عید قربان است جسم بابایم در بیابان است کربلا داغ و خیمه ها سوزان جسم من در تب شد پرستارم در دل آتش عمه ام زینب آه آه از این غربت پیش من طفلی بر زمین افتاد زیر سم اسب کودکی جان داد من خودم دیدم بر روی نیزه راس بابا را می‌شنیدم من ناله زینب آه زهرا را آه آه از این غربت میثم مومنی نژاد @Maddahankhomein
بنام خدا «رنج و آلام بیمارمصلحتی صحرای کربلا امام سجادع» "" "" "" "" " طعم هرآلام و غم را تو چشیدی سیدی روز خوش در عمرخود کمتر تو دیدی سیدی برشما شد روز روشن تیره تر از لیل تار برخلاف میل تان چرخید چرخ روزگار غوطه ور بودی تو در بحر خروشان الم تو بدیدی هربلا را در دل طوفان غم داغ اکبر زد شرر برجسم بیمار شما گریه کرد افلاکیان برحال غم بار شما تا رقیه وا عمو می گفت بی جان می شدی با نوای واعطش زار وپریشان می شدی حرمله تیرسه پر تا بر کمان خود گذاشت سینه ات را شیون و آه علی اصغر گداخت از دل میدان چو داد قاسم دلخون رسید همچو زینب قامتت یاسیدی آندم خمید ضربتی تا بر سر عباس مه سیما زدند گوئیا آتش به جان عترت طاها زدند با نوای جان فزایش شعله برجانت فتاد داغ او داغ دگر برقلب سوزانت نهاد آن زمان تآ شد دوباره قامت رعنای تو چون بشد تنها از آندم سیدی بابای تو تا رسید برخیمه ها صوت حزین الاخا گریه بنمودی بگفتی وا عمو واویلتا روزعاشورا چو آتش زد عدو بر خیمه ها شد بلند آه شما آن لحظه تا اوج سما بر سرعمه چه آمد آن زمان آیا چه شد خود بدیدی معجرش آیا چه سان بازیچه شد سیل خون جاری بشد در قتلگاه شاه دین شد دگرگون آنزمان حال سماوات و زمین عمه ات تا برسر خونین بابایت رسید تو شنیدی گفتگوی عمه ات را با یزید عمه ات می رفت شتابان تا به سمت قتلگاه می نمودی با دل خونین وِرا آندم نگاه ظهر عاشورا سرآمد؛باب دیگر باز شد دوره ی سخت اسارت سیدی آغاز شد طاق شد از رنج و آلام اسارت طاقتت بیش از اندازه فزون شد یاحبیبی محنتت تا که باتیر شماتت برشما زد شامیان سیل خون جاری بشد ازدیده گان تو روان الغرض یا حضرت سجاد یا زین العباد جسم و جان شیعیان قربان آلام توباد عاقبت شهد شهادت را نمودی نوش جان با دل سوزان و غم دیده برفتی زین جهان غصه وغم های تو هرلحظه هر دم یاد ماست یک نظر مولا زتو بردرد بی درمان دواست من نمی خواهم درعالم رتبه و جاه رفیع آرزویم هست فقط یک بوسه بر خاک بقیع سیدی خاک مدینه بهر ما دارالشفاست چونکه آنجا قبله گاه انبیاء و اولیاست کن عنایت تا که روزی زائر آنجا شویم میهمان آن چهارخورشید بی همتا شویم "" "" "" "" "" " شاعر : مسلم فرتوت(فاخر) http://eitaa.com/Maddahankhomein
علیه‌السلام 🔹اعجاز🔹 همان وقتی که خنجر از تن خورشید سر می‌خواست امامت از دل آتش چنان ققنوس برمی‌خاست علی باشی و در میدان نجنگی، داغ از این بدتر؟ خدا او را به بزم عشق‌بازی شعله‌ور می‌خواست علی در خونِ خود پرپر، علی با تیرِ در حنجر علی از شعله سوزان‌تر، علی بودن هنر می‌خواست نباید شعلۀ این ماجرا یک لحظه بنشیند عبایش سوخت در آتش که آتش بال و پر می‌خواست به پاهای کبوتر نامه‌ای از جنس زنجیر است که فریاد بلند تشنگان، پیغامبر می‌خواست مصیبت تازه بعداز کربلا آغاز شد یعنی به غیر از خونِ تن، دشمن از او خون جگر می‌خواست امامت را زنی با جان و دل می‌برد آهسته که زینب بود، اگر او زیر دست و پا سپر می‌خواست پدر لب‌تشنه جان داد و گذشت اما تمام عمر صدای شرشر باران چه از جان پسر می‌خواست غریب است آنچنان کعبه میان آشنایانش که استعلام حقانیتش را از حجر می‌خواست 📝 @Maddahankhomein
علیه‌السلام 🔹غروبی نفس‌گیر🔹 پیش چشمم تو را سر بریدند دست‌هایم ولی بی‌رمق بود بر زبانم در آن لحظه جاری قل اعوذ برب الفلق بود گفتی «آیا کسی یار من نیست؟» قفل بر دست و دندان من بود لحظه‌ای تب امانم نمی‌داد بی‌تو آن خیمه زندان من بود کاش می‌شد که من هم بیایم در سپاهت علمدار باشم کاش تقدیرم از من نمی‌خواست تا که در خیمه بیمار باشم... ماندم و تا ابد دادم از کف طاقت و تاب، بعد از اباالفضل ماندم و ماند کابوس یک عمر خوردن آب، بعد از اباالفضل ماندم و بغض سنگین زینب تا ابد حلقه زد بر گلویم ماندم و دیدم افتاد بر خاک قاسم آن یادگار عمویم گفتم ای کاش کابوس باشد گفتم این صحنه شاید خیالی‌ست یادم از طفل شش‌ماهه آمد یادم آمد که گهواره خالی‌ست پیش چشمم تو را سر بریدند دست‌هایم ولی بی رمق بود بر زبانم در آن لحظه جاری قل اعوذ برب الفلق بود 📝 @Maddahankhomein
علیه‌السلام 🔹زینت سجادهٔ عشق🔹 بعد از آن واقعهٔ سرخ، بلا سهم تو شد پیکر سوختهٔ کرب‌وبلا سهم تو شد بعد از آن واقعه، هفتاد و دو آیینه شکست ناگهان داغ دل آینه‌ها سهم تو شد بعد از آن واقعه، آشوب قیامت برخاست بر سر نیزه سر خون خدا سهم تو شد بعد از آن واقعه خون جوش زد از چشمانت خطبهٔ اشک برای شهدا سهم تو شد بعد از آن واقعه در هرولهٔ آتش و خون در شب خوف و خطر خطبهٔ «لا» سهم تو شد بعد از آن واقعه در فصل شبیخون ستم خوردن زخم ز شمشیر جفا سهم تو شد خیمهٔ نور تو در فتنهٔ شب سوخت ولی کس نپرسید که این ظلم چرا سهم تو شد بعد از آن واقعه، ای زینت سجادهٔ عشق از دلت آینه جوشید، دعا سهم تو شد بعد از آن واقعه، ای کاش که می‌مردم من مصلحت نیست بگویم که چه‌ها سهم تو شد بعد از آن واقعهٔ سرخ حقیقت گل کرد کربلا در تو درخشید خدا سهم تو شد 📝 @Maddahankhomein
علیه‌السلام 🔹شمع قافله🔹 در کربلا شد آنچه شد و کس گمان نداشت هرگز فلک به یاد، چنین داستان نداشت در کربلا هر آنچه بلا بود، عرضه شد تیری دگر قضا و قدر در کمان نداشت از این شراره خرمن عمر ستاره سوخت بود آسمان به جای ولی کهکشان نداشت بعد از عروج حجت رحمان به عرش نی دیگر زمین سکون و قرار آسمان نداشت زین‌العباد باز به گیتی قرار داد ورنه سکون، عوالم کون و مکان نداشت او شمع راه قافله در شام تار بود حاجت به نور ماه، دگر کاروان نداشت... با کوله‌بار درد در آن دشت پر لهیب جز دود آه بر سر خود سایه‌بان نداشت گفتند: ماه بود و درخشید و جلوه کرد دیدم که مه به گردن خود ریسمان نداشت گفتند: سرو بود و خرامید و ناز کرد دیدم که سرو، طاقت بند گران نداشت در انقلاب سرخ حسینی کسی چو او نقش حماسه‌ساز «ولی» را بیان نداشت در گیر و دار معرکۀ کفر و شرک نیز دوران چو او سوار حقیقت‌نشان نداشت... حق را زیان ز جانب باطل نمی‌رسد بیمی گل همیشه بهار از خزان نداشت تنها نه شمع از شرر شعله برفروخت «پروانه» هم ز شعلۀ آتش امان نداشت 📝 @Maddahankhomein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹خداحافظ...🔹 ما را نمانده است دگر وقت گفتگو تا درد خویش با تو بگوییم موبه‌مو از خار گرچه گرد حرم پاک کرده‌ای تا شام و کوفه راه درازی‌ست پیش رو خون، گوشواره‌ها زده بر گوش‌هایمان صد بغض مانده جای گلوبند در گلو تنها گذاشتیم تنت را و می‌رویم اما سر تو همسفر ماست کوبه‌کو بی‌تاب نیستیم... خداحافظت پدر! بی‌آب نیستیم... خداحافظت عمو! 📝 @Maddahankhomein
🔹الرحیل...🔹 پس سرخ شد عمامۀ آن سیّد جلیل تیغ آن چنان زدند که لرزید جبرئیل زینب به فکر آن که یتیمان اهل‌بیت چون بگْذرند از برِ آن تشنه‌لب ‌قتیل... راوی نوشت: پیش‌تر از کاروان شام سوی مدینه، قافلۀ ناله شد گسیل زیرا که گفته بود نشان شهادت است چون در مدینه خون شود، آن تربتِ اصیل... در خون خود خضاب شد، آن روی بی‌نظیر بر نیزه آفتاب شد، آن رأس بی‌بدیل در ماتمش به تسلیتِ خاتم آمدند از آسمان، کلیم و مسیح، آدم و خلیل آنک سری که همسفران را دهد سلام آیینه‌ای که گم‌شدگان را شود دلیل بی‌سر به خیل گم شده گوید که «الصّلا» بی‌تن، سراغ قافله جوید که «الرّحیل»... 📝 @Maddahankhomein
علیهاالسلام 🔹سفر آغاز شد🔹 با سری بر نی، دلی پُر خون، سفر آغاز شد این سفر با کوله‌باری مختصر آغاز شد کربلا اما برای زینب از این پیش‌تر از شکاف فرق خونین پدر آغاز شد کربلا شاید که با تیری به تابوت حسن کربلا شاید که با خون جگر آغاز شد خیمه‌ای که سوخت، زینب را به حیرت وا نداشت کربلا از شعله‌های پشت در آغاز شد کربلا را دیده‌ای از چشم زینب؟ معجزه‌ست! وَه! چه اعجازی که با شقّ‌القمر آغاز شد اربعین، زینب مجال گریه بر این داغ یافت پس محرم تازه در ماه صفر آغاز شد کربلا با داغ هفتاد و دو تَن پایان گرفت کربلای دیگری با یک نفر آغاز شد... 📝 @Maddahankhomein
قطعه ای کوتاه گریز تنورخولی سجده گاه ملائک است اینجا یاکه گردیده قبله گاه نور در سکوت سحر به گوش دلم صوت قرآن رسد ز کنج تنور ای عجب مطبخ همین عصرم طور موسی شده در این دل شب بین داغی خاک وخاکستر شد لبی گرم نالة یارب کیستی ای سر بدون بدن خیره خیره شده نگاه تو در مناجات امشبت آمد بوی بی مادری ز آه تو قحط آغوشِ مِهر بوده مگر سر به خاک سیه گذاری تو تو یتیمی قبول ، مادر نه دختری خواهری نداری تو @Maddahankhomein