eitaa logo
‌‹مـٰاه‍ِ مَـڹ›
532 دنبال‌کننده
514 عکس
91 ویدیو
10 فایل
‹﷽› سوگند به قلم¹ و آنچه مینویسد. . . -کپیِ نوشته‌ها با نام ‹ #زینبِ‌بهار › و #ماهك؛ و مطالبِ دیگر با ذکر‌صلوات برای فرجِ‌مهدیِ‌فاطمه :).
مشاهده در ایتا
دانلود
حالا سوال میشه چرا اصلا گفتن تحمل کنید؟ به نظرم فکر می‌کنم به این دلیل که اول میدونستن ما آدم ها ظرفیت هامون متفاوته؛ دوم اینکه می‌خوان مارو با یه حقیقتی رو به رو کنند.
حالا اون حقیقت چیه؟ اینه که بهمون توی این حدیث بفهمونن که: بنده‌ی کوچیک خدا؛ این دنیا کلا باب میل تو نیست. یعنی ساختارش طوری نیست که بتونه به تنهایی حال تورو خوب کنه!! این دنیا پر از محدودیته که تو باید اون محدودیت هارو با صبری که در برابرشون به خرج میدی، تحمل کنی!! و اصلا شاید یکی از هدف های خلقت تو، یکی از دلایلی که تو شدی برترین مخلوق خدا، همینه.. چون تو خیلی بزرگ‌تر از اونی هستی که بخوای در برابر سختی های این دنیا کمر خم کنی و بشکنی.
بچه ها فکر کنید؛ خدا توی سوره حجر میگه: نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي؛ یعنی من از روح خودم دمیدم تو وجود انسان :). خیلیه هااااا، خدا با این عظمت، با این همه نعمت و سخاوت و بزرگی، یتیکه از روح‌خودشو به ما داده. بعد فکر کنید به اینکه، منی که روح خدا درونمه، آیا نمی‌تونم مثل خدا غفور باشم و ببخشم؟ صابر باشم و تحمل کنم؟ مگه میشه اصلا نتونم؟ مشکل اینه که ما خودمونو خیلیییی دسته کم گرفتیم. ما عادت کردیم به تن پروری و راحت طلبی.
بابا از اولیا و پیامبرا و ائمه که به خدا نزدیک تر نیست؛ هست؟؟؟ شما نگاه کنید به همه‌ی فرستاده های خدا و حتی علمای خودمون توی همین عصر حاضر که چقدر سختی دارن توی زندگیاشون. همین یه داستان ظهر عاشورای امام حسین اصن میتونه حجتو برامون تموم کنه. چقدر مصیبت توی یه صبح تا ظهر امام حسین کشید؛ چقدر سختی تحمل کرد. که فقط بفهمونه بهمون؛ بابااااا منِ حسین با تحمل اینهمه سختی بود که شدم کشتی نجات بشر.
بعد ما یه صبح تا شب کافیه کوچک‌ترین اتفاق باب میلمون نباشه؛ از اول تا آخر این نظام خلقتو زیر سوال می‌بریم و هرچی از دهنمون در بیاد میگیم. اصن یادمون میره خدا موقع خلقتمون یه تیکه از خودشو بهمون داد. بچه ها، ما اصلا نیومدیم بمونیم که؛ ••ما اومدیم بسازیم و بریم :)•• اصن در شأن ما نیست که توی این دنیای بی ارزش بمونیم؛ خدا برای ما یه دنیای ابدی کنار گذاشته که فقط مال خودمونه. چرا یادمون رفت؟؟ چرا اینقدر داریم برای این دنیا دست و پا می‌زنیم؟ چیکار داریم می‌کنیم؛ حواسمون هست :)؟
حرفام تمومی نداره؛ فقط اومدم بگم از همین لحظه بشین فکر کن. تکلیف خودتو با خودت روشن کن. ببین کجای این دنیایی؛ ببین چقدر ساختی! نگفتم اینارو ناامید بشیا؛ گفتم که به فکر بیفتی. گفتم که دست از تن پروری و راحت طلبی برداری. گفتم برای این که پاشی لباس رزمتو بپوشی و با سختیای این دنیا رو به رو بشی. بابا تو انسانی؛ تو یتیکه از خدا درونته؛ تورو واسه سر خم کردن تعلیم ندادن :). باور کن خدا وقتی این تحمل کردناتو میبینه، وقتی میبینه داری بخاطرش صبر میکنی و سختی هارو به جون میخری، خودش برات راهو هموار میکنه. فرمود: فَإِنَّ مَعَ العُسرِ یُسریٰ؛ منه خدا؛ برای توئه بنده، بعد از هرسختی، یه آسونی و حال خوب کنار گذاشتم :).
علی مدد!
بیا بنشین برایت از غم بگویم. آدمی‌زاد شب که می‌شود ابر بغض هایش بارور می‌شود. رعد و برق چشمانش مدام مژده‌ی باران می‌دهد. گل های وجودش تشنه اند ولی از مژده‌ باران خوشحال نمی‌شوند. کجای جهان دیده ای گل ها با آب شور اقیانوس، سیراب شوند؟ آن هم اقیانوس چشم ها؛ که رنج‌ها و غم های فراوانی درونش غرق شده اند. شب که می‌شود آدمی‌زاد با امن یجیب به خواب می‌رود. ‹ امن یجیب المضطر اذا دعا و یکشف السوء › [ | حوالیِ پریشانیِ شب ]
____ ﷽ ____ •ترافیکِ صبح‌ هنگام• خیابان انگار که چشمانش را تازه باز کرده باشد و با یک عالمه مهمان روبه رو شده باشد؛ به همین اندازه شلوغ است. تک سر نشین ها صدای ضبط را تا ته زیاد کرده اند تا مباد حس کنند که تنها خود را در این دنیای شلوغ رها کرده اند. عابران پیاده، فرصت شلوغی خیابان را قدر دانسته‌اند و از لا به لای ماشین ها می‌روند، شاید می‌خواهند راه خود را تا حد ممکن به حداقل برسانند. اما من؟ نشسته ام در وسیله‌ عمومیِ پرطرفدار، جناب اتوبوسِ دراز قدِ بد قیافه!! کمی از شیشه اتوبوس، بیرون را نظاره می‌کنم و کمی هم حواس خود را پرت چهره‌ خواب آلود و کسل همراهان سفر کوتاهم می‌کنم. انگار همه از دنیا گریزان اند. انگار همه شب تا صبح را بیدار بوده‌اند و با غم هایشان دست و پنجه نرم کرده اند. چهره‌ی هرکس را می‌بینم؛ به آدمی می‌خورد که دنبال سر پناهی می‌گردد تا صبح به صبح که می‌شود، از دست غم هایش فرار کند و به آغوش امنیت برود تا شاید بتواند کمی آرام بخوابد. حالا اتوبوس شده مکان امن بعضی ها، چنان به خواب رفته اند که گویی شب تا صبح را در معادن سنگِ غم سپری کردند و دیگر رمق برای انجام کار دیگری ندارند. آدم ها در گره‌ ابروهایشان، در مردمک چشمانشان، در لبخند فرسوده لب هایشان و در ژولیدگی موهایشان؛ رنج هایشان را فریاد می زنند. آدمی پنهان کار خوبی نیست؛ این را هر صبح که بیرون از خانه می‌آیم، می‌فهمم!! و کاش خدا چاره کند غم های بشرِ ناتوانِ پر مدعا را :). [ | از همین لحظه؛ از غم؛ شنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۲ ]
هدایت شده از آقای‌امام‌رضا.
از بین همه ی دارایی ها؛ تو مهم ترینشونی آقای‌امام‌رضا.
تورا ندارم؛ چه سخت است نداشتنت.