eitaa logo
‌‹مـٰاه‍ِ مَـڹ›
524 دنبال‌کننده
468 عکس
90 ویدیو
10 فایل
‹﷽› سوگند به قلم¹ و آنچه مینویسد. . . -کپیِ نوشته‌ها با نام ‹ #زینبِ‌بهار › و #ماهك؛ و مطالبِ دیگر با ذکر‌صلوات برای فرجِ‌مهدیِ‌فاطمه :).
مشاهده در ایتا
دانلود
گرچه‌ دوریم‌ ز‌ چَشمان‌ تو اما‌ صنما
دائم‌ُ الفکر به‌ دیدار تـو می‌پردازیم :))
خرم آن روز که دیدار تو پیش نظر آید
ضایع آن عمر که بی دیدن رویت به سر آید
بیا و بگو چرا یادمان رفته که با آمدن تو، همه‌ی هستی از آن خودمان می‌شود؟
تو مرا ببین؛ آدم ها همه بینای کور اند.
در انتظار تو بنشستم و سرآمد عمر دگر چه داری از این بیش انتظار از من؟ 👤شهريار
رعشه افتاده به تنم. نه می‌خواهم بخوابم و نه از بیدار بودن چیزی نصیبم می‌شود. در یک حالت خلسه به سر می‌برم. در افکار و احساساتم بسته است. از آن حالت های خنثی و نامطلوب و نفرت انگیز که نه میتوانی به دوششان بکشی و نه دور بیندازی‌شان. نه تنها حوصله‌ی حرف زدن نیست، که حتی دیدن و شنیدن و تحمل کردن کوچک‌ترین چیزها هم سخت است. دوست ندارم غر بزنم، اما هرچه فکر کردم هیچ پناهی جز بلند بلند فکر کردن در صفحه کیبورد این گوشی وامانده پیدا نکردم. نوشتن همیشه تسکین بوده، به امید تسکین دارم می‌نویسم. فاقد محتوای فاخر و دوست‌داشتنی. شاید چرندیات و خزعبلات هم بتوان نامیدشان. در سرم هزار برنامه و هدف جولان می‌دهد، اما همین که می‌خواهم انجامشان دهم انگار جانم به لب می‌رسد. چه مرگم است نمی‌دانم. ماه را می‌بینم در آسمان، انگار او هم حوصله‌ام را ندارد. غرق رویای نجف می‌شوم. به آن قشنگی های خانه‌ی پدری می‌روم. انگار وقتی اسمش می‌آید روزنه‌ی امیدی درونم هویدا می‌شود. می‌خواهم ذوق کنم که درد دوری می‌آید و مثل بختک روی سرم آوار می‌شود. پس کی به وصال این شهر گرم و دوست‌داشتنی می‌رسم؟خدای ابوتراب بهتر می‌داند. می‌نشینم به انتظار دست مهربان تقدیر، شاید فرجی شود. گفتم فرج؛ حیف است دعا نکنم. .. این دعارا می‌کنم و همه‌ی واژه هایم را سرکوب می‌کنم. باز من ماندم و نیمه شب و مهتاب و پنجره‌ی اتاق و یک آه از دوری نجف .. براستی که هیچ چیز در عالم تلخ تر از هجران و انتظار نیست. - خدا افزون کند در هجر تو صبر کم مارا - [ | کمی ژولیده نویسی؛ نمی‌دانم نوشت؛ دوشنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۳ ]
درد این است که ما مدعی هجرانیم درد هجران تو کشیدی و نفهمید کسی .. ؛
هدایت شده از ‌‹مـٰاه‍ِ مَـڹ›
Farahmand109174_306.mp3
زمان: حجم: 1.82M
صلحی کن و باز آ که خرابم ز عِتابت:)′ ای که حاضری در چشم چشم‌انتظاران؛ ‌‹مـٰاه‍ِ مَـڹ›
قرار بیست و سوم؛ بیست و سه ثواب کارهای خوب امروزمون باشه برای حضرت علی اصغر :)) الهی گره های زندگیمون با دستای کوچولوشون باز بشه .. 🦋 امام باقر فرمودند: خداوند، بندگان همیشه دعاگو و نیایشگر خود را دوست می‌دارد. بیاین خودمونو عادت بدیم به دعا کردن، هم برای خودمون و هم برای اطرافیان و غریبه و آشنا. خیلی خوبه که آدم زبونش خیر باشه :) در رأس دعاهامون هم این دعا باشه:
_____ ﷽ _____ دردم می‌آید. درد می‌کند روحم. من کی این‌قدر بی تفاوت شدم؟ که بنشینم و عکس کودک های شهید شده را ببینم و با یک آه بلند تمام کنم غمم را؟ شاید هم تمام نشده غمم؛ چون خیلی گلو درد دارم. انگار یک دماوند در گلویم گیر کرده. آه بندان است در مسیر نفس کشیدنم. بغض هایم اشک نمی‌شوند. در بهت به سر می‌برم. کجای تاریخ ایستاده‌ایم؟ سوزن گیتی روی کدام نقطه‌ی غمگین عالم گیر کرده؟ انگار درست ظهر عاشوراست. انگار همان لحظه‌ است که اباعبدالله شش ماهه اش را بر سر دست گرفت و با اسبش به میدان تاخت. انگار تاریخ در خشم چشمان حرمله و تلظی کردن کوچک ترین علی ارباب، ایستاده.. من نیز با تاریخ ایستاده‌ام و تمام جهان نیز با تاریخ ایستاده. مو به موی تمام این لحظه‌ هایی که می‌بینم را، جایی شنیده ام. تمام این لحظات را در وسط محافل اشک و روضه شنیده‌ام!! شنیده‌ام که حرامیان به خیمه‌ها تاختند و به هیچ کودکی رحم نکردند. شنیده‌ام که همه‌شان یتیم شدند و اسیر. شنیده‌ام که آخرین لبخند علی اصغر زمانی بود که تیر در گلویش آرام گرفت. من کربلا را شنیده‌ام و غزه را دیده‌ام. من غزه را دیده‌ام و نه تنها من، که یک دنیا درحال دیدن غزه است. کاش می‌توانستم کاری کنم. کاش سنگی بودم تا در دست کودکان غزه ورزیده شوم برای تاختن در میان نا برابر جنگ. کاش لبخند مادری بودم که کودکش را سالم از زیر آوار در آورده اند. کاش ذوق پدری بودم، که تیر تفنگش به وسط پیشانی دشمن خورده.. اصلا کاش اینهمه انسان بیهوده در زمین نبود. کاش همه خاک غزه بودیم تا لااقل آرام تر اجساد کودکان را به آغوش بگیریم .. هيچ‌کس چه میداند؟ شاید خدا - یا لیتنی کنت ترابا - را برای کودکان غزه گفته! کاش خاک بودم و جسم زخمی‌ات را آرام به آغوش می‌گرفتم .. عزیزِ فلسطینی‌ام :)* - قلبم زخمی‌ست و به ناچار زنده مانده ام. بیا و برای اینهمه خون به ناحق ریخته کاری کن ای صاحب دم؛ - [ | برای غمِ غزه؛ تلخ ترین روزهای تاریخ؛ بامداد دوشنبه ۱۸ فروردین ماه ۱۴۰۴ ]
- دلم می‌سوزد بابا. دلم می‌سوزد که این همه زخم را فقط در ۱۲ روز خوردیم. دلم می‌سوزد که نیم بیشترش را از خودی خوردیم. دلم می‌سوزد که نزدیک به ۱۴۰۰ سال پیش، حسین تمام هستی اش را داد که تن به ذلت ندهیم و هزار بار بعد از آن داستان کربلا در جای جای این دنیا اتفاق افتاد، ولی بازهم مردم با جهلشان سخن گفتند، نه عقلشان. دلم می‌سوزد بابا. یک روز در کربلا ۷۲ یار رفتند، و هزار روز در هزار جای تاریخ، هزاران نفر رفتند تا حسین زمان حرفش روی زمین نماند. دلم می‌سوزد بابا که این‌همه سنگ علی را بر سینه زدیم و از کلام علی آبرو خریدیم، اما هنگام عمل، معاویه و عمروعاص بودیم. دلم می‌سوزد بابا. جگرم آتش می‌گیرد از اینهمه داغی که در دو هفته دیدیم. دلم می‌سوزد برای مادر شهید ۲۰ ساله‌ی محله‌مان. دلم می‌سوزد برای مادر بزرگی که حسرت به دنیا آمدن نوه‌اش بر دلش ماند. دلم می‌سوزد بابا برای آنهمه خون به ناحق ریخته شده از عزیزانمان. جگرم آتش می‌گیرد برای کودکانی که تنها جرمشان در این دنیا، بودن بود. قلبم پاره پاره می‌شود که زمین دنیا آنقدر برای بازی‌شان کوچک شد، که بال در آوردند و آسمان را برای بازی انتخاب کردند. قلبم درد می‌گیرد از این داغ‌های پی در پی که به ناگهان بر دل مردممان نشست. بابا خسته شده‌ام. انگار دوباره گم شده‌ام و نمی‌دانم دقیقا کجای این تاریخ فراموشکار به زیر خاک رفته‌ام. بابا دلم گرفته. انگار غم تمام غروب های جمعه را در گلویم خالی کرده‌اند. انگار کشتی ام به گل نشسته. انگار قایق هایم در ساحل غرق شده اند. درد دارد بابا. زخم شدن دست خودت، با چاقویی که همیشه محافظت بوده درد بیشتری دارد بابا. برای شما می‌نویسم، چون درد مرا زودتر از من می‌فهمید. برای شما می‌نویسم، چون در تاریخ بیش از هرکس، شما را منتقم نامیده اند. برای شما می‌نویسم که یک جهان، سالیان سال است در انتظار آمدنتان مانده. برای شما می‌نویسم که دیوار کعبه چشمش به شوق بازگشت شماست که شکافت خورده. برای شما می‌نویسم که انسانیت در رفتار شماست؛ عدالت در کلام شماست؛ صلح و آرامش در نگاه شماست و یک کلام، زندگی در بودن شما خلاصه می‌شود. برای شما می‌نویسم زیرا که اکنون تمام جان من هم، سخت دل‌تنگ شماست. دل‌تنگم بابا. خیلی دل‌تنگ. بیایید و غبار را با باران بودنتان از سر و چشم و دلمان بشویید. بیایید بابای من؛ بیایید. ما مدت هاست که منتظریم :)*. اکنون زمزمه می‌کنم دعای سلامتی‌تان را، و زیر لب می‌گویم: کاش عمر بیهوده‌ام قربانی راه آمدنتان شود‌. صدای اذان می‌آید بابا. شنیده‌ام دعای هنگام اذان مستجاب است؛ من دعا می‌کنم که بیایید، اما آمینش را خودتان بگویید بابای من.. * - چو گرد بر سر راهش نشسته ام شب و روز به این امید که دستم به دامنش برسد :*))) - [ | برای مهربان‌ترین بابا* او که هیچ‌وقت تنهایم نمیگذارد؛ برای کسی که چشم‌هایم شوق دیدنش را دارند؛ چهارشنبه ۱۴۰۴/۰۴/۰۴ ]