‹مـٰاهِ مَـڹ›
(☘کمیسخنازکنجدل☘) اما همیشه منتظر روزی بودم که بزرگ بودنمو حس کنم ..!!! به خیال خودم فکر میکردم
|🌪کمیسخنازکنجدل🌪|
میگفت:
دوست داشتنه، مجوز عذاب که نیست ..!!
و چقد راست میگفت:)
دارم به لحظههایی از زندگیم فکر میکنم که حاضر بودم بخاطر علاقه ای که به یه نفر داشتم هرکاری واسش بکنم، خودم و به آب و آتیش بزنم واسش که حال جسم و روحش خوب باشه، ولی دقیقا همون ادم با بی اهمیتی تمام از روی من و خواسته هام رد میشد ..!!
یه شبایی تا صبح میشستم و خوابم نمیرد از بس توی فکر یسریا بودم، یه شبایی میمردم و زنده میشدم واسه یسری از آدمای زندگیم، یجاهایی میرسید به نقطهای که میگفتم:
خدایا اگر با نبودن من این ادم فلان موردش حل میشه، منو بکش اصلا ولی نبینم این اوضاع فلان عزیز زندگیمو^^!!
حالا که میبینم چقدر شکستم واسهی اطرافیانم، واسهی عزیزام، چقدر چشمام باریدن واسهی یسری آدما و چه شبایی که تا صبح از شدت بغض خوابم نبرد:›
بحث انتظار نیستا، بحث توقعم نیست، فقط میخوام بگم آدما باید توی زندگیشون یکی باشه که یکم روشون یجور دیگه حساب باز کنن و یکم تسکین درداشون بشه، نه آینهی دق و تجدید کنندهی غم هاشون . . .
من یجاهایی میبریم دیگه، میرسیدم به تهش و بعد به خدا میگفتم:
تو ببین دارم بخاطر خوب بودن خودش میسوزم، حالا که نمیفهمه حرفمو خودت یکاری بکن(:!
و چقدر بدن کسایی که باعث میشن آدم حس اضافهبودن بکنه توی زندگی خودش-!-
دوروز تو دنیا زندهایم،
یکم حواسمون به دل اطرافیانمون باشه جای دوری نمیره:)!!!
همین🚶🏻♀
_اندراحوالات
سایه ای مانده ز من بی تو که در آینه هم
طرح خاکستریش گنگ ترین تصویر است٫٫!٫٫