eitaa logo
‌‹مـٰاه‍ِ مَـڹ›
565 دنبال‌کننده
448 عکس
90 ویدیو
10 فایل
‹﷽› سوگند به قلم¹ و آنچه مینویسد. می‌نویسم از گفته‌های‌نگفته‌ و شنیده ‌های نشنیده؛ در‌ پیِ‌وصال می‌گردیم و مأموریم‌به وظیفه. . . -کپیِ نوشته‌های خودم با نامِ ‹ #زینبِ‌بهار › و #ماهك؛ و مطالبِ دیگر با ذکر‌صلوات برای فرجِ‌مهدیِ‌فاطمه:).
مشاهده در ایتا
دانلود
و ؟ درمانِ‌حرف های بغض شده؛
ﺑﻪ ﺭﺳﻢ ﺻﺒﺮ، ﺑﺎﯾﺪ ﻣَﺮﺩ ﺁﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ اگر مرد است ﺑﻐﺾ ﮔﺎﻫﮕﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ
ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﮔﯿﺴﻮﯾﯽ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺩ ﻭ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥﺗﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ؛
عصای دست‌من عشق است، عقل سنگدل بگذار که این دیوانه تنها تکیه‌گاهش ﺭﺍ ﻧﮕﻪ‌ﺩﺍﺭﺩ
ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺻﻮﺭﺗﻢ ﮔﯿﺴﻮﯼ ﺍﻭ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺪﺍ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﺎﻥ ﺭﻭﺳﯿﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ:))
ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﭼﺸﻢﻫﺎﯾﺶ ﺗﯿﺮﺑﺎﺭﺍﻥ ﮐﺮﺩ، ﺗﺴﻠﯿﻤﻢ ‹ﺑﮕﻮﯾﯿﺪ ﺁﻥ ﮐﻤﺎﻥﺍﺑﺮﻭ ﺳﭙﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭد(:›
•سجاد‌سامانی
عصبی؟ من آرومم؛ فقط یکی از گوش های هنذفریم قطع شده و دارم دیوانه میشم .
‌‹مـٰاه‍ِ مَـڹ›
-
-زخم خورده‌ی بی مصرف- داخلِ کشوی لباس هام یه جعبه دارم که درون اون جعبه یک هنذفریِ بلوتوثیِ مشکی رنگ دراز کشیده، البته باید بگم متاسفانه این هندزفری دراز نکشیده بلکه آرمیده و جان به جان دعوت حق را لبیک گفته !! همین چند روز پیش وقتی داشتم جعبه را زیر و رو میکردم برای پیدا کردن یکی از وسایل هایم چشمم به جنازه‌ی این مرحومه‌ی مغفوره افتاد و اشک در چشمانِ متحیرم حلقه زد. بنده خدا روز های سختی را با من گذراند و گاهی مجبور بود صدای داد و بیداد یک خواننده‌ی سن بالای دندان مصنوعی دار را فریاد بزند تا حواس بنده را کمی از خیالاتِ پریشان پرت خودش کند.. ناگفته نماند البته روزهایی هم میشد که از این کارش خسته میشد و وسطِ فریاد زدن هایش خاموش میشد و شارژ خالی می‌کرد و من می‌ماندم و یک دلِ پر از این جنابِ شارژ خالی کرده و یک فکر پریشان از فکر هایم. آخر سر هم که یک روز این مرحومه برای آخرین بار موسیقی مطلوبِ مارا پخش کردند و بعد سر به بالین گذاشتند و عمرِشان را دادند به شما . خدا رحمتش کند، شیطان برایش خبر نبرد شیئِ با شعوری نبود، همیشه درست اوجِ یک فیلم یا موسیقی خوابش می‌گرفت و خسته میشد . بعد از مرگِ آن مرحوم مدتی به سوگش نشستم و به احترامش هنذفری نخریدم . تا اینکه چهلمش که گذشت پدر هندزفری اش را به من داد تا از داغِ آن مغفوره دق نکنم . و حالا با دیدن جنازه‌ی آن مرحومه داشتم به این فکر می‌کردم که چقدر رسمِ دنیا بد است یکی برایت جان می‌کند و تمامش را برایت می‌دهد و برای حال خوبت هرکاری می‌کند اما همین‌که مرد و نبود صدها نفر را جایگزینش میکنی تا یادِ آن فرد قبلی خاطرت را آزرده نکند و خدا‌ی ناکرده پریشان خاطر نشوی .. چیست این موجود دوپا که گوشش با دو سرِسیم پر می‌شود و فکرش آرام اما با انبوهی از حرف ها پر نمی‌شود و باز به انجام خطاهایش ادامه می‌دهد؟. در سوگِ خود می‌نشینم و بجای هنذفریِ مرحومه، برای روحِ‌پریشان خاطرم فاتحه‌ای می‌خوانم تا بلکه شاد شود کمی این درونِ غمگینم .. براستی درمانِ جهلِ بشر چیست؟ نمیدانم. خدا رحم کند بر ما. [ |مروری برماجرای مرگِ مرده‌ی دفن نشده؛ برای آرامشی که گمش کردیم؛ ۴ اردیبهشت ۱۴۰۲ ]