eitaa logo
‌‹مـٰاه‍ِ مَـڹ›
558 دنبال‌کننده
446 عکس
88 ویدیو
10 فایل
‹﷽› سوگند به قلم¹ و آنچه مینویسد. می‌نویسم از گفته‌های‌نگفته‌ و شنیده ‌های نشنیده؛ در‌ پیِ‌وصال می‌گردیم و مأموریم‌به وظیفه. . . -کپیِ نوشته‌های خودم با نامِ ‹ #زینبِ‌بهار › و #ماهك؛ و مطالبِ دیگر با ذکر‌صلوات برای فرجِ‌مهدیِ‌فاطمه:).
مشاهده در ایتا
دانلود
از آن نقطه که ضربه میخوری؛ رشد میکنی ..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چقدر دنیای دلخواه آدم ها باهم متفاوته؛
شب که میشه به خودم فکر میکنم؛ اینکه چقدر دیگه قراره شب بیداری بکشم بخاطر افکاری که از آدم های اطرافم نشأت میگیره؟ چقدر دیگه قراره شاهد رفتن و نداشتن عزیزترین های زندگیم باشم؟ چطوری قراره ازم خداحافظی کنن که قلبم پودر نشه؟ چقدر دیگه قراره قوی بمونم و از درون متلاشی بشم؟ شب که میشه فکر میکنم به اینکه چقدر دیگه باید در برابر همه قوی باشم و لب باز نکنم؟ خیلی خستم . کاش یکی بود خواب شب هامو بهم برمیگردوند؛ کاش میشد شب‌ها فکر نکنم فقط بخوابم′! مکرر؛مداوم؛بدونِ فکر؛ [ | حوالیِ‌شب‌های‌من؛ ۴بهمن ۱۴۰۱ ]
یه کلمه بگید؛ چند خط مینویسم براتون .
دلتنگی:)″ کنجِ اتاق می‌نشیند . زانوهایش را بغل کرده و چشم هایش را می‌بندد؛ انگار تاریکی چشم ها پرده‌ی سینما را روشن میکند سینمای خاطرات′! تک تک سکانس هایی که روزی برایش اتفاق افتاده پخش میشود . وجه اشتراکِ عجیبی در همه‌ی سکانس ها هست و آن هم خنده هاییست که از عمقِ جانش بیرون می‌آید . و اما تفاوت؟ یک او میشود بزرگترین تفاوتِ خاطراتش؛ تنها به خاطرات نیست؛ این روزها هرکه میبیندش میفهمد که او را ندارد(: دلتنگی از چشمانش پیداست؛ و وای به حال چشمی که دلتنگی را پنهان کند .
مــآه:)″ انگشت هایشان را بهم گره زدند .. زیر چشمی بهم نگاه دوختند؛ بعد هردو به آسمان خیره شدند . ماه شده بود وجه اشتراک قابِ چشمانشان(:′ قول داده بودند همیشه بیادِ هم باشند و این اولین باری بود که در کنارِ هم در فکر هم بودند . نگاهشان را از ماه برداشتند خیره به چشم های یکدیگر شدند یکی از آنها گفت: ماه را که دیدی بیادم باش؛ شبِ چهارده اگر بود با ماه حرف بزن، قول میدهم بشنوم صدایت را حتی از فاصله‌های دور′! همیشه در هر رابطه‌ای، یک طرف میزانِ دوست‌داشتنش غیر قابل وصف است′! این را امشب از چشم‌هایش وقتی به ماه خیره شده بود و گریه می‌کرد فهمیدم:).
حسین علیه‌السلام″ به شما فکر می‌کنم، به غربتتان . دست روی قلبم می‌گذارم و تمامِ توجهم را جلبِ تپش های قلبم می‌کنم . آرام است؛ آرام .. چگونه آرام نباشم وقتی شما همه اید و من هیچ؟ از غربتِ شما چه بگویم که روضه نخوانده باشم؟ از شش‌ماهه بگویم یا از سه ساله؟ از شرمندگی بگویم یا از انتظار؟ میخواهم غم هایم را برایتان بازگو کنم؛ اما میبینم که در برابر شما چقدر ناسپاسم اگر لب بگشایم برای گله کردن . بدی دیدید و بخشیدید و کریم را چگونه می‌توان در قالب کلمات توصیف کرد؟ شما که کریم‌هستید، به فریادِ ما برسید که جز در خانه‌ی شما هیچ نداریم:) آقای عزیزِ ما ما جز راه شما راهی نمی‌شناسیم برای عاقبت بخیری′! مارا آنگونه که خود دوست دارید؛ عاقبت بخیر کنید(:′
*رفیق″ به تو دل خوش میکنم؛ که تویی بهترین رفیقِ من . چیست رفاقت جز همین تماس های ناگهانی و در زدن های بی خبر؟ رفیق که باشی، خاطرات می‌شوند نوشیدنیِ مطلوبت و دلتنگی چاشنیِ تمامِ غذاهایت . آدم رفیق که می‌شود، منی برایش نمی‌ماند . اصلا رفاقت یعنی همین انقطاع‌ها از رذایل و زشتی‌ها . رفیق اگر رفیق باشد متصلت میکند به عاقبت بخیری، به راه نیک، به سوی ابدیت(:′ رفاقت وقتی رفاقت می‌شود که چاشنیِ خوشی‌های دنیا، برای دونفر میشود -وصال- وقتی دو رفیق عطش وصال وجودشان را فرا گرفت عاقبت بخیر میشوند؛ و اینجاست که تازه رفاقتشان آغاز می‌شود (:′ چه خوش است رفاقتی که عطرش بوی خدا بدهد .
رفت″ این روزا خیلی عجیب شدم . مدام درحال صحبت کردن با خودمم، همینطور تورو مجسم میکنم جلوی چشمام . بعد به روزی فکر میکنم که قراره از دستت بدم یا بهتره بگم به روزی فکر میکنم که قراره تورو از من بگیرن؛ یهو بهم میریزم و شروع می‌کنم به گریه کردن′! میدونی چیه؟ آدما وقتی میفهمن که قراره یکیو از دست بدن بیشتر نگرانِ اون طرف میشن و من چقدر نگرانِ اینم که روز رفتنت برسه و من نتونم بغلت کنم؛ نتونم حرفامو بهت بزنم؛ نتونم یه دل سیر باهات بخندم و خوش بگذرونم؛ نتونم بهت بفهمونم چقدر دوست داشتمو و پنهانش کردم(:′ همیشه نگرانِ رفتنِ تو ام؛ اونقدری بهت وابسته‌ام که وقتی یکی راجب رفتن تو باهام حرف میزنه، دلم میخواد کر باشم و صدایی نشنوم . من نمیتونم به رفتنت فکر کنم چون دوست دارم همیشه پیش خودم باشی؛ حالا راستشو بگو′! اگه همه‌ی اینارو چشم تو چشم بهت بگم قول میدی نری:)؟ منکه فکر نمیکنم .
بهشت″ همین‌که اذان و گفتن بی‌بی جا نمازشو پهن کرد و با صدای خوشگل و خراشیدش گفت: ننه؛ قربونت برم پاشو حالا که خدا داره صدات میکنه زود جوابشو بده .. سرمو از کتاب بیرون آوردم و گفتم: باشه بی‌بی جون الساعه اجرا میشه حرفاتون . وضو گرفتم و کنار بی‌بی خانم وایسادم به نماز خوندن؛ بعد از نماز بی‌بی نگاهم کرد و بعد از قربون صدقه رفتن های زیر زبونیش گفت: ننه؛ نماز میخونی برای چی؟ خندیدم و با شوخی گفتم: تا راه بهشتو گم نکنم′!! اخماشو کرد تو هم و گفت: بنده‌ی بی معرفت نباش قربونت برم؛ نماز نخون برای بهشت نماز بخون برای خود خدا(:′ وقتی برای خدا نماز بخونی هم این دنیات بهشت میشه هم اون دنیا میری بهشت . عادت کن برا خود خدا نماز بخونی، بهشت پر شده از کسایی که به فکر راحتی خودشون بودن و کار خوب انجام دادن، تو بهشتتو با خود خدا معامله کن نه وعده‌های خدا(:′
امام زمان″ از شما نوشتن مقدمه نمی‌خواهد چرا که شما مقدمید بر هر مقدمه‌ای ای مقدم روزگار′! وعده‌ی خوشِ پنهانِ‌ما؛ ببخشید که هرسال تنها یک روز برایتان آش میپزیم و دیگ روشن می‌کنیم . ببخشید اگر آنگونه که باید باشیم، برایتان نیستیم . تنهای غریبِ ما؛ ببخشید که شما آمدید ولی ما نشناختیمتان(: ما در میان اینهمه مردن شمارا برای زندگی میخواهیم؛ بیایید زنده کنید مارا قبل از آنکه بمیریم و زندگی نکرده باشیم(:′