4820813521180.mp3
3.29M
🌴حسرت حرم💔
هرکی اومده ، دیوونه شده میگه دوباره ببرم به حرم
┄┅✿❀🌸﷽🌸
─┅─═इई 🌸🌺
علامه مجلسی فرمودند: شب_جمعه مشغول مطالعه بودم، به این دعا رسیدم،
🌸《بسم الله الرحمن الرحیم، اَلْحَمْدُ لله مِنْ اَوَّلِ الدُّنْیا اِلی فَنائِها وَ مِنَ الآخِرَه اِلی بَقائِها. اَلْحَمْدُاللهِ عَلی کُلِّ نِعْمَه، اَسْتَغْفِرُالله مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ وَ اَتُوبُ اِلَیْه، وَ هُوَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ 》
👈بعد یک هفته مجدد خواستم، آنرا بخوانم، که در حالت مکاشفه ندایی شنیدم، از ملائکه 🧚♀️که ما هنوز از نوشتن ثواب قرائت قبلی فارغ نشده ایم
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
#شهیدی⚘که [لبخند بسيار زيبايي بر چهره داشت]. قبل از #شهادت خود #آقامصطفي خطاب به همرزمانش گفته بود: از اين تعداد پنج نفري كه با هم هستيم يكيمان خمس اين راه ميشويم ولي آن كسي كه به #شهادت ميرسد وقتي سرش در [دامان #حضرت امام حسين(ع)⚘ قرار گرفت #لبخند بزند.]از تعداد شهدايي كه به مشهد آورده بودند فقط #آقا مصطفي #لبخند بر لب داشت.
🍃⚘🍃
#فدایی حضرت زینب(س)شهیدمصطفی عارفی
🍃⚘🍃
#شهیدمصطفی عارفی فرزند عبدالعلی متولد 15 دی ماه سال 1359 در خانواده ای مذهبی در تربت جام چشم به جهان گشود. پدرش کارمند فرمانداری تربت جام بود و دوران طفولیتش همزمان شد با #شهادت دایی گرانقدرش
فرامرز عارفی.🍃⚘🍃
تحصیلات خود را در مقطع ابتدایی در تربت جام آغاز کرد از همان کودکی با مسجد و پایگاه بسیج بسیار مانوس بود فعالیت های مذهبی و فرهنگی را از مدرسه شروع کرد و هر چه بزرگتر میشد عزم راسخش برای نبرد فرهنگی بیشتر میشد.
#جهاد را وظیفه همگان خصوصاً خودش
می دانست. پس از حمله گروه تکفیری داعش به عراق به #بهانه زیارت کربلای معلا به عراق رفت و به صف #مجاهدین و #مدافعین حرم پیوست. از آن پس راهش را مصمم تر از قبل در راه #دفاع از حرم آل الله پیگیری کرد.
بارها برای عملیات های سخت و سنگین عازم عراق شد.
#روایت از خواهرشهید:
#شهید عارفی تنها پسر خانوادهمان بود. ما اصالتاً اهل تربت جام از شهرهای مرزی خراسان رضوی هستیم. اما از سال 1374 به بعد به علت انتقال پدرم که در وزارت کشور و در بخش فرمانداری استان کار میکرد به مشهد رفتیم و ساکن آنجا شدیم.
پدرم اسم #مصطفی را به علت ارادتی که به #حضرت محمد(ص) و #فرزند شهید امام راحل داشت انتخاب کرد. پدر همیشه میگفت #مصطفی به معنی #برگزیده🍃⚘🍃است. چون تکپسر خانواده بود، پدر و مادرم دوست داشتند او همیشه در همه کارهایش بدرخشد. در دوران کودکی هم مصطفی نسبت به همسالان خودش خلقیات خاصی داشت و از نبوغ بالایی برخوردار بود. کم حرف میزد و در مسائل مورد علاقهاش کنکاش میکرد. از همان بچگی به لباس بسیج و سپاه علاقه داشت واگر ما میخواستیم با او عکس خانوادگی بیندازیم ترجیح میداد در این لباس و با انداختن چفیه به گردن عکس بگیرد. از همان ابتدا روحیه مدیریت و رهبری گروه را در اردوهای بسیج به عهده داشت و علاقه او به نماز و روزه قبل از سن تکلیفش بود.
اما امام رضا(ع) جور کرد و اسفندماه همان سال 81 با هم ازدواج کردیم. ما حدود 13 سال در کنار یکدیگر عاشقانه زندگی کردیم. اول اسفند 81 با هم ازدواج کردیم و 24 اسفند ماه 94 هم #مصطفی شهید شد. حاصل ازدواجمان دو پسر به نام طاها 12 ساله و امیر علی سه و نیم ساله است.
#شهید عارفی سال 90 برای اولین بار عتبات عالیات و شهر #سامرا رفته بود. در #سامرا عشق و علاقهاش به اهل بیت گل کرده بود. میگفت آنجاست که با #غربت اهل بیت(ع)🍃⚘🍃بیشتر انس میگیری. #مظلومیت شیعهها بیشتر توجه #مصطفی را به خود جلب کرده بود.
#روایت از همسر شهید:
#شهید نوه عمویم هستند. البته چون در سیستان زندگی میکردیم و #آقامصطفی و خانوادهشان در مشهد بودند، تا قبل از ازدواج ایشان را ندیده بودم. در واقع آشنایی و ازدواج ما از طریق متوسل شدن به #حضرت علی بن موسی الرضا(ع) میسر شد.
من متولد سال 65 هستم. اواخر شهریورماه سال 81 که 16 سال سن بیشتر نداشتم همراه یک اردو به مشهد رفته بودم. از آقا امام رضا(ع) خواستم که یک همسر مؤمن، انقلابی و ساکن مشهد قسمتم کند تا از این طریق دینم کامل شود. بعدها از خود #شهید شنیدم که ایشان هم درست در همین برهه زمانی از #آقا علی بن موسی رضا(ع) خواسته بود دختری مؤمن با شرایطی که داشتند نصیبش کند.🍃⚘🍃
چون آن موقع شرایط #آقا مصطفی خیلی مناسب ازدواج نبود.
خب ایشان در دوران سربازی تصمیم به ازدواج میگیرند و آن موقع هم خانواده مصطفی به علت پایین بودن سنشان برای ازدواج راضی نبودند. ایشان شغل و مسکنی هم برای زندگی نداشتند.
من از ۱۶ سالگی هر لحظه در کنار #آقا مصطفی بودم و زندگی ما شهره اطرافیان بود. از طرفی با دوری خانوادهام در مشهد خیلی غریب بودم. ولی چون آرمانهای انقلابی و اسلامی از هر چیز دیگری در زندگی برایم مهمتر بود به رفتن #مصطفی رضایت دادم. سال ۹۴ مدافعین حرم خیلی #مظلوم🍃⚘🍃بودند. حتی از افرادی که خودشان را در وادی دفاع مقدس و شهدا میدانستند هم میشنیدم که میگفتند مدافعین حرم برای خودکشی و گرفتن پول میروند. حتی شایعه درست میکردند که رهبرمان نیز با رفتن اینها مخالف است. اما مصطفی به من گفته بود کمر همت را ببند از این لحظه به بعد زخم زبانهای زیادی از مردم میشنوی.