eitaa logo
مهدیه
746 دنبال‌کننده
3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
20 فایل
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی @khadememahdeea : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
تاریخ ایران قسمت ۳۱ مرگ طاهر: طاهر در همان شبی که نام مأمون را از خطبه حذف کرد یا مدت کوتاهی پس از آن در سال ۲۰۷ ه‍.ق/ ۸۲۲ م، درگذشت.[۱۷۱] عده‌ای مرگ وی را ناشی از تبی شدید و ناگهانی می‌دانند که بر وی عارض گشت.[۱۷۲] اما مرگ طاهر پس از مدت کوتاهی که از اعلام استقلال وی می‌گذشت، احتمال ترور و مسمومیتش را تا حد زیادی تقویت کرد و زمینه‌ساز بحث‌های طولانی به همراه نظرات گوناگون پیرامون این موضوع گشت.[۱۷۳] مشهور است که آخرین جملهٔ طاهر قبل از مرگ بدین شرح بوده‌است: در مرگ نیز مردی باید.[۱۷۹]" در خصوص شیوهٔ حکمرانی، وی بر تمام مسائل حکومت نظارت داشته و با کفایت و تدبیر، به حل و فصل مشکلات می‌پرداخته و از اعمال و تصمیمات وی در ادارهٔ امور مملکت، به نیکی یاد گشته‌است.[۱۸۰] طاهر همچنین به دستگیری از فقرا و مستمندان می‌پرداخت و سعی می‌کرد تا نیازهایشان را برطرف سازد.[۱۸۶] او حتی در نامهٔ خویش نیز، انجام این اعمال را به فرزندش توصیه کرد.[۱۸۷] همچنین طاهر و جانشینانش به حمایت از روستاییان می‌پرداختند و از حقوق آنان دفاع می‌کردند.[۱۸۸] او کاریزهای بسیار در خراسان حفر کرد و هنوز پس از گذشت قرن‌ها، یادگار آن روزگار میان مردم خراسان است، چنان‌که در آن ایام، بهترین کاریزهای خراسانی را «قناط طاهری» می‌خواندند. منش طاهر طاهر در ادارهٔ امور حکومت، با جدیت و دقت فراوان عمل می‌کرد و در مقابل خطای کارگزارانش، واکنش‌های قاطع نشان می‌داد.[۱۹۶] وی از هرگونه شوخی بیهوده و یاوه‌گویی دوری می‌جست و اطرافیانش را نیز از خیره‌سری نهی می‌کرد.[۱۹۷] او همچنین به علم و هنر علاقه داشت و در تشویق عالمان و نوازش شاعران می‌کوشید و هدایای فراوانی را به آنان اعطا می‌کرد، که به همین علت و همچنین پیوندهای قومی و قبیله‌ای، از سوی برخی از آنان مورد ستایش و تمجید قرار می‌گرفت.[۱۹۸] او به زبان فارسی سخن می‌گفت، که آن را ناشی از تبار ایرانی وی می‌دانند.[۲۰۰] علاوه بر آن، طاهر در نگارش به زبان عربی مهارت کامل داشت و دارای نثری شیوا بود و قدرت نگارشش به زبان عربی زبانزد خاص و عام بود، که می‌توان نمود آن را در نامهٔ مشهوری که برای فرزندش عبدالله، حاکم رقه نوشت، مشاهده کرد.[۲۰۱] درونمایهٔ نامهٔ مشهور طاهر، یادآوری مسایل اخلاقی، شیوه‌های صحیح حکمرانی و توصیه‌هایی در باب مسائل مختلف حکومت و روش زندگی بود، که پس از اطلاع مردم از محتوای آن، همگان زبان به تحسین طاهر گشودند و به گفتگو پیرامون مطالب نامه پرداختند و مأمون آن را برای تمامی عاملان خود فرستاد.[۲۰۳] میراث طاهر اقدامات سیاسی طاهر در اواخر دورهٔ حیاتش و نتایج این اقدامات پس از مرگ او، منجر به ایجاد تحولی عظیم و بدیع در شرق خلافت اسلامی گردید که حاصل آن همچون یادگاری از طاهر بن حسین برجای ماند و در قالب حکومت نیمه مستقل طاهریان، در خراسان و قلمرو شرقی خلافت، سر برآورد. اما پس از طاهر، تمامی فرزندان و نوادگانش به علت عدم دارا بودن تمام توانایی و ظرفیت‌های او در حکومت و سیاست، نسبت به خلیفه مطیع و وفادار ماندند و بر طبق سیاست‌های بغداد حرکت کردند و فقط می‌توان گفت به سبب موروثی ماندن حکومت خراسان در بینشان و آزادی عمل قابل توجه در امور حکومت خراسان، نیمه‌مستقل نامیده شدند؛ که آن نیز به سبب همکاری آنان با خلفا و مدارای بغداد و حتی روابط صمیمی و دوستانه به علل متفاوت با آنان بود. نمود آن نیز نفوذ خاندان طاهری در مناصب مهم در مرکز خلافت، یعنی بغداد، و تداوم آن حتی تا مدت‌ها پس از سقوط حکومتشان در خراسان، مشهود بود. خلفای بغداد در طی نیم قرن تسلط طاهریان بر خراسان، آنان را تأیید و ابقا کردند به‌طور کلی می‌توان گفت که استقلال به صورت کامل فقط در پایان عمر طاهر دارای معنا بود و آن هم به علت شخصیت او و پشتوانه‌هایش بود و پس از آن میان نوادگان او و خلفا روابطی متأثر از احساس محبت، احترام، ترس و نیاز برقرار بود که در قالب خادم و مخدوم، می‌توان آن را بیان کرد و در چارچوب نیازهای هریک از دوطرف به یکدیگر در گذر زمان، به شرح و تفسیرش پرداخت.[۲۱۴] به هر صورت، پس از مرگ طاهر، مأمون با وجود طغیان او، حکومت نواحی شرقی را به پسران وی واگذار کرد، زیرا قصد داشت تا شورش سپاهیان طاهر، که بر اثر مرگ وی شکل گرفته بود را آرام نماید و همچنین به نفوذ خاندان ایشان در آن نواحی واقف بود و به تجربه دریافته بود که فقط ایرانیان توانایی ادارهٔ ایالات مختلف و حل مسائل داخلی ایران را دارند و به سبب اطلاع از شایستگی افراد این خاندان در ادارهٔ امور آن نواحی، حکومتشان را بر مناطق شرقی تأیید کرد و این واقعه آغازگر، حکومت ۵۰ سالهٔ طاهریان، به عنوان نخستین حکومت نیمه مستقل ایرانی گشت.[۲۱۵] 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
تاریخ ایران قسمت ۳۲ پس از مرگ طاهر، فرزندان و نوادگانش در نتیجهٔ دلایل فوق و به‌طور کلی مشتمل بر ناتوانی مرکز خلافت در نظارت مستقیم بر خراسان و لیاقت و حسن رفتار طاهریان می‌باشد، به حکمرانی در شرق پرداختند. اینان به دلیل حمایت همیشگی از سنت‌های عربی و مذهب رسمی تسنن و مبارزه با یاغیان، مورد تأیید خلفا بودند و بر طبق سیاست‌های کلی خلافت پیش می‌رفتند، اما دارای حکومتی موروثی بودند و مهم‌تر از آن، استقلال تقریبی سیاسی و مالی آنان، بر نقش استقلال‌گستر آنان می‌افزود و علاوه بر آن، در همان دوره نیز در بغداد دارای نفوذ و مناصب کلیدی بودند. به‌طور خلاصه، میراث طاهر، حکومتی نیمه‌مستقل ،امارت استکفا، بود که توسط حکامی اداره می‌گشت که به‌طور کلی نسبت به خلفا وفادار بودند، اما در سیاست‌های داخلی و مالی خود، استقلال داشتند و بر پایه آن، به آبادانی و ادارهٔ صحیح آن نواحی پرداختند، شعرا و دانشمندان را مورد نوازش قرار دادند و حتی خود نیز در طریق آنان آمدند، شورش‌ها و بدعت‌ها را سرکوب کردند و اقتصاد و تجارت را بهبود بخشیدند و در یک جمله، با تأیید خلفا اما در قالب حاکمانی با گسترهٔ اقدامات وسیع و استقلال کافی به حکمرانی پرداختند و همچنان نفوذ خود را در پایتخت نیز حتی تا سالیان دراز بعد از سقوط حکومتشان در نواحی شرقی به دست یعقوب لیث، حفظ کردند. اما تکامل میراث طاهر و نوادگانش به وسیلهٔ کارگزاران یا دشمنانشان همچون سامانیان و صفاریان انجام پذیرفت، که طریق آنان را در برپایی حکومت‌هایی با رنگ استقلال‌طلبی پیمودند و در طی سالیان طولانی، به تدریج با افزودن بر دامنهٔ اختیارات و استقلالشان، به برپایی حکومت‌هایی حقیقتاً مستقل نائل آمدند. 🏴🏴🏴🏴🏴 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
تاریخ ایران قسمت ۳۳ سلسله صفاریان صفاریان (۸۶۱ تا ۱۰۰۳ میلادی[۵۴۷]) یکی از نخستین سلسله‌های ایرانی[۵۴۸] و مستقل، پس از حملهٔ اعراب به ایران بود.[۵۴۹][۵۵۰] صفاریان سلسله ای سنی مذهب بودند.[۵۵۱] سلسله صفاریان به دست یعقوب لیث صفاری بنیان گذاشته شد.[۵۵۲] صفاریان کار خود را از سیستان شروع کردند و پایتخت خود را شهر زرنج قرار دادند.[۵۵۳][۵۵۴] سپس یعقوب محمد بن طاهر را برانداخت و قلمرو طاهریان را به قلروش ضمیمه کرد.[۵۵۵] در دوران صفاری کشاورزی رونق زیادی داشت. محصولات کشاورزی سیستان شامل انگور، غلّه، انخوزه، و میوه‌های مختلف.[۵۵۶] همچنین گفته شده «در سیستان تنقلاتی شامل جوازقند و برگهٔ هلو و شفتالو و بادام رواج داشت، گنجه‌های خانه‌ها همیشه مملو از خشکبار، شیشه‌های عرق نعنا و نسترن بود- ماده‌ای به نام گز روغن که ماده‌ای عطری بود از تخم درخت گز می‌ساختند و آن را به روش‌های مختلف می‌پروراندند و این شبیه به رنگ و بوی روغن بان بود که برای آرایش از آن استفاده می‌کردند.»[۵۵۷] صفاریان توجه زیادی به فرهنگ ایرانی داشتند. شرق جهان اسلام در دوران حکومت آنها شاهد ظهور شاعران برجسته پارسی گوی درباری بود.[۵۵۸] در اواخر قرن نهم، صفاریان انگیزه‌ای برای رنسانس ادبیات و فرهنگ جدید فارسی به وجود آوردند. پس از فتح هرات توسط یعقوب، برخی از شاعران شعرهایی برای پیروزی او را به زبان عربی سرودند، در نتیجه یعقوب از شاعر خود، محمد بن واصف سیستانی، خواست تا آن بیت‌ها را به فارسی بسراید.[۵۵۹] صفاریان از معادن نقره در دره پنجشیر توانستند سکه‌های نقره ضرب کنند.[۵۶۰] سرانجام در جریان یکی از لشکرکشی‌های محمود غزنوی به سیستان آخرین امیر صفاری، خلف بن احمد اسیر شد و سلطان محمود او را به گرگان تبعید کرد.[۵۶۱]" 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
تاریخ ایران قسمت ۳۴ ادامه سلسله صفاریان "یعقوب لیث صفاری، بنیان‌گذار و نخستین پادشاه سلسله صفاریان در سیستان بود. او شهر زرنج را به پایتختی برگزید و توانست بخش‌های وسیعی از ایران بزرگ را فتح نماید. پس از یعقوب، برادرش عمرو لیث جانشین او شد.[۱] «لیث رویگر بچه سیستانی بود و چون درخود نخوتی می‌دید به سلاح ورزی و عیاری و راهزنی پرداخت اما در ان طریق انصاف سپردی و مال کسی به یکبارگی نبردی و بوده که از برده بعضی بازدادی شبی خزانه درهم بن نصر بن رافع والی سیستان بود برید و مال بی قیاس بیرون برد سپس چیزی شفاف یافت تصور گوهری کرد برداشت و زبان امتحان بر او زد نمک بود چون حق نمک پیش او بر قبض مال غالب آمد مال بگذاشت و برفت. شبگرد خازن از آن متعجب شد و به درهم بن نصر بنمود، درهم مناری کرد و دزد را امان داد تا حاضر شود و لیث صفار پیش او رفت درهم پرسید چون براموال قادر شدی موجب نبردن آن چه بود و لیث حکایت نمک و حق آن را یاد کرد و درهم را پسندیده آورد و او را به در گاه خود راه داد و به او جاه و مرتبه و اورا امیر لشکر کرد.» خانواده صفاریان نسب خود را به ساسانیان می‌رسانند پدر یعقوب مردی بود گمنام از روستای قرنین و چهار فرزند یعقوب و عمرو و طاهر، علی را داشت و یعقوب نیز در شهر زرنگ سیستان به رویگری مشغول بود اگرچه ثروتی نداشت و ظاهراً عیار بود اما دو صفت عشق و محبت به وطن و نفرت از اجنبی و دوم جوانمردی و سخاوت طبع که باعث پیشرفت کار او شد را دارا بود." بنیان‌گذاری سلسله صفاریان توسط یعقوب لیث با زوال خاندان طاهری توسط یعقوب لیث او سلسله صفاریان بنا نهاد. صفاریان یکی از سلسله‌های تاریخ میانه ایران، که در شرق ایران ایالت‌های سجستان و سیستان را شامل می‌شد. نام این سلسله از حرفه صفاری / رویگری یعقوب بن لیث مؤسس این سلسله مایه گرفت است. حکومت یعقوب لیث بعد از اینکه با یعقوب به عنوان یک امیر بیعت کردند، مدت مدیدی با خوارج درگیر شد و در این زمان درهم بن نصر از زندان فرار کرد و نزد سرباتک در کلاشیر رفت و برای از بین بردن یعقوب با او همکاری کرد اما یعقوب با محمد ابن رامش به آنان حمله کرد و یعقوب در این جنگ پیروز میدان بود و تجهیزات نظانی اسب و اموال را مصادره کرد با پیروزی رو به ارگ حکومتی نهاد و از آن پس اوضاع سیستان را سامان بخشید. یعقوب با مردمی که با او هم دل شدند به خوبی رفتار می‌کرد و اسرا را آزاد کرد و با آنها پیمان بست آنان نیز با او همراه شدند او سپاه عظیمی به راه انداخت در این زمان نامه ای به عمار خارجی فرستاد و از او خواستار بیعت شد و گفت ما قصد داریم با نیت درست سیستان را به کسی بسپاریم و بر قدرت سیستان بیفزاییم و در پاسخ عمار گفت دربارهٔ پیوستن و همراهی به یعقوب باید بیندیشد و همچنین قصد آزار مردم او را ندارد و یعقوب نیز خراج را تعیین کرد و هر ولایتی را به والیانی واگذار کرد. خلافت مستعین عباسی: در ۷ شوال ۲۴۷ ق بود که محمد ابن جعفر المنتضر بالله پدر خود متوکل را به قتل رساند و او نیز بعد از شش ماه در گذشت و پسرش مستعین بالله به حکومت رسید او طاهر ابن عبدالله را به حکومت خراسان منسوب کرد و یعقوب که اوضاع سیستان را نظم بخشیده بود عمر را در سیستان گماشت و خود به سرکوب صالح ابن نصر در بست پرداخت که نبردهای مداوم باعث شد که بست به دست یعقوب بیفتد صالح ابن نصر فرار کرد او با سپاهیان خود از راه کویر به سیستان رفت اما مردم سیستان گمان می‌کردند که او یعقوب است که از بست بازگشته است و پس از مشخص شدن موضوع مردم سیستان گریختند و عمر خود را در گوشه‌ای از محلات سیستان پناه داد و یعقوب نیز که در تعقیب صالح رو به سیستان نهاده بود در پنجم شعبان به او حمله برد و او مجبور به فرار شد. پس از فرار صالح ابن نصر اموال و اسلحه و اسبان او به دست یعقوب افتاد. 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
تاریخ ایران قسمت ۳۵ جنگ یعقوب با عمار خارجی یعقوب پس از اینکه از جانب صالح ابن نصر خیالش آسوده شد به جنگ با عمار که در شهری به نام نشک بود رهسپار شد و سپاه خود را به ناحیه بتو رسانید در حالی که سپاه عمار هیچ آمادگی برای جنگ نداشت سرانجام او در این جنگ کشته شد و سرش را از دروازه آکار آویختند در این هنگام در بغداد بین معتز و مستعین خلیفه جنگی درگرفت که به خلافت رسیدن معتز منجر شد. جنگ یعقوب با صالح ابن حجر یعقوب پس از آگاهی یافتن از شورش صالح ابن حجر سپاه خود را به مقابله با او فرستاد در این زمان صالح در قلعه ای به نام کوهر از قلاغ غزنین اقامت داشت و بعد از متوجه شدن از حمله یعقوب خود را آماده مقابله کرد بعد از چند روز نصر که توان مقاومت نداشت و اطمینان داشت که یعقوب تا تسخیر قلعه عقب‌نشینی نخواهد کرد دست به خود کشی زد و سپاهیان جسدش را از قلعه به زیر انداخته قلعه را تسلیم و از او امان خواستند و فردی معتمد را برای حفاظت از قلعه و حراست گماشت و به سیستان بازگشت. لشکرکشی یعقوب به هرات ولایت خراسان و ناحیه هرات در اختیار حاکمان طاهری بود و حسین ابن عبدالله طاهری حکومت هرات را در اختیار داشت و یعقوب داوود ابن عبدالله نامی را به جای خود در سیستان نشاند و به سوی هرات روانه شد و پس از نبرد طولانی یعقوب حاکم هرات به ناچار تسلیم شد و خود نیز به اسارت درآمد. محمد ابن طاهر امیر خراسان ابراهیم ابن الیاس را مأمور جنگ با یعقوب کرد ولی او نیز در این جنگ مغلوب قدرت یعقوب شد و از شکست ناپذیری او در شگفت بود و با توصیف او محمد ابن طاهر نامه و سفیرانی را نزد یعقوب فرستاد و فرمان حکومت سیستان، کابل ،کرمان و فارس را به او واگذار کرد. رفتن یعقوب به سوی کرمان و فارس یعقوب در اواخر ذی الحجه سال ۲۵۴ ق عزیز ابن عبدالله را به جای خود در سیستان گماشت و خود به سوی کرمان حرکت کرد و به جنگ با اسماعیل ابن موسی نامی که از حامیان خوارج بود پرداخت و همه آنها را مغلوب خود کرد و در ادامه راه به سمت کرمان طوق بن المغلس از سوی حاکم کرمان مأمور جنگ با یعقوب گردید و پس از نبردی سنگین ازهر یکی از فرماندهان یعقوب طوق را به اسارت درآورد و علی بن الحسین حاکم کرمان پس از شنیدن این شکست با سپاهیانش به شیراز گریخت ولی او لشکری فراهم آورد و طائفه کفجان را با خود همراه کرد ولی در آخر شکست سنگینی از یعقوب خورد و به اسارت درآمد. 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
👆👆👆 اندیشمندان امروزی دربارهٔ انگیزه جنبش صفاریان توافق نظر ندارند. برخی از آنان معتقدند که یعقوب به دنبال احیای شکوه گذشته ایرانِ ساسانی بوده و هویت ایرانی انگیزه اصلی خیزش او بوده‌است. حتی در منابع تاریخی شعری به یعقوب منسوب است که او خود را وارث پادشاهان ایران و از نسل جمشید معرفی می‌کند و به اعراب پیام می‌دهد که به بیابان‌هایتان بازگردید. با این حال، گروهی دیگر از اندیشمندان این دیدگاه را به چالش کشیده‌اند. آن‌ها با استناد به اینکه بخش بزرگی از سپاه یعقوب را عرب‌ها تشکیل می‌دادند، معتقدند که هدف یعقوب تنها احیای شکل اصلی اسلام بوده‌است که در آن دوران به کلی فراموش شده بود. در کنار این‌ها، گروه سومی از اندیشمندان بر این باورند که تنها وسوسهٔ شهرت و فتوحات بزرگ محرک یعقوب برای خیزش علیه دولت بغداد بوده‌است. با همه این‌ها، سیاست ضدخلیفه او بسیار آشکار است. کتاب تاریخ سیستان نقل می‌کند که یعقوب عباسیان را «دروغگو» خطاب کرده‌است. در ادامه این نقل قول آمده‌است: آیا ندیدید که آنان با ابوسلمه، ابومسلم، برمکیان و فضل ابن سهل، باوجود همه کارهایی که آن مردان برای این سلسله انجام دادند چه کردند؟ نباید گذاشت دیگر کسی به آنان اعتماد کند! یعقوب لیث را نخستین شهریار ایرانیِ احیاگر زبان پارسی، پس از فروپاشی شاهنشاهی ساسانیان می‌دانند. وقتی شاعری بنا بر رسم زمان قصیده‌ای به عربی در مدح او سرود، وی او را ملامت کرد که چرا به زبانی که نمی‌فهمد برایش شعر سروده‌است که «چیزی که من اندر نیابم چرا باید گفت». با شنیدن این سخن، محمد بن وصیف که ادارهٔ امور دیوان یعقوب را بر عهده داشت، قصیده‌ای به فارسی در مدحش سرود و این قصیده (براساس روایت مؤلف ناشناس تاریخ سیستان که قصیده را نقل نموده) آغاز سرودن شعر درباری به این زبان گردید.[۲۰] این نظریه که نخستین شعر فارسی در زمان صفّاریان سروده شده‌است، درست نیست. نمونه‌هایی از اشعار فارسی که در زمان طاهریان سروده شده مانند دو قطعه از حنظلهٔ بادغیسی در دست است و احتمالاً زودتر از آن هم کوشش‌هایی برای سرودن شعر به اوزان محلی یا در قالب شعر عربی به‌طور پراکنده صورت گرفته باشد، اما از آنها چیزی به دست ما نرسیده‌است. اقدام یعقوب محرّکی در سرودن شعر فارسی شد و آغاز سنتی گردید که سامانیان، پیشروان راستین رستاخیز ادبی ایران، آن را برگرفته و گسترش دادند.[۲۰] 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
👆👆👆 با انتصاب طاهر به عنوان امیر خراسان، در وضعیت سامانیان تغییر چندانی ایجاد نشد و وی آنان را گرامی داشت و در سمت‌های گذشته ابقا نمود.[۲۳] نوح، حاکم سمرقند، از سال ۸۱۹ تا پایان عمر خود در ۸۴۱ یا ۸۴۲، بر این شهر حکومت کرد. دربارهٔ دوران او، می‌دانیم که دو سال پیش از مرگش شهر اسپیجاب را که پیمان خود با مسلمانان را شکسته بودند، مجدداً فتح کرد و دور آن شهر نیز دیواری کشید. از او به عنوان فاتح کاسان و اورشت، در آسیای میانه، نیز در منابع تاریخی یاد شده‌است.[۲۳] چیزی که هویداست، روابط نزدیک نوح با طاهریان است. روایت شده زمانی که معتصم به عبدالله بن طاهر دستور داد تا حسین بن افشین را دستگیر کند، عبدالله به نوح نامه نوشت که سپاهیانش را آماده کرده و به محض دیدن حسین، او را دستگیر کرده و ولایت او را به سرزمین‌های خود ضمیمه نماید. عبدالله سپس به حسین نامه نوشت و به او گفت که نوح از امارت سمرقند عزل شده و زین پس تو، حاکم آنجایی. حسین بن افشین نیز با تعداد کمی سرباز به آنجا رفت و به سادگی توسط نوح دستگیر گردید و به درگاه عبدالله بن طاهر فرستاده شد. با مرگ نوح بن اسد، امارت او بین برادرانش، احمد و یحیی، تقسیم شد.[۲۴] یحیی بن اسد، امیر چاچ (چاچکند/تاشکند امروزی) و اسروشنه، تصویر روشنی از خود در تاریخ به یادگار نگذاشته‌است. دربارهٔ او آورده‌اند که بسیار ضابط بود و در دربار خود اقدامات بسیاری صورت داده بود. وی از ۸۱۹ تا ۸۵۵ بر امارت خود حکومت کرد و همچنین در سه یا چهار سال آخر عمر، در کنار برادرش احمد، امیر سمرقند نیز بود.[۲۵] با این حال به نظر می‌رسد که پس از مرگ نوح، احمد به حاکم اصلی سمرقند تبدیل گشته‌است و یحیی از قدرت چندانی در آنجا برخوردار نبوده. با مرگ وی در سال ۸۵۵، احمد امارت او را ضمیمه قلمروی خود کرد. احمد بن اسد، که در تاریخ با نام احمد یکم نیز مشهور است، بیش از سایر برادران عمر کرد. دربارهٔ او نسبت به سایر فرزندان اسد، اطلاعات بیشتری در دست است و او را زمینه‌ساز حکومت سامانیان بر خراسان می‌دانند.[۲۶] دربارهٔ احمد آمده که شریف و خوش‌رفتار بود و چنین پیداست که صلح و ثبات را در منطقه برقرار کرده‌است.[۲۶] او ابتدا حاکم فرغانه بود و در زمان مرگ و با توجه به ضمیمه کردن قلمروی برادران درگذشته‌اش، سمرقند، اسروشه و چاچ را نیز در اختیار داشت و بدین ترتیب، تقریباً تمام فرارود زیر یک پرچم واحد یکپارچه گردید.[۲۷] احمد در سال ۸۶۵ درگذشت و حکومت را بین فرزندانش، نصر و یعقوب تقسیم نمود که چاچ به یعقوب و سمرقند و فرغانه به نصر رسید. در همین زمان، تحرکات یعقوب لیث در سیستان و درگیری او با طاهریان، امارت طاهری را رو به زوال گذاشت و این مسئله، عملاً سامانیان را مستقل کرد. نصر این فرصت را غنیمت شمرد و برادرش، اسماعیل، را به بخارا فرستاد. بخارا که به دلیل نبردهای میان آفریغیان خوارزم و بخار خدایان در وضعیت نابسامانی قرار داشت، اسماعیل را به گرمی پذیرفت و او نیز ثبات را به شهر بازگرداند؛[۲۸] گرچه اسماعیل حکومت بخار خدایان را منحل نکرد و آنان تا چند دهه بعد تحت لوای سامانیان به بخارا حکومت کردند. از میان فرزندان اسد، تنها کسی که در این سوی جیحون به حکومت رسید، الیاس بود.[۲۹] به مانند سایر امرای نخستین سامانی، از او نیز اطلاعات زیادی در دست نیست. تنها آمده‌است که او از خود آبادی‌ها و آثار بسیاری در هرات باقی گذاشت.[۲۵] الیاس در ۸۵۶ میلادی درگذشت و فرزندش ابراهیم، به جای او به حاکمیت هرات رسید. ابراهیم همچنین توسط امیر خراسان، محمد بن طاهر، به فرماندهی سپاه خراسان منصوب شد و به فرمان او، با سپاهی به سمت سیستان و یعقوب لیث حرکت کرد. با این حال، وی در سال ۸۵۷ در نبرد پوشنگ برابر امیر صفاری شکست خورد و به نیشابور گریخت؛ هرچند این تلاش وی ناموفق بود و یعقوب وی را دستگیر کرد و به عنوان گروگان به سیستان فرستاد. پس از دستگیری ابراهیم، حکومت امرای سامانی بر هرات پایان یافت و از آن پس این شهر تحت کنترل مستقیم طاهریان قرار گرفت.[۳۰] 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
animation.gif
55.9K
قلمرو سامانیان در ایران پس از اسلام (سال 892 تا 1005 میلادی 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
تاریخ ایران قسمت ۳۸ آل بویه(۳۲۰–۴۴۷ ق / ۹۳۲–۱۰۵۵ م) حکومتی ایرانی از دودمان‌های دیلمی و شیعه مذهب پس از حملهٔ اعراب است که در بخش مرکزی و غربی و جنوبی ایران و عراق فرمانروایی می‌کردند[۲۵۳] و از دیلمان در لاهیجان[۲۵۴] و گیلان برخاسته بودند.[۲۵۵] مؤسسین این سلسله علی، حسن و احمد، سه پسر دیلمی بویه بودند که در رکاب سپاه مرداویج بودند و پس از او، ترقی کردند. رخدادهای بعدی نشان داد آنان رهبرانی توانمند و پرتکاپو بودند. رکن‌الدوله دیلمی با پیش‌روی به سوی غرب در سال ۹۴۵ میلادی وارد بغداد پایتخت عباسیان شد و آنجا را فتح کرد. یک سال بعد مستکفی خلیفه عباسی را سرنگون و او را با المطیع جایگزین کرد. بدین ترتیب دوره ای از ۱۱۰ سال سیطره بوئیان بر خلافت آغاز شد، سیطره ای که تثبیتش برای بوئیان ۱۲ سال زمان برد. آنان عنوان امیرالامرا را که رسماً به فرمانروایان بویی بغداد داده شده بود، اختیار کردند.[۲۵۶] در زمان آل بویه، ایده «ایرانشهر» (ایران) در آثار جغرافیایی که همگی توسط نویسندگان عمدتاً ایرانی به زبان عربی نوشته شده بود، ظاهر می‌شود. جغرافی‌دان اصطخری که در اواخر قرن دهم فعالیت می‌کرد و می‌نوشت: «بهترین زراعت، عادلانه‌ترین و حاصلخیزترین نقطه جهان و استوارترین در حیات سیاسی آن، پادشاهی ایرانشهر است.[۲۵۷] آنان همچنین لقب شاهنشاه را برای خود برگزیدند. بااینکه برادران مؤسس آل بویه نام‌های عربی علی، حسن و احمد داشتند، نسل دوم آل بویه، نام‌های ایرانی مانند کامروا، مرزبان، بهرام و خسرو داشتند.[۲۵۸] 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
👆👆👆 قلمرو آل بویه 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
تاریخ ایران قسمت ۳۹ علویان طبرستان علویان طبرستان یا سفیدجامگان زیدی علوی سلسله‌ای از سادات زیدی بودند که دولت آنان در طبرستان، نخستین دولت شیعی در ایران بود که در شرق اسلامی به دور از تأیید خلفای عباسی، تشکیل شد. این تهدیدی جدی برای خلافت عباسی بود و آنها به هر قیمت در صدد نابودی آن بودند. این علوی‌ها پیرو مذهب زیدیه بودند و با قیام داعی کبیر، توانستند قدرت سیاسی جدیدی ایجاد کنند. داعی کبیر توانست با فتح قسمت‌های بسیاری از شمال ایران، حکومت خود را استقرار دهد؛ ولی پس از مرگ او، اختلاف میان برادر و دامادش موجب ضعف علویان شد و سامانیان به این حکومت حمله کردند. چندی والیان سامانی در طبرستان قدرت را در دست داشتند تا این که ناصر کبیر توانست با مسلمان کردن گروهی از اهالی دیلمان، ارتشی فراهم کند و حکومت علویان را دگرباره مستقر گرداند. با این حال اندک‌اندک، حکومت علویان در طبرستان دچار اختلافات داخلی شد و فروپاشید. اسفار بن شیرویه، مرداویج زیاری، ماکان کاکی و آل بویه، از فرماندهان نظامی سپاهیان علوی بودند که پس از مدتی استقلال اعلان کردند و قدرت یافتند. 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
👆👆👆 گسترهٔ فرمانروایی علویان طبرستان و گیلان پایتخت: آمل زبان(های) رسمی: عربی زبان(های) محلی: طبری دین(ها): زیدیه حکومت: تئوکراسی • داعی: حسن بن زید • داعی: محمد بن زید • امام: ناصر کبیر • داعی: داعی صغیر • بنیان‌گذاری: ۲۵۰ • فروپاشی: ۳۱۶ هجری واحد پول: درهم و دینار گاه‌شماری: هجری قمری 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
تاریخ ایران قسمت ۴۰ چغانیان چَغانیان یک امیرنشین کوچک در کرانهٔ راست رودخانهٔ آمودریا در جنوب سمرقند بود که از مردمان ایرانی تبار بودند . ناحیهٔ قدیمی چغانیان که شهر مهم آن نیز چَغانیان نام داشت امروزه تقریباً مطابق با ولایت سُرخان‌دریا (به مرکزیت شهر تِرمِذ) در جنوب ازبکستان است. در پارسی میانه به آن چغانیگان گفته می‌شد.[۱] عربی‌شده نام چغانیان به صورت صغانیان آمده‌است. فرمانروایان چغانیان، چَغان‌خُدات نامیده می‌شدند. ناحیهٔ چغانیان نخست در قلمرو کوشانیان قرار داشته‌است و در دورهٔ ساسانیان، جزو سرزمین‌های اصلی هپتالیان به‌شمار می‌رفت و به‌رغم استقلال نسبی و داشتن فرماندار مستقل، جزو نواحی تحت نفوذ ساسانیان شمرده می‌شد. با لشکرکشی خسرو انوشیروان، چغانیان کاملاً به تصرف ساسانیان درآمد. منطقهٔ چغانیان به خاطر کشت زعفران معروف بوده‌است. 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
تاریخ ایران قسمت ۴۱ سلاریان ( ۳۰۶ تا ۴۸۳ ه.ق ) سلّاریان، سالاریان، آل مسافر، مسافریان، لنکریان، کنگریان یا غیره، یک خاندان دیلمی و شیعهٔ اسماعیلی در قرن چهارم و پنجم هجری بود که در دیلم تأسیس شد و حاکمیت خود را به‌سمت شمال غرب ایران توسعه داد و بر آران و آذربایجان و بخش‌هایی از ارمنستان و دربند سلطه یافت. سلاریان: وضعیت: پادشاهی پایتخت: شمیران، طارم[۱] دین(ها): قرمطی • ۳۰۶–۳۳۰ محمد بن مسافر • ۳۳۰–۳۴۶ مرزبان بن محمد • ۳۳۰_؟ وهسودان بن محمد • ۳۴۶-۳۵۰ جستان بن مرزبان • ۳۵۰_۳۶۹ ابراهیم بن مرزبان •  نوح بن وهسودان •  جستان بن نوح •  سالار ابراهیم •  جستان بن ابراهیم •  مسافر بن ابراهیم دوم   • بنیان‌گذاری ۳۰۶ ه‍.ق • فروپاشی ۴۸۳ ه‍.ق طایفه‌ای در دیلم که سلاریان جزئی از ان بودند، رابطه نزدیک و تنگاتنگی با جستانیان داشت و تحت نفوذ آنها بود. در سال ۳۰۶ ه‍.ق، شرایط مناسبی برای به قدرت رسیدن محمد بن مسافر به‌وجود آمد و او سلسله جستانی را کنار زده و حکومت خودش را تأسیس کرد. درپی شورش فرزندان محمد در سال ۳۳۰، یعنی مرزبان و وهسودان، محمد از قدرت برکنار شد. وهسودان حکومت دیلمستان را به‌دست گرفت و مرزبان آران و آذربایجان را فتح کرد و در آنجا به حکومت می‌پرداخت. اوج قدرت سلاریان در دوران مرزبان بود و پس از او، براثر اختلاف بر سر جانشینی‌اش، حکومت سلاریان به‌صورت دو شاخه مجزای «آذربایجان و آران و ارمنستان» (که توسط فرزندان مرزبان اداره می‌شد) و «طارم» (که توسط وهسودان اداره می‌شد) تقسیم شد. درگیری‌های شدید میان طرفین، و ضعف مدیریتی فرزندان مرزبان، سلاریان را تضعیف کرد و سرانجام آنها آران و آذربایجان و ارمنستان را از دست دادند. پس‌ازاین، حکومت آنها در دیلمستان و طارم و شمیران ادامه یافت. مدت حضور آنها در قفقاز چندان طولانی نبود و حکومت سلاری عمدهٔ حیاتش را در طارم و قلعه‌های دیلمستان گذراند. سلاریان احتمالاً به‌دست اسماعیلیان الموت منقرض شدند." 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
تاریخ ایران قسمت ۴۲ باوندیان باوندیان دومین سلسله طولانی تاریخ ایران بعد از پادوسبانیان است و خاندانی ایرانی از پادشاهان طبرستان بودند که در حدود ۷۰۰ سال، بیشتر در مناطق کوهستانی طبرستان به خصوص سوادکوه، فرمان راندند. در طول این زمان، باوندیان سه بار فروپاشیدند. قلمرو آنان طبرستان، در جنوب دریای خزر، باختر گیلان و در خاور استرآباد، شامل شهرهای آمل، سارویه (ساری)، مهروان و آبسکون بوده ولی این تقسیم‌بندی در طول تاریخ دگرگون شده‌است.[۱] باوندیان باوندیون آل‌باوند ۶۵۵ تا ۱۳۴۹ پایتخت فریم، ساری و آمل زبان(های) رایج تبری دین(ها) زرتشت و اسلام حکومت پادشاهی تاریخ   • بنیان‌گذاری ۶۵۵ • شاخهٔ کیوسیه ۶۵۵-۱۰۰۰ میلادی • شاخهٔ کینخواریه ۱۲۳۸-۱۳۴۹ میلادی • فروپاشی ۱۳۴۹میلادی حکومت پیشین ساسانیان حکومت پسین سلجوقیان ایلخانان زیاریان خوارزمشاهیان چلاویان شاهان باوندی با نام‌های «اسپهبد» و «ملک الجبال» شناخته می‌شدند. نام این خاندان برگرفته از لقب مؤسس این دودمان، باو پسر شاپور پسر کاووس یکی از شاهزادگان ساسانی[۲] است که در خدمت پادشاهان ساسانیان بوده است. باوندیان اغلب حکومتی مستقل بودند ولی بعضاً تحت انقیاد خلفا و سلاطین معاصرشان نیز قرار گرفتند.[۳]" از جمله سلالهٔ محلّی که در زمان خلفای عباسی، هنوز حکومت‌های محدود و منطقه‌ای خود را حفظ کرده بودند، خاندان باوند بود که در این ایام، در فرمانروایان باوندی لقب اسپهبد داشتند و گاهی نیز ملوک‌الجبال خوانده می‌شدند و این به این دلیل است که گاهی با آنکه سیطره خود را در دشت‌ها از دست می‌دادند ولی قدرت خود را در در نواحی کوهستانی نگهداری می‌کردند. سه شاخه این سلسله شامل: کیوسیان، اسپهبدان و کینخواریان است.[۷] هر چند فرمانروایان این خاندان، بعدها برای حفظ قدرت موروثی خویش، ناچار به قبول آیین خلفا و اظهار اطاعت نسبت به آن‌ها شدند ولی تختگاه آن‌ها در جبال طبرستان تا مدت‌ها بعد همچنان کانون تشعشع روح ایرانی باقی‌ماند. از دوران خلافت مأمون هم، در حالی که، سالانه مبلغی به عنوان مال صلح به عباسیان می‌دادند، آیین پدران خود را حفظ کردند. با آن که شورش مازیار در طبرستان، ادامه حکومت آن‌ها را برای مدتی قطع کرد، اما در مدت زمان قیام علویان طبرستان، قدرت آن‌ها همچنان باقی بود و تا روی کار آمدن آل زیار نیز، این امر در همان تیره قدیم ادامه داشت. این سلسله تا پیش از روی‌کار آمدن صفویان می‌زیست تا در آن زمان توسط چلاویان نابود شد 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
نقشه قلمرو باوندیان در زمان رستم شاه غازی با بیشترین وسعت خود 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
تاریخ ایران قسمت ۴۳ جستانیان جُستانیان، آل جستان و آل وهسودان نیز خوانده شده‌اند، خاندانی دیلمی[۲] بودند که در اواخر قرن هشتم و اوایل قرن نهم میلادی (اواخر قرن دوم تا اواخر قرن چهارم هجری) از رودبار در دیلم، بخش کوهستانی گیلان، فرمان می‌راندند.[۳] آنان در نواحی کوهستانی رودبار الموت امارتی کوچک و محلی داشتند که تختگاه‌شان بود (و امروزه در استان قزوین واقع است) و وسعت قلمروشان طالقان و سواحل شاهرود و سفیدرود را در بر می‌گرفت. در تاریخهای عمومی و دینیِ نخستین، پادشاهان محلی دیلم را غالباً با عنوان صاحب الدیلم، ملک الدیلم، رئیس الدیلم، مرزبان الدیلم و پادشاه دیلم یاد شده است.[۴] پایتخت رودبار[۱] دین(ها) مزدیسنا (۷۹۱–۸۰۵) اسلام (۸۰۵-قرن ۱۱) حکومت سلطنتی   • ۷۹۱–۸۰۵ جستان یکم (نخستین شاه) • ۹۷۲–۱۰۰۴ خسرو شاه (آخرین شاه) • بنیان‌گذاری ۷۹۱ • فتح توسط اسماعیلیان الموت قرن ۱۱ حکومت پیشین: خلافت عباسی حکومت پسین: اسماعیلیان جستانیان بیشتر به دلیل مقاومت در برابر حمله سپاهیان عرب به درون گیلان طی قرون هشتم و نهم، به خصوص در رابطه با منازعات بین خلفای عباسی و زیدی‌های طبرستان و گیلان شناخته می‌شوند. قدیمی‌ترین شاهد دربارهٔ آنها به سال ۸۰۵ برمی‌گردد وقتی مرزبان بن جستان پس از دریافت ضمانت رفتار امن از خلیفه هارون الرشید او را در ری ملاقات کرد و هدایا و خلعت‌های افتخار از او گرفت. آخرین شاهی که از این خاندان در منابع ذکر شده مهدی پسر خسرو فیروز است که قبل از ۹۳۱ قدرت را از دست داد وقتی سالاریان دیگر خاندان محلی دیلم را فتح کردند. نامهای جستان و وهسودان در هر دو خانواده معمول اند. احتمالا جستانیان یک قرن دیگر به عنوان شاهزادگان کوچکتر به حکمرانی ادامه دادند. واژهٔ جستان بر وزن دستان شکل دیگری از واژهٔ جهان‌ستان می‌باشد و نام نیای بزرگ ایشان بود. معنای جستان در زبان دری، جهان ستان، جهان گشا، گیتی گشا، جهان گیر و ستانندۀ جهان است. کهنترین یادکردهای تاریخی از ایشان از مرزبان پسر جستان است و به آمدن هارون‌الرشید خلیفه عباسی به ری در ۱۸۹ هجری بازمی‌گردد که خلیفه بدو امان‌نامه‌ای داده بود و او را از پرداخت خراج معاف نموده و هدایا و خلعتهای افتخار به او داد. از دیگر یادکردهای تاریخی که آمده است، یک گزارش مربوط به ظهور نخستین شیعۀ زیدی _ یحی بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب _ یا پناه بردن او به پادشاه جستانی دیلم است که در آن اشارات اجمالی به این سلسله شده است. پس از مرزبان پسرش جستان دوم به فرمانروایی خودگردان دیلم می‌رسد که طبری از او به نام ابولیلی نام‌برده‌است. پس از او وهسودان به پادشاهی می‌رسد که در روزگار او با نیرو گرفتن علویان در طبرستان و فشار ایشان به جستانیان و نیز درگیری با طاهریان و صفاریان اینان استقلال خود را از دست دادند ولی به گونهٔ امیرانی پیرو-به ویژه تابع علویان- بر سر کار برجای ماندند. جستان سوم پسر وهسودان بود که به نام علویان ری، قزوین، ابهر و زنجان را گشود، اگرچه این پیروزی پایدار نبود. در ۲۷۸ هجری هم لشکر سامانی با شکست دادن علویان تا دیلم پیشروی کردند و جستان با فرستادن شفیع در امان ماند. در ۲۸۹ باز جستان در التزام رکاب علویان به نبرد با سامانیان پرداخت ولی در نزدیکی آمل از ایشان شکست خورد. فرمانروای نامی دیگر جستانی علی پسر وهسودان برادر جستان بود که ملقب به ابن حسان بود. او که به واژگونهٔ نیاکانش با علویان دشمنی داشت در سال ۳۰۰ از سوی خلیفه مقتدر بالله فرمانروای اصفهان گردید. زکریای رازی کتاب طب ملکی را به نام او نگاشته‌بود. علی سرانجام به دست محمد بن مسافر سرسلسله مسافریان کشته‌شد. واپسین تن از دودمان جستانیان مهدی پسر خسرو فیروز برادرزادهٔ علی بود که لقب سیاه‌چشم داشت و در نبرد با مسافریان شکست خورده و سرانجام کشته‌شد. پس از او آگاهی روشنی از جستانیان در تاریخ در دست نیست. می‌نماید که دوده‌ ایشان یک چندی در دیلم دولتی خرد داشتند. فرمانروایان جستانی: جستان یکم (۷۹۱–۸۰۵) مرزبان پسر جستان (۸۰۵–۸۵۵) جستان دوم (۸۵۵–۸۵۶) وهسودان پسر جستان (۸۵۶–۸۶۵) خورشید (۸۶۵) جستان سوم (۸۶۵-۹۱۹) علی پسر وهسودان (۹۱۹) خسرو فیروز (۹۱۹) سیاه‌چشم (۹۱۹–۹۲۸) جستان چهارم (۹۲۸–۹۴۷) ماناذر (۹۴۷–۹۷۲) خسرو شاه (۹۷۲–۱۰۰۴)" 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
تاریخ ایران قسمت ۴۴ شروان‌شاهان شروانشاهان دودمان‌های پادشاهی محلی در شروان (ناحیه‌ای در قفقاز) و اطراف آن بودند، که از اواخر سده دوم تا اوایل سده دهم خورشیدی بر بخش‌ها یا همه این سزمین‌ها فرمان می‌راندند. مرکز شروانشاهان در آغاز شهر شابران (شاوران) بود، اما در دوره‌های مختلف شهرهای دیگری نیز مرکز حکومت شان شدند. نخستین سلسله شروان‌شاهان در اوایل حکومت عباسیان به قدرت رسید. سرانجام در سال ۹۱۷ خورشیدی (۹۴۵ قمری) به دست شاه تهماسب یکم صفوی برافتاد. تاریخ بنیان‌گذاری ۸۶۱ بنیانگذار یزید بن مزید شیبانی آخرین حاکم ابوبکر میرزا انحلال ۱۵۳۸ شروانشاهان در دورهٔ سلجوقیان همچنان در قدرت خود باقی بودند و با پادشاهان آن سلسله رابطه داشتند و گاه نیز مطیع و خراج‌گزارشان می‌شدند. مهم‌ترین دوره پادشاهی این سلسله عهد منوچهر دوم است. او اگرچه عنوان «خاقان اکبر» را داشت، اما تابع سلجوقیان عراق بود. این وضعیت تا پایان پادشاهی طغرل بن ارسلان آخرین پادشاه سلجوقی عراق ادامه داشت و از این پس، پادشاهان شروان تابع و باج‌گزار شاهان گرجی شدند و با آنان وصلت کردند. هنگامی که جلال‌الدین خوارزمشاه بر آذربایجان تسلط یافت، شروان مدتی خراج‌گزار او بود. همچنین شیخ جنید و شیخ حیدر در جنگ با شروانشاهان به قتل رسیدند ولی شاه اسماعیل یکم صفوی انتقام آنها را از شروانشاهان گرفت و نواحی شروان را به باد غارت داد.[۲] دولت این خاندان تا سال ۹۱۷ خورشیدی (۹۴۵ ه‍.ق) دوام داشت و در این سال به دست شاه تهماسب یکم صفوی نابود گردید؛ ولی بعداً دو تن دیگر نیز به حکومت رسیدند. ایرانی‌شدن فرهنگی شروان‌شاهان در زمان یزید بن احمد (یزید دوم) (۳۸۱ ق) شکل گرفت. مینورسکی می‌نویسد: «این واقعیت که یزید بن احمد و دخترش شمکویه در شابران دفن شدند، با توجه به پیدایش ناگهانی نامهای ایرانی در میان نوادگان او حایز اهمیت است. احتمال بسیار دارد که این نوآوری ناشی از ازدواج یزید با شاهزاده خانمی از خاندان‌های قدیمی محلّی بوده باشد. 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
🎬محل حکومتی شروانشاهان در باکو 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
تاریخ ایران قسمت ۴۵ آل حسنویه (۳۴۸–۴۰۵ق) خاندان کردان برزیکانی شیعه از سلسله‌های نیمهٔ باختری ایران که در سده ۴ق/۱۰م در کوه‌های زاگرس [در اردلان ( کردستان کنونی ) و کرمانشاه و همدان و ایلام و لرستان تا نزدیک به خوزستان] فرمانروایی کردند." رخنه حسنویه تا نزدیک به خوزستان و آذربایجان رسید. بدر بن حسنویه برزکانی (حکومت ۳۶۹–۴۰۵ق) دژ سَرماج را بر فراز کوهی نزدیک بیستون ساخت و تختگاه خود نمود. بنیانگذار خاندان، «حسنویه بن حسین برزیکانی» شناخته شده به «امیر حسین» رئیس تیرهٔ برزیکانی است که فرمانروایی خود را در سال ۳۳۰ از «شهر زور» آغاز نمود. وی در ۳۴۸ قمری (۹۶۱ م) پنج شهر مهم مغرب ایران آن زمان، نهاوند، دینور، شاپورخواست، بروجرد و اسدآباد را فتح کرد.[۱] در زمان «امیر حسین»، لشکر خلیفه مستکفی بالله از وی شکست خورد و در زمان جانشینش مطیع لله راه آشتی کردن در پیش گرفته شد. ناحیه حکومتی این خاندان تا نزدیک به خوزستان گستردگی داشت. آل بویه هیچ‌گاه در گستره فروانروایی حسنویه نفوذ نکردند تا زمان شمس الدوله دیلمی که ظهیرالدین را از حکمرانی انداخت و گستره او را از آن خویش ساخت. فرزندان بویه ماهیگیر سرزمین‌های خود را میان هم بخش کردند رکن الدوله دیلمی نواحی باختری را بدست آورد که در برگیرنده قسمت‌های کردنشین نیز بود. فرمانروایی حسنویه تا ۴۰۵ق. ادامه یافته‌است. بدلیسی نسب امیرخان برادوستی مشهور به خان لپ زرین (حاکم ارومیه و امیر قلعهٔ دم دم ۵۷۸ ه. ق) از نوادگان میرحسین برزیکانی و آل حسنویه می‌باشد. این فرمانروایی از سلسله‌هایی است که همگام با آل بویه به رویارویی با خلافت عباسی پرداخت. در زمان بدر بن حسنویه که زمان توانا شدن این خاندان به شمار می‌رود چامه، ادب و زبان کردی و دیگر دانش‌ها رواج یافت و کتابخانه‌هایی در شهرهای کردنشین ایجاد شد" 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
تاریخ ایران قسمت ۴۶ زیاریان زیاریان یا آل زیار یک خاندان کوچک گیلی-دیلمی در سرزمین‌های جنوب‌شرقی دریای مازندران بودند. امیران زیاری در قرن چهارم و پنجم هجری امیر گرگان و طبرستان بودند و در برخی ادوار قومس، دیلم و گیلان نیز تحت فرمانروایی آنان بود. دودمان زیاریان در ۳۱۹ هجری قمری ایجاد گردید و یکی از حکومت‌های دیالمه شد که در میان‌دوره ایرانی توانستند بر بخش‌هایی از خلافت عباسیان امارت کنند. به مرور از وسعت قلمرو زیاریان کاسته شد و به حکومتی دست‌نشانده بدل شدند. اطلاعات دربارهٔ آخرین امیران زیاری محدود است اما حداکثر تا ۴۸۶ هجری بخشی از سرزمین‌های موروثی خود را حفظ کرده بودند. زیاریان ۹۳۱–۱۰۹۰ م پایتخت: اصفهان، ری، گرگان و آمل زبان(های) رایج: دری[۱] طبری[۲] دین(ها): اسلام حکومت: امارت شاهنشاه و امیر:  • ۳۱۹ تا ۳۲۳ ه‍ ق: مرداویج (آغازین) • ۳۲۳ تا ۳۵۷: وشمگیر • ۳۵۷ تا ۳۶۶: بیستون • ۳۶۶ تا ۴۰۳: قابوس • ۴۰۳ تا ۴۲۱: منوچهر • ۴۲۱ تا ۴۳۵: انوشیروان • ۴۴۱ تا ۴۸۳: کیکاووس • ۴۸۳ تا ۴۸۶: گیلانشاه (واپسین) تاریخ  • بنیان‌گذاری: ۹۳۱ • فروپاشی: ۱۰۹۰ م تبار زیار، نیای خاندان، از منطقه داخل گیلان بود. مرداویج بنیان‌گذار این سلسله است که پیش از به حکومت دست یافتن، در خدمت لشکر علویان طبرستان و اسفار بن شیرویه بود. هدف مرداویج احیای امپراتوری ساسانیان و خلع قدرت خلافت عباسی بود. او در حمله به جبال و اصفهان و خوزستان، توانست بخش‌های زیادی از سرزمین‌های اسلامی را فتح کند ولی نهایتاً موفق نشد به اهدافش دست یابد و توسط خدمه‌اش به قتل رسید. پس از مرگ مرداویج، اطرافیان او با برادرش، وشمگیر، بیعت کردند. وشمگیر در همان ابتدای به امارت رسیدن، با لشکرکشی‌های سامانیان و بوییان مواجه شد و این جنگ‌ها در تمام طول حکومتش ادامه یافتند. وشمگیر در نبرد اسحاق‌آباد شکست سختی خورد و نواحی بسیاری از قلمرو او از دست رفت و از آن زمان حکومت زیاریان محدود به گرگان و طبرستان و نواحی پیرامونی آن می‌شد. از آن پس زیاریان، گرچه هنوز رسماً مستقل بودند، اما تابع حکومت‌های همسایه شدند. بیستون روابط نزدیکی با بوییان و خلیفه ایجاد کرد که موجب استقرار آرامش در قلمروش شده و پس از او نیز این الگو، روش غالب در رفتار سیاسی زیاریان شد. قابوس اتحاد با بوییان را شکست و با امیران سامانی متحد شد و نبردهای زیادی میان این دو جبهه درگرفت؛ تا آن که قابوس شکست خورده و به دربار سامانیان پناه برد و تا هجده سال از حکومت دور بود. سرانجام در سال ۳۸۸ هجری قابوس موفق شد سرزمین‌های پیشین خود را بازپس گیرد و یکی از درخشان‌ترین دوره‌های زیاری را رغم بزند. پس از او، امیران زیاری تحت‌الحمایه دربار ترک‌تبار غزنویان شدند. در زمان منوچهر، دودمان زیاری وارد دوران افول خود شده و وابسته به سلاطین ترک‌تباری شد که در خراسان قدرت بیشتری داشتند. بدین ترتیب در این دوره زیاریان از حکومت مستقل تبدیل به قدرتی تحت سلطه، خراجگزار و دست‌نشانده شدند. از دوران حکومت امیران بعدی زیاری، انوشیروان، دارا، کیکاووس و گیلانشاه، اطلاعات کمی در دسترس است. در سال ۴۳۳ هجری، طغرل بیگ حکومت زیاریان بر طبرستان و گرگان را پایان بخشید و در نهایت بقایای این خاندان هم توسط اسماعیلیان الموت منقرض شدند. زیاریان در ابتدای کار با اتکا به توان نظامی خود، بخش بزرگی از مناطق تحت لوای خلافت" عباسی را فتح کردند؛ ولی با درگذشت مؤسس این دودمان، مرداویج، قدرت آن‌ها سریعاً به افول رفت و به یک قلمروی حائل در پیرامون البرز و میان سامانیان و بوییان بدل شدند، که سال‌ها محل نزاع دولت‌های خراسان و جبال بود و امیران زیاری به یکی از این دو سرزمین وابستگی داشتند. تمامی فرمانروایان زیاری برای تأیید شدن حق حکومتشان توسط خلیفه، اعلام اطاعت کردند و به شعائر خلافت تن دادند. آرمان‌خواهی زیاری برای بازسازی ایرانشهر، گسترش زیدیه و مخالفت این دودمان با نظام خلافت، خیلی زود رنگ باخت؛ با این حال امیران زیاری توجه به فرهنگ و ادبیات فارسی و طبری را فراموش نکرده و ادیبان و عالمان بسیاری در دربار آنان پرورش یافتند. پس از آن که غزنویان جایگزین سامانیان در خراسان شدند، امیران زیاری به این خاندان نزدیک شدند؛ ابتدا با ازدواج سیاسی وابسته به سلطنت غزنوی شدند، سپس به عامل دست‌نشاندهٔ آنان تبدیل گردیدند و اینچنین با افول دولت غزنوی، امارت زیاری هم تسلط خود را از دست داد و در دوران پایانی خود تنها در برخی قلعه‌های واقع در البرز مستقر بود. امیران زیاری آثار چندی به زبان طبری، عربی و فارسی تألیف کردند که معروف ترین آنها قابوس‌نامه اثر عنصرالمعالی کیکاووس است. 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
امپراتوری غزنوی سلسله غَزنَوی یا غزنویان(۹۷۵–۱۱۸۷ م) یک سلسلهٔ پارسی‌گوی[۲۶۰] و مسلمان با فرهنگ ایرانی در بخش‌های شرقی ایران بزرگ به ویژه فرارود و خراسان بزرگ بود. اما به عنوان ناشر اسلام مورد توجه خلافت عباسی بود. شهرت این سلسله، بیشتر به خاطر فتوحاتی است که در هندوستان انجام داده‌است. از آنجا که غزنویان نخستین پایه‌های شهریاری را در شهر غزنین آغاز نمودند به غزنویان نامدار شدند.[۲۶۱] نام‌آورترین شهریاران این سلسله سلطان محمود و پسرش سلطان مسعود بودند.[۲۶۲] بنیانگذار این سلسله آلپ تگین بود که از سپهسالاران سامانی بود و در سال‌های پایانی عمر خود، در شهر غزنین از سلسله سامانیان اعلام استقلال کرد.[۲۶۳] مقتدرترین شاه غزنوی، سلطان محمود بود که غزنویان را به اوج قدرت رساند و قلمروشان را بسیار گسترده کرد.[۲۶۴][۲۶۵][۲۶۶][۲۶۷][۲۶۸] سلطان محمود بیشتر به دلیل حمله به هند و غنایم فراوانی از هند وارد ایران کرد. او همچنین به غرب و شمال ایران لشکر کشید و ری را تسخیر کرده سپس مجدالدوله دیلمی، آخرین امیر دیلمی (مجدالدوله دیلمی) را خلع کرد.[۲۶۹] پس از سلطان مسعود، غزنویان با شکست از سلجوقیان در نبرد دندانقان این سلسله رو به ناتوانی گذارد و چندی بستر حوزه فرمانروای‌اش به بخش‌هایی از هندوستان و افغانستان کنونی محدود شد.[۲۷۰] آخرین پادشاه غزنوی، خسرو ملک بود که پس از یک رشته از نبردها با غوریان و شکست از آنها، به بند شد و سپس در اسارت درگذشت.[۲۷۱] نوزایی (رنسانس) زبان، فرهنگ و ادبیات فارسی در دوره ترکان غزنوی در قرن یازدهم میلادی صورت گرفت. [۲۷۲][۲۷۳][۲۷۴] دربار امپراتوری غزنوی به دلیل حمایت از ادبیات فارسی چنان مشهور بود که شعرایی همچون فرخی سیستانی برای ادامه فعالیت به نزد آنان سفر کردند.[۲۷۵] مجموعه شعر کوتاه عنصری (شاعر پارسی‌گوی) به سلطان محمود و برادرانش نصر و یعقوب اختصاص یافته‌است.[۲۷۶] سلطان محمود، غزنی را به مرکز آموزش علوم تبدیل کرد و فردوسی و ابوریحان بیرونی را به دربار خود دعوت نمود.[۲۷۷] او ترجیح داد که شهرت و جلالش به زبان فارسی ثبت گردد و صدها شاعر پارسی‌گوی در دربار او جمع شدند.[۲۷۸] وی کتابخانه‌های زیادی از ری و اصفهان به پایتخت خود آورد.[۲۷۹] با فتح ری و اصفهان به دست سلطان محمود، ادبیات فارسی در آذربایجان و عراق عجم گسترش یافت.[۲۸۰] غزنویان نوشته‌های تاریخی به زبان فارسی تدوین کردند.[۲۸۱] تارخ بیهقی که در نیمه دوم قرن یازدهم نوشته شده‌است، نمونه ای از آن است.[۲۸۲] با فتح شمال هند توسط سلطان محمود غزنوی، فرهنگ و ادبیات فارسی به لاهور راه یافت شد، که بعدها شعرای مشهوری همچون مسعود سعد سلمان در هندوستان پرورش یافتند.[۲۸۳] لاهور، تحت حکومت غزنویان در قرن یازدهم، دانشمندان پارسی را از خراسان، هند و آسیای مرکزی جلب کرد و به یک مرکز مهم فرهنگی زبان و ادبیات پارسی تبدیل شد" 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
"بیشترین گستره فرمانروایی غزنویان" 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
تاریخ ایران قسمت ۴۷ " دولت‌ها و سلسله‌های ترکی-ایرانی (۹۷۷–۱۲۱۹) غزنویان سلسله غَزنَوی یا غزنویان(۹۷۵–۱۱۸۷ م) یک سلسلهٔ پارسی‌گوی[۲۶۰] و مسلمان با فرهنگ ایرانی در بخش‌های شرقی ایران بزرگ به ویژه فرارود و خراسان بزرگ بود. اما به عنوان ناشر اسلام مورد توجه خلافت عباسی بود. شهرت این سلسله، بیشتر به خاطر فتوحاتی است که در هندوستان انجام داده‌است. از آنجا که غزنویان نخستین پایه‌های شهریاری را در شهر غزنین آغاز نمودند به غزنویان نامدار شدند.[۲۶۱] نام‌آورترین شهریاران این سلسله سلطان محمود و پسرش سلطان مسعود بودند.[۲۶۲] بنیانگذار این سلسله آلپ تگین بود که از سپهسالاران سامانی بود و در سال‌های پایانی عمر خود، در شهر غزنین از سلسله سامانیان اعلام استقلال کرد.[۲۶۳] مقتدرترین شاه غزنوی، سلطان محمود بود که غزنویان را به اوج قدرت رساند و قلمروشان را بسیار گسترده کرد.[۲۶۴][۲۶۵][۲۶۶][۲۶۷][۲۶۸] سلطان محمود بیشتر به دلیل حمله به هند و غنایم فراوانی که از هند وارد ایران کرد. او همچنین به غرب و شمال ایران لشکر کشید و ری را تسخیر کرده سپس مجدالدوله دیلمی، آخرین امیر دیلمی (مجدالدوله دیلمی) را خلع کرد.[۲۶۹] پس از سلطان مسعود، غزنویان با شکست از سلجوقیان در نبرد دندانقان این سلسله رو به ناتوانی گذارد و چندی بستر حوزه فرمانروای‌اش به بخش‌هایی از هندوستان و افغانستان کنونی محدود شد.[۲۷۰] آخرین پادشاه غزنوی، خسرو ملک بود که پس از یک رشته از نبردها با غوریان و شکست از آنها، به بند شد و سپس در اسارت درگذشت.[۲۷۱] نوزایی (رنسانس) زبان، فرهنگ و ادبیات فارسی در دوره ترکان غزنوی در قرن یازدهم میلادی صورت گرفت. [۲۷۲][۲۷۳][۲۷۴] دربار امپراتوری غزنوی به دلیل حمایت از ادبیات فارسی چنان مشهور بود که شعرایی همچون فرخی سیستانی برای ادامه فعالیت به نزد آنان سفر کردند.[۲۷۵] مجموعه شعر کوتاه عنصری (شاعر پارسی‌گوی) به سلطان محمود و برادرانش نصر و یعقوب اختصاص یافته‌است.[۲۷۶] سلطان محمود، غزنی را به مرکز آموزش علوم تبدیل کرد و فردوسی و ابوریحان بیرونی را به دربار خود دعوت نمود.[۲۷۷] او ترجیح داد که شهرت و جلالش به زبان فارسی ثبت گردد و صدها شاعر پارسی‌گوی در دربار او جمع شدند.[۲۷۸] وی کتابخانه‌های زیادی از ری و اصفهان به پایتخت خود آورد.[۲۷۹] با فتح ری و اصفهان به دست سلطان محمود، ادبیات فارسی در آذربایجان و عراق عجم گسترش یافت.[۲۸۰] غزنویان نوشته‌های تاریخی به زبان فارسی تدوین کردند.[۲۸۱] تارخ بیهقی که در نیمه دوم قرن یازدهم نوشته شده‌است، نمونه ای از آن است.[۲۸۲] با فتح شمال هند توسط سلطان محمود غزنوی، فرهنگ و ادبیات فارسی به لاهور راه یافت شد، که بعدها شعرای مشهوری همچون مسعود سعد سلمان در هندوستان پرورش یافتند.[۲۸۳] لاهور، تحت حکومت غزنویان در قرن یازدهم، دانشمندان پارسی را از خراسان، هند و آسیای مرکزی جلب کرد و به یک مرکز مهم فرهنگی زبان و ادبیات پارسی تبدیل شد. 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
✅بیشترین گستره فرمانروایی غزنویان 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea