eitaa logo
مهدیه
746 دنبال‌کننده
3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
20 فایل
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی @khadememahdeea : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🌸 🌸 سلام ای تنها امید مستضعفان چشامو میدوزم به جاده انتظار به ته یه جاده که داره گرد و غبار که شاید ببینم جمال یک مرد تکسوار السلام علیک حین ترکع و تسجد 🎤محمود کریمی 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
"یا رب ز گناه زشت خود منفعلم وز قول بد و فعل بد خود خجلم فیضی به دلم ز عالم قدس رسان تا محو شود خیال باطل ز دلم" 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊 ☀️اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ وَبَرِحَ الْخَفاءُ وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ☀️ 💔💔💔💔💔 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
ره یافتگان وصال قسمت ۴۲ ✍سید محمد متین پور آتش سوزی و مشهدی حسنِ نابینا در عرفات در سفری خدمت حجة الاسلام حاج میرزا علی عابدی اهل خوراسگان بودم. ایشان حمله دار و موقع حج واجب خدمتگزار زائرین بود. روزی برایم تعریف کردند که: در سال ۶۸ که در عرفات آتش سوزی شد و عده ای از زائران طعمه آتش قرار گرفتند بین زائرانِ من، یک نفر نابینا بود به نام مشهدی حسن که با چند نفر از بستگانش آمده بود. وقتیکه آتش گرفت چادرِ ما وسط آتش قرار داشت. عده ای از چادر بیرون بودند و عده ای که داخل بودند به بیرون فرار کردند. ولی باز هم چند نفر گرفتار شدند. پس از خاموش شدن کامل آتش، هر کسی به هتل‌ خود رفت و کسانی که نبودند طعمه آتش قرار گرفته بودند. من جمله مشهدی حسن. هر چه گشتند نبود نام او را جزو سوخته شدگان اعلام کردند. پس از دو روز یک ماشین کنار درب هتل توقف کرد و مشهدی حسن از آن خارج شد. پرسیدند کجا بودی؟ گفت: داخل هتل شوید تا بگویم. همه زائرین جمع شدند و او چنین گفت: وقتی آتش چادر را فرا گرفت بستگانم را یکی یکی صدا زدم جوابی نشنیدم مدیر و کارمندان را صدا زدم مرا نجات دهید، اما خبری نشد، نام هر کس را که صدا زدم جوابی نشنیدم، فهمیدم کسی نیست بلند شدم از روبرو رفتم به شعله برخوردم برگشتم از پشت سر حرکت کردم حرارت احساس کردم، طرف راست را ادامه دادم باز به آتش رسیدم به طرف چپ رفتم باز هم آتش بود. متوجه شدم همه اطرافم آتش است. از همه جا نااُمید شدم لذا دو دست روی سر نهادم و آقا و مولایم را صدا زدم « یا بقیة اللّه ادرکنی! » لحظه ای نگذشت، بوی بسیار خوشی را استشمام کردم و با صدای بسیار زیبایی، شنیدم که فرمود: مشهدی حسن تنهایت گذاشتند، دستت را به من بده چند قدم که رفتم بین عده ای قرار گرفتم، سفارش مرا به شخصی کردند و مرا به او سپردند او کمک کرد تا اعمالم را انجام دادم و گوسفندی برایم کُشت. امروز آن شخص از من پرسید: می‌خواهی پیش رُفقایت برگردی؟ گفتم: بله. بدون اینکه از من سؤال کند که نام کاروان چیست یا اهل کجایی، مرا سوار ماشین کرد و به اینجا آورد و گفت اینجا هستند و این هم هتل شماست. ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی دل بی تو به تنگ آمد وقت است که باز آیی 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️❤️ ❤️ السلام علیک یا اباعبدالله باید اول دلو پیش قدم کنم باید این فاصله ها رو کم کنم تا تو شاید منو قابل بدونی بتونم پرچمتو بلند کنم ❤️❤️❤️❤️❤️ به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
ای خُرَّم از فروغِ رُخَت لاله زارِ عمر بازآ که ریخت بی گُلِ رویت بهارِ عمر از دیده گر سرشک چو باران چِکَد رواست کاندر غمت چو برق بِشُد روزگارِ عمر این یک دو دَم که مهلتِ دیدار ممکن است دریاب کارِ ما که نه پیداست کارِ عمر تا کی مِی صَبوح و شِکرخوابِ بامداد هشیار گَرد، هان که گذشت اختیارِ عمر دی در گذار بود و نظر سویِ ما نکرد بیچاره دل که هیچ ندید از گذارِ عمر اندیشه از محیطِ فنا نیست هر که را بر نقطهٔ دهانِ تو باشد مدارِ عمر در هر طرف ز خیلِ حوادث کمین‌گهیست زان رو عِنان گسسته دَوانَد سوارِ عمر بی عمر زنده‌ام من و این بس عجب مدار روز فِراق را که نَهَد در شمارِ عمر حافظ سخن بگوی که بر صفحهٔ جهان این نقش مانَد از قَلَمَت یادگارِ عمر 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
البخیتی، عضو دفتر سیاسی انصارالله یمن: اگر عربستان و اردن مرزها را به روی ما باز کنند، مرد نیستیم به کمک فلسطینی‌ها نرویم مشکل غزه بی‌عملی اعراب است. به خدا اگر یمن با فلسطین مرز داشت، ما وارد می‌شدیم و اسرائیلی‌ها را مثل سگ می‌بستیم. فقط عربستان و اردن مرزها را روی ما باز کنند؛ آن‌گاه فقط بایستید و تماشا کنید که چه می‌کنیم 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
ره یافتگان وصال قسمت ۴۳ ✍سید محمد متین پور تشرف در عرفات جوانِ دانشجوی مسلمان و متدیّن از خانواده مذهبی از بستگان، جهت ادامۀ تحصیل به امریکا، مشغول تحصیل شد. پس از مدتی با یک دختر مسیحی آشنا شد و پیشنهاد ازدواج کرد و قبول کردند گفت: من مسلمانم باید اسلام اختیار کنی، قبول کرد و مسلمان شد و با هم ازدواج کردند. روزانه دو ساعت برای او کلاس گذاشته بود و از برنامه‌های اسلام برای او سخن می‌گفت تا به بحث امامت رسید و جوان گفت: ما دوازده امام داریم که یازده نفر از آنها به شهادت رسیده اند. و یکی از آنها زنده است. وقتی شنید که یکی از آنها زنده است، گفت: بگو بدانم در کدام کشور و در کجا زندگی می‌کند؟ دوست دارم او را ببینم و از زبان او حقایق را بشنوم. جوان گفت: او در پسِ پردۀ غیبت است. در جواب گفت: کسی که در پردۀ غیبت باشد و کسی او را نبیند و نتواند از او سؤالی بکند چه فایده ای دارد و چه سودی برای امتش دارد. گفت: همین قدر می‌دانم هر کسی هر کجای این عالم گرفتار شود و او راصدا بزند می‌آید و مشکل او را حل می‌کند و چند نام آقا را به او یاد داد، منجمله: یا بقیة اللّه. گفت: من از این نام خیلی خوشم آمد در این رابطه بیشتر صحبت کن تا آنجا که در توان داشتم برایش گفتم. زمان حج فرا رسید. گفتم: یکی از اعمال دین ما، حج است. که حتماً امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در زمان حج در عرفات هستند. گفت: مرا ببر. قبول کردم. به مکه رفتیم سپس به عرفات، مشعر و مِنا رفتیم. آنجا جمعیت فوق العاده ای بود به طوریکه اختیار راه رفتن دست خود ما نبود. در حالیکه موج جمعیت ما را از این طرف به آن طرف می‌بُرد دستش از دستم رها شد و جمعیت مرا از یک طرف و او را از طرف دیگر بُرد. او را گُم کردم خیلی پریشان شدم و هر چه صدا زدم خبری نشد. با پریشانی گوشه ای نشستم با خود گفتم خدایا چه کنم اگر پیدا نشود جواب پدر و مادرش را چه بگویم. او زبان نمی داند، چنین جمعیتی تا به حال ندیده ممکن است از ترس و فشار جمعیت زیردست و پا آسیب ببیند. یک لحظه به ذهنم آمد شاید همسفر هایمان که او را می‌شناختند او را ببینند و ببرند زیر چادرمان. لذا رفتم به طرف چادر، آنجا هم خبری نبود. فوق العاده ناراحت زیر چادر نشستم در حال پریشانی و ناراحتی یک وقت دیدم پردۀ چادر عقب رفت و همسرم وارد شد و مرا صدا می‌زند که بیا بیا از این آقا تشکر کن دویدم گفتم از کدام آقا، باهم از چادر بیرون آمدیم کسی نبود، پرسیدم چه کسی؟ گفت: آقایی که مرا به اینجا آورد. زمانی که دستم از دست تو جدا شد خیلی وحشت کردم و هر چه شما را صدا زدم خبری نشد. از ترس قلبم در حال ایستادن بود در همان حال به یادم آمد که گفتی امام دوازدهم زنده است و هر کجای دنیا که گرفتار شویم دست روی سر نهاده و یکی از نامهای او را می‌بریم او می‌آید و ما را از گرفتاری نجات می‌دهد. لذا دو دستم را روی سرم گذاشتم و نامی را که خیلی به آن علاقه مند بودم نام بُردم. یک صدای ملیحی شنیدم که با زبان خودم نام مرا صدا زدند و فرمودند: پشت سر من بیا. چنین کردم و دیدم از هر طرف که می‌روند راه برایشان باز می‌شود و بدون هیچ مشکلی عبور می‌کند. تا اینجا رسیدیم به من فرمودند: اینجا چادر شماست. همسرت زیر چادر در انتظار شماست. به من ثابت شد که دین شما عالی است و امام شما هم مشکل گشای مردم است. 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🌸 🌸 السلام علیک یا اباصالح: ماه دل آرا بیا 🎙محمود کریمی 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
🌸🌸 🌸 سلام ای بهار جان ها تو همچو بوی محبت زپشت پنجره ها درون ذهن شقایق خطور خواهی کرد نگاه شوق وامیدم به آن دم صبحی است که خاک رابه قدومت چو طور خواهی کرد 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
ره یافتگان وصال قسمت ۴۵ ✍سید محمد متین پور تشرف در هنگام روضه حضرت زهرا سلام الله علیها مرحوم حضرت حجة الاسلام منصور زاده که از منبریهای طراز اول استان اصفهان بودند فرمودند: یک روز با خود گفتم افتخارم این است که نوکر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هستم و خود را جزو سربازان آن بزرگوار به حساب می‌آورم و پس از یک عمر نوکری و روضه خوانیِ امام حسین علیه السلام و مادرشان حضرت زهرا سلام الله علیها هنوز افتخار دیدار آقا را پیدا نکرده‌ام چه کنم؟ به فکرم رسید که مردم جهت حاجتشان به مسجد مقدس جمکران می‌روند، من که حاجتم دیدار خودشان است. لذا به مسجد مقدس جمکران رفتم و در قنوت نماز با حال توجه می‌گفتم اللّهم ارزقنی زیارت حجة بن الحسن روحی له الفداه. مدتی کارم این بود و با توجه به اینکه هر روز شُعله عشق امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در دلم افزونتر می‌شد، شبهای دیگر هم در دل شب زیر آسمان همان نماز و همین ذکر راانجام می دادم تا یک شب در عالم خواب شرف یاب شدم خدمت بزرگی، به من فرمود: برو در مجالس امام حسین علیه السلام تا به حاجتت برسی. پرسیدم: کجا و چه وقت؟ فرمود: زمانی که روضه خوان، روضۀ حضرت زهرا سلام الله علیها را می‌خواند. دو روز بعد شخصی آمد و از من دعوت کرد که پنج روز روضه دارم و می‌خواهم شما یکی از گویندگان باشید.قبول کردم. طبق معمول روز پنجم متوسل به حضرت زهرا سلام الله علیها شدم. روبروی منبر ایوانی بود که دو نفر از رفقا با فاصله نشسته بودند. همینکه وارد روضه شدم و نام حضرت زهرا سلام الله علیها را بردم، متوجه شدم که در ایوان بین آن دو نفر، آقایی بسیار با عظمت نشسته و شال سبزی به گردن دارد و روضه که می‌خوانم که حضرت را بین در و دیوار گرفتار کردند و محسن او را شهید کردند دیدم آن بزرگوار آنچنان اشک می‌ریزد و به صورت می‌زند و ناله مادر مادر می‌کند. با خود گفتم: از منبر که پایین آمدم میروم و دست او را می‌بوسم و از او درخواست می‌کنم که در حقم دعا کند، همین که پایین آمدم و به طرف ایوان رفتم ایشان را ندیدم از آن دو نفر سراغ گرفتم گفتند کسی اینجا ننشسته بود ما کسی را ندیدیم. متوجه شدم که آقا و مولایم بوده است. حالم بد شد و از هوش رفتم، مرا بهوش آوردند که چه شده، گفتم: آقا حجة بن الحسن العسکری اینجا تشریف داشتند و در مصیبت مادرشان حضرت زهرا سلام الله علیها گریه می‌کردند. 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
47.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
السلام علیک یا اباصالح: شب شب عشقه شب نوره شب یاره دل تو دلم نیست شاید امشب شب مرگ انتظاره 🎤محمود کریمی 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
Hesamoddin Seraj - Shamso Zoha (320).mp3
17.6M
🌸🌸 🌸 سلام عشق جانم: مژده‌ی آمدنت قیمت جان می‌ارزد تاری از موی تو آقا به جهان می‌ارزد 🌸 این کیست این؟ این یوسف ثانیست یا نور سبحانیست ساقی خوب ماست این ولادت آقا امام زمان(عج) را مبارک باد 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
صحیفه سجادیه قسمت ۱۹۶ ادامه دعای ۳۹ (۳۹) وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السّلَامُ فِی طَلَبِ الْعَفْوِ وَ الرّحْمَةِ: اللّهُمّ إِنّی أَسْتَوْهِبُکَ -یَا إِلَهِی! - مَا لَا یُنْقِصُکَ بَذْلُهُ، وَ أَسْتَحْمِلُکَ، مَا لَا یَبْهَظُکَ حَمْلُهُ: أَسْتَوْهِبُکَ -یَا إِلَهِی! - نَفْسِیَ الّتِی لَمْ تَخْلُقْهَا لِتَمْتَنِعَ بِهَا مِنْ سُوءٍ، أَوْ لِتَطَرّقَ بِهَا إِلَی نَفْعٍ، وَ لَکِنْ أَنْشَأْتَهَا إِثْبَاتاً لِقُدْرَتِکَ عَلَی مِثْلِهَا، وَ احْتِجَاجاً بِهَا عَلَی شَکْلِهَا. وَ أَسْتَحْمِلُکَ مِنْ ذُنُوبِی مَا قَدْ بَهَظَنِی حَمْلُهُ، وَ أَسْتَعِینُ بِکَ عَلَی مَا قَدْ فَدَحَنِی ثِقْلُهُ، بارالها از تو می‌خواهم که به من عطا کنی زیرا که بخشش تو چیزی را از تو کم نمی کند ای خدای من برداشتن باری بر دوشم را می‌خواهم که برای تو سخت نیست. ای خدای من از تو می‌خواهم که به من عطا کنی نفسی را که آن را نیافریدی تا به وسیله آن مانع بدی شوی و به سود و منفعتی برسی بلکه آن را آفریدی تا قدرت خود را در خلق آن و امثال آن ثابت کنی و بر خلقت شبیه آن دلیل آوری. خداوندا درخواست می‌کنم بار گناهانم را از دوش من برداری که بر من سنگینی می‌کند و از تو کمک می‌خواهم که این سنگینی مرا بیچاره کرده است. ..ادامه دارد 🌸🌸🌸🌸 مهدیه👇 https://eitaa.com/Mahdeea
مقام مردان خدا قسمت ۷ ✍على میرخلف زاده (اى باد ساكن شو) (سيد مهدى قزوينى) چنان بود كه احتياط مى كرد كه كسى دستش را ببوسد ومردم منتظر بودند كه به حرم بيايد، چون به حرم مشرّف مى شد اگر دستش رامى بوسيدند ملتفت نمى شد ونيز شيخ مرحوم در مستدرك نقل فرموده از جناب آقا سيد مهدى كه يك وقتى با جماعتى از صلحاء وعلماء در سفينه اى بودند كه ناگاه باد سختى وزيدن گرفت كه كشتى به تلاطم درآمد ومردم ترسان وهراسان شدند. مردى زياد وحشت مى كرد ومتوسل به ائمه مى شد وگريه مى كرد ولى جناب سيّد مانند كوهى نشسته بود چون اضطراب آن مرد را ديد فرمود: از چه مى ترسى؟ همانا باد ورعد وبرق تمامى مطيع امر الهى مى باشد پس گوشه عباى خود را جمع كرد واشاره به سوى باد كرد مثل آنكه مگس را دور كند فرمود: اى باد ساكن باش! پس باد ساكن شد وكشتى قرار گرفت. (۹) 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊 ☀️اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ وَبَرِحَ الْخَفاءُ وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ☀️ 💔💔💔💔💔 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
کرامات معصومین قسمت ۱۳۹ ✍علی اکبر مهدی پور از کرامات حضرت مسلم علیه السلام حضرت حجة الاسلام والمسلمین آقای نوری، سرپرست کتابخانه ی حرم مطهّر حضرت ابوالفضل علیه السلام، روز جمعه ۱۹ جمادی الثانی ۱۴۳۳ ق. در دفتر کتابخانه نقل کرد که: در نجف اشرف واعظ بسیار برجسته ای بود به نام شیخ صالح دجیلی که در بیوت مراجع منبر می‌رفت و اینک پسرش شیخ جعفر دجیلی چنین جایگاهی دارد. او داستانی داشت که من از پسرش پرسیدم، او چنین گفت: پدرم در یک دهه ی عاشورا به شدّت مریض بود، ولی به مجالسی که وعده داده بود، با آن حال بیماری می‌رفت. شب چهارم محرّم که شب حضرت مسلم علیه السلام است، در اوج بیماری به مسجد طوسی رفت. دو نفر زیر بغلش را گرفتند و او را با یک زحمت بر فراز منبر قرار دادند. پدرم می‌گفت: تا گفتم: السلام علیک یا رسول اللّه، السلام علیک یا امیرالموءمنین، از هوش رفتم، وقتی به هوش آمدم که دیدم مردم در حال خروج از مسجد هستند. از شدّت شرمندگی عرق کردم، خواستم خود را به بزرگان مجلس برسانم و عذرخواهی کنم، پاهایم یاری نکرد. به اوّلین فردی که رسیدم، گفتم: ببخشید، گفت: نه، امشب واقعاً غوغا کردی، در مورد حضرت مسلم علیه السلام مطالبی گفتی که هرگز از احدی نشنیده بودم. نفر دوم و سوم نیز همان عبارت را گفتند. آقای نوری این را بدون واسطه از شیخ جعفر و او نیز از پدرش شیخ صالح دجیلی نقل کرده است. ❤️❤️❤️❤️❤️ به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️❤️ ❤️ السلام علیک یا اباصالح: آقا جان محتاج دعاییم منتظرانت را دعا بفرما 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
🌸🌸 🌸 سلام گل نرگس: هر که را با خطِ سبزت سرِ سودا باشد پای از این دایره بیرون نَنِهَد تا باشد من چو از خاکِ لحد لاله صفت برخیزم داغِ سودای توام سِرِّ سُویدا باشد تو خود ای گوهرِ یک دانه کجایی آخِر کز غمت دیدهٔ مردم همه دریا باشد از بُنِ هر مژه‌ام آب روان است بیا اگرت میلِ لبِ جوی و تماشا باشد چون گل و مِی دمی از پرده برون آی و درآ که دگرباره ملاقات نه پیدا باشد ظِلِّ مَمدودِ خَمِ زلفِ توام بر سر باد کاندر این سایه قرارِ دلِ شیدا باشد چشمت از ناز به حافظ نکند میل آری سرگرانی صفتِ نرگسِ رعنا باشد 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
mohammadreza_shajarian_darde_feragh 128.mp3
14.04M
❤️❤️ ❤️ جانا زِ فراق تو اين مِحنت جان تا کی دل در غم عشق تو رُسوای جهان تا کی تا کی چون جان و دلم خون شُد در درد فِراق تو بر بوی وصال تو دل برسر جان تا کی نامَد گه آن کاخر کَز پرده برون آيی آن روی بدان خـوبی در پرده نهان تا کی 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
 [خورشید غایب ( مختصر نجم الثاقب ) تلخیص:حسین رضا استادی قسمت ۱۵ باب ششم: برخی از معجزات صادره از آن بزرگوار   علیّ بن سنان موصلی، از پدرش نقل کرده که گفت: «چون حضرت امام حسن عسگری علیه السلام به شهادت رسیدند، جماعتی از قم با اموالی که معمولاً می‌آوردند، وارد شدند وقتی به سامراء رسیدند و از آن حضرت سؤال کردند، به آنها گفتند که به شهادت رسیده گفتند: پس از او کیست؟ گفتند: جعفر، برادرش. سراغ جعفر را گرفتند، گفتند: برای تفریح بیرون رفته و شرب خمر می‌کند. گفتند: این صفت امام نیست. بعضی از ایشان گفتند: برویم و این اموال را برگردانیم به صاحبانشان. ابوالعبّاس محمّد بن احمد بن جعفر قمی گفت: صبر کنید تا جعفر برگردد و در امر او تفحّص کنیم. چون برگشت، داخل شدند و سلام کرده و گفتند: ای سیّد! ما اهل قم هستیم و اموالی برای سیّد خود، ابومحمّد عسکری علیه السلام آورده ایم. گفت: تحویل نمایید گفتند: ما هروقت که مال‌ می‌آوردیم، سیّد ما می‌فرمود که همه مال فلان مقدار است؛ از فلان این مقدار و از فلان آن قدر، تا آن که تمام نام‌های مردم را می‌برد و می‌فرمود که بر نقش مُهر کیسه‌ها چیست. جعفر گفت: دروغ می‌گویید! و بر برادرم می‌بندید چیزی را که نمی کرد؛ این علم غیب است. آن قوم چون سخن جعفر را شنیدند به هم نگاه کردند. پس گفت: اموال را بردارید به نزد من آرید! گفتند: ما آن را از سیّد خود، حسن علیه السلام دیده بودیم؛ اگر تو امامی، آن مال‌ها را برای ما وصف کن، و گرنه به صاحبانش برمی گردانیم! جعفر، مبهوت شد و جوابی نیافت، چون از بلد بیرون رفتند، پسری به نزد ایشان آمد که نیکوترین مردم بود در صورت، پس ایشان را صدا کرد که: ای فلان، پسر فلان! و ای فلان، پسر فلان! مولای خود را اجابت کنید. گفتند: تو مولای مایی؟ گفت: معاذ اللَّه! من بنده مولای شمایم؛ بروید به نزد آن جناب! گفتند: با او رفتیم تا آن به خانه مولای ما، امام حسن علیه السلام وارد شدیم پس فرزند او قائم را دیدیم که بر سریری نشسته، که گویا پاره ماه است، وجامه سبزی پوشیده بود؛ سلام کردیم بر آن جناب، و سلام ما را جواب داد. آن گاه فرمود: همه مال، فلان قدر است و مال فلان، چنین است، و پیوسته وصف می‌کرد تا آن که جمیع مال را وصف کرد، و وصف کرد جامه‌های ما را، و سواری ما را، و آنچه با ما بود از چهارپایان. پس افتادیم به سجده برای خدای تعالی، و زمین را در پیش روی او بوسیدیم؛. آن گاه سؤال کردیم از هرچه می‌خواستیم و او جواب داد. اموال را تحویل دادیم ، و ما را امر فرمود که دیگر چیزی به سامراء حمل نکنیم تا برای ما شخصی را در بغداد منصوب فرماید که اموال را به نزد او حمل کنیم، و از نزد او، توقیعات بیرون بیاید. پس، از نزد آن جناب مراجعت کردیم و بعد از آن، اموال حمل می‌شد به بغداد، نزد کسانی که حضرت منصوب کرده بود، و بیرون می‌آمد از نزد ایشان، توقیعات». 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊 ☀️اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ وَبَرِحَ الْخَفاءُ وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ☀️ 💔💔💔💔💔 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
چشمه در بستر ✍مسعود پورسیدآقایی قسمت ۴ تسليت «خداحافظ علي جان! خدايا به سوي تو و در جوار كوي تو. » مرد خيبر، مرد احزاب، تا شنيد، از پاي افتاد. آبي بياوريد... در كنارش مي‌گفت: «اي كوثر خدا، اي دختر رسول، اي انس مهربان، اين دل رميده ي ما را ديگر چه كسي انيس و مونس باشد؟ » آبي بياوريد... ... يكبار ديگر آسمان گرفت و خنجر تبار قابيل، خورشيدي ديگر را كه در ابتداي طلوع خود بود، بر سجاده ي خون از پاي انداخت. رسول صلي الله عليه و آله از تنهايي درآمد، و علي عليه السلام، غربت خود را به سوگ نشست و حراميان سرمست، كه علي عليه السلام تنها شد، چون بي همتا شد. مي توان از ابعاد مختلف اين منشور خدايي و اسوه ي الهي سخن گفت: علم، ايمان و عبادتش؛ زهد، ورع و اخلاصش؛ عصمت، آيات، و سور نازله در شانش؛ برخورد با پدر، مادر، همسر و فزرندانش؛ انفاق ها، ايثارها و كراماتش؛ انصاف، پوشيدگي و عشق به شهادتش؛ راستگويي، خشيت، سازندگي و تربيتش؛ شفاعت، رضا، ادب و مصحفش؛ شكوه ها، خطبه ها، مواعظ و احاديثش؛ شعرها، دعاها و مجاهدت هايش؛ وفاء، ولاء و توسل به ساحت قدسش؛ ... و... و... و يا از همه ي اين‌ها گذشته از هشياري و بيداري و زمان شناسي اش. و من تنها از همين زمان شناسي او- همان مدافعات او از مقام ولايت و ولي الله زمانه ي خود- گفتم و شمه اي از دقت و پيچيدگي برخوردهاي او را در راه احقاق اين حق عظيم- همان اصيل ترين و مهم ترين نياز امروز و هر روزمان- آوردم تا صدق سخن صادق عليه السلام روشن شود كه: (عرفان فاطمه عليهاالسلام ادراك شب قدر است و شناخت فاطمه نجات از يك عمر- هزار ماه- سردرگمي. » [۴]. و همين كمال زهرا عليهاالسلام ست كه او را محور قرار داده. [۴]. و همين بلوغ بيداري اوست كه از او اسوه ساخته. [۴]. برادر! اين‌ها تنها اشارتي بود به كارنامه ي دو ماهه ي زهرا عليهاالسلام. اكنون تو نيك بنگر در كجاي راهي و در كدامين كلاس. كه تا رسيدن به او، جز توسل به او راهي نيست. بايد مستانه و دامن كشان هويي كشيد. يا زهرا! عليهاالسلام. 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea