eitaa logo
مهدیه
786 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.2هزار ویدیو
20 فایل
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی @khadememahdeea : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
کرامات معصومین قسمت ۱۴۳ يادى از لب تشنه حسين (ع) حضرت آقاى موسى خسروى در كتاب پند تاريخ نقل فرموده‌اند: روز قيامت اعمال بنده را مى سنجند كارهاى نيك در يك طرف و افعال ناپسند در طرف ديگر پس از بررسى، اعمال زشت او سنگين تر از كردار نيكش مى شود. ملائكه مى خواهند او را به طرف جهنم ببرند، خطاب مى رسد نگاه داريد اين بنده من عملى داشته كه در نزد من است و شما خبر و اطلاع از آن نداريد. عمل او اين است كه هر وقت آب مى آشاميده يادى از تشنگى اولاد پيغمبر حسين بن على (عليهماالسلام) مى كرده و بر ستمگران او لعنت مى نموده. وقتى آن عمل را در طرف كردار نيك مى گذارند حسناتش زيادتى پيدا مى كند بر كردار زشتش. (۵۹) ❤️❤️❤️❤️❤️ به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
کرامات معصومین قسمت ۱۴۴ امام حسين (ع) سه بار به زيارتش آمد مرحوم حاج شيخ عباس قمى (رضوان اللّه تعالى عليه) در مفاتيح الجنان نقل فرموده كه صالح متقى ملاحسن يزدى كه يكى از نيكان و مجاورين نجف اشرف است و پيوسته مشغول عبادت و زيارت است نقل كرده از ثقه امين حاج محمّد على يزدى كه مرد فاضل صالحى بود در يزد كه دائما مشغول اصلاح امر آخرت خود بوده. شبها در قبرستان خارج از يزد كه در آن جماعتى از صلحاء مدفونند و معروف است به مزار به سر مى برد گفت: يكى از رفقاء كه از كوچكى با هم همسايه بوديم و با هم نزد يك معلم مى رفتيم و با هم بزرگ شديم ما براى خودمان يك شغلى انتخاب كرديم و او هم شغل عشارى را براى خود پيشه گرفت و بود تا از دنيا رفت و در همان قبرستان نزديك محله اى كه من در آن بيتوته مى كردم به خاك سپردند. چند روز از فوتش گذشته بود او را در خواب ديدم كه بسيار خوشحال و در جاى خوبى است پس نزد او رفتم و گفتم: من مى دانم كه تو در دنيا كارهاى خوبى نداشتى و اين حالات در مقام تو نيست و شغل تو مقتضى اين مكان نبود و تو بايد در عذاب باشى با كدام عمل به اين مقام رسيدى. گفت: همين طور است كه مى گوئى من از روزى كه از دنيا رفتم به بدترين عذابها گرفتار بودم تا ديروز كه همسر استاد اشرف حداد فوت شد و در اين مكان او را دفن كردند و اشاره كرد به موضعى كه نزديك ۵۰ مترى بود. گفت: در شب وفات او آقا ابا عبداللّه (ع) سه مرتبه او را زيارت كرد و در مرتبه سوم امر فرمود به رفع عذاب از اين قبرستان والحمدللّه حالم به اين نحو است كه مى بينى و در نعمت الهى افتاده ايم. از خواب متحيرانه بيدار شدم و حداد را نمى شناختم و محله او را هم نمى دانستم، پس به بازار آهنگران رفته و آدرس اشرف حداد را گرفتم و او را پيدا كردم. از او پرسيدم تو زوجه داشتى؟ گفت: بله دو سه روز است كه وفات كرده و او را فلان محل (همان موضع را اسم برد) دفن كردم. گفتم: او به زيارت كربلاى آقا اباعبداللّه (ع) رفته بود؟ گفت: نه گفتم: ذكر مصائب حضرت را مى كرد؟ گفت: نه گفتم: مجلس تعزيه دارى داشت؟ گفت: نه. پرسيد براى چه اينها را مى پرسى؟ خوابم را برايش نقل كردم گفت: اين زن مواظبت بر زيارت عاشوراء داشت. (۶۱) ❤️❤️❤️❤️❤️ به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
کرامات معصومین قسمت ۱۴۵ احسان به قدر معرفت و بينش ✍علی اکبر قرشی   روزي يك نفر از اعراب بيابان محضر حضرت حسين (ع) آمد و گفت: يابن رسول الله به يك خونبهاي كامل ضامن شده و از پرداخت آن عاجز شده ام، پيش خود گفتم بروم مشكل خود را پيش بزرگوارترين مردم مطرح كنم و از او كمك بطلبم و از اهل بيت رسول الله، اصيل تر و بزرگوارتر نيافتم، لذا مشكل خودم را محضر شما آورده ام. امام (ع) فرمود: اي برادر عرب سه مسأله از تو خواهم پرسيد اگر به يكي جواب بدهي يك سوم مال را به تو خواهم داد و اگر به دو مسأله جواب دادي دو سوم مال و در صورت جواب به هر سه مسأله، همه خونبها را به تو خواهم داد. اعرابي گفت: يابن رسول الله (ص) آيا مثل تو از مثل من مي‌پرسد حال آنكه تو از اهل علم و شرف هستي؟ امام (ع) فرمود: بلي از جدم رسول خدا (ص) شنيدم، مي‌فرمود: «المعروف بقدر المعرفة» احسان به اندازه معرفت بايد باشد. اعرابي گفت: حالا كه اين طور است بپرسيد اگر توانستم جواب مي‌دهم وگرنه از شما مي‌آموزم و لاقوة الا بالله. امام (ع) فرمود: «أَيّ الاعمالِ أفضل؟» كدام عمل از همه اعمال افضل است؟ اعرابي جواب داد: «الايمان بالله» ايمان به خدا، امام فرمود: «فما النجاة من المهلكة؟» نجات از هلاكت كدام است؟ جواب داد: «الثقة بالله» اعتماد به خدا. امام (ع) فرمود: كدام چيز مرد را زينت مي‌دهد؟ «فما يزيّن الرجل» گفت: علم كه توأم با حلم باشد. فرمود: اگر آن نباشد كدام چيز زينت است؟ گفت: مال كه توأم با مروت و مردانگي باشد. فرمود: اگر آن هم نباشد، كدام چيز زينت مرد است؟ جواب داد: فقر توأم با صبر و خويشتن داري. فرمود: اگر آن هم نباشد، ديگر چه چيز زينت انسان است؟ جواب داد: صاعقه اي كه از آسمان بيافتد و او را بسوزاند، كه او به اين صاعقه اهل است. حضرت خنديد و كيسه اي به اعرابي داد كه هزار دينار در آن بود، و انگشتر مباركش را نيز به او داد كه نگين آن به دويست درهم مي‌ارزيد، فرمود: دينارها را به طلبكاران خود بده، انگشتر را نيز صرف مخارج خودت بكن. اعرابي آنها را گرفت و اين آيه را خواند: «الله اعلم حيث يجعل رسالته» [۱]. ❤️❤️❤️❤️❤️ به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
کرامات معصومین قسمت ۱۴۶ خبر از شهادت برخی یاران از ابوبصیر نقل شده است: روزی در محضر امام صادق علیه السلام نشسته بودم که صحبت از «معلی بن خنیس » به میان آمد، ایشان فرمودند: «ابا محمد! مطلب مهمی را در مورد او به تو می گویم، آن را از دیگران مخفی نگه دار; او به مقام واقعی خود نمی رسد مگر زمانی که از طرف «داود بن علی » مورد تعرض قرار خواهد گرفت.» پرسیدم: داود با او چه خواهد کرد؟ فرمودند: «او را دعوت کرده، گردنش را می زند و بدن او را به دار می آویزد.» عرض کردم: این حادثه در چه زمانی واقع خواهد شد؟ امام فرمودند: «در سال آینده » . ابوبصیر می گوید: سال بعد داود والی مدینه شد و معلی را به پیش خود فراخواند و از او خواست که اسامی یاران امام صادق علیه السلام را برایش بنویسد، معلی از این کار امتناع ورزید، داود عصبانی شد و گفت: اگر اسامی آن ها را کتمان کنی تو را خواهم کشت، معلی بن خنیس گفت: آیا مرا به کشته شدن تهدید می کنی!؟ به خدا قسم هرگز چنین کاری نخواهم کرد. داود خشمگین شد و او را به شهادت رساند و جسد مطهرش را به دار آویخت. ❤️❤️❤️❤️❤️ به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
کرامات معصومین قسمت ۱۴۷ عنایت حضرت معصومه سلام الله علیها به زائر برادر "آقای شیخ عبد الله موسیانی نقل می‌کند: ما عازم مشهد مقدس بودیم در حالی که در آن‌جا به جهت جمعیت زیاد زوار، منزل به‌سختی پیدا می‌شد. من با اطلاع از این موضوع به حرم حضرت معصومه علیهاالسلام مشرف شدم و خیلی خودمانی گفتم: بی بی جان ما عازم زیارت برادر شماییم، خودتان عنایتی بفرمایید. ما عازم مشهد شدیم، دیدیم منزل بسیار کمیاب است نزدیک حرم از تاکسی پیاده شدیم، ناگهان دیدم جوانی از داخل کوچه به طرف من آمد و به من گفت: منزل می‌خواهید؟ گفتم: بله، گفت دنبال من بیا با او رفتم مرا داخل خانه‌اش برد، اطاق بزرگ و خوبی را به ما داد، ما وقتی در آن‌جا مشغول جابجایی وسایل بودیم، خانم ایشان ما را برای نهار دعوت کرد، بعد از تشرف به حرم و زیارت و نماز ، نهار را با آن‌ها خوردیم. صبح روز بعد، خانم از ما سوال کرد: شما چند روز در اینجا هستید؟ گفتم ده روز. گفت ما به تهران می‌رویم، این کلید خانه، هر وقت که خواستید بروید، کلید را بدهید به همسایه ما آقای رضوی. گفتم کرایه منزل چه می‌شود؟ گفت ما صحبت آن را کرده‌ایم. چند روزی گذشت کسی آمد در خانه و گفت: من رضوی هستم، شما هر وقت که خواستید به قم بروید، کلید را پشت آینه داخل اطاق بگذارید و در منزل را ببندید و بروید. گفتیم: کرایه چه می‌شود؟ گفت درباره کرایه با من صحبتی نکردند. ده روز ما تمام شد، خواستیم برگردیم، دیدیم بلیط ماشین را باید چند روز پیش تهیه می‌کردیم و الان تهیه بلیط امکان ندارد، خیلی ناراحت بودیم که من از صاحب ماشینی (که در نزدیک منزل ما، ماشین خودش را پارک می‌کرد و در مسیر (تهران - مشهد) مسافر جا به جا می‌کرد) خواستم ما را هم با خودش تا تهران ببرد. او گفت: من فردا حرکت نمی‌کنم ولی فردا شما را به قم می‌فرستم؛ فردا ما را تا گاراژ ماشین برد و رفت به مسوول دفتر گفت: این‌ها از ما هستند و می‌خواهند به قم بروند، او هم موافقت کرد و در بهترین جای ماشین به ما تعداد صندلی مورد نیازمان را داد و ناباورانه (حضرت معصومه) وسیله برگشت‌مان را هم مانند (منزل در مشهد) فراهم کرد." ❤️❤️❤️❤️❤️ به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
کرامات معصومین قسمت ۱۴۸  اداى قرض ✍علی میرخلف زاده خانمى علويه (سيده) كه از اهل زهد و تقوى بود و مواظبت به اوقات نمازهاى خود و ساير عبادات داشت و بواسطه تنگدستى و پريشانى دوازده تومان قرض دار شده بود و چون تمكن از اداى قرض خود نداشت در شب جمعه پنجم ربيع الثانى ۱۳۳۱ توسل بامام هشتم حضرت ابى الحسن الرضا (ع) جسته كه مرا از قرض آسوده فرما. پس خوابش ربوده. در خواب باو گفته شد كه شب جمعه ديگر بيا تا قرضت را ادا كنيم. لذا در اين شب جمعه بحرم مطهر تشرف پيدا كرده و انتظار مرحمتى آن حضرت را داشت. تا قريب به ساعت هشت شب، بعد از خواندن دعاى شريف كميل چون حرم مطهر بالنسبه خلوت شده بود، آمد در پيش روى مبارك حضرت نشست در انتظار كه آيا امام (ع) چگونه قرض او را مى دهد. چون خبرى نشد عرض كرد مگر شما نفرموديد شب جمعه ديگر قرض تو را مى دهم و امشب شب موعد است و وعده شما خلف ندارد. ناگهان از بالاى سر او قنديلهاى طلا بهم خورده و يكى از آنها از بالاى سر آن زن فرود آمده و منحرف شده و برابر زانوى آن زن به زمين رسيد و عجب اين است كه چون گوى بلند شده و در دامن علويه قرار گرفت. حاضرين از اين امر تعجب نموده و بر سر آن علويه هجوم آوردند به نحوى كه نزديك بود صدمه اى باو برسد، پس خبر به توليت وقت كه مرتضى قلى خان طباطبائى بود دادند، آن علويه را طلبيد و وجهى بوى داد و قنديل را گرفت لكن آن علويه محترمه بيشتر از دوازده تومان برنداشت و گفت من اين مبلغ را به جهت قرض خود خواسته‌ام و بيش از اين احتياج ندارم. ❤️❤️❤️❤️❤️ به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
کرامات معصومین  قسمت ۱۴۹ شفای فلج ✍علی میرخلف زاده كربلائى رضا پسر حاج ملك تبريزى الاصل و كربلائى المسكن فرمود: من از كربلا به عزم زيارت حضرت على ابن موسى الرضا (ع) براه افتادم (در روز هشتم ماه جمادى الاولى سنه ۱۳۳۴) تا رسيدم بايوان كيف و آن اسم منزل اول بود. از تهران به جانب مشهد رضوى پس در آن منزل مبتلا به تب و لرز گرديدم و چون خوابيدم و بيدار شدم پاى چپ خود را خشك يافتم از اين جهت در همان ايوان كيف دو ماه توقف نمودم كه شايد بهبودى حاصل شود و نشد و هرچه از نقد و غيره داشتم تمام شد و از علاج نيز ماءيوس شدم. پس با همان حالتى كه داشتم برخواستم و دو عدد چوبى را كه براى زير بغلهاى خود فراهم كرده بودم و بدان وسيله حركت مى كردم زير بغلهاى خود گرفته و براه افتادم. گاهى بعضى از مسافرين كه مى ديدند من با آن حال به زيارت امام هشتم (ع) مى روم ترحم نموده مقدارى از راه مرا سوار مى كردند تا پس از شش ماه روز هفتم جمادى الاولى قريب بغروب وارد مشهد مقدس شدم و شب را در بالاخيابان بسر بردم. روزش با همان چوبهاى زيربغل رو به آستان قدس رضوى نهادم و نزديك بست امام بحمام رفتم و عمله جات حمام مهربانى كرده و مواظبت از حالم نمودند تا غسل نموده و بيرون آمده روانه شدم تا بصحن عتيق رسيدم و در كفشدارى چوب زير بغلم لرزيد و بزمين افتادم. پس با دل سوزان و چشم گريان ناليدم و عرض كردم اى امام رضا مرادم را بده آنگاه بزحمت برخواسته چوبها را در كفشدارى گذاردم و خود را بر زمين كشيدم تا بحرم مطهر مشرف گرديدم و طرف بالا سر شريف، گردن خود را با شال خود بضريح مقدس بسته و ناليدم كه اى امام رضا مرادم را بده. پس بقدرى ناله كردم كه بى حال شدم خوابم ربود در خواب فهميدم كسى سه مرتبه دست به پاى خشكيده من كشيد نگاه كردم سيد بزرگوارى را ديدم كه نزد سر من ايستاده است و مى فرمايد برخيز كربلائى رضا پايت را شفا داديم. من اعتنائى نكردم مثل اينكه من سخن تو را نشنيدم. ديدم آن شخص رفت و برگشت و باز فرمود: برخيز كربلائى رضا كه پاى تو را شفا داديم، عرض كردم چرا مرا اذيت مى كنى مرا بحال خود بگذار و پى كار خود برو. پس تشريف برد بار سوم آمد و فرمود: برخيز كربلائى رضا كه پاى تو را شفا داديم، در اين مرتبه عرض كردم تو را بحق خدا و بحق پيغمبر و بحق موسى بن جعفر كيستى. فرمود: منم امام رضا تا اين سخن را فرمود من دست را دراز كردم تا دامن آن حضرت را بگيرم بيدار شدم در حالتى كه قدرت بر تكلم نداشتم با خود گفتم صلوات بفرست تا زبانت باز شود. پس شروع كردم به صلوات فرستادن و ملتفت شدم كه پاى خشكيده‌ام شفا داده شده و از هنگام ورود بحرم تا آنوقت تقريبا نيم ساعت بيش نگذشته بود. ❤️❤️❤️❤️❤️ به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
کرامات معصومین قسمت ۱۵۰ از محمد بن سليمان او از پدرش نقل ميكند كه: مردى شامى كه ساكن مدينه شده بود گاه گاه خدمت حضرت باقر علیه السلام ميرسيد و ميگفت: آقا خيال نكنى من خدمت شما ميرسم ارادتمند شمايم بلکه در روى زمين كسى را بيش از شما خانواده دشمن نميدارم و معتقدم كه اطاعت خدا و پيغمبر و اميرالمؤمنين در دشمنى با شما است ولى چون مردى خوش صحبت و داراى ادب هستى رفت و آمد من براى همين است. وقتى اين حرف را ميزد حضرت باقر مي‌فرمود : هيچ چيز بر خدا پنهان نيست. چيزى نگذشت كه مرد شامى مريض شد و مرضش شدت يافت. همين كه بحال احتضار رسيد وكيل خود را خواست گفت وقتى من از دنيا رفتم و پارچه بر رويم كشيدى برو خدمت محمد بن على و تقاضا كن بر پيكرم نماز بخواند باو گوش زد كن كه خودم اين كار را وصيت كرده‌ام. نيمه شب كه شد خيال كردند از دنيا رفته او را در پارچه‌اى پيچيدند سحرگاه وكيلش به مسجد آمد پس از نماز خواندن حضرت باقر خدمت آن جناب رسيد عرضكرد فلان مرد شامى مرد خودش از شما تقاضا كرده كه بر پيكرش نماز بخوانيد؟ فرمود نه او نمرده عجله نكنيد و او را بر نداريد تا من بيايم. در اين موقع از جاى حركت نموده وضو گرفت دو ركعت نماز خواند آنگاه دست بدعا برداشته دعا كرد سپس بسجده رفت تا خورشيد طلوع نمود آنگاه از جاى حركت كرده روانه منزل شامى شد. داخل اطاق شده او را صدا زد. جواب داد. شامى را بلند كرد و نشاند مقدارى سويق[۲] خواست باو داد بعد به خانواده‌اش سفارش كرد كه غذا باو بدهند و با غذاهاى سرد سينه‌اش را سرد نگه دارند. امام از جاى حركت كرده رفت چيزى نگذشت كه مرد شامى بهبود كامل يافت خدمت حضرت باقر رسيده عرض كرد: گواهى ميدهم كه تو حجت خدائى بر مردم و واسطه بين مردم و خدائى كه هر كس جز بتو پناه برد زيانكار و گمراه واقعى است حضرت باقر پرسيد چه شده كه تغيير عقيده دادى. گفت من خودم متوجه شدم كه روح از بدنم خارج شد ناگاه منادى فرياد زد با گوش خود صداى او را شنيدم که گفت روح او را برگردانيد محمد بن على درخواست كرده حضرت باقر فرمود: ​(اما علمت ان الله يحب العبد و يبغض عمله و يبغض العبد و يحب عمله) نميدانى خدا گاهى شخصى را دوست دارد ولى كارش را نمى‌پسندد و گاهى شخصى را دوست ندارد اما كارش را دوست دارد. مرد شامى بعد از آن جزء اصحاب حضرت باقر بشمار ميرفت" -------------- بصائر الدرجات ج ۳ ص ۳۶ 🏴🏴🏴🏴🏴 https://eitaa.com/Mahdeea
کرامات معصومین قسمت ۱۵۱ دعاي هنگام وفات ابن عباس (ع) مي‌گويد: وقتي كه وفات حضرت رسول اكرم (ص) نزديك شد من در كنار بستر آن بزرگوار نشسته بودم كه حال احتضار به آن حضرت روي داد من متوجه لبهاي آن وجود مقدّس شدم ديدم بحركت در آمد گوشم را نزديك بردم تا بشنوم آن حضرت در حال نزع جان چه مي‌گويد: خوب كه گوش دادم شنيدم كه مي‌فرمايد: اَللّهُمَّ اِنّي اَتَقَرَبُ اِلَيْكَ بِولايَةِ عَليِّ بنِ ابيطالب: خدايا من بطرف تو مي‌آيم و بتو نزديك مي‌شوم با محبت و دوستي علي بن ابيطالب (ع). من در آن وقت به عظمت علي (ع) توجه پيدا كردم كه آن حضرت داراي چه مقام و عظمتي است كه پيغمبر اسلام (ص) از براي نزديكي خود بحضرت سبحان متوسل به علي (ع) مي‌شود. 🌸🌸🌸🌸🌸 https://eitaa.com/Mahdeea
کرامات معصومین قسمت ۱۵۲ غررالحكم ✍علی میرخلف زاده علامه بحرالعلوم (سيد محمد مهدي طباطبائي) از مراجع بزرگ تقليد زمانش بود، و شاگردان برجسته اي از مكتب او برخاسته اند و يكي از كسانيست كه خدمت آقا ولي عصر عجل اللّه تعالي فرجه الشريف مشرف شده او عموي جد دوّم آية اللّه العظمي بروجردي است كه در نجف اشرف در سال هزار و دويست و دوازده هجري قمري دعوت حق را لبيك گفته و قبر شريفش در نجف اشرف است. از عجائب اينكه: يكي از شاگردان او محدّث و عالم بزرگ شيخ عبدالجواد عقيلي مي‌گويد: در نجف اشرف روزي به زيارت مرقد شريف آقا اميرالمؤمنين علي (ع) رفتم پس از زيارت، عرض كردم: اي مولاي من، كتابي از شما مي‌خواهم كه محتوي نصايح و موعظه‌هاي خود شما باشد تا حقير از آن بهره مند گردم. سپس از حرم بيرون آمدم. ملا معصوم علي كتابفروش نزديك در صحن، مرا صدا زد و گفت، فلاني بيا اين كتاب را بخر كه كتاب خوبي است. آن كتاب را به قيمت ارزان از او خريدم، پس از آنكه كتاب را مطالعه و بررسي كردم ديدم كتاب غررالحكم است دريافتم كه تقاضاي من از آن حضرت مورد قبول واقع شده است. (اين مطلب به خط خود شيخ عبدالجواد عقيلي در پشت يك كتاب (غررالحكم) كه آن را وقف خاص اولاد كرده بسال هزار و دويست و هشت نوشته شده است). كتاب غررالحكم حاوي گفتار و سخنان و مواعظ آقا اميرالمؤمنين علي (ع) است كه تاءليف علاّمه آمِدي محمد بن عبدالواحد تميمي است كه در اوائل قرن ششم بسال پانصد و ده هجري قمري از دنيا رفته و اكنون اين كتاب در دو جلد با ترجمه به چاپ رسيده و شامل شش هزار حديث و جمله است. 🌸🌸🌸🌸🌸 https://eitaa.com/Mahdeeye
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کرامات معصومین قسمت ۱۵۴ ماجرای شعر معروف استاد شهریار 🌸🌸🌸🌸🌸 https://eitaa.com/Mahdeea