هدایت شده از روایت ها و حکایت ها
..سرم گیج رفت
🔶حجت الاسلام مروی میفرمودند: روزی به یک کتاب احتیاج پیدا کردم. هر چه گشتم آن را در کتابفروشی ها پیدا نکردم. در کتابخانه ی مرحوم والد(آیت الله شیخ علی مروی) آن را دیدیم و خواستم آن را از ایشان بگیرم. وقتی ایشان میخواستند کتاب را به من بدهند طوری آن را به من دادند که گویی از یک چیز بسیار عزیز و ارزشمند جدا میشوند.
🔶به ایشان گفتم جریان چه بود و چرا با این حالت خاص این کتاب را به من دادید؟
🔶ایشان فرمودند: برای خرید این کتاب من توان مالی نداشتم و نمیتوانستم آن را تهیه کنم. در همان زمان از روستا برای من یک کوزه شیره ی انگور فرستاده بودند. کتابفروشی بود که کتاب را با چیزهایی که برای طلاب از روستا میفرستادند معاوضه میکرد.
با وجود این که چندین روز بود که چیز درست و حسابی ای نخورده بودم و میل شدید داشتم که لااقل یک لقمه داخل این شیره ی انگور بزنم و بخورم با وجود این کوزه ی شیره را برداشتم و به سمت کتابفروشی حرکت کردم.
🔶کتابفروش بعد از محاسبه در مقابل آن کوزه ی شیره کتاب را به من داد و من به سمت مدرسه بازگشتم در حالی که با خوشحالی کتاب مورد نظرم را زیر بغل گرفته بودم.
نرسیده به مدرسه ی باقریه ناگهان از شدت ضعف سرم گیج رفت و به زمین افتادم.
🔶وقتی به هوش آمدم دیدم عده ای از کسبه بالای سرم ایستاده اند و نگران هستند. وقتی به هوش آمدم پرسیدند چه شده؟ گفتم: هیچی. و با خوشحالی از این که کتاب مورد نظرم را به دست آورده بودم به سمت مدرسه راه افتادم.
در حجره نشستم. از نانهای خشکی که در حجره داشتم در دهان گذاشتم و شروع کردم به مطالعه ی آن کتاب.
#حکایت_داستان
حال در نماز!!
یکی از مراجعین از مرحوم استاد صفایی حائری پرسیده بود، آقا چه طور در بیشتر اوقات نماز به آدم حال نمی دهد؟!
استاد فرموده بود:
نماز حال تو را نشان میدهد نه این که حال بدهد. نماز میزان و مثل درجه تب است.
#نماز
#صفایی_حائری
#حکایت_داستان