eitaa logo
مهدیاران | mahdiaran
34.9هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
2.7هزار ویدیو
648 فایل
واحد مهدویت موسسه مصاف (مهدیاران) بزرگترین کانال تخصصی مهدویت کشور باتولید بیش از ۶۰۰۰ محتوای مهدوی 📱آدرس مهدیاران در دیگر پیام‌رسان‌ها↶ zil.ink/mahdiaran 👤ادمین↶ @Addmin_Mahdiaran 💳 شماره کارت جهت کمک به امورات مهدوی↶ 5041721112169249 ✅ کپی آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 اولویت‌بخشی 🤝 «بُرِش اوّل» با شما یارانِ اندکی می‌بینم، تو را به خدا سوگند! اگر می‌توانی یک وجب جلو نَرَوی، نرو! به سوی قبیلهٔ من بیا، چرا که در آن‌جا کسانی هستند که تو را یاری می‌کنند. فرمود: «خداوند تو و قبیله‌ات را جزای خیر دهد. ما و این گروه پیمانی بسته‌ایم که نمی‌توانیم از آن بازگردیم.» 🌾 «بُرِش دوّم» اجازه خواست تا آذوقه و طعامی به خانواده‌اش برساند. - برو طرماح، اما زود برگرد. طرماح برگشت امّا زمانی که سرِ خورشید بر روی نِی بود... او برگشت امّا زمانی که زینب به اسیری رفته بود. نه آن زمان که در جنگ جمل در رکاب حضرت علی می‌جنگید و نه آن زمان که با صلابت به معاویه خطاب کرد: «چه کسی تو را امیر ما قرار داده؟»، اصلاً فکرش را هم نمی‌کرد که روزی حسین را تنها بگذارد. اما یک لحظه غفلت و در اولویت قرار دادن خانواده در مقابل امام، فیضِ یاری امام را از او گرفت. ⁉️ ما کجای تاریخ ایستاده‌ایم؟ اولویت‌های زندگی‌مان چیست؟ آیا در مقابل امام، اولویت مهم‌تری هم داریم؟ ادامه دارد... ؟ - ۶ ☑️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @mahdiaran
📌 منفعت‌طلبی 🎬 «بُرِش اوّل» در جنگ صفین، فرماندهی بنی‌تمیم را برعهده داشت و چون قرار بر حَکَمیت شد، ابوموسی اشعری را شایستهٔ این کار ندانست. هر چند هنگام نوشتن پیمان حَکمیت با برداشتن عنوان امیرالمؤمنین قبل از نام حضرت علی مخالفت کرد، مخالفتش فایده‌ای نداشت. 🎬 «بُرِش دوّم» در مسیر به احنف‌بن قیس نامه‌ای نوشت و از او کمک خواست. در پاسخ نامه برایش نوشت: «من بارها خاندان علی را درک کرده‌ام؛ کنار آن‌ها که باشی، نه پول و ثروتی نصیبت می‌شود و نه پست و مقامی و نه در جنگ‌ها اهل نیرنگ هستند...» 🔺 از این جملات این‌طور برداشت می‌شود که او اگر قبلاً هم کاری انجام داده، صرفاً در جهت تأمین منافع خودش بوده است؛ از این رو، امروز که منفعتی در یاری حسین نمی‌بیند، دلیلی هم برای یاری‌اش وجود ندارد! ⚪️ ما کجای تاریخ ایستاده‌ایم؟ آیا ما هم امام را برای رسیدن به منافع خودمان می‌خواهیم؟ امام را برای خودمان می‌خواهیم یا خودمان را برای امام؟ ادامه دارد... ؟ - ۷ ☑️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) http://eitaa.com/joinchat/2885222402Ce75349b11c
📌 تردید «بُرِش اوّل» ⚔ امام علی برای جنگ جمل از کوفه درخواست نیرو کرده بود، اما او نیامد. بعد از جنگ، وقتی امام از بصره وارد کوفه شد، به دیدن امام آمد و مورد سرزنش حضرت قرار گرفت، اما در مقابل بهانه‌هایی برای نیامدنش آورد. امام به او فرمود: «تو دچار تردید شدی و به همین خاطر منتظر ماندی...» «بُرِش دوّم» 🚩 خودش در صدر فهرست کسانی بود که برای امام نامه نوشتند. او را به کوفه دعوت کرد: ما پیشوایی نداریم، نزد ما بیا، اما روز عاشورا همان اتفاق جمل تکرار شد. باز هم تردید... 📚 عده‌ای از افرادی که در جریان قیام امام حسین گوشه‌گیری کردند و با آن حضرت همراه نشدند، نه طمعِ مال داشتند و نه بیماریِ روح؛ یعنی انسان‌های بدی نبودند، اما به‌خاطر ضعف تحلیل و مبانی دینی‌شان، اهلِ شک بودند و در مواقع حساس نمی‌توانستند تصمیم درستی بگیرند. افرادی مانند سلیمان‌‌ بن‌ صُرَد خزاعی از این دست از افراد به‌شمار می‌آیند. او آدم خوبی بود، اما به‌ علت معرفت ناقص به امام، نتوانست مسائل را به درستی تحلیل کند و در مقابل حرکت امام دچار تردید شد. ⁉️ ما کجای تاریخ ایستاده‌ایم؟ آیا ما نیز می‌توانیم در مواقع حساس درست تصمیم بگیریم؟ حتی اگر طمع مال نداریم و خود را مرید امام می‌دانیم، باز هم باید از زمانی که ممکن است در مقابل اماممان دچار تردید بشویم، بترسیم. ادامه دارد... ؟ - ۸ ☑️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) http://eitaa.com/joinchat/2885222402Ce75349b11c
📌 لحظهٔ طلایی «بُرِش اوّل» 🔸 خودش و برادرش برای همراهی سپاه عمر سعد از کوفه به سمت کربلا شتافته بودند. در سپاه عمر سعد بودند تا این‌که ظهر عاشورا... «بُرِش دوّم» 🗣 صدا آمد... - «آیا کسی هست که مرا یاری کند؟» به دنبال آن، صدای شیون زنان و کودکان بلند شد. نگاهی به یکدیگر انداختند و گفتند: «این صدای استغاثهٔ همان کسی است که روز قیامت به دنبال شفاعت جدّش هستیم. چگونه با پیامبر رو‌به‌رو شویم وقتی امروز، پسرِ دخترش را یاری نمی‌کنیم؟» پس بلافاصله به کمک امام شتافتند و بعد از جنگی نمایان در رکابش به مقام شهادت نائل شدند. ✅ در مقابلِ افرادی که مدّت‌ها همراه امام بودند، اما در لحظات آخر از رکابش جا ماندند، افرادی بودند که در یک لحظه از دوزخ به رستگاری رسیدند؛ سعد‌بن حارث و برادرش ابوالحتوف از این دست افراد بودند. ⁉️ ما کجای تاریخ ایستاده‌ایم؟ در لحظات حساس کدام سمت هستیم؛ اهل شقاوت یا سعادت؟ نَشَوَد که اماممان را تنها بگذاریم. ادامه دارد... ؟ - ۹ ☑️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) http://eitaa.com/joinchat/2885222402Ce75349b11c
⚪️ رسیدن به امام 🎬 «بُرِش اوّل» تمام مسیرهای منتهی به کربلا بسته شده بود. نمی‌توانست برای یاریِ حسین از کوفه خارج شود. به ناچار همراه سپاه عمر سعد شد و خود را به کربلا رساند... 🎬 «بُرِش دوّم» بعد از رسیدن به کربلا در اوّلین فرصت از سپاه عمر سعد جدا شد و خودش را به حسین رساند و به نحوی شجاعانه در روز عاشورا جنگید و به فیض شهادت نائل آمد. در زیارت ناحیه مقدّسه می‌هوانیم: «السَّلَامُ عَلَى قَاسِمِ‏ بْنِ‏ حَبِیبِ الْأَزْدِی» 🔅 همیشه برای رسیدن به امام، یک‌ راهی وجود دارد. دقیقاً زمانی که همه سعی دارند تو را از امامت دور کنند، اما باز هم می‌شود به او رسید. قاسم بن حبیب کسی بود که توانست به هر شکلی که شده خود را به امام حسین برساند و در نهایت هم در مقابل او به شهادت رسید. ⁉️ ما در کجای تاریخ ایستاده‌ایم؟ آیا ما نیز می‌توانیم خودمان را به امام رسانده و در کنارش بمانیم؟ چقدر تلاش کرده‌ایم تا به امروز برای رسیدن به امام؟! ادامه دارد... ؟! - ۱۰ ☑️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) http://eitaa.com/joinchat/2885222402Ce75349b11c
💠 بأَبی أَنتَ و أُمّی «بُرِش اوّل» ⛓ به او خبر داده بودند که فرزندت در مرز رِی به اسارت گرفته شده است. بسیار ناراحت شد و گفت: «خداوندا! دوست نداشتم در زمان حیاتم، اسارت او را ببینم.» «بُرِش دوّم» 📜 خبر به گوش امام رسید، به او فرمودند: «ای بَشیر، بیعتم را از تو برداشتم. برو و فرزندت را نجات بده.» در پاسخ گفت: «ای فرزند رسول خدا! درندگان مرا زنده‌زنده بِدَرَند اگر تو را رها کنم.» 🚩 بشیر‌ بن‌ عمرو حَضرمی از کسانی بود که هرچند اجازهٔ رفتن به او داده شده بود اما شهادت در راه حسین را انتخاب کرد. شاید با خودش فکر کرده بود که می‌تواند اسارت فرزندش را تحمّل کند اما جدایی از حسین و اسارت فرزندان حسین را هرگز. ⁉️ ما کجای تاریخ ایستاده‌ایم؟ آیا ما نیز بِأَبی أَنتَ و أُمّی گفتن‌هایمان واقعی‌ است و می‌توانیم از عزیزانمان برای اماممان بگذریم؟ ادامه دارد... ؟! - ۱۱ ☑️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) http://eitaa.com/joinchat/2885222402Ce75349b11c
💠 آیا وفا کردم؟ «بُرِش اوّل» ✉️ نامه رسانِ پیامِ وفایِ کوفیان بود. نامه‌ای که در آن، مُسلِم از آمادگی کوفیان گفته بود و امام را به کوفه دعوت کرده بود. و بعد از رساندن نامه همراه سپاه امام به سمت کوفه حرکت کرد. «بُرِش دوّم» 🚩 شب عاشورا خطاب به امام گفت: به خدا سوگند اگر کشته شوم، سپس زنده گردم، هفتاد مرتبه مرا بسوزانند و خاکستر مرا به باد دهند باز هم از شما دست بر نخواهم داشت. روز بعد هنگام نماز، خود را سِپَر امام قرار داد و بعد از نماز هنگامی که با بدنی پُر از تیر بر روی زمین افتاده بود، رو به او گفت:‌ أَوَفَيْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ؟(آیا وفا کردم ای فرزند رسول خدا؟) 🏹 سعید بن عبداللّه کسی بود که با سپر کردن تمامِ وجودش در مقابل تیرهای دشمنان از اماممش دفاع کرد، و در مقابل او شهید شد. ⁉️ ما کجای تاریخ ایستاده‌ایم؟ آیا ما نیز حاضریم تمام وجودمان را وقف امام کنیم و تیر‌های دشمن را به جان بخریم تا گَزَندی به اماممان نرسد؟! ادامه دارد... ؟ - ۱۲ ☑️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) T.me/joinchat/P8nsdDOK1w-X56wP
📌 مایهٔ آرامش «بُرِش اوّل» 🗻 همانطور که دستم را گرفته بود، گفت: «ای نافع آیا این راه را نمی‌گیری و بِرَوی؟ مابین این دو کوه را بگیر و جان خود را نجات بده.» به پایش افتادم و گفتم: «به خدا سوگند، تا زمانی که شمشیرم به کار آید هرگز از شما جدا نمی‌شوم.» «بُرِش دوّم» ⛺️ امام وارد خیمهٔ خواهرشان شدند و من درب خیمه منتظر امام بودم. اتفاقی صدای زینب را شنیدم که به امام فرمود: «ای برادر، آیا یارانت را آزموده‌ای؟» فوراً نزد حبیب رفتم و داستان را برای او تعریف کردم، حبیب گفت: «باید خیال بانوان حرم را از وفاداری خود آسوده کنیم.» 🔅 همهٔ یاران را نزد خیمه زینب جمع کردیم و حبیب با صدای بلند فریاد زد: «ای حرم رسول خدا، شمشیرهای جوانان و جوانمردان شما به غلاف نخواهد رفت تا این که گردن بدخواهان شما را بزند...» و در این هنگام بانوان حرم از خیمه‌هایشان با حالت گریان خارج شدند... ⚔ یاران حسین افرادی بودند که نه تنها با تمام وجود برای دفاع از حسین جنگیدند بلکه با تمام وجودشان تلاش کردند تا آب در دل اهل بیت تکان نخورد. نافع بن هلال از جملهٔ همین افراد بود. ⁉️ ما کجای تاریخ ایستاده‌ایم؟ آیا ما نیز مایهٔ‌ آرامش اماممان بوده‌ایم؟ ادامه دارد... ؟ - ۱۳ ☑️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) T.me/joinchat/P8nsdDOK1w-X56wP
📌 پایِ حسین بِمان «بُرِش اوّل» 🌃 به خاطر وجود سربازان عُبیدالله مجبور بودند روزها پنهان شوند و شب‌ها حرکت کنند. بالأخره روز هفتم محرم بود که خود را به کربلا رساندند. «بُرِش دوّم» 📜 روز عاشورا زمانی که مُسلم بن عَوْسَجه زخمی بر روی زمین افتاده بود. امام حسین و حبیب بن مَظاهر به بالین او رفتند. بعد از صحبت امام حسین، حبیب به مسلم گفت: «اگر شهادتم نزدیک نبود، دوست داشتم به من وصیّت کنی تا حق دینی و خویشاوندی خود را ادا کرده باشم.» مسلم به امام اشاره کرد و به حبیب گفت: «تو را وصیت می‌کنم به این شخص... تا جان در بدن داری از او دفاع کن.» 🔸 قطعا هرچه از یاران حسین مخصوصاً حبیب و مسلم بگوییم، اما باز هم نمی‌توانیم آن‌ها را به‌طور کامل توصیف کنیم. یارانی که همهٔ هستی خود را در راه حسین فدا کردند. ⁉️ ما کجای تاریخ ایستاده‌ایم؟ آیا می‌توانیم فدایی امام شویم و پایِ امام زمان بمانیم؟ ادامه دارد... ؟ - ۱۴ ☑️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) T.me/joinchat/P8nsdDOK1w-X56wP
📌 اربعین «بُرِش اوّل» 🚩 عطيه عوفى مى‏‌گويد: «با جابر بن عبد اللّه به زيارت قبر حسين رفتیم و چون به كربلا رسيديم جابر در کنار شطّ فرات، غسل كرد و پارچه‌ای همانند شخص مُحْرِم بر تن کرد و کیسه‌ای را گشود که بوی خوشی داشت و خود را معطّر كرد. هر گامى كه بر مى‌داشت ذكر خدا مى‌گفت تا نزديک قبر مقدّس رسيد و به من گفت: «دستم را بر روى قبر بگذار!» و چون چنين كردم، بر روى قبر از هوش رفت.» «بُرِش دوّم» 🗣 جابر را به ھوش آوردم، ناگهان جابر صدا زد: «آیا دوست، جواب دوست خود را نمی‌دھد؟» و سپس خودش جواب خود را داد، چگونه جواب مرا بدھی، در حالی كه خون از رگ‌ھای گلویت بر سینه و شانه‌ات فروریخته و بین سر و بدنت جدایی افكنده است؟ 🔸 گوش کن! هنوز صدای قدم‌های جابر در طول تاریخ شنیده می‌شود. صدای مسیری که هرچه برای خاموش کردنش تلاش کنند اما باز هم نمی‌توانند مانع رسیدن ندای حقّش به جهانیان شوند. تفاوتی ندارد که یک روز در این مسیر هم‌قدم جابر باشی و یا دلت را راهی سفر عشق کنی. فقط ببین کدام طرف تاریخ ایستاده‌ای؟! حسینی هستی یا...؟! ⁉️به راستی ما امروز کجای تاریخ ایستاده‌ایم؟! در مسیر ظلم یا حق؟ ؟ - ۱۵ (قسمت پایانی) ☑️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) T.me/joinchat/P8nsdDOK1w-X56wP
📌 اربعین «بُرِش اوّل» 🚩 عطيه عوفى مى‏‌گويد: «با جابر بن عبد اللّه به زيارت قبر حسين رفتیم و چون به كربلا رسيديم جابر در کنار شطّ فرات، غسل كرد و پارچه‌ای همانند شخص مُحْرِم بر تن کرد و کیسه‌ای را گشود که بوی خوشی داشت و خود را معطّر كرد. هر گامى كه بر مى‌داشت ذكر خدا مى‌گفت تا نزديک قبر مقدّس رسيد و به من گفت: «دستم را بر روى قبر بگذار!» و چون چنين كردم، بر روى قبر از هوش رفت.» «بُرِش دوّم» 🗣 جابر را به ھوش آوردم، ناگهان جابر صدا زد: «آیا دوست، جواب دوست خود را نمی‌دھد؟» و سپس خودش جواب خود را داد، چگونه جواب مرا بدھی، در حالی كه خون از رگ‌ھای گلویت بر سینه و شانه‌ات فروریخته و بین سر و بدنت جدایی افكنده است؟ 🔸 گوش کن! هنوز صدای قدم‌های جابر در طول تاریخ شنیده می‌شود. صدای مسیری که هرچه برای خاموش کردنش تلاش کنند اما باز هم نمی‌توانند مانع رسیدن ندای حقّش به جهانیان شوند. تفاوتی ندارد که یک روز در این مسیر هم‌قدم جابر باشی و یا دلت را راهی سفر عشق کنی. فقط ببین کدام طرف تاریخ ایستاده‌ای؟! حسینی هستی یا...؟! ⁉️به راستی ما امروز کجای تاریخ ایستاده‌ایم؟! در مسیر ظلم یا حق؟ ؟ - ۱۵ (قسمت پایانی) ☑️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) http://eitaa.com/joinchat/2885222402Ce75349b11c