✍ #زندگی_نامه_شهید
#بسم_رب_الشهداءوالصدیقین
🌷حسن در چهارمین روز از خردادماه سال هزاروسیصدوبیستوهشت خورشیدی زمینی شد و نور وجودش در خانۀ کاظمآقا و صغراخانم تابیدن گرفت. زندگی سخت دهۀ سی و سختی تحصیلات موجب شد که تنها شش کلاس درس بخواند و زودتر با فرازوفرود زندگی آشنا شود. از بیستوهفتم خرداد سال چهلوهشت تا بیستوهفتم خرداد سال پنجاه سرباز بود.
پس از آن از گرگان به دامغان آمد و از سال پنجاهویک #کارگر_ذوبآهن البرزشرقی شد و ساکن روستای طزرۀ دامغان. برای خود نامی و اعتباری دستوپا کرد تا وقتی به خواستگاری صغریخانم غربا میرود حرفی برای گفتن داشته باشد.
زندگی مشترک آغاز شد و فرزندش محمد هم در سال پنجاهوشش به دنیا آمد. با #انقلابیون همراه شد تا در پیروزی انقلاب هم سهیم باشد. جنگ خانمانسوز او را نیز مانند بسیاری از پاکان این آب و خاک به جبهه فراخواند و در آبانماه سال شصت راهی جبهه شد. فرزند دیگر او فاطمه نیز در همین سال روشنیبخش خانواده شده بود. در سال شصتوسه ولادت رسول پیامآور خیر و شادی خانوادۀ حسن بود.
اسفندماه همین سال رخت به جبهه جنگ کشید و مجروح شد. وظیفۀ پدری او را به خود خواند تا مدتی نزد خانواده بماند اما در سال شصتوپنج عضو #سپاه_پاسداران شد و در عملیات کربلای ۵ شرکت جست تا خاک شلمچه خونش را فرو بَرَد و گواهی بر دلاوری و جانفشانی او در راه آرمانهای مقدسش باشد.
بالاترین مسؤولیتش فرمانده دسته بود که بیستودوم دیماه سال شصتوپنج ترکش خمپارهای آنچنان از نزدیک و از پشت سر به او برخورد کرد که پیکر بیسرش از پا افتاد و دست از پیکار کشید اما برادرش، حسین، بیدرنگ سلاح او را به دوش گرفت تا خون برادر بیخونخواه نماند.
حسین نیز لحظاتی چند پس از برادر بزرگ، به خاکوخون کشیده شد و دو کبوتر سبکبال، #عاشقانه و #بیادعا از یک پنجره پرواز کردند و تا آشیانه خورشید بال گشودند. پیکرهای بهخونتپیدۀ آنان بر دستهای باوفای دوستان و در میان فریادهای عاشقانهشان تشییع شد و در جوار امامزادهاسماعیل طزره آرام گرفتند🌷
“ #راهش_جاوید_ باد”
#نام_یادشان_گرامی
«لبیک یا سید الشهدا»
✍️ جهاد تبیین به عشق امام حسین🤲
#محفل_شهدا🌙
#به_کانال_خودتان_بپیوندید
═══❖══════❖═══
@Mahfele_shohada60
═══❖══════❖═══