eitaa logo
محفل شهدا🌹
1.8هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2.2هزار ویدیو
5 فایل
کوچه هایمان را به نامشان کردیم که هرگاه آدرس منزلمان را می‌دهیم بدانیم از گذرگاه خون کدام شهید است که با آرامش به خانه می‌رسیم. ارتباط باما : @karbala13701370
مشاهده در ایتا
دانلود
” 🌷ورزن یکی از چهار پارچه آبادی‌‌های به‌‌هم‌‌چسبیده در دامنۀ البرز است که دهم مردادماه هزاروسیصدوچهل‌‌ودو شمسی در حالی که خود را به روشنای خورشید سپرده بود، و با او هم‌‌نفس ‌‌شد.گویی ملائک از آغاز ورودش پی به آخر کار و روزگار و ثانیه‌‌های خوش وصلش برده بودند و از همان آغاز، لحظه‌‌های سجودش را ستودند و ورود این سید پهلوان‌‌سیرت را به یک‌‌دیگر شادباش می‌‌گفتند.آقا سیدیوسف، پدرش، به مدد غوغای شعور پدری و ماه‌‌سلطان به لطف احساس زیبای مادری، نامش را گذاشتند و چنین شد که باید… سیدزین‌‌العابدین پس از گذراندن کودکی پرشور و شعور، تحصیلات ابتدایی را در دبستان هدایت چهارده (دیباج کنونی) و راهنمایی را در مدرسۀ امیرکبیر سپری کرد و برای ادامۀ تحصیل در مقطع متوسطه به دامغان رفت و تا پایان دیپلم را در دبیرستان شریعتی ادامه ‌‌تحصیل داد. او از نوجوانان برومند و روستا بود. جوان‌‌مردی که اگر اندوهی در دلی بود، در دل او جای می‌‌گرفت. یاور همۀ مظلومان بود و می‌‌توانستی ردپای خدا را در دل مهربان او پیدا کنی. آقا سیدیوسف بیماری قلبی داشت و سیدزین‌‌العابدین یار و مددکار پدر در کارهای سخت کشاورزی بود. اولین پایگاه بسیجی روستا « » نام داشت که در ورزن با مسؤولیت سیدزین‌‌العابدین تشکیل شده بود و محل ارتباط جوانانی بود که دلشان هوای حقیقت داشت و پیمانه‌‌های جانشان تشنه نور عاشقی بود. سال شصت‌‌ویک که از راه رسید، برای اولین بار در آبان‌‌ماه بی‌‌قراری‌‌اش را آشکار کرد و راهی میدان شد و این یعنی من همان هستم که تنها لیلایم خداست. پهلوان ورزن سر به وادی جنون گذاشت. دویست‌‌وشانزده روز ماندگار شد. روزهای سخت آموزش و را گذراند و برای عملیات آماده شد. شرق دجله منطقۀ عملیاتی بود و نام عملیات بدر. تاریخ عملیات اواخر اسفند شصت‌‌وسه تعیین شده بود و سید به‌‌همراه هم‌‌رزمانش آماده مبارزه. بیست‌‌ویکم اسفندماه او به لحظه‌‌های دیدار نزدیک می‌‌شد و چه خوب لحظه‌‌هایی برای او بود. که این بار شهادت به او لبخند می‌‌زد. لبخندی به بلندای عشق و به لطافت شهود؛ درست در لحظاتی که ترکش مهمان سر سید می‌‌شود و او در سجده مهمان عرشیان. سه روز گذشت. ماه‌‌سلطان و آقا سیدیوسف بی‌‌قرار دیدار فرزند.  ثانیه‌‌هایشان معنای عبودیت یافته بود و شهود این عاشقی، لبخند غمگین و نمناک صبر بود که بر چهرۀ آرام‌‌شان نقش می‌‌بست. سیدزین‌‌العابدین در آغوششان جای گرفت. مثل نخستین روز، آرام و دوست‌‌داشتنی و البته پهلوان‌‌تر. این بار تمام ورزن در فراق او می‌‌بارید و گلزار ورزن سرشار شوق شده بود وقتی او را در آغوش می‌‌گرفت. 🌷 “ «لبیک یا سید الشهدا» ✍️ جهاد تبیین به عشق امام حسین🤲 🌙 ═══❖══════❖═══ @Mahfele_shohada60 ═══❖══════❖═══