ماهی سیاه کوچولو
خب نوبتی هم باشه نوبت این دلبره که شروعش کنم. بسم الله الرحمن الرحیم
تا صفحه پنجاه و پنج کتاب خوانده ام.
و خط به خط به این فکر میکردم که چقدر هیچ چیز نمیدانم.
چقدر هیچ کجا نرفته ام و هیچ چیز نخوانده ام.
چقدر بسیار سفر باید تا پخته شود خامی.
کتاب یک لیست بلند بالا از کتاب های نخوانده و جاهای سفر نکرده را گذاشت جلوی صورتم.
تا این لحظه درون مایه کتاب مرگ و سفر است.
اولین کتابِ جستاری که میخوانم.
خود افشایی نویسنده کلمات را زنده کرده است.
اگه نمیتونی پرواز کنی، بدو.
اگه نمیتونی بدویی، راه برو.
اگه نمیتونی راه بری، سینه خیز برو.
مهم نیست چطوری،
امـــــا ...
همیشه باامید و انرژی به جلو
حرکت کن ...