ماهی سیاه کوچولو
#شاخه_اتصال مثل سه دوست که از طریقی بهم اتصال دارند. مثلا یک علاقه مشترک ، یک مسیر مشترک ،یک هدف م
من و دو تا از دوست هایم زمین تا هوا فرق داریم.
یعنی اگر یکی مان مریخی است آن یکی قطب شمالی است و دیگری برای نقطه ای ناشناخته و کشف نشده.
اما بین ما چیز نامرئی مثل نخ تسبیح وجود دارد. نخی که وصلمان میکند بهم.
یک هدف و علاقه مشترک.🌱
ما، هرسه ما دست و پا میزنیم تا بنویسیم. کتاب بخوانیم و قدم های حتی مورچه ای برداریم تا رسیدن به آنچه حس میکنیم حقمان است.
آنچه که روزیمان است و آنچه که باید انجام دهیم.
وحدتی که پیوندمان داده است عشق به نویسنده شدن و نویسنده بودن و نوشتن است، شاید برای روزی که تقریظ امام خامنه ای بشود پیشگفتار کتابمان.
روزی که کتابی بنویسیم تا جهان را کمی بیشتر به انسانیت و شرافت نزدیک کند.
هر سه ما آدم های دور از هم به وسیله یک هدف والا بهم وصل شده ایم.
شاید ما هم یک تکه از #کاروان_صمود هستیم که کنج خانه هایمان دست و پا میزنیم تا توی روزمرگی غرق نشویم و حق را گم نکنیم.
شاید باید قلم هایمان را قوی کنیم تا از این روزها برای آدم فردایی ها بنویسیم تا تاریخ یادش نرود آنچه بر مردم رنج، مردم سرزمین زیتون های آزاد گذشت!
شاید قرار است ما سه تا قطب مختلف یک تا شویم تا درباره نگاه قاطع شهید سید حسن نصرالله و نگاه مطمئن یحییٰ سنوار و آن دوازده روز خون ریخته شده بیگناه قلم بزنیم.
میخواهیم تا نمردیم، زنده شویم.
ما سه تا آدم که جمع شدنمان و گروه شدنمان حتی شاید خنده دار بیاید بس که از هم پرت و دوریم، یک راه مشترک داریم.
راهی تا الله به وسیله قلم.
و چه سختِ شرینی است این یک تا شدن.
🦋
@Mahisiah
زبان در دهان ای خردمند چیست؟
کلید در گنج صاحب هنر
چو در بسته باشد چه داند کسی
که جوهر فروش است یا پیلهور؟
اگرچه پیش خردمند خامشی ادب است
به وقت مصلحت آن به، که در سخن کوشی
دو چیز طَیرهٔ عقل است، دم فرو بستن
به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی
#سعدی
📚
https://eitaa.com/Mahisiah
همسایه بازی توی زندگی ما زنده است و نفس میکشد.
ما توی آفتاب داغ برای هم، سایه ایم و توی باران های سرد سایهبان. بچهایم با بچهای خانم همسایه دوست هستند.
درِ خانه مان برای هم بسته نیست و بچها مهمانِ خاله بازی هم میشوند.
باهم میخندند و شعر میخوانند.
توی سر و کله هم میزنند و دعوا میکنند، قهر و آشتی میکنند و از هم زیستن یاد میگیرند.
ما زنده ایم.
و من که امروز به برکت وجودشان کتاب صوتی گوش دادم و خانه را رُفت و روب کردم.
جاروبرقی کشیدم و خاله با بچها نقاشی کشیدند.
لباس های شسته شده را تا زدم و خاله با آب رنگ برای بچها آسمان آبی کشید.
دلم گرم بود پیشِ مامان «اَمی چوچولو»هستند و آخرش خاله مهربان برایمان سنگ تمام گذاشت.
چه نهاری باشد این اِشکنه اصیل از بهشت رسیده.
و چه خوب که ما زنده ایم و کنار آدم زنده ها نفس میکشیم.
پ.ن:همسایه جان شاید خودت ندانی که چقدر برای من هم سایه ای.
حضورت توی ساختمان و روی بازت با آن چشم های گرم، همیشه قوت قلبم بوده.
🦋🍁🎨
@Mahisiah
هدایت شده از انباری و اتاق کناری
🔅 «باید بجنبم و داستانهای دیگری بنویسم. این را تنها راه میدانم. گویی پای خود را لای در میگذارم تا در را به رویم نبندند.»
از خانم لوئیزا والنزوئلا
به نقل از ماریو بارگاس یوسا
با دخل و تصرف
📚 ما یک نفریم؛ داستانهای کوتاه آمریکای لاتین
ترجمه: اسدالله امرایی
انتشارات موسسه ایران، ۱۳۷۶
#اتاق_کناری
#قفسۀ_فرهیختگان
Ali Khalaj ~ Music-Fa.ComAli Khalaj - Khosh Rekab (128).mp3
زمان:
حجم:
2.8M
خوش رکاب🎼
خدا رحمتت کنه آقای محمد کاسبی
@Mahisiah
3.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با خودم و به خودم میگویم فلانی؛
میتوانی در محیطی که بیشتر آدمهایش حق را کتمان میکنند یا به هر دلیلی صحبتی از حق نمیکنند سکوت نکنی؟!
میتوانی از عقیده حقت بدون ترس از دست دادن محبوبیت یا هر منفعت دیگر حرف بزنی؟
آقای کاسبی شما برایم هنرمند باارزشی بودید.
نه فقط به خاطر «آ تقی» بودن و «بابا رحمان» بودنتان.
نه فقط به خاطر آن لحظات شادی که برای من و خانواده ام ساختید و نه فقط برای آن خاطراتی که با فیلم هاتان داریم.
شما زمانی برایم فراتر از هنر ارزشمندتان، ارزشمند شدید که خالصانه از سردار شهید گفتید و اشک ریختید. زمانی که در بستر بیماری چفیه هدیه رهبری را توی بغل گرفتید و به سختی اما آرام گفتید« آقامون، آقاست».
پ.ن:#الهی که صاحب اون چشمهای زلالی که عاشقانه ازش گفتی و برای از دست دادنش گریه کردی، اونور هواتو داشته باشه، آقای محمد کاسبی.
@Mahisiah
مسعود سجادیVID_20230214_131704_726_۱۴۰۲۲۰۲۳(3).m4a
زمان:
حجم:
580.5K
🍃 سه تار🎼
و آنچه گفته نمیشود، اشک میشود..🍃
@Mahisiah
ماهی سیاه کوچولو
«به نظر من فقط یه چیزه که اهمیت داره. اونم حقّه. وقتی کسی حق باشه باید به کمکش بریم؛ حتی اگه اونطرف مرزهای ما باشه. وقتی هم چیزی ناحقه باید جلوش گرفته بشه؛ حتی اگه توی یکی از اتاقهای خونه ما باشه.»
📚موسیو کمال.
بهزاد دانشگر
📚🦋📚
@Mahisiah
مهر ماه نقطه شروع زندگیم هست. ماهی که توش متولد شدم.
قرار کتابخونی هم اتفاقی برام از مهر و با کتاب موسیو کمال شروع شد.
ایشالا که اومد داره.
باشد تا کتابخوان شوم!
ببینیم آبان چی روزیم میشه📚😃
همین الان تموم کردم کتاب اول رو.
قلم نویسنده محکم نبود. حداقل باب سلیقه من نبود.
اما شخصیت کمال حقیقتا جذاب بود.
فعلا گیج و منگ خوندنش هستم و چیزی دربارش نمیتونم بنویسم شاید تا بعد.
به خاطر نوع نگارش و فرمش
نمره ۵ از ۱۰.