غصه ، مرا کشت، چرا ساکتی؟
بامنِ دیوانه توحرفی بزن،
هرچه دلت خواست بگویی،بگو
باش فقط،بغضِ مرا خط بزن....
@MajaleZan
#کافه_نادری
فروغ فرخزاد شرح حال دقیقی از حال و
اوضاع فعلی ما داشته؛ گفته:
«فعلاً میسازم؛
چه میشود کرد؟
مگر میشود دنیا را پاره کرد
و از تویش خوشبختی درآورد؟
همین است که هست...!»
@naderi_cafe | عکس نوشت
برای آخرِ رابطه هایتان تایمر تنظیم نکنید!
اما وقتی صدای ترمز طرف مقابلتان را شنیدید منتظرنمانید،
تاریخ انقضایتان سر رسیده!
حالت دومی هم وجود ندارد...
همانجا نمانید تا شما را له کند...
تعارف که نداریم گاهی آدمها آدمِ بهتری برای همصحبتی پیدا می کنند...
یا از شما خسته می شوند،
و دلشان آدمِ جدیـــد می خواهد...
برایشان فرقی نمیکند اسمش عشق باشد یا دوستی یا هر چیز...
تنوع طلبیِشان هراز چندگاهی گل میکند.
این ها را به حال خودشان رهاکنید...
دنیایشان اصلاقشنگ نیست.
دنبالِ چراها و شایدها نباشید ...
غرور و حرمتتان را بزنید زیر بغلتان
و باهر سرعتی که میتوانید دور شوید...
وگرنه احمق فرضتان می کنند!
#ماهور
@MajaleZan
#مجله_نایت
بنظرم این صحبت دکتر هلاکویی رو باید با طلا نوشت:
- من از آنچه که هستم و آنچه چه که دارم خجالت نمیکشم!
این خانواده ی منه.این هوش منه.این ماشین منه این خونه منه.
من از هیچ چیز مربوط به خودم
شرمنده و خجالت زده نیستم از
سنم،قدم،وزنم،پدرم و مادرم و.. خجالت
نمیکشم؛ اینها واقعیت زندگی منه!
قراره من خوبِ خودم باشم نه اینکه
خوب و بد بودنم رو با متر شما اندازه بگیرم.
من به این دنیا نیومدم تا با ملاکهای دیگران زندگی کنم.
@night_mag
#کافه_نادری
یکی از قشنگترین نامههایی که خوندم نامه دکتر علی شریعتی به همسرش، موقعی که دعوا کرده بودن بود:
"عزیز مهربان بداخلاق صبور تندجوش، پرحرف حرف نشنو، بدترین بد و خوبترین خوب، با وی نتوان زیستن، بی وی نتوان بودن؛
یک جور درهم برهم شلوغ پلوغ قروقاطی عزیزی که تو را نمیتوانم تحمل کنم و بی تو نمیتوانم زندگی کنم....!"
@naderi_cafe | قهوه دو نفره
تو اتفاقی وارد زندگیای شدی که به آن افتخار نمیکردم
و از آن روز به بعد چیزی شروع به تغییر کرد. بهتر نفس میکشیدم، از چیزهای کمتری متنفر بودم و هرچه را که شایستهاش بود آزادانه تحسین میکردم ...
@MajaleZan
#کافه_نادری
سیمین بهبهانی یه جمله داره که
خوندنش تلنگره،
اونجا که میگه:
مبادا زندگی را دست نخورده
برایِ مرگ بگذاری...!
@naderi_cafe | عکس نوشت
#کافه_نادری
به نظرم بزرگترین و غم انگیزترین
سوال رو نزار قبانی پرسیده
اونجایی که میگه:
«و من مدام از خود میپرسم
چرا سرنوشت تو را به من رساند
و به من فرصتی برای زندگی با تو را نداد.»
@naderi_cafe | قهوه سرد
خیلی وقتها خیلی ها را دیر به دیـر می بینیم.
دیر به دیر حرفهایمان را میزنیم،دیر به دیر قربان هم میرویـم.
خلاصه که وقتی به هممیرسیـم میفهمیم دیر شده بود انگـار!
اما حرفـی نمیزنیم.
چون از عمق رابطه خیالمان جمع است.
ایـنبار کمی دیر تر شد
دیدارمان.
کمی بیشتر مانده بود
حرفهایمان...
اینها دلیلـی نبود برای اندازه دوست داشتنمان...
همه ی ما از این آدمها داریم.
از این آدمهای واقعی زندگی...
آدمهایی که الکی و تکراری حالتان را میپرسند که آخر آدرس فلان جـا و تلفن فلان دوست را میگیرندو خلاصه دلیل الو گفتنشان خودِخودت نیستی،هم هستند.
اما من عاشق آدمهایی هستم که شاید ماهی یکبار اسمشان روی موبایلت می افتد.
اما وقتی اسمش را روی صفحه ی تلفنـت میبینی،خیالت از زندگی جمع میشود.
آنهایی که عمقشان با تُ معلوم است.
آنهایی که قرار نیست بابت احوال نپرسیدنـها سوال پیچت کنند.
آنهایی که وقتی بعد از هر چند وقت که باشد وقتی میگویی الو
این را نمیشنوی:نباید حالی بپـرسی...!؟
آنها میگوینـد:
گفتم حالت را بپرسم...
#ماهور
@MajaleZan
چقدر خوب است که میان این همه هیاهوی زندگی،
یکی باشد که تو را دیوانه وار دوست بدارد و تو را به زندگی دلبسته تر کند.
خنده هایش تو را دور کند از این هیاهو و تو برای عاشقانه زیستن او را بهانه کنی.
چقدر خوب است!
@MajaleZan
#مجله_نایت
از گابریل گارسیا میپرسند
اگر بخواهی کتابی صد صفحهای
دربارهی امید بنویسی چه مینویسی؟
گفت: ۹۹ صفحه را خالی میگذارم!
صفحه آخر سطر آخر مینویسم:
یادت باشه دنیا گرده،
هر وقت احساس کردی به آخر رسیدی
شاید در نقطه شروع باشی
زندگی ساختنی است نه ماندنی
بمان برای ساختن، نساز برای ماندن
منتظر نباش کسی برایت گل بیاورد،
خاک را زیرو رو کن بذر را بکار
از آن مراقبت کن گل خواهد شد...
@night_mag