شَهیدمَجیدقُربانخانی🇵🇸"حرمدافعانحرم"
#دقایقۍبااو🌹 #شهیدمجیدقربانخانی #قسمت_نهم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ❥ به نام خالق او
#دقایقۍبااو 🌹
#شهیدمجیدقربانخانی
#قسمت_آخر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ❥
به نام خالق او🍃
”حلب-الحاضر-خان طومان-بیست و یک دی ماه سال1394“
حدود ساعت سه وچهار بعدازظهر دود و مه غلیظی همه جارا گرفته بود.🌫
نم نم باران،سرما را چندین برابر میکرد.🌧
بوی خون وخاک کم کم به مشام می رسید.🥀
سنگرهای کوچک یک متری که با تکه های سنگ درست شده بود و پای هرکدام را بیست سی متر گود بود.
مجید بر روی تپه نزدیک یکی از سنگرها آرام و بی حرکت خواب بود.🍃
نه...!
خواب نبود...
چیزی شبیه خواب بود :)
درتمامی روزهای قدکشیدنش اولین مرتبه که آرام و بی حرکت و بدون جنب و جوش شده بود.✨
دست ها و صورتش گلی بود.
انگشتری که شب قبل از حسین امیدواری گرفته هنوز در انگشتش بود.
صدای تیرها و نارنجک ها همچنان فضای آسمان را پر کرده بود.🍂
از صدای تیرهاگوش شنونده ها عجیب تیر می کشید.
صدابه صدا نمی رسید.
صدای بیسیم های بی صاحب در جای جای دشت می آمد.📞
+بچه ها عقب نشینی کنید.
کسی نمی توانست مجید را حرکت بدهد. درخت های سبز کاج و خشک زیتون 🌲در دشت کم کم خیس باران شده بودند.☔️
سیزده تا ازبچه ها شهید و چند نفری هم جانباز شده بودند.
بدن اربا اربای مرتضی کریمی خودش عاشورایی به ما کرده بود. 💔🍂
برای خیلی ها روشن بود که مجیدو خیلی دیگر از بچه های شهید شده ،فردایی نخواهند داشت.
همه را از چهره و آرامش شب آخرشان می گویند.🙃
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ❥
─━✿❀✿♣️✿❀✿─━
@Majid_ghorbankhani_313
شَهیدمَجیدقُربانخانی🇵🇸"حرمدافعانحرم"
#دقایقۍبااو🌹 #شهیدمجیدقربانخانی #قسمت_نهم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ❥ به نام خالق او
#دقایقۍبااو 🌹
#شهیدمجیدقربانخانی
#قسمت_آخر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ❥
به نام خالق او🍃
”حلب-الحاضر-خان طومان-بیست و یک دی ماه سال1394“
حدود ساعت سه وچهار بعدازظهر دود و مه غلیظی همه جارا گرفته بود.🌫
نم نم باران،سرما را چندین برابر میکرد.🌧
بوی خون وخاک کم کم به مشام می رسید.🥀
سنگرهای کوچک یک متری که با تکه های سنگ درست شده بود و پای هرکدام را بیست سی متر گود بود.
مجید بر روی تپه نزدیک یکی از سنگرها آرام و بی حرکت خواب بود.🍃
نه...!
خواب نبود...
چیزی شبیه خواب بود :)
درتمامی روزهای قدکشیدنش اولین مرتبه که آرام و بی حرکت و بدون جنب و جوش شده بود.✨
دست ها و صورتش گلی بود.
انگشتری که شب قبل از حسین امیدواری گرفته هنوز در انگشتش بود.
صدای تیرها و نارنجک ها همچنان فضای آسمان را پر کرده بود.🍂
از صدای تیرهاگوش شنونده ها عجیب تیر می کشید.
صدابه صدا نمی رسید.
صدای بیسیم های بی صاحب در جای جای دشت می آمد.📞
+بچه ها عقب نشینی کنید.
کسی نمی توانست مجید را حرکت بدهد. درخت های سبز کاج و خشک زیتون 🌲در دشت کم کم خیس باران شده بودند.☔️
سیزده تا ازبچه ها شهید و چند نفری هم جانباز شده بودند.
بدن اربا اربای مرتضی کریمی خودش عاشورایی به ما کرده بود. 💔🍂
برای خیلی ها روشن بود که مجیدو خیلی دیگر از بچه های شهید شده ،فردایی نخواهند داشت.
همه را از چهره و آرامش شب آخرشان می گویند.🙃
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ❥
─━✿❀✿♣️✿❀✿─━
@Majid_ghorbankhani_313
شَهیدمَجیدقُربانخانی🇵🇸"حرمدافعانحرم"
#داداش_مجید❤️ #شهیدمجیدقربانخانی 🌹 #قسمت_نهم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ❥ به نام خالق
#داداش_مجید ❤️
#شهیدمجیدقربانخانی 🌹
#قسمت_آخر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ❥
به نام خالق او🍃
”حلب-الحاضر-خان طومان-بیست و یک دی ماه سال1394“
حدود ساعت سه وچهار بعدازظهر دود و مه غلیظی همه جارا گرفته بود.🌫
نم نم باران،سرما را چندین برابر میکرد.🌧
بوی خون وخاک کم کم به مشام می رسید.🥀
سنگرهای کوچک یک متری که با تکه های سنگ درست شده بود و پای هرکدام را بیست سی متر گود بود.
مجید بر روی تپه نزدیک یکی از سنگرها آرام و بی حرکت خواب بود.🍃
نه...!
خواب نبود...
چیزی شبیه خواب بود :)
درتمامی روزهای قدکشیدنش اولین مرتبه که آرام و بی حرکت و بدون جنب و جوش شده بود.✨
دست ها و صورتش گلی بود.
انگشتری که شب قبل از حسین امیدواری گرفته هنوز در انگشتش بود.
صدای تیرها و نارنجک ها همچنان فضای آسمان را پر کرده بود.🍂
از صدای تیرهاگوش شنونده ها عجیب تیر می کشید.
صدابه صدا نمی رسید.
صدای بیسیم های بی صاحب در جای جای دشت می آمد.📞
+بچه ها عقب نشینی کنید.
کسی نمی توانست مجید را حرکت بدهد. درخت های سبز کاج و خشک زیتون 🌲در دشت کم کم خیس باران شده بودند.☔️
سیزده تا ازبچه ها شهید و چند نفری هم جانباز شده بودند.
بدن اربا اربای مرتضی کریمی خودش عاشورایی به ما کرده بود. 💔🍂
برای خیلی ها روشن بود که مجیدو خیلی دیگر از بچه های شهید شده ،فردایی نخواهند داشت.
همه را از چهره و آرامش شب آخرشان می گویند.🙃
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ❥
─━✿❀✿♣️✿❀✿─━
@Majid_ghorbankhani_313
شَهیدمَجیدقُربانخانی🇵🇸"حرمدافعانحرم"
#قدم_قدم_تا_بهشت🕊🦋 #قسمت_هفتم🌾 •ــــــــــــــــ🍃🌹🍃ـــــــــــــــ• خواهر شهید: 《وقتی پیکر برادرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قدم_قدم_تا_بهشت🕊🦋
#قسمت_آخر🌾
•ــــــــــــــــ🍃🌹🍃ـــــــــــــــ•
وقتی مداح شروع به خواندن مداحی کرد،
مادر که عکس پسرش در دستانش بود،
گرداگرد تابوت پسر طواف کرد🖤وگلهای پرپر شده را همراه پدر روی مهمانهای عقد نمادین، اما آسمانی پسرشان ریختد🥀و جمعیت یک صدا کل میکشیدند و گویی ملائک از آسمان، نظارهگر این مراسم بودند.🙂💔🕊
شهید مدافع حرم «مجید قربانخانی» متولد 30 مردادماه سال 69 در تهران و ساکن محله یافتآباد بود که بعد از یک تحول درونی، داوطلبانه به سوریه اعزام شد تا از حریم عقیله بنیهاشم و مردم مظلوم سوریه دفاع کند.♥️
در نهایت بعد از دلاوریهای فراوان در تاریخ 21دی ماه سال 94 بهدست تروریستهای تکفیری در منطقه خانطومان به فیض شهادت نائل شد و پیکر مطهرش در منطقه ماند. سرانجام پیکر شهید توسط گروههای تفحص شهدا کشف و از طریق آزمایش DNA شناسایی شد.
از این شهید مدافع حرم به دلیل برخی اخلاق های خاص، لوتی مسلک بودن، خالکوبی روی دست و تحول درونی یکباره تا رسیدن به عرش اعلاء، به نامهای «داداش مجید»، «مجید سوزوکی» و «حر» شهدای مدافع حرم نیز یاد میکنند...🦋🌹
•ــــــــــــــــ🍃🌹🍃ـــــــــــــــ•
#حر_مدافعان_حرم✨
#شهید_مجید_قربانخانی♥️
─━✿❀✿🌻✿❀✿─━
@Majid_ghorbankhani_313
#یار_هفتادوسوم
#حر_مدافعان_حرم🕊
خیلی ها از هند با ما تماس می گیرند و میگویند که با اطلاع از داستان تحول مجید ما هم تحت تاثیر قرار گرفتیم و دچار تحول شدیم...
#شهید_مجید_قربانخانی🌹
#قسمت_آخر🦋
✨🌻
@majid_ghorbankhani_313
#یار_هفتادوسوم
#حر_مدافعان_حرم🕊
خیلی ها از هند با ما تماس می گیرند و میگویند که با اطلاع از داستان تحول مجید ما هم تحت تاثیر قرار گرفتیم و دچار تحول شدیم...
#شهید_مجید_قربانخانی🌹
#قسمت_آخر🦋
✨🌻
@majid_ghorbankhani_313
#یار_هفتادوسوم
#حر_مدافعان_حرم🕊
خیلی ها از هند با ما تماس می گیرند و میگویند که با اطلاع از داستان تحول مجید ما هم تحت تاثیر قرار گرفتیم و دچار تحول شدیم...
#شهید_مجید_قربانخانی🌹
#قسمت_آخر🖤
❅-----❅-----❅-----❅-----❅
@majid_ghorbankhani_313
شَهیدمَجیدقُربانخانی🇵🇸"حرمدافعانحرم"
#حوالیِاو♥️ #قسمت_نهم🌱 #شهید_مجید_قربانخانی🌹 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ❥ به نام خالق
#حوالیِاو♥️
#قسمت_آخر🌱
#شهید_مجید_قربانخانی🌹
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ❥
به نام خالق او🍃
”حلب-الحاضر-خان طومان-بیست و یک دی ماه سال1394“
حدود ساعت سه وچهار بعدازظهر دود و مه غلیظی همه جارا گرفته بود.🌫
نم نم باران،سرما را چندین برابر میکرد.🌧
بوی خون وخاک کم کم به مشام می رسید.🥀
سنگرهای کوچک یک متری که با تکه های سنگ درست شده بود و پای هرکدام را بیست سی متر گود بود.
مجید بر روی تپه نزدیک یکی از سنگرها آرام و بی حرکت خواب بود.🍃
نه...!
خواب نبود...
چیزی شبیه خواب بود :)
درتمامی روزهای قدکشیدنش اولین مرتبه که آرام و بی حرکت و بدون جنب و جوش شده بود.✨
دست ها و صورتش گلی بود.
انگشتری که شب قبل از حسین امیدواری گرفته هنوز در انگشتش بود.
صدای تیرها و نارنجک ها همچنان فضای آسمان را پر کرده بود.🍂
از صدای تیرهاگوش شنونده ها عجیب تیر می کشید.
صدابه صدا نمی رسید.
صدای بیسیم های بی صاحب در جای جای دشت می آمد.📞
+بچه ها عقب نشینی کنید.
کسی نمی توانست مجید را حرکت بدهد. درخت های سبز کاج و خشک زیتون در دشت کم کم خیس باران شده بودند.☔️
سیزده تا ازبچه ها شهید و چند نفری هم جانباز شده بودند.
بدن اربا اربای مرتضی کریمی خودش عاشورایی به ما کرده بود. 💔🍂
برای خیلی ها روشن بود که مجیدو خیلی دیگر از بچه های شهید شده ،فردایی نخواهند داشت.
همه را از چهره و آرامش شب آخرشان می گویند.🙃
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ❥
#زندگینامه
❅-----❅-----❅-----❅-----❅
@majid_ghorbankhani_313
رادیونمایش،قسمت آخر.mp3
11.44M
#حر_مدافعان_حرم🕊
|نمایشِ پناهِ حرم🌙|
#شهید_مجید_قربانخانی♥️
#قسمت_آخر🌿
❅-----❅-----❅-----❅-----❅
@majid_ghorbankhani_313