سلام دوستان گرامی
شما می توانید جهت اطلاع از برنامه های ستاد نماز جمعه شهرستان عضو کانال اطلاع رسانی شبکه امامت سیرجان شوید
شبکه امامت سیرجان در ایتا👇:
https://eitaa.com/namazesirjan
این پیام رو برای دوستان خود نیز ارسال بفرمایید🌺
سلااام حال احوال؟ 😍
جواب سلام که واجبه حالا خود دانید 😉
روزتــــــــــون بخیر و نیکی اهالی محتـــــرم
مکــــتب سلیـــــمانی سیرجان ❤️🖇
شنیدی میگن خودت باش
مگه خودت چشه ؟🤔
این که میگن خودت باش
یعنی بهترین ورژن خودت باش😊
نه این که تمام صفات بد تو رو کنے
و بهش بنازی به بهونهے این که خودمم!!
من همینم که هستم !
نه بابا خودتو اپدیت کن
برو ورژن های بالاتر و بهتر 😉😅
ایام آخر ماه شعبان هستش 🌸
بیاین امروز به هم یه قول بدیم ...
هرکاری داریم انجام میدیم همراهش "ذکر استغفار و ذکر های ماه" رو بگیم🌼
به این میگن استفاده از فرصت ها☺️👌
" المومِنُ کَیِّس"😇
حالا عکس رو باز کن که سفارش امام رضا جانمون هستش برای روز های آخر ماه شعبان یادمون باشه🙏
#اینکهشماروهمراهخودمونداریمباعثافتخاره😍
🌸عضوشوید👇
مکتب سلیمانی سیرجان
https://eitaa.com/Maktabesoleimanisirjan
#همسرداری
❤️ به جای اینکه همیشه به این بیاندیشیم که ما از همسرمان چه میخواهیم کمی فکر کنیم که همسرمان از ما چه میخواهد.❤️
اینطوری فکر کردن در حل بسیاری از مشکلات در زندگی راهگشاست.👌
و حس همنوع دوستی و محبت به همسر و نیز حسنظن را در ما زنده خواهد کرد.🌸🌷
🌺مکتب سلیمانی #سیرجان👇
https://eitaa.com/joinchat/1951203377C8b55f4af3a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#چهار_شنبه_های_رضایی
💐 🌹👏عروس و داماد که کارت دعوت فرستادن برای امام رضا(علیه السلام) و امام را دعوت کردن به عروسیشون، حالاببینیدامام رضا علیه السلام براشون چی کارکرده!😭
#پیشنهاددانلود
#امام_رضا
═✧❁🌸❁✧═
مکتب سلیمانی سیرجان 👇
https://eitaa.com/joinchat/1951203377C8b55f4af3a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
#فینگر_فود_با_نان_لواش😍
ابتدا ب گوشت چرخکرده پیاز و گوجه میکس شده بزنید نمک و پودر فلفل پودر زنجبیل ادویه زردچوبه بزنید مواد گوشتی مخلوط کنید نان پیتا یا نان لواش طبق کلیپ برش بدین و بعد مواد گوشتی بزنید و ب شکل قیف جمع کنید برای 12 نان پیتا نازک ، نیم کیلوگرم گوشت ، 2-3 پیاز ، 5 گوجه فرنگی لازمه برای اولین بار 25-30 دقیقه در فر با فر 180 درجه در فر می پزیم. سپس فویل را برداشته ، پنیر را بپاشید و 20-30 دقیقه دیگر آن را بپزید ، تا زمانی که قهوه ای طلایی شود.
✍به جای این موادی که داخل قیف ها قرار داد ؛ هرچیزی که در اختیار دارید میتونید بریزید (دوپیازه؛ مواد سمبوسه و....) و نوش جان کنید 😋
#آشپزی
🌸عضوشوید👇
مکتب سلیمانی سیرجان
https://eitaa.com/Maktabesoleimanisirjan
#طب
🍀عرق کاسنی و شاتره، موثرترین عرقیات برای شفافیت پوست🍀
از میان تمام عرقیات برای زیبایی و شفافیت پوست، موثرترین مورد عرق کاسنی و شاتره است.
عرقیات کاسنی و شاتره باید برای مدت طولانی و تا زمان برطرف شدن تیرگی و کدری پوست استفاده شود.
🌼برای این منظور می توان به مقدار مساوی از این عرقیات را روزی دو تا سه لیوان مصرف کرد.🌼
🌺مکتب سلیمانی #سیرجان👇
https://eitaa.com/joinchat/1951203377C8b55f4af3a
پدر چیست ؟
موجودیست مهربان که حاضره
جونشو واست بده اما ...
ماشینشو بهت نمیده 😜😂😂
#طنز
#جوک
#شوخی
┄┅┅┅┅❀💟❀┅┅┅┅┄
🌱🌹مکتب سلیمانی #سیرجان👇
https://eitaa.com/joinchat/1951203377C8b55f4af3a
.
یک لحظه غفلت موجب یک عمر پشیمانی
تو این چند روز حواستون کاملا جمع باشه
و حتی المقدور از خونتون دور نشین
چون هر لحظه امکان داره لباساتون
تبدیل به دستمالِ گردگیری بشه...😏
😂😂😂
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
یعنی امکان نداره پیش مامان بابات
یه آهنگ رو از حفظ بخونی برنگردن
بگن: کاش درساتو هم همینجوری
حفظ بودی 😂😂😂
#طنز
#جوک
#شوخی
⭐️🕊⭐️🕊⭐️🕊⭐️🕊⭐️
مکتب سلیمانی سیرجان 👇
https://eitaa.com/joinchat/1951203377C8b55f4af3a
#سوادرسانه
📌 ١۶ انگاره غلط!
لیبرالها یک سری گزاره غلط دارند که تا از ذهنتان بیرون نکنید استثمارتان میکنند:
١. همه ی کشورها نباید کالاهای زیادی را تولید کنند. بلکه فقط باید هر کالایی را که در آن #مزیت_نسبی دارند تولید کنند
٢. برای توسعه باید #دولت_کوچک شود و همه چیز به بخش خصوصی واگذار شود
٣. رشد نقدینگی همیشه باعث تورم است و هدایت نقدینگی بی معناست
۴. دولت یعنی ناکارآمدی، فساد، رانت و... و #بخش_خصوصی یعنی کارآمدی، بهره وری بالا، رقابت و...
۵. #بازار_آزاد باعث میشود عدالت محقق شود
۶. #عدالت و برابری تعارض دارند
٧. یارانه ها باید حذف شوند و قیمتها آزاد باشند
٨. برای کاهش هزینه تولید و افزایش کیفیت باید به سراغ تولید انبوه برویم
٩. برای تولید انبوه باید تکاثر و تجمیع_ثروت داشته باشیم و این نیازمند #بانک و بورس و...است
١٠. انسان گرگر انسان و همیشه به دنبال نفع مادی شخصی است
١١. #کپی_رایت یک حق است و باعث ایجاد انگیزه م یشود
١٢. رسانه های جمعی و شبکه های اجتماعی باعث افزایش اطلاعات و آزادی بیشتر می شوند
١٣. تبلیغات بازرگانی سبب ایجاد رقابت میشود
١۴. تمام ارزش اضافی (سود نهایی) سهم کارآفرین و مدیران است
١۵. کارگران با رضایت خودشان با حقوق پایین کار میکنند و سهمی از سود نمی خواهند.
١۶. نفت در حال تمام شدن است و باید زودتر از شر آن خلاص شویم .
ادامه دارد...
═✧❁🌸❁✧═
#بصیرت_رسانه_ای
#سواد_رسانه_ای
#استقلال_سایبری
#جهاد_تبیین
═✧❁🌸❁✧═
مکتب سلیمانی سیرجان 👇
https://eitaa.com/joinchat/1951203377C8b55f4af3a
#عارفانه
علامه طباطبایی :
«هرگاه میان در مشکلات گیر کردید، سیل صلوات
راه بیاندازید، زیرا آن سیل، حتماً مشکلات را با
خود میبرد.»
روایات باب نفرستادن
صلوات خطرناک است..
🌺مکتب سلیمانی #سیرجان👇
https://eitaa.com/joinchat/1951203377C8b55f4af3a
به احتـــــرام اصراراتون امشب چند پارت اضافه تقدیم نگاه مهربونتون میشه🌺❤️
مکتب سلیمانی سیرجان
تخت تکانی خورد و پیرزاده روش نشست. دستای سفید پیرزاده به زور دستای ریحانه رو از هم باز کرد و با یه ح
🔵 #رمان
نویسنده :زینب علوی
🔴 (قسمت صد و نه)
بوی مشروب دهن نجفی نیا رو صورت ریحانه پخش می شد و او بی اختیار عوق می زد.
نجفی نیا تارهای موی ریحانه که تو دستش جا مونده بود رو رو تخت ریخت، پاهای ریحانه رو از شکمش بیرون کشید و روشون نشست.
سنگینی وزنش پاهای بی جان ریحانه رو سست کرد و او از پشت پرده ی اشک داشت فتح آخرین دروازه ی شهر وجودش رو میدید.
نجفی نیا با یه حرکت شلوار ریحانه رو از پاش بیرون کشید و به پایین تخت پرت کرد.
ریحانه دوباره جیغ های خستشو شروع کرد. او که از بدزبانی و توهین چیزی عایدش نشده بود، به خاطر دفاع از دخترونگی هاش تصمیم گرفت از سلاح التماس و تمنا استفاده کنه و به نجفی نیا گفت: خواهش می کنم التماس می کنم جون هرکی دوست دارید شما رو به هرچی قبولش دارید قسم میدم بزارید برم. من که کاری به شما نداشتم چرا اذیتم می کنید. این انصاف نیست. این انصاف نیست.
چشمای مست نجفی نیا سرتاپاشو حریصانه و شهوت آلود دید میزد و دستاشو رو پاهای برهنه ش می کشید.
پیرزاده گوشی به دست کنار تخت وایساد، دوربین گوشیو رو بدن ریحانه زوم کرد و گفت: شاهین برو پایین حالا وقت اصل ماجراست! یه برنامه مهیج با حضور بوزینه بسیجی ما، که میخوایم هم باهاش حال کنیم هم ازش فیلم بگیریم تا خانم سوپراستار از این به بعد بشه شاخ بی رقیب مجازی و فرصت جاسوسی کردن و سوسه اومدن رو نداشته باشه و سرش به پایینش گرم باشه!!
نجفی نیا قهقهه ی مستانه ای زد و بدیع زادگان کنار تخت به تماشای ته درماندگی ریحانه وایساد.
ریحانه با دیدن گوشی وحشت کرد و لرزه به تنش افتاد. خیره تو چشمای پیرزاده با لکنت زبان گفت: خوا ... خوا ... هش می .... کنم این کارو .... نـَ .... نکنید. خوا .... هش می .... کنم با آبروی من .... بازی نـَ .... کنید. التماس می کنم .... جون مادرت ....
پیرزاده رو تخت کنارش نشست، پوزخند صداری زد و گفت: وقتی سرکلاس ور ور می کردی، وقتی با غرور اراجیف آخوندای فاسد رو تکرار می کردی، وقتی جاسوسی کردی و خواستی به خیال خودت حال مارو بگیری باید فکر آبروت بودی!!
بدیع زادگان و نجفی نیا هم رو تخت نشستن و نجفی نیا با لحن مستش گفت: دوستان با اجازه شما شروع می کنم.
بدیع زادگان لبخند پیروزمندانه ای زد و گفت: نه دیگه شروع کننده که منم تو فعلاً عرقتو بخور بیشتر گرم شی بیشتر حال کنی!!
پیرزاده به سمت دوستاش برگشت و گفت: اتفاقاً خودم میخوام افتتاحش کنم چون خودم آوردمش و حرف زدن من اونو کشوند اینجا ولی عوضش شما میتونین تا هر وقت که خواستین ادامه بدین!!
🔴 (قسمت صد و ده)
این حرف به مذاق نجفی نیا و بدیع زادگان خوش نیامد هرچند نجفی نیا غرق در مستی مشروب بود و بیشتر از اینکه به فکر شروع باشه به فکر لذت بردنش بود.
بدیع زادگان هم که معمولاً از لحاظ مالی متکی به پیرزاده بود و روش حساب ویژه ای باز کرده بود، برخلاف میلش و به خاطر رضایت پیرزاده، سرشو اخم آلود و با اکراه به معنی قبول تکون داد.
فرود لبخند موذیانه ای زد و رو تخت نشست. گوشیشو به بدیع زادگان که هوشیار بود داد و گفت: وقتی گفتم شروع کن.
ریحانه گوشه ی تخت تو خودش جمع شده و وحشت زده تصمیم گیری بی رحمانه ی سه مهاجم برای سرنوشت و آینده ی زندگیشو نگاه میکرد.
تک تک اجزای بدنش به لرزش درومده و نمی دونست لرزشش به خاطر اینه که سردشه یا به خاطر ترس و وحشت از کابوسی که تو بیداری محض میدید هستش.
فرود به سمت ریحانه خیز برداشت، چسبیده به پاهاش نشست و با علامت دست به مسعود اجازه شروع فیلمبرداری داد.
ریحانه ناامید و درمانده دوباره جیغ کشیدنو شروع کرد و بیشتر تو خودش جمع شد.
فرود دستشو رو دهن ریحانه گذاشت و با نیشخند گفت: خفه شو چقد جیغ میکشی بعد پاهای ریحانه رو به زور از تو شکمش بیرون کشید.
اشک و خون رو صورت ریحانه اونو خیلی رقت انگیز و ترحم آمیز کرده بود.
مسعود جزیی و دقیق در حال فیلم برداری بود و فرود در تعرض به سرزمین تن عریان ریحانه فاتحانه و خشونت آمیز پیشروی می کرد.
به آخرین دروازه که رسید ریحانه بلندترین جیغ طول زندگیشو کشید و نفسش از گریه های پی در پی بند آمد.
ریحانه با چشم باز شاهد نابود شدن همه چیزایی بود که روزگاری به آن افتخار می کرد. درد در عمق وجودش پیچیده و درد بی آبرویی، بی رمق، بی حس و لمسش کرده بود.
فرود برای لذت بردن از تن بی جان ریحانه هر چیزی دلخواهش بود انجام داد و وقتی خسته شد کنارش رو تخت دراز کشید و زیرگوشش گفت: وای دختر اصلاً فکر نمی کردم یه چادری انقد هات باشه. تو اولین دختری هستی که به اجبار خودم و علی رغم میلش باهاش خوابیدم و کلی لذت بردم. رابطه با یه دختر باکره خیلی شیرینه!!
ریحانه بریده بریده از بین نفس های به شماره افتادش گفت: خدا .... لعنتت .... کنه .... خدا .... تک تک لحظه هامو ... جلوی چشمت ..... بیاره.
کار فرود که تموم شد از تخت پایین اومد، گوشی رو از مسعود گرفت و با لحن کشیده ای گفت اینم بسیجی بیدار میدون دارمون تحویل تو برو عشق و حال کن!! و خودش به کنار پرده ی کشیده ی پنجره ی بسته ی اتاق رفت و مشغول دیدن فیلمی که مسعود گرفته بود شد.
مسعود لبخند چندش آوری زد و با سختی و خشونتی دوبرابر کارشو شروع کرد. رفتار او با ریحانه بیشتر به شکنجه ی شکنجه گرای جنسی تو زندان شبیه بود تا لذت جویی ناشی از هوس.
گریه و ضجه های دل خراش ریحانه کارساز نبود و مسعود به هیچ وجه حاضر به کوتاه آمدن از رابطه ی خشن نبود و بدی رابطه باهاش این بود که این رابطه ی خشن بیش از رابطه ی فرود طول کشید اما عاقبت خودش خسته شد و دست از کار کشید.
🔴 (قسمت صد و یازده)
شاهین شیشه ی مشروب تو دستش بود و قهقهه می زد و سوهان روح زخمی و لگدمال شده ریحانه شده بود.
وقتی که به کنار تخت اومد ریحانه بی جان و زار وسط تخت افتاده بود و حتی نای جیغ کشیدن هم نداشت.
شاهین با خشونت چونه ی ریحانه رو تو دستش گرفت و مستانه تو چشمای سرخ و متورمش زل زد.
بعد لبخند کریهی زد و گفت: تجاوز که بد نیست!! مگه شماها به زندونی های جنبش سبز تو زندان تجاوز نکردید!؟ مگه قرآنتون پر از توصیف سکس و مشروب و حوری هایی با سینه های خوشگل نیست؟! پس ما کار بدی انجام نمیدیم مگه نه فرود؟! و جمله آخرشو بلندتر گفت.
فرود پوزخندی زد و گفت: بله بله درسته!!
مغالطه ها و سفسطه های پر از توهینش خشم خاکستر شده ریحانه رو دوباره شعله ور کرد، دست بی جونشو بالا آورد و به صورت شاهین که حواسش به فرود بود کوبید.
شاهین عصبی مث گرگ گرسنه به طرفش حمله ور شد و بازوی همون دست رو لای دندان های تیزش گرفت.
درد تو تموم دست راست ریحانه پیچید، امانشو برید و نعره ای از عمق وجودش زد و دست چپشو روی بازوی زخمی و خونینش گذاشت.
خسته، از پا افتاده، دردمند و پریشون از نفس افتاد و آخرین حمله به سرزمین وجودشو با چشم دید و تنها کاری که توانست بکنه این بود که از عمق وجودش زمزمه کرد خدایا تمومش کن. تمومش کن. خدایا مرگ منو زودتر برسون خلاص بشم.
خشونت شاهین با بوی مشروب ترکیب تهوع آوری براش ساخته بود. تقلا کردن برای خلاصی از رابطه با شاهین بی فایده بود همان جوری که در رابطه ی مسعود و فرود هم بی فایده بودنش ثابت شده بود.
دردناک تر از رابطه ی شاهین، توهین ها، تهمت ها و فحاشی های او به باورها و عقایدش بود که اونو نسبت به فرود و مسعود غیرقابل تحمل تر می کرد و تموم شدن نسبتاً زود رابطه هتاکانه ش تنها نقطه مثبت تو این وضعیت بود.
شاهین دستای بی رحمشو از لای موهای شکسته و زخمی ریحانه بیرون کشید، تارهای موی اونو که تو دستش جا مونده بود کنار تخت ریخت و به طرف فرود و مسعود که سرگرم دیدن فیلم گرفته شده از ریحانه بودن رفت.
فرود خنده ی موذیانه ای کرد و گفت: الان فیلم رو میزارم تو اینستا فالورا ببینن کیف کنن چطوری حال بسیجی کثیف رو گرفتم.
این جمله دوباره وحشتی بدتر از تجربه تجاوز به جان ریحانه ریخت. با حال نزارش از تخت پایین اومد، لنگان لنگان به طرف متجاوزا رفت و بریده بریده گفت: این کا .... کارو .... نکنید .... خوا .... خواهش .... می کنم ..... براتون گرون ..... تـَ ..... موم میشه ....
🔴 (قسمت صد و دوازده)
مسعود نیشخند تلخی زد و گفت: خفه شو بوزینه. بعدم لگدی به شونه ریحانه زد و اونو رو زمین پرت کرد.
حرف ریحانه دست فرود رو ، رو صفحه ی گوشی متوقف کرد. سر بلند کرد و گفت: بچه ها راست میگه!! این جاسوس اگه به گوش اطلاعاتی ها برسونه که چه اتفاقی افتاده پیدامون کنن مارو تیکه تیکه می کنن!
شاهین گفت: خب بکشیمش تا دردسر نشه واسمون!!
فرود جواب داد: احمق مست هیچ می فهمی چی میگی؟! مثل اینکه دم در دانشگاه تو روز روشن سوارش کردیم ها!! کلی آدم دیدن این آشغال سوار ماشین من شده!! میخوای سرمونو به باد بدی؟! مگه ما قرارمون نبود بریم خارج؟!
مسعود پوزخند صداداری زد و گفت: آها پس با این وضعیت برسونش در خونشون به مادرشم بگو ببخشید یه کمی دخترتونو اذیت کردیم!! تا اونام بیان سروقتمون و همه مونو بندازن تو هلفدونی!!
فرود زیرچشمی نگاهی به ریحانه که کف اتاق افتاده، شونشو می مالید و از درد زوزه می کشید کرد و گفت: نه دیگه این فیلم پیش ما میمونه تا این جاسوس خفه بشه و زبون باز نکنه. بعد با انگشتای پاش رو چانه ی ریحانه کشید و بهش گفت: مگه نه جاسوس جان؟!
وحشت تو عمق چشمای ریحانه لونه کرده بود و تند تند پلک هاشو باز و بسته می کرد. سرشو با علامت قبول بالا و پایین کرد.
تو آن لحظه های تلخ و نفس گیر، تند تند از اعماق قلبش آرزوی رسیدن مرگ می کرد. آروم آروم به گوشه ی اتاق کنار میز کامپیوتر خزید و پاهاشو تو شکمش جمع کرد.
فرود و دوستاش لباساشونو می پوشیدن و همچنان درباره سرنوشت او با همدیگه بحث می کردن.
آخرش فرود از بحث و جدل خسته شد و گفت: بچه ها ساعت از 2 گذشته بریم یه چیزی بخوریم بعد از ظهر در موردش تصمیم می گیریم. بعد به سوی در رفت و اونو بازش کرد.
ریحانه با صدای لرزان لب زد میخوام برم دستشویی.
مسعود پوزخندی زد و گفت: تا فرار کنی؟!
فرود چشمکی زد و گفت: نمیتونه!! پنجره دستشویی خیلی کوچیکه!! و بعد با دستاش به بیرون از اتاق و سمت راه پله ها اشاره کرد و گفت: در سفید رنگ کنار راه پله ها دستشوییه!!
فرود و دوستاش به سمت آشپزخانه رفتن.
ریحانه آهی کشید، لنگان لنگان از راه پله ها پایین رفت و به داخل دستشویی خزید.
درو بست و پشت در رو زمین نشست و دوباره گریه رو سرداد و به خاطر سرنوشت شومش چن دقیقه با صدای بلند گریه کرد و دردمند نالید که خدایا از این خونه نجاتم بده! خدایا یا همین الان مرگ منو برسون یا از این خونه ببرم بیرون!.
🔴 (قسمت صد و سیزده)
مسعود که می خواست از سرویس بهداشتی استفاده کنه، با در قفل شده اون مواجه شد و داد کشید دختره بیشعور چرا درو باز نمی کنی؟ بعد با صدای بلند گفت: فرود نکنه این دختره فرار کرده؟!
فرود از تو آشپزخونه داد کشید نه بابا نمیتونه! پنجره دستشویی خیلی کوچیکه!!
مسعود از لای دندون های کلید شده ش غرید عهههه و بعد دستگیره در رو چند بار بالا و پایین کرد و گوش به در چسبوند.
صدای هق هق ریحانه از لای چوب زمخت گذشت و به گوشش رسید. پوزخندی زد و گفت: لاشی متحجر اون تو نشسته ضجه موره میاد!! خب بیان بیرون دیگه!!
فرود در حال چیدن مواد غذایی تو یخچال رو میز آشپزخونه بود و غرید که: مسعود برای چی داد و بیداد راه انداختی سرم رفت!؟ خب برو سرویس طبقه بالا!!
مسعود مشتی به در کوبید و به طرف راه پله ها رفت.
ریحانه همچنان با گریه هاش قصد خاموش کردن آتش قلب سوخته ش رو داشت و چند بار آب سرد رو صورت زخمیش پاشید.
خون رو شست اما ورم و کبودی صورت و جای جای بدنش برملا کننده تلخ ترین راز زندگیش اش بود.
دستی رو بازوش و جای زخمی و خونین دندان های شاهین کشید و اونو هم با وجود درد خیلی زیادش شستشو داد.
بعد دوباره کنار روشویی پشت به دیوار داد، سر خورد و روی زمین بیچارگی نشست.
نیم ساعتی که گذشت آروم درو باز کرد و فضای هال رو نگاه کرد.
تو هال کسی دیده نمی شد و فرود و دوستاش تو آشپزخانه سرگرم خوردن ناهار و حرف زدن و خنده های بلند و گوش آزار بودن.
پاورچین پاورچین از سرویس بهداشتی بیرون اومد. سرویس بهداشتی، راه پله و آشپزخانه تو یه راستا بودن و ریحانه می توانست بدون اینکه از تو آشپزخانه دیده بسه از راه پله ها بالا بره.
لنگان لنگان خودشو به راه پله ها رسوند و هراسان ازش بالا رفت.
در اتاق وحشت همچنان باز بود و ریحانه با دیدنش دوباره اشک جاری شد.
وارد اتاق شد و ناخودآگاه فضاشو دید زد.
رو میز کامپیوتر به جز مانتیور و اسپیکر، چن تا ورق، تعدادی جزوه، دو تا خودکار، یه فلش و یه کلاسور پراکنده بودن.
رو دیوار تعداد زیادی عکس جلب توجه می کرد.
تصویر ماشین و موتورسیکلت های لوکس، فروهر، پرچم شیر و خورشید، تخت جمشید، عکس دسته جمعی اعضای تیم فوتبال منچسریونایتد و تیم ملی انگلیس و عکسایی هایی از فرود پیرزاده با ژست های مختلف در مکان های مختلف که اغلب خارج از ایران بودن و یکیش با مهدی فلاحتی مجری شبکه voa بود، دیده می شدن.
ریحانه چشم از دیوار برداشت و به طرف لباس هاش که نزدیک تخت رو زمین افتاده بودن رفت و آنها رو با ریختن اشک تنش کرد.
✅ادامه این #رمان زیبا را هر شب حوالی ساعت۲۱ اینجا بخوانید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1951203377C8b55f4af3a
🔺خاطرات مردم همدان از ایام شهادت حاج قاسم سلیمانی
✍برای جراحی زانوی مادرم به یکی از بیمارستانهای تهران رفتیم. مادرم بعد از مدتی بستری شد و پس از چند روز جراحی کرد. من و خواهرانم به نوبت برای همراهیاش در بیمارستان میماندیم. شبهایی که نوبت من بود به اتاق دیگر سر میزدم و سعی میکردم به کسانی که مشکلی دارند، کمک کنم. کنار اتاق مادرم، خانمی عراقی بستری بود و یکی از بستگانش از او مراقبت می کرد. زیاد زبان عربی بلد نبودم؛ ولی یک برنامهی ترجمه در گوشیام داشتم که ارتباط با دوستانم را آسانتر میکرد. از سردار سلیمانی میگفتند و از عشقی که به او داشتند.
یک شب احساس دلتنگی کردم و حس غریبی تمام وجودم را گرفت. ترسی در دلم بود و نتوانستم خوب بخوابم. درست یادم نیست چه ساعتی بود که بیدار شدم و رفتم برای نماز صبح وضو بگیرم. داشتم به اتاق برمیگشتم که دیدم در اتاقی باز است و دو پزشک با هم صحبت میکنند که یکی از آنها خبر شهادت سردار سلیمانی را به همکارش میدهد.
نمیخواستم باور کنم. فکر میکردم هنوز کابوس شبانه است. در اتاق را باز کردم و پرسیدم چه شده؟ صدای لرزانی گفت: «میگن قاسم سلیمانی شهید شده.» دنیا روی سرم خراب شد! دیگر فکر نکردم که همه خواباند. با صدای بلند گریه کردم و نقش زمین شدم. پرستارها و چند نفری که بیدار بودند آمدند و قضیه را پرسیدند. نمیتوانستم حرف بزنم. خانمهایی که در آن اتاق بستری بودند ماجرا را گفتند.
از صدای گریهی من دوستان عراقی هم بیدار شدند. خبر را که شنیدند به سر و صورتشان زدند و با لهجه عراقی شیون کردند. میگفتند احتمالا سردار زخمی شده. دعا میکردیم خدایا خودت کمک کن تا این لحظات زودتر بگذرد و بفهمیم این مرد بزرگ را از دست ندادهایم؛ ولی با پخش خبر، واقعیتی تلخ با اشک گویندهی خبر همراه شد و ما همه گریه میکردیم. مادری سرطانی در بیمارستان بود، پسر شش سالهاش از خانه تماس گرفت. با صدای بلند گریه میکرد و به مادرش میگفت:«سردار سلیمانی شهید شده. مامان، من نمیتونم قبول کنم که دیگه قاسم سلیمانی نیست.»
✍️ طاهره حاجیلو
📚 برگی از کتاب «#ابرقدرت_خداست»
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
┄┅ ❥❥❥ ┅
🌱🌹مکتب سلیمانی #سیرجان 👇
┄┅┅┅┅❀💟❀┅┅┅┅┄
🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/1951203377C8b55f4af3a
□🍬□
ســــــــــلام بنده های خوب خدا😍👋
صبــــــــــح عالے مـــــتعالے ...
روزموݩ رو با یه صلوات شروع ڪنیم حالموݩ خوب بشہ🌱
https://eitaa.com/joinchat/1951203377C8b55f4af3a
#همسرداری
🔥قهر راه درستی برای برخورد با مشکلات نیست.
🔥باعث باقی موندن سوءتفاهمها میشه.
☄گاهی قهر از صد دعوا و حتی کتک کاری هم بدتره چرا که سکوتی زجرآوره و مسائلی که میتونست با گفتگو حل بشه به کینه و حتی تنفر تبدیل شده و گاهی آتشفشانوار بیرون میریزه و اون زمان دیگر کار از کار گذشته.
✅موقع دعوا برای مدتی سکوت کرده 🤐و محیط را ترک کرده بعد از فروکش کردن خشم مسائل و مشکلات خود را با گفتگو و بالغانه حل وفصل کنید.
🌺مکتب سلیمانی #سیرجان👇
https://eitaa.com/joinchat/1951203377C8b55f4af3a
#طب
✅ درمان ریزش موی خانمها
✍️ بانوان برای درمان ریزش مو هر چه می توانند غذاهای گرم میل کنند و سردیها را کمتر بخورند
روغن مالی شبانه تا حداقل 40 شب با روغن سیاه دانه یا روغن بادام تلخ انجام دهند.واستفاده از روغن چهل مغز
① خوردن هفته ای 5 وعده ارده با شیره انگور به عنوان صبحانه در هفته توصیه می شود.
② خوردن 14 عدد بادام درختی روزانه .
③ خوردن شبی 1 لیوان عرق رازیانه با کمی عسل در ایام پاکی .
④ استشمام عطر گرم از جمله یاس ، محمدی ـ،مریم،نرگس در موقع خواب
🌺مکتب سلیمانی #سیرجان👇
https://eitaa.com/joinchat/1951203377C8b55f4af3a