ملکـــــــღــــه
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 فال حافظ... 🍃🍃🍂🍃
🏛 فال حافظ روزانه
💖یکشنبه 21 آبان 1402💖
✨فال حافظ امروز متولدین #فروردین :
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند
عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش
که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند
🍉تعبیر:
شما قدمی در راه خدا بردارید آن وقت میبینید که خداوند چطور پاداش عمل خوب شما را میدهد. اول اینکه بلا را از شما دفع کرده و راه را برایتان روشن میکند. حاجتی دارید که با دعا به درگاه خدا برآورده میشود. انشاءلله.
✨فال حافظ امروز متولدین #اردیبهشت :
بيا و کشتی ما در شط شراب انداز
خروش و ولوله در جان شيخ و شاب انداز
ز کوی ميکده برگشته ام ز راه خطا
مرا دگر ز کرم با ره صواب انداز
🍉تعبیر:
تحولی بزرگ در زندگیت به وجود بیاور و دلت را به دریا بزن. کار خوب انجام بده که نتیجه اش را خیلی زود ببینی. حسادت را از خود دور کن تا چیزهای زیبا بیشتر در نظرت بیاید با خدا باش تا شیطان از تو دور شود و آرزوهای محالت محقق گردد.
✨فال حافظ امروز متولدین #خرداد :
ای آفتاب آينه دار جمال تو
مشک سياه مجمره گردان خال تو
برخاست بوی گل ز در آشتی درآی
ای نوبهار ما رخ فرخنده فال تو
🍉تعبیر:
از زمانی که به دنیا آمدید تا آخر عمر خویش روی بدی را نخواهید دید. چهره و طینت زیبایتان ورد زبانهاست پس چرا غمگین شدهاید و اینقدر آشفته حالید. دست از قهر و کینه بردارید که فالتان بسیار فرخنده است. پیشقدم شوید، مژدهای به شما میدهند و حق وفا را به جا آورید.
✨فال حافظ امروز متولدین #تیر :
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
سلطان جهانم به چنین روز غلام است
گو شمع میارید در این جمع که امشب
در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است
🍉تعبیر:
بخت بسیار خوبی نصیبتان شده که از خوبی زبانزد خاص و عام است. او در همه حال با شماست و لحظه ای از شما جدا نمی شود. دل ویرانه تان را سامان می بخشد. محبت خودتان را از او دریغ نکنید. در ایام بهار خبر خوبی به شما می دهند که باعث خوشحالی شما خواهد شد.
✨فال حافظ امروز متولدین #مرداد :
نسیم باد صبا دوشم آگهی آورد
که روز محنت و غم رو به کوتهی آورد
به مطربان صبوحی دهیم جامه چاک
بدین نوید که باد سحرگهی آورد
🍉تعبیر:
نوید فتح و پیروزی خیلی زود به شما داده میشود و آنقدر خوشحال میشوید مثل اینکه بهشت و یک حوری به شما بخشیده اند. بخت با شماست و لطف خداوند شامل حالتان شده است. همیشه شکرگزار باشید ، چرا که شکر نعمت، نعمتت افزون کند.
✨فال حافظ امروز متولدین #شهریور :
شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست
صلای سرخوشی ای صوفيان باده پرست
به هست و نيست مرنجان ضمير و خوش می باش
که نيستيست سرانجام هر کمال که هست
🍉تعبیر:
به سهولت و راحتی به مقام و مادیات نخواهی رسید. همه چیزت باید در حد کمال باشد. باطن خوب، کار حلال، هوشیاری و تقوی، در این صورت است که به هدف خواهی رسید. سعی کن از زندگی نیز لذت ببری که غم ها و سختی ها پایدار نمیمانند.
🍃🍃🍂🍃
ملکـــــــღــــه
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 فال حافظ... 🍃🍃🍂🍃
✨فال حافظ امروز متولدین #مهر :
صبا به تهنيت پير می فروش آمد
که موسم طرب و عيش و ناز و نوش آمد
به گوش هوش نيوش از من و به عشرت کوش
که اين سخن سحر از هاتفم به گوش آمد
🍉تعبیر:
فردی به کمک تان میشتابد و شما را از ورطه ی درد و فلاکت نجات می بخشد. کمی عصبانی هستید سعی کنید بر خودتان مسلط باشید. هرچه را جستوجو کنید به آن دست مییابید پس به دنبال شادی ها باشید.
✨فال حافظ امروز متولدین #آبان :
صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است
وقت گل خوش باد کز وی وقت میخواران خوش است
از صبا هر دم مشام جان ما خوش میشود
آری آری طیب انفاس هواداران خوش است
🍉تعبیر:
چرا عاقل کند کاری ک باز آرد پشیمانی. از کاری که کرده ای بسیار نادم و پشیمانی. با شکست مواجه شده ای و فکر می کنی دیگر کسی تو را دوست ندارد و مورد احترام نیستی. اما مرور زمان همه چیز را دست می کند. مطمئن باش این شکست مقدمه ای است برای پیروزی بزرگ انشاالله.
✨فال حافظ امروز متولدین #آذر :
خوش آمد گل وز آن خوشتر نباشد
که در دستت بجز ساغر نباشد
زمان خوشدلی درياب و در ياب
که دايم در صدف گوهر نباشد
🍉تعبیر:
قدر جوانیت را بدان و به خاطر مسائل کوچک غمگین نباش. وجودت مثل گلستانی است که چند روزی سبز و با طراوت است و بعد خزان زندگی آن را از بین می برد. اگر می خواهی عمری دراز داشته باشی به دیگران کمک کن. ناجی تو کسی غیر از خدا نیست و اوست که زینت دهنده ی دلهاست.
✨فال حافظ امروز متولدین #دی :
گلبن عیش میدمد ساقی گلعذار کو
باد بهار میوزد باده خوشگوار کو
هر گل نو ز گلرخی یاد همیکند ولی
گوش سخن شنو کجا دیده اعتبار کو
🍉تعبیر:
با صدای بلند اعتراض کنید که چرا قدرت و اختیار را از شما گرفته اند. با یاد و خیال پردازی زنده اید. فکر میکنید پیش هیچ کسی سخنانتان اعتبار ندارد. مسائل روزمره و دنیوی راضیتان نمیکند به دنبال مراد و هدف که خودتان میدانید چیست میروید باید مشکلات را تحمل کنید تا به مرادتان برسید.
✨فال حافظ امروز متولدین #بهمن :
روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست
در غنچهای هنوز و صدت عندلیب هست
گر آمدم به کوی تو چندان غریب نیست
چون من در آن دیار هزاران غریب هست
🍉تعبیر:
در راهی که قدم نهادهای هزاران رقیب داری که باید از میدان به در کنی. احساس غریبی میکنی اما به همین زودی چشمت به جمال یار روشن میشود و همگان برای این وصل جشن خواهند گرفت. هیچ دردی نیست که درمان نداشته باشد. طبیب درد تو هم رسیدن به یار است.
✨ فال حافظ امروز متولدین #اسفند :
آن غالیه خط گر سوی ما نامه نوشتی
گردون ورق هستی ما درننوشتی
هر چند که هجران ثمر وصل برآرد
دهقان جهان کاش که این تخم نکشتی
🍉تعبیر:
از کاری که کردهاید سخت پشیمانید. هر چند که تلاش زیادی میکنید تا به مقصود برسید ولی نتیجه ی خوبی برایتان ندارد. با گوشه گیری هم کاری از پیش نمی.برید. آنقدر عاقل هستید که راهی برای رهایی از غم پیدا کنید. دست تقدیر برایتان اینچنین رقم زده اما چون دل پاکی دارید باز همه چیز درست میشود.
🍃🍃🍃🍂🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
#طب_سنتی
خداحافظی کن👋😎
عادتها زندگی ما دگرگون میکنن,هم عادتهای مفید هم عادتهای مضر !!!!
قدم اول رسیدن به سلامت و دوری ازبیماری ها ،تعادل بدن با بالا بردن کیفیت خوراکتون وخروج اضافات بدن باعادتهای خوب وکمرنگ کردن عادتهای بدبه راحتی ایجاد میشه...
اگه میخوای به سادگی تعادل ایجاد تو بدنت تو پیوی بنویس... پاکسازی ...💕🥘وبا پاکسازی دیگه مریض نشوووو...
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
یاسی جونم من یه راهکاری میخواستم ممنون میشم پیامموبذاری کانال تااگه کسی مشکل مشابه منوداشته راهنمایی کنه من به شدت پوستم خشک وحساسه مخصوصاتوفصل پاییزواینکه یه اخلاق بدی دارم باجوش وجای زخمهام ورمیرم خوب نمیشه وبه شدت پوستم روبدمنظره کرده😔من قبلالوسین بدن سینره میزدم باکرم مرطوب کننده اورئال امامتاسفانه الان دیگه کیفیت قدیموندارن حالاقیمت بالاشون بماندکه مهم نیست ولی قسمت ناراحت کننده اش اینه که کیفیت ندارن؛خوبی مرطوب کننده اورئال این بودکه اگه یبارمیزنی دیگه نیازبه تجدیدش نداشت بااینکه دستم توآب باشه ولی مرطوب کننده های دیگه اینجورنیستن ولی الان دیگه اینجورنیست کیفیتش محصول مشابه ای که درحداورئال باشه کسی هست که استفاده کرده باشه ونتیجه مطلوب گرفته باشه!؟ ممنون میشم راهنمایی کنیدواینکه محصولات لدورا وپنبه ریز روپیشنهادندین
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
هدایت شده از مخزن ملکه۲
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
یاسی جونم من یه راهکاری میخواستم ممنون میشم پیامموبذاری کانال تااگه کسی مشکل مشابه منوداشته راهنمایی کنه من به شدت پوستم خشک وحساسه مخصوصاتوفصل پاییزواینکه یه اخلاق بدی دارم باجوش وجای زخمهام ورمیرم خوب نمیشه وبه شدت پوستم روبدمنظره کرده😔من قبلالوسین بدن سینره میزدم باکرم مرطوب کننده اورئال امامتاسفانه الان دیگه کیفیت قدیموندارن حالاقیمت بالاشون بماندکه مهم نیست ولی قسمت ناراحت کننده اش اینه که کیفیت ندارن؛خوبی مرطوب کننده اورئال این بودکه اگه یبارمیزنی دیگه نیازبه تجدیدش نداشت بااینکه دستم توآب باشه ولی مرطوب کننده های دیگه اینجورنیستن ولی الان دیگه اینجورنیست کیفیتش محصول مشابه ای که درحداورئال باشه کسی هست که استفاده کرده باشه ونتیجه مطلوب گرفته باشه!؟ ممنون میشم راهنمایی کنیدواینکه محصولات لدورا وپنبه ریز روپیشنهادندین
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
✅سلام یاس عزیز ممنونم از کانال خوبت خیر ببینی... من 32سالمه سه تا بچه دارم یکسالی هست زگیل تناسلی دارم خیلی شوهرم بم فشار میاره برا رابطه ج. ن. س. ی. خواهش میکنم پیامم روبزارید داخل کانالتون ببینید اصلا جایی هست دکتری که واقعا صد در صد نتیجه داده باشه خوب شده.
اهل خوزستانم چند بار اومدم تهران پیش دوتا پرفسور ولی باز هم میگه یه ضایعه ازش هست هر جای ایران که واقعا چنین دکتری باشه که بتونه خوبم کنه میرم تا شاید زندگی منو نجات دادید شاید فرشته نجات من اینجا باشه ندیده دوستون دارمبانوان سرزمینم ❤️ مامان ستایش
🍀دوستان گلم لطفا اگه راهکاری دارین و کسی میشناسین که این مشکل حل کرده باشه حتما به این خواهرمون راهنمایی کنین🙏🌺
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
🍃🍃🍃🍃🍂🍃 تو را با دیگری دیدم...😔قسمت چهارم پیشنهاد مدیر👌حتما بخوانید 🍃🍃🍂🍃
#تورا_با_دیگری_دیدم
#قسمت_چهارم
در حیاطو بستم، را افتادم برم خونه مادرم،یه دفعه یه چیزی تو ذهنم اومد، دوباره رفتم خونه و دویدم تو اتاق، طلاهامو برداشتم، شناسنامه،و لباسای نو و لباس زیرای نو و یه سری خرت و پرت دیگه!
چند تا تیکه طلا داشتم و بقیه زندگیم تو یه نایلون جا شده بود!پانزده سال زندگی!
کشوها رو باز کردم،کمد هارو!انصافا هیچ لباس درست و حسابی توشون نبود!
نصف بیشترلباس زیرهام پاره شده بود،دوخته بودمشون!
تو دلم گفتم زنی که لباس زیرشوجای دورانداختن بدوزه ،حقشه!
حقشه این بلا سرت بیاد
توی اینه نگاه کردم،روسری چسبیده بود به سرم، یه دسته مو رو انداختم بیرون!نه راضیم نکرد
روسری رو انداختم و شال نو پوشیدم موهامو باز گذاشتم،گندم زاری که باید باد لابه لاش میپیچید!
زنگ زدم اژانس!
با نایلون پانزده سال زندگیم!
راننده هایده گوش میکرد!
بزن تار که امشب باز دلم از دنیا گرفته..........
چه سوزناک میخونه این هایده،اصلا ادم که با قلب شکسته گوش میده،سوزشم بیشتره!
کی میدونه، کی دل هایده رو شکونده بود و این سوز رو به صداش داده بود؟!
دم خونه مامان پیاده شدم.
میدونی که مادرم الزایمر داره؟تو رو یادش نمیاد!چقدر لجت در می اومد!
میگفتی چه طور تا پنچ سال پیشو یادشه ولی منی که پونزده ساله دامادشم رو یادش نیست؟
درست میگفتی پدرم سه ساله که مرده،دو سال مریض بود و حالا مادرم این پنج سال رو کلا یادش نیست وبا خیال پدرم زندگی میکنه!
و هیچ قسمت مربوط به تو رو هم به یاد نمیاره!
مادرم شاید تموم اتفاقای ناخوشایند زندگیشو فراموش کرده و فقط داره توی دنیای قشنگه خودش زندگی میکنه!
و بچه هاشو تو بهترین حالت عمرشون یادشه!منو تا 20سالگی،پدر رو تا پنجاه و پنج سالگی!
مرگ پدر و وجود تو بدترین اتفاق زندگی مادرم بودند!و فراموش شدند!
مادرم تنها نشسته بود پای تلویزیون،دلم خیلی سوخت
منو که دید گفت،کجا بودی؟ مگه موقع امتحانت نیست؟باز بشین شب امتحان گریه کن!
روسریم رو برداشتم!
گفتم موهامو رنگ کردم مامان!
گفت چقدر بهت میاد!
شک کردم،مگه نمیگه من بیست سالمه مجردم؟پس چرا چیزی نگفت؟
شاید تو حق داشتی!مادرم ازت متنفره،و دوست داره تو رو از یاد ببره!
از تو نپرسید از بچه ها
نپرسید!
من برای همیشه دختر لوس این خونه هستم!
وسایلو بردم تو اتاق،تو کمد قایم کردم
با هم شام خوردیم،نگران پدرم بود!گفتم بابا امشب نمیاد گفت میره خونه عمو!
گفت باشه
زیاد پیگیر نمیشد شاید میترسید دروغ ما لو بره!
برای او حتی خیال زنده بودن پدرم کافی بود!زنده باشه وخونه عمو باشه!
قرص هاشو خورد،من فکر کردم چطور میزاریم تنها بمونه؟اگه قرص هاشو زیاد بخوره؟اگه بیفته زمین؟و هزار اگه دیگه از ذهنم گذشت.....
بغلش کردم و گفتم مامان! منو یادت نمیره؟
گفت چرا یادم بره بیست سال بزرگت کردم،تو دختر لوس منی،داری گریه میکنی؟
زار زار گریه کردم،برای اولین بار تو این روز!
تو دلم گفتم اخه یکی بعد پونزده سال زندگی منو فراموش کرد!
بعد دوتا بچه منو فراموش کرد!
پونزده تا بهار،پونزده تا پاییز!
حتی بچه هامم تا وقتی سیرن منو فراموش میکنن!
تو دلم گفتم و گریه کردم!
مادرم گفت،باز امتحانتو خراب کردی؟
تو دلم گفتم اره تو امتحان زندگی از یه زن باختم!
و گریه کردم
مادرم گفت اشکال نداره دوباره بردار،خودتو کشتی......
اشکامو پاک کردم
گفتم مامان من فعلا میرم
گفت برو ولی زود برگرد!
🍃🍃🍃🍂🍃
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
💞دیشب قبل از اینکه بخوابم داشتم به تک تک رویاهایی که یه شبایی با فکرشون میخوابیدم و بعدا که بهشون رسیدم، برام عادی شدن، فکر میکردم.
مثلا یادم افتاد وقتی دوازده سالم بود شبا به رویای داشتن گوشی موبایل فکر میکردم و کلی نقشه تو سرم میکشیدم که اگه گوشی بخرم چقدر خوب میشه!
یا قبل اینکه پول جمع کنم و دوربینمو بخرم چقدر رویای عکاسی و عکسای قشنگو تو سرم ساخته بودم.
یاد اون زمانایی که رویای تموم شدن درس و کار کردن میبافتم از فکر اینکه دستم تو جیب خودم بره و مستقل بشم، قلبم پر از شوق میشد.
قبل خریدن سازام که اصلا خیالاتمو میگرفتم و میرفتم جلو و یه چیزی فراتر از رویا توی قلبم میجوشید.
دیشب هزارتا از این رویاهایی که خاطره شدن اومد تو سرم و غصهم گرفت از اینکه چرا بعد رسیدن به چیزایی که بیاندازه میخواستمشون، حس اینکه الان رویامه که تو دستمه و میشه باهاش به همه خیالای قشنگم برسم نداشتم؟
به این فکر کردم که وقتی یه چیزی برات رویا میشه، رسیدن بهش اینقدراام نباید عادی و تکراری بشه.
و حتی نگران شدم نکنه رسیدن به کسی که دوسش داری هم همینجوریه و رویاها یهو آب میشن و از لای انگشتات میریزن زمین و گم میشن لا به لای خاک؟
واسهم سوال شد که چرا نرسیدن اینقدر قشنگتره از رسیدن؟
دلیلش ماییم که وقتی میرسیم یادمون میره چقدر تشنهی رسیدن بودیم یا دلیلش اون رویاهان که اونقدرا که ما خیال میکردیم بزرگ نیستن؟
#مانگ_میرزایی
✾࿐༅✧❤️✧ ༅࿐✾
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 داستان پری... 🍃🍃🍃🍂🍃
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
🔴 فوق العاده غم انگیزه😞😞
💞پری 45 ساله مجرد که سالها بود توی بايگانی شرکت برادرم کار می کرد. کارش اين بود که نامه های رسيده را دسته بندی و بايگانی میکرد.
ظاهرش خيلي بد نبود. صورتش پف داشت و چشم هايش کمي ريز بود. قد و پاهای کوتاهی داشت. گرد و چاق بود. اغلب کفش ورزشی می پوشيد و اين کفش ها اثر زنانگی اش را کمتر می کرد.
يکی دو بار از پچ پچ و خنده منشی شرکت برادرم فهميدم عاشق شده و با يکی سر و سری پيدا کرده اما يک هفته نگذشته بود که با چشمهای گريان ديدمش که پنهانی آب دماغش را با دستمال کاغذيی پاک می کرد.
اين اتفاق بی اغراق دو سه بار تکرار شده بود اما اين آخری ها اتفاق عجيب غريبی افتاد. صبح ها آقايی ،پری را می رساند سر کار که زيباترين دخترها هم دهان شان از تعجب باز مانده بود. فکر کنم اصلاً پری او را به عمد آورد و به همه معرفی کرد تا سال ها ناکامی و خواستگار های درب و داغونش را جبران کند. آن روزها احساس می کردم پری روی زمين راه نمی رود.
با اينکه بايگانی کار زيادی نداشت اما پری دائم از پشت ميزش اين طرف و آن طرف می رفت، سر ميز دوستانش می ايستاد و اغلب اين جمله را می شنيدم؛ «وا قربونت برم، قابل نداشت»، يا «نه نگو تو رو خدا، اصلاً.» چنان شاد و شنگول بود که يا همه را به حسادت وامی داشت يا اثر نيروبخشی روی ديگران می گذاشت.
اين روزها اندک دستی هم به صورتش می برد و سايه ملايمی روی پلک هايش می زد . ساعت ها برای ما زود می گذشت و برای پری دير چون دائم به ساعت روی مچش که در چاقی دستش فرو رفته بود نگاه می کرد و انتظار می کشيد.
سر ساعت دو که می شد آقا بهروز می آمد توی شرکت و با حجب و حيا سراغ پری را می گرفت.
همه انگار در اين شادی رابطه با آنها شريکند. منشی شرکت می گفت؛ «بفرمايين. بنشينين. پری الان مياد، اتاق آقای رئيسه.» و آقابهروز که قد بلندی داشت با پاهای کشيده و موهايی بين بور و خرمايي روی صندلی می نشست و به کسي نگاه نمی کرد. چشم می دوخت به زمين تا پری بيايد. وقتی پری از اتاق رئيس می آمد بيرون انگار که شوهرش منتظرش است با صميميتی وصف ناپذير می گفت؛ «خوبي الان ميام.» می رفت و کيفش را برمی داشت و با آقابهروز از در می زدند بيرون.
اين حال و هوای عاشقانه تا مدت ها ادامه داشت تا اينکه بالاخره حرف ازدواج و عروسی و قول و قرارهای بعدی به ميان می آمد. قرار شد در يک شب دل انگيز تابستانی عروسی در باغي بزرگ گرفته شود. همه بچه هاي شرکت دعوت شدند، حتی رئيس که مطمئن بوديم به دلايل مذهبی در اين گونه مراسم هرگز شرکت نمی کند. بعد از آن بود که حال و هوای عاشقانه پری جايش را به اضطراب قبل از ازدواج داد. پری دائم با دخترهای شرکت حرف می زد و نگران بود عروسی خوب برگزار نشود، غذا خوب نباشد، ميهمان ها از قلم بيفتند و هزار تا چيز ديگر که دخترهای دم بخت تجربه کرده اند.
حالا شرکت مهندسی آب و خاک برادرم شده بود يک خانواده شاد ولی مضطرب. همه منتظر بودند تا پری را به خانه بخت بفرستند .
آقابهروز هم طبق روال سابق صبح ها پری را می آورد می رساند و عصرها او را می برد ولی ديالوگ ها کمی عوض شده بود و هر کس آقابهروز را می ديد بالاخره تکه يی بهش می انداخت؛ درباره داماد بودنش و از اين حرف های بی نمک که به تازه دامادها می زنند. بالاخره مراسم ازدواج نزديک شد و قرار شد در آخرين جمعه مرداد 78 آنها در باغی اطراف کرج عروسی کنند اما سه روز مانده به ازدواج بهروز غيبش زد و تمام پس انداز سال ها کار او را با خودش برد.
قرار بود پول هايشان را روی هم بگذارند و يک خانه نقلی بخرند که نشد و بهروز با ايران اير به ترکيه و از آنجا به استراليا رفت و همه ما را بهت زده کرد. روز شنبه نمی دانستيم چطور سر کار برويم و چه جوری توی چشم های پری نگاه کنيم. حتی می ترسيديم بهش زنگ بزنيم. آقای رئيس به منشی گفت؛ «قطعاً پری مدتی نمياد، کسی رو جاش بذارين تا حالش بهتر بشه.» اما پری صبح از همه زودتر آمد؛ با جعبه يی شيرينی.
ته چشم هايش پر از اشک بود. شيرينی را به همه حتی به آقاي رئيس تعارف کرد.
منشی که از همه کم حوصله تر و فضول تر بود در ميان بهت و ناباوری همه ما گفت؛ «مگه برگشته؟»
پری گفت: «نه از من کلاهبرداری کرد، ولی مهم نيست. اين چند ماه بهترين روزهای زندگيم بود.» قطره اشک کوچکي از گوشه چشم هايش پايين ريخت.
ما فهميديم راست می گويد. مهم نيست که سر همه ما کلاه رفته بود، مهم اين بود که ما ماه ها روی ابرها بوديم و با حال و هوای پری حال می کرديم.
#احمد_غلامی
✾࿐༅✧❤️✧ ༅࿐✾
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 لاکو... 🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃
نفهمیدم چطوری از پله ها رفتم پایین مامان توی آشپزخونه بود گفتم : مامان پدر لاکو فوت کرده چیکار کنم ؟
با اخم گفت : به من چه مربوط؟ ..من نه بابای اونو دیده بودم نه میشناختم ...تازه به توام مربوط نیست ..
گفتم : ازتون پرسیدم من چیکار کنم دارم بهتون احترام می زارم ببین چطوری رفتار می کنین ؟
گفت : آقا امیر اون بار درست و متمدن رفتار کردیم گفتیم برو ؛ دیدیم چه بلایی سرمون آوردی ..
گفتم : مامان قشنگم خواهش می کنم لجبازی نکن ..
بزار برم و لاکو رو ببینم الان به من احتیاج داره پدرش مرده ....
گفت :به خدا من نمی دونم دیگه عقلم به جایی قد نمیده ...اصلا بزار بابات بیاد از خودش بپرس من که دیگه حریف تو نمیشم ...
در حالیکه از شدت استرس یک جا بند نمی شدم تا اومدن بابا صبر کردم ...اما بر خورد اونم دست کمی از مامان نداشت ..
خیلی محکم و قاطع گفت: تو نمی خواد بیای من خودم میرم ماشین رو می زارم و از طرف تو تسلیت میگم و بر می گردم ...
دیگه داشت اون روی سگم بالا میومد ...رفتم توی اتاقم و ساکم رو بستم و لباس پوشیدم وبرگشتم پایین و گفتم : ببخشید؛؛ من باید برم کسی هم نمی تونه جلومو بگیره ...
مثل اینکه هر دوشون متوجه شدن که هر حرفی برای نرفتن من فایده ای نداره چون
بابا یک اشاره به مامان کرد و اونم فورا دوید جلوی منو گرفت و گفت : باشه امیر جان ..صبر کن منم بیام یک تسلیتی چیزی بگم ..هان ؟ چی میگی ؟ منم با خودت میبری ؟
با هم میریم و با هم بر می گردیم ,, هان ؟
گفتم : من که حرفی ندارم حاضر بشین بریم ...
تا وقتی مامان آماده میشد من توی ماشین نشستم ..
کمی بعد سمیرا یک نامه نوشت برای لاکو و آورد و داد به من و گفت : امیر منم بیام ؟
گفتم : نه بابا تو کجا بیای ؟
گفت : ناراحتی مامان داره میاد ؟
گفتم : نه ,, ؛ اتفاقا خوب شد اینطوری وقتی خودش از نزدیک همه چیز رو ببینه بهتر می فهمه که من چی میگم ...
می دونم لاکو رو دوست داره ..شاید رضایتشو گرفتم ..
نزدیک ظهر بود که ما راه افتادیم ..اما هر چی به لاکو زنگ می زدم که بهش بگم دارم با مامانم میام ؛ جواب نداد و بعدم خاموش بود ..
خونه رو هم گرفتم بازم کسی جواب نمی داد ..
دلواپس نشدم چون فکر می کردم مشغول عزا داری هستن ....
اما توی راه حسابی با مامان حرف زدم و از لاکو و اونچه که به سرش اومده گفتم و گفتم مخصوصا از عقدصوری که کرده بودیم تا اگرشیرین خانم حرفی زد اون حواسش باشه ...
از عشق زیادم و از خوبی های لاکو گفتم ...
اونقدر گفتم تا تقریبا نرم شد و با اینکه دلش رضا نمی داد دیگه در مقابل من جبهه نمی گرفت .. و همین اندازه هم برای من کافی بود ...
اتوبان کرج؛ تهران شلوغ بود و توی ترافیک گیر کرده بودیم ..
و من که بی تاب دیدن لاکو بودم پشت سر هم به خونه زنگ می زدم تا اینکه فائزه خانم جواب داد ..
🍃🍃🍃🍂🍃
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
سلام یاسی جون ،در رابطه با پیام اون خانمی که گفتن بچه کوچیک دارن و همسایه پایین زنگ میزنه که چرا بچه ها میدوند.،
واقعا خیلی خوبه همو درک کنیم .نه اینکه فقط انتظار داشته باشید که دیگران درکتون کنن ...اخه اون همسایه پایینی چه گناهی کردن که باید مدام صدای بکوب بکوب و دویدن بچه های شمارو تحمل کنه .فرض کنید طرف تا ۵ عصر سرکار بوده .بعد که میاد خونه، تازه سروصدای طاق خونه رو هم باید تحمل کنه
شما فکر میکنید بچه ست و وزنی نداره .اما کافیه فقط یک ساعت برید پایین ،اونوقت متوجه میشید کهاین سر وصدای هر روزه واقعا ازار دهنده اس.
اگر شما داری زندگی میکنی و نمیتونی سروصدای خونت رو کنترل کنی .اونم قطعا داره زندگی میکنه و مشکل اون نیست که بخواد این وضعیت رو تحمل کنه یاس جون ممنونم از کانال خوبت 💋
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
سلام به همه ی دوستان والبته یاس قشنگم،منم میخاستم یه خاطره بامزه بگم براتون اون موقع ها که من ازدواج کردم رسم نبود دخترها دست به صورتشون بزنن وقتی عقد کردم ورفتم آرایشگاه به حدی تغییر کردم که حتی خواهر زاده وبردار همسرم من نشناختن و وقتی حرف زدم از رو صدام فهمیدن البته این ماجرا به همین جا ختم نمیشه ویکی از خواستگار های قبلی م چند بار تو کوچه از کنارم رد شد تا تونست منو بشناسه.واینکه ازاعضای کانال خوبت بخواه که برای مشکل من دعاکنن بلکه یه نفسی به ماحق شدو مشکلم حل شد
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
🍃🍃🍃🍃🍂🍃 برادر شوهرم مسخرم میکرد 🍃🍃🍂🍃
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
سلام یاس جون اینقدر دوستت دارم کە از شما توی ذهنم تصویر یە یاس زیبا تجسم کردم ،، در رابطە با اون دوستمون نگران نباش همشون یە زوری قدرتون میدونن ،،منم مثل شما هستم هر چیزی کە میگفتم ،هر کاری کە میکردم میشدم سوژەو اذیتم میکردن تا ۷ سال ،، من خودم خیلی زود ازدواج کردم تجربەی خاصی از زندگی نداشتم ،،من با خانوادەی شوهرم زندگی کردم ٥ سال زندگی سختی داشتم ناحق نباشە خوشی هم تجربە کردم ولی بیشتر تجربە های سختی داشتم .
بعد۷ سال برام جاری اومد برادر شوهرم همیشە اذیتم میکرد وقتی میرفتم خونشوون با تعنەو کنایە میگفت بازم اومدی خودتو پسرت هی میگفتم اشکالی ندارە چون پسرم تنها نوەیە خانوادە بود بخاطر مادر شوهرم تا یە زور نرسیدم در خونەشون برادر شوهرم گفت چی می خوای دوبارە اومدی اون روز برای نهار خونەی مادر شوهرم مهمون داشتیم پسرم رفت پیالەی خورشتو برداشت یک دفعە از دستش افتاد برادر شوهرم سرش دادا هەر حرفی کە دوست داشت گفت نزدیک بو دیونە بشم گفتم میرم خونەیە خودم مادر شوهرم نزاشت ،،بعد از اون موقع سعی کردم کمتر برم خونەشون ،، نمیرفتم مادر شوهرم عصبانی میشد میرفتم باز حرفو حدیث میشد برام خیلی سخت بو یە ماە قبل ازدواج برادر شوهرم یە شب خونەی مادر شوهرم بودیم ،با شوهرم یە بحث سادە داشتیم یە دفعە برادر شوهرم پا شد گفت با خندەو حالت تمسخر داداش زنت بدرد نمی خورە برو یە زن دیگە بگیر ،، منم خیلی ناراحتم شدم خودمو جمع کردم یە دفعە با خندە گفتم تو اگە مردی برو زن اول خودتو بگیر بعدن بیا داداشتو نصیحت کن ساکت شد ،، فهمیدم حرف روش تٲثیر داشتە ،، بعد کە ازدواج کرد زن خودش اینقدر زشت بو کە نگو خدارو شکر چون همیشە منو میزد تو سرە شوهرم من ال میکنم و بل میکنم ،، خلاصە سرتونو درد نیارم یاد گرفتم کە با شوخی حرف خودشونو بهشون میگم حرف زیادە واسە گفتن این مثالم خیلی طول کشید ولی بدون اونهاهم آدم هستن نقطە ضعف دارن پیدا کن و جاش و توی اون لحظە بروشون بیار اگرم نقطە ضعفاشونو پیدا نکردی فقط تو جواب حرفاشون یە چیزی بزار ببینن توهم آدمی می تونی حرف بزنی نزار ازت سۆاستفادە کنن دیگە بەخودت بگو بسە نی زارم پاشو خوبیای خودتو بزرگ کن از خودت تعریف کن .اگر میتونی خیلی بهشون بها ندە ،،یە حرف خوبە کە میگە ،،، خوبی کە از حد بگزرد نادان خیال بد کند دوست من من الان ۹ ،ونیمەکە ازدواج کردم دوسالە کە بهشون اهمیت نمیدەم هم اینکە ارزشم بیشتر شدە وهم اینکە اعصابم آرومترە خودتو همیشە زیبا بدون تو لایق بهترینی و کسی هم نمی تونە مسخرەت کنە جایی کە بهت احترام نمی زارن نرو قرارم نیست شوهرت همیشە حمایتت کنە خودتی و خودت پس حق خودتو بگیر میدونم اونا زیادن تو تنهایی ولی زبونتو توری بچرخون کە کسی نتونە ازت مدرکی جمع کنە با شوخی آدم میتونە خیلی حرفا رو بزنە😘
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
سلام خدمت همه شما یاس عزیز و مامانای گل.
مرسی بابته کانال بینظیرت.
من تمام تجربیات مادرای عزیز رو میخونم هرچند اگر برای من سوال نباشه یا اون مرحله رو گذرونده باشم.
ی چیزی بگم این عقیده ی خودمه و بهش باور دارم. بچه ها تو عمرشون یکبار میخان بزرگ بشن و ما فقط یکبار بزرگ شدنشونو میبینیم. پس چقددددر خوبه ک ب خوبی سپری بشه
بچه ها باهم فرق میکنن یکی زودتر راه میفته یکی نه . یکی زودتر ب صحبت میفته یکی زوتر از پوشک گرفته میشه یکی بیشتر زمان میبره
فقط و فقط صبور باشید عزیزان
خواهش میکنم ازتون نه خودتون عصبانی کنید نه بچه هاتونو اذیت کنید
مرسی ک صحبتهای منو خوندین
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
4_5933801433173332426.mp3
8.01M
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
#نرو🎵
#گرشا_رضایی🎙
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
✅سلام یاسی جون'وقتت بخیر'دوروبرماهرکسی زگیل داره با شیره برگ انجیردرمانش میکنه'شیره سفید برگ انجیر ریشه زگیل رو میسوزونه وکامل از بین میبره'البته باید مرتب استفاده کرد''روزی چند بارمدام باید زدتا نتيجه گرفته بشه'منتقه ما اینطوری درمانش میکنن🌹
✅سلام عزیزم.. من اولین باره پیام میدم.. خانمی که گفتن خوزستانی هستن وزگیل تناسلی زدن تو دزفول درمانگاه سبزقبا یه ماما بود به اسم خانم باباخان.. ایشون با یه داروی دستساز یکی از اقوام مارو کامل درمان کردن.. البته من نمیدونم هنوز هستن یانه تحقیق کنن ببینن کجا هستن اون خانم.. شاید اونجا یاجای دیگه شهر باشن
🍀عزیزای دلم این روشها فقط پیشنهاد و نظرات دوستانمون هستن کانال نه ردشون میکنه نه تایید.ممکنه برای بعضیا جواب بده برای بعضیا نه تنها جواب نده بلکه مضر هم باشه پس لطفا قبل از اقدام به عمل حتما خوب تحقیق کنید🙏🌺یاس
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
یاس بانو جان خطابم به خواهری هست که از زگیل تناسلی رنج میبرن ، خواهر عزیز از عنیرنسارا غافل نشید یه تکه از عنبر نسارا رو داخل اسپند دود کنی که گود باشه بزارو مثل اسپند بزار دود کنه و دامنی گشاد رو پات کن و بدون لباس زیر این اسپتد دود کن رو بزار تو کاسه توالت و مثل حالت دستشویی سرپا بشین و دامن کامل دور تا دور بدنت رو گرفته باشه که دود بیرون دامن نره ۵ دقیقه یا ۱۰ دقیقه به همین حالت بشین روزی یکبار این کار رو انجام بده مطمئن باش خوب میشی و روزی هم یکبار داخل وان حمام یا لگن بزرگی آب و سرکه به همراه ۲ قاشق نمک میریزی داخل آب و روزی یک یا دوبار بشین داخل این آب و سرکه انشاءالله که نتیجه میگیری . ببخشید طولانی شد 🖐
برای سلامتی آقا امام زمان صلوات 🥰🌺☘
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
باران میگوید
گلی جانم بزن رولینک تا درکنار هم باشیم👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
باران میگوید گلی جانم بزن رولینک تا درکنار هم باشیم👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d
خدا خدا ميكردم كه جواب بده …با دومين بودق صداي متعجبش پيچيد توي گوشي
+سلاااام باران بي معرفت…نه اينكه هيچ سراغي ازم نگرفتي نه اينكه نصفه شبي زنگ زدييي….
با شنيدن صداش انگار از قفس ازاد شدم
ناليدم
-محيااااا
و بغضم تركيد…
صداي هراسونش رو شنيدم …
+باران، چي شده؟! دختر داري سكتم ميدي؟! كجايي تو؟!
يكمي سعي كردم خودم رو كنترل كنم …
-من الان توي خيابونم …از خونه ميلاد اينا زدم بيرون …تك و تنهام …بدون هيچ پولي…
+يا خدااا…چي شده؟!
-مفصله …
+باشه ببين باران خودتو برسون به خيابون اصلي…يه تاكسي پيدا كن …بيا بيمارستان …باران حواست باشه ، فقط سوار تاكسي بشي ها…
-باشه باشه…
+من پشت خط ميمونم …
راه افتادم و توي خيابون دنبال تاكسي بودم …راه ميرفتم و چشم ميچرخوندم دنبال تاكسي …تا بالاخره يه تاكسي ديدم ، شروع كردم تند تند دست تكون دادن …
سوار شدم و محيا گفت
+گوشي رو بده به راننده…
گوشي رو دادم و محيا باهاش صحبت كرد و بعد گوشي رو گرفتم
+باران …اروم باش ..من ادرس دادم..الان ميارتت اينجا …منم جلوي در بيمارستان منتظرت هستم …حساب ميكنم كرايه رو…اصلا نگران نباش
-ممنونم محيا …ببخشيد تورو خدا
+نزن اين حرفارو …
محيا پشت خط موند تا رسيدم…جلوي در بيمارستان منتظرم بود،.فوري كرايه رو حساب كرد، و تا تاكسي رفت خودمو پرت كردم توي اغوشش…از قوي بودن خسته شده بودم…دلم ميخواست به يكي تكيه كنم …دلم يه شونه امن ميخواست كه بدون نگراني سرمو بزارم روش و همه دردامو خالي كنم…ناله هام از درد قلبم ميون هق هق گريم گم شده بود…محيا صبوري كرد و حرفي نزد…اجازه داد يكمي سبك بشم …حالم بهتر شده بود…ولي درد قلبم امونم رو بريده بود…چنگ زدم به لباسم و گفتم
-محيا قلبممممم…
+دختر داري خودتو نابود ميكني…
و بدون مطعلي بازومو توي دستش گرفت و منو هدايت كرد به سمت داخل بيمارستان …بدون اينكه مكث كنه ، منو برد توي بخش خودشون …با ديدن اون بخش و اون اتاقا ، خاطرات مثل سيل سنگيني به قلبم هجوم اورد…شبايي كه تا صبح بالا سر ميلاد باهاش حرف زدم به اين اميد كه بيدار بشه و بشه پشت و پناهم…خبر نداشتم خودش ميشه كسي كه بهم زخم ميزنه و نابودم ميكنه…
محيا فوري منو برد داخل یکی از اتاقا و كمكم كرد دراز كشيدم…
تا اومدم حرف بزنم گفت
+هيسسسس…ول كن هر چي شده فعلا خودت مهمي
فوري بهم سرم وصل كرد و چند تا امپول هم داخل سرم خالي كرد…خيلي زودتر از چيزي كه فكرشو بكنم خوابم برد….
🍃🍃🍃🍂🍃
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
💖💖اگر دوستش دارید به زبان بیاورید،
پانتومیم که بازی نمیکنید
از ترسِ باختن با اشاره میخواهید بفهمانید،
شما واقعا دوستش دارید و به زبان نمی آورید
یکی از راه میرسد
که بی هیچ عشقی تکیه کلامش
"دوستت دارم" است،
می آید،
میگوید،
میبرد دلش را،
و شما و میمانید و
"دوستت دارم "
هایی که در عطرِ پیراهنش جا مانده است.
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 پیشنهاد سمانه جون.... 🍃🍃🍂🍃
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
#دوست_عزیز_سلام
سلام یاس جونم امیدوارم حال خودت و دوستای گلم خوب باشه 😘😘
تو کانال یه دوستی گفته بودن که خانواده شوهرشون با ایشون شوخی هایی میکنن که دوست ندارن میخواستم بگم که منم دوتا از خاله هام اینجورین و منتظرن یه حرفی بگی یا یه چیزی بشه مسخرت کنن منم اولش چیزی نمیگفتم ولی الان جوابشونو با شوخی میگم خودشون ساکت میشن ِحالا خاله جونم به شوهرش هم یاد داده که زبون مار رو داشته باشه یه روز که با اونا بیرون بودیم شوهرم منو با اسم صدا میزد بعد شوهر خالم .خالم رو صدا میزد کبوتر من و به شوهرم گفت شما بینتون محبت نیست معلومه چون زنت رو با با اسم صدا میزنی منم به شوهر خالم گفتم ما که محبت هامونو مث مردم ب رخ بقیه نمیکشیم که تو هم مواظب باش که کفترت پرواز نکنه بره😄
از اون موقع ب بعد صداش میکنه نرگس😂
یه بارم اسم و فامیل بازی میکردیم من با دختر خالم و خاله جونم گفت من به دخترم کمک میکنم من نه برداشتم نه گذاشتم گفتم همینجوری دخترت ب کمک نیاز داره که حرف بزنه چه به نوشتن بعد هرکی تو جمع بود خندید خالم نشست سرجاش گفت نه دخترم زرنگه و اینا بعد از دوبار بازی یه کاری سپرد ب دخترش ک بازی نکنه و بیشتر از این ابروی اینا رو نبره یکی دو بار که جمع ب خالم و شوهرش خندیدن زبونشون کوتاه شده کمتر حرف میزنن 😜😁
دوست گلم شما هم ناراحت نباش کافیه دوبار جوابشونو بدی دیگه ساکت میشن ☺️
همون روز رفتم آشپزخونه خالم به مامانم آروم میگفت سمانه چه بی ادب شده از شوهرش یاد گرفته ها منم شنیدم یکم بلند تر گفتم وا خاله جون مگه دروغ میگم بعدش هم شوهرم طفلی رو نیار وسط چون بقیه تو جمع حرف منو شنیدن خالم ساکت شد 😂
فقط دوستان وقتی اینجوری میخوایین کسی رو ساکت کنین فراموش نکنین که لبخند داشته باشین که باعث دعوا و کتک نشه و زیاد کش ندین 😍😍
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
4_5944824694371783101.mp3
6.75M
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
#صدای_تو🎵
#حجت_اشرف_زاده🎤
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88