*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
فاطمه جون میگه
بهار اول فروردین شروع نمی شود.
بهار از اولین برگ ها، از اولین شکوفه ها شروع نمی شود.
بهار وقت خریدن تقویم سال جدید و جنبیدن مورچه ها و سهره ها هم شروع نمی شود.
بهار ، یک جایی توی سر آدم است.
دقیقا وقتی شروع می شود که آدم دنبال نقطه ای برای تغییر می گردد.
لحظه ای که فکر می کند از اول یک وقتی درس می خوانم، ورزش را شروع می کنم، دنبال کار دیگری می روم، عاشق می شوم!
به خاطر همین، بعضی ها در سال چند بهار دارند،
بعضی ها هر چند سال یک بهار دارند،
و بعضی ها اصلا هیچ وقت بهار را نمی بینند؛ آنقدر که به خودشان و کارهایشان مطمئن اند.
بهار همین لحظه است.
همین لحظه که آدم می فهمد زندگی اش چیزی کم دارد.
چیزی را باید جا به جا کند.
چیزی را باید جلوی دست بگذارد.
این بهار که می آید...
برای همه، یک پیغام بیشتر ندارد:
بروید و برگ ها و مورچه ها و سهره ها را ببینید، هیچ کدام چیزی که قبلا دیده بودید نیستند
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
هیچ وقت هیچی رو از آدما نخواه !
میدونی چرا؟!
اگه بهت بدن منته،
اگه ندن ذلته !
همیشه همه چی رو از خدا بخواه !
اگه بده نعمته،
اگه نده حکمته ...
خلاصه هیچ وقت هیچی رو
از آدما گدایی نکن
آدما چیزای خوب به گدا نمیدن !
فقط خدا ...
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
قسمت دهم اونروز من خونه بودم وطبق معمول مادرم باغ بود یکدفعه دیدم وسط روز مادرم اومد خونه منو کشید
قسمت یازدهم
زود ازش گرفتم تا مادرکتاب و نبینه رفتم یک گوشه نشستم وکتاب رو وورقزدم کتاب بوی دود سیگارمیداد قلبم تیر کشید اما اونقدر دلم برا ی بهنامتنگ شده بود که حتی بوی سیگار هم برایم اون لحظه خوشایند بود مانده بودممعنیفرستادن کتاب چی هست که یکباره چشمم به خط بهنام افتاد کهیکگوشه از کتاب نوشته بود.:اگه راهم اینروزا ازتو یکم دوره ببخش😢تویزندگیادم یه وقتا مجبوره ببخش😢بگذر ازمن اگه صبر و طاقتمکافی نبود💔عکس من تو قابرویایی که میبافی نبود😢بگذر از مناگهجمعه بود و بازدیراومدمبراگفتن قصه ها به تاخیر اومدم تو برو باز بسراغ بازیایسرنوشت اینقدر خوبیکهاخرمیدونممیری بهشت😭💔💔ازمفهوم اینشعرفهمیدمکهباید از بهنامبرایهمیشه خداحافظی کنم شعر رونمیدونم چند بار خوندم وچندبارگریه کردم دلم شکسته بوددیگهبهنامنمیخاست هیچتلاشیبکنهاگههرکسی درد ،دل کندنو چشیده باشه هیچ وقت دل بهچیزی نمیبنده یکمداد برداشتموخیلیکمرنگیکگوشه کتاب نوشتم: مازیاران چشم یاریداشتیم خود غلطبودانچهمیپنداشتیم😞😞داداشمکتابو خوندهنخونده فرداش با خودش بردباغ، غافلاز اینکهمن.دلمرا لابلای ورقهای انکتاب جا گذاشتهام👋👋اونروز قسمخوردمفراموششکنم
چند.روزبعدبا معرفییکیاز دوستامبهیک شرکتلوازمتحریریرفتمواونجامشغولکارشدم ازهفتصبحتاسهبعدظهرسرکار بودم این دوریدرمانخوبیبودبرایفراموشی 😔اماهر
وقتازکارغافلمیشدمبازبرایبویدود اتیش....برایبوی علفهای باغ.....برای برگهایدرخت سفیدال..برای کتاب شعر برای همهچیوهمهچیدلم تنگشدهبود/ یک روزکهدلم خیلی گرفتهبودم به همراهمادرم وخواهرمرفتم حرم امامرضا مناز مادرم که داشتند نماز میخاندندجدا شدمورفتمروبه رویپنجرهفولاد داخل حرم داشتم باامامخودم درددلمیکردمکهبیکبارهمثلیکمعجزه بهنامرادیدمکهدستاشوتو ضریحقفلکردهو داره گریه میکنه داشتمدیوانهمیشدم باصدایبلندصداشزدم این اولین باریبود کهدیگهبینمون کاغذ و کتابنبود من.بودمواون
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
قسمت یازدهم زود ازش گرفتم تا مادرکتاب و نبینه رفتم یک گوشه نشستم وکتاب رو وورقزدم کتاب بوی دود سی
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
قسمت دوازدهم
صدامونشنید نمیشد برم سمتمردونه😭گریهام گرفتهبودمننیازداشتمیکباردیگهاونوببینمنتظرشدم ازظریحجداشدمثل همیشه سربهزیرو متینبود هنوزمتوجه.مننشده بود زیر.لبگفتمیا.امامرضا توروبهجون جوادتمنو ببینه بیقرار بودمازروبروی.مناونورنردههاداشت ردمیشددوبارهصداشزدماینباربرگشتو منو دید خشکشزدهبود
باترسکه کسی من واونوباهمببینهنزدیک نردهشدباز بک نرده بین مافاصلهبود اولین باریبود ازاینفاصله چشماشو میدیدم قلبم تالابتالاب میزدچشمایهر دوتامون غرق اشک بود اونروز امام هشتم تما شاگرعشق پاکمونبود وقتبرای حرف زدن خیلیکم بود صداش زدهبودمولینمیدونستمبهش چیبگمفقط یه چیزیمثل برق از ذهنم گذشت گفتم اق بهنامبین منو تو هرچیکهبوددیگهتموم شد فقط تروخداهر سال نوروز که شد بیا حرم ببینمت وباهاش قرار گذاشتم هر سالبیادبهشت ثامن.
اینو که گفتم دیگه ازترس مادرم کهما رو نبینهازشخداحافظیکردموبهنامرفت وتو دلم شادشدمکه برای هر سال یکبار میبینمش😊دریغازاینکهاین اخرین دیدارمونبود.ازفردایاونروز هرروز یکروزازسیصدوشصدوشش روز کم میکردم تاسالتحویلبشهومن دوبارهبهنام وببینم روزها بهامیددیدار دوباره بهنام میگذشت کهسروکلهیکخواستگار پیدا شد
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
سلام یاس جونی خوبی❤️
خیلی خوشحالم که توکانال شما عضوم مطالب واقعا عالیه
برا دختران نامزد میگم
چرا بهترین روزارو با فکر اینکه شاید ولم کنه شاید زبونم لال فوت شه پس رابطه نداشته باشیم
ما اسفند۱۴۰۲ عقد کردیم
چرا مغز دخترایی که قراره ازدواجکنن از این پر شه که اگه رابطه باشه پسرا دیگه برا عروسی عجله نمیکنن؟؟؟
اتفاقا الان همسر نااازنینم میگه بریم سر خونه زندگیمون منمیگم نه هنوز باشه(هرکسی یه عقیده ای داره ومیدونم الان خیلیا میگن نههههه اشتباه نکن)
کی گفته رابطه نداشته باشی مرد تشنه میمونه؟ چرا فکر نمیکنین شاید رفته رفته ازتون زده بشه؟
چرا فقط به خاطر عقاید خودتون همسرتونومحروم میکنین؟
پس اینمبدونیناگه کار خطایی بکنه حق اعتراض ندارین تقصیر خودتونه
یه آدمیمیسازینکه شاید بعد عروسی هم با ترس خواستشوبگه
خیلی اختلافا سر همینمسائل هستش
🤨فکر کنین یه روزی بعد عروسی شما رابطه بخواین بعد آقای شوهر بگن نههههه بذار ۶ ماه بگذره ببینم تو با منمیمونی یا زبونملال فوت نشی بعد
خوبه؟دلتون خنک میشه؟
ازدواج فقط رابطه جنسی نیست که سر این بهترین دورانو خراب کنین
دیدتونوعوض کنین این یه نیاز عادیه
وبه نظر منکسی که دوست داشت باشه عاشق باشه هر بار جذاب تر زیبا تر و...به نظر میاین و با رابطه عقدی ایناشتیاق از بیننمیره
ما که مشکلی نداریم هر بارممشتاق تر میشیم
سخت نگیرین 🥰محرم همین و بنظرم اگه خدایی نکرده بعدش اتفاقی بیوفته گناه نکردین که کسی بخواد حرفی بزنه
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 قسمت دوازدهم صدامونشنید نمیشد برم سمتمردونه😭گریهام گرفتهبودمننیازداشتمیکباردیگه
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
قسمت سیزدهم
مادرمبنده خدا همهخوبیا وصفاتخوب خواستگارموکه یکیاز اقوامبودوبرامگذاشت تو دایره وگفتالانبیست سالته اینخواستگارت خیلیخوبه جواب رد بدی شاید دیگهبراتتکرار نشه. منم با خودمسبکسنگین کردم وجواب مثبتدادم ....شب بلهبرون که همسرم انگشتر داشت دستم میکرد چشمام خیس اشک شد و زیر لب گفتم خداحافظ بهنام جان💔❤️❤️
چند وقتی عقد بودیم سال هم جدید شد من رفتم حرم تا به عنوان یک خواهر ازش برای همیشه خداحافظی کنم ولی اون با شخصیتتر از اونبود که با یک زن نامزد دار سر قراربیایدچند ساعتی توبهشت ثامن منتظرش نشستم اما ندیدمش داشتم ناامید میشدن کهبیکباره دیدم این قلب درمانده دوبارهتپیدنش گرفت من اونو از دور پشت یکیاز ستونها دیدم رفتم سمتش اما یکباره اب شدو رفت زیر زمین دیگه هر چیگشتم پیداش نکردم.با گریهاز حرم برگشتم عذاب وجدان گرفته بودن من نفهمیدم تو دلش چی میگذشتو درباره منچیفکر میکرد؟خیلی مصربودمیکباردیگهببینمش تااینکه یکروزکهاز سرویس شرکت تو محلمونپیادهشدمدیدماونور خیابونسوار شخصیشدورفتسمت شهر مغزمدیگهفرموننمیدادفقطاینپاهامبودکه بدو بدو میرفتسریع رفتم اونورخیابون منم پشت سرشیک شخصی نشستم میخاستم فقطبهشبگمبعنوان یکبرادرتاعبد دوستشدارم واینکه خودش بهم گفتهبود برمبدنبال سرنوشتم.....تا یکمسیر دنبالشرفتم اماپشت چراغ قرمز موندمواون بی خبر ازاینکهمن بدنبالشم رفتومن برای دومینبار دلشکستهبه خانه برگشتم بعد چندوقتسوروسات عروسیبپاشد ومادرم بی خبر از من کارت عروسیرو برده بود دست بهنام داده بود که اینو بده پدرت برا عروسی دعوتن.دیگه من نفهمیدم چی به بهنام گذشته بود
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
#وفا با لحن غمگینی گفت: - نمی تونم خاله پردیس، به خدا هیچی از گلوم پایین نمی ره. ولی خاله پردیس و
#وفا
خیلی کار بدی کردی که تو این همه مدت یه تماس باهاشون نگرفتی، خانم شایسته خیلی ازت دل گیره، منم هر دو
هفته یه بار باهاشون تماس می گرفتم و به دروغ بهشون می گفتم که تو زنگ زدی و بهشون سلام رسوندی. ولی خب
اونا بچه نیستن که بشه گولشون زد. قبول کن که خیلی اشتباه کردی، فعلا بگیر بخواب بیدار که شدی به خونتون
زنگ می زنیم و بهشون می گیم که تو از فرودگاه یک راست اومدی خونه ی ما.
چشم هاش رو بست و گفت:
- چشم خاله جون.
خاله پردیس از اتاق خارج شد و با دنیایی از غم و غصه و ماتم تنهاش گذاشت
سعید تصمیم خودش رو گرفته بود. باید با وفا حرف می زد، باید بهش می گفت که دوستش داره و عاشقشه باید اون
هم مثل بقیه عشق و علاقه اش رو به زبون می آورد و ازش خواستگاری می کرد. ساعت دوازده و نیم بود که از
فروشگاه خارج شد. تو مسیر خونه از گل فروشی دسته گل زیبا و بزرگی خرید و دوباره به راه افتاد.می خواست ازش
عذر خواهی بکنه، می خواست صادقانه و بدون رو دروایسی باهاش حرف بزنه، دیگه تحملش تموم شده بود، دیگه
نمی تونست دست روی دست بذاره و شاهد از دست دادن اون باشه،لااقل به قول هوتن شانسش رو امتحان می کرد،
شاید از بین خواستگارهاش اونو انتخاب می کرد. حوصله ی بردن ماشین توی پارکینگ رو نداشت جلوی خونه
ماشین رو پارک کرد و دسته گل بزرگ رو برداشت و وارد حیاط شد.مثل همیشه با ورودش بوی خوب و اشتها
برانگیز غذا به مشامش خورد. با قدم های بلند و سریع حیاط رو طی کرد و وارد سالن شد.
به محض ورودش با صدای بلند گفت:
- سلام به خانم خونه، من اومدم.
به اطراف نگاهی کرد همه جا مثل همیشه تمیز و ساکت بود. هیچ جوابی نشنید دوباره گفت:
-وفا خانم، سالام کردما! جواب سالم واجبه.
باز هم منتظر جوابی از طرف او شد ولی سکوت بود و سکوت. پاورچین پاورچین به آشپزخونه رفت. همه جا از
تمیزی برق می زد و ظرف غذا روی اجاق بود. ولی از او خبری نبود. متعجب و نگران بلندتر از قبل در حالی که از
آشپزخونه خارج می شد گفت:
-وفا! کجایی! نکنه باهام قهری و نمی خوای جوابم رو بدی؟ آره، قهری. آخه چرا؟ چرا همش مثل دختر بچه های
لوس و ننر قهر می کنی؟ )بعد صداشو کمی آرومتر کرد (کلک نکنه!فهمیدی که هر چه قدر هم ناز کنی ناز تو می
کشم و به جون می خرم که داری این همه عذابم می دی؟ )آروم آروم از پله ها بالا رفت( وفا خانم،دختر خوب اصلا
ببخشید،من که نمی دونم چرا باهام قهر کردی ولی هر چی که هست چه راست و چه دروغ، غلط کردم، معذرت می
خوام، حالا بی انصاف یه جواب بهم بده دیگه، یعنی این قدر از دستم ناراحتی که نمی تونی حتی یه ندا بهم بدی که
بفهمم کجایی؟
حالا درست مقابل در اتاق او رسیده بود و دست گل بزرگ رو جلوی صورتش گرفته بود تا به محض باز شدن در وفا
گل رو ببینه. با انگشت چند تا ضربه به در زد و گفت:
- وفا، تو رو خدا اشتی دیگه، حوصله ام سر رفت، این بچه بازی ها چیه از خودت در میاری پاشو بیا دختر خوب، بیا
درو باز کن مطمئنم که باهام اشتی می کنی. اصلا تو حق نداری با من قهر کنی، من شوهر توام و به هیچ وجه بهت
ادامه دارد....
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#ارسالی_اعضا ❤️
سلام خسته نباشین
در رابطه با داستان اعتیاد
به نظر من بزرگترین اشتباه رو همون اول خودت کردی
موقعی که اون زد وسایلا رو شکوند توام میشکستی میگفتی حالا بخر من که ضرر نمیکنم
موقعی که دیدی تو خونه مواد میکشه با خانواده ات هماهنگ میکردی از خونه مینداختیش بیرون میگفتی تا پاک نشدی حق نداری پاتو بذاری خونه و قفل درو عوض میکردی
موقعی که خانواده ات میگفتن طلاق بگیر باید طلاق میگرفتی یا وقتی برگشتی ضمانت نامه از هرچی که داشت ازش میگرفتی
من نمیفهمم وقتی وضع زندگیت رو دیدی چرا بچه دار شدی هر ادمی میفهمه شوهرت پدر خوبی نمیشه چه برسه به تو که باهاش زندگی کرده بودی
خداروشکر بعد این همه عذاب به ارامش رسیدی ولی خیلی زود تر از ۱۰ سال میتونستی به این ارامش برسی
امیدوارم همیشه زندگیت پر از ارامش و راحتی باشه
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#حرف_حساب✅👌
یاس جان سلام
به نکته بگم که شاید با دونستنش باعث بشیم دل کسی نشکنه
اگه دختری به هردلیلی زود ازدواج کرده وشما متوجه میشید بهش نگید وای کودک همسری بودی؟
واژه ی کودک همسری خیلی سنگین هستش چون طرف باتمام بچگیش زندگیشوروی پانگهداشته بیشترازظرفیتش شاید هزاران برابرازآدمای عادی برای زندگیش هزینه کرده
اونی که زودازدواج کرده خودش میدونه بچگی نکرده خودش میدونه چه دردهایی وتوسن کم کشیده تاسرافکنده جلوبقیه نباشه
اینکه میای سریع بهش میگی تو کودک همسری بودی یه تحقیرخیلی بزرگ پشتشه که فقط خوداون آدم حسش میکنه
تمام رنج هاش وخستگیاشو بایه حرف جلوی چشمش میارین
توروخدامراقب حرفامون باشیم
مهم نیست گذشته ی آدمهاچی بوده مهم اینه واسه بهبود شرایطشون چه فداکاری کردن وچقدرزمین خوردن
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
. 👇تقویم نجومی سه شنبه👇
✴️ سه شنبه 👈21 فروردین /حمل 1403
👈29 رمضان 1445👈9 آوریل 2024
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️ امروز روز خوب و مبارکی است و برای امور زیر خوب است :
✅جابجایی و نقل و انتقال.
✅آغاز و تاسیس امور خیریه.
✅خواستگاری و عقد و عروسی.
✅خون دادن و فصد.
✅دیدار بزرگان و علماء.
✅مهاجرت به شهر دیگر.
✅و تعمیر شهر و روستا خوب است.
🤕 بیمار امروز زود خوب شود.
🚘 مسافرت : مسافرت خوب است و مال فراوان در پی دارد.
👶زایمان : مناسب زایمان و نوزاد مبارک و صالح باشد.
🔭 احکام نجوم .
🌗 امروز تا عصر قمر در برج حمل و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️فصد و حجامت.
✳️آغاز به کسب و کار.
✳️ختنه نوزاد.
✳️ارسال کالا به مشتری.
✳️خرید لوازم و ما یحتاج.
✳️دیدار با مقامات و مسئولین.
✳️و آغاز معالجه درمان نیک است.
🟣نوشتن ادعیه احراز و نماز حرز و بستن آن خوب است.
👩❤️👨مباشرت. امشب شبِ چهارشنبه
فرزند ممکن است از اشرار و فاسدان شود.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات،#اصلاح_مو(سروصورت)در این روز از ماه قمری ، باعث گوشه گیری و انزوا می شود.
💉💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن.
🔴 #خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ،باعث نجات از بیماری می شود
✂️ ناخن گرفتن
سه شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید بر هلاکت خود بترسد.
👕👚 دوخت و دوز.
سه شنبه برای بریدن،و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)(خرید لباس اشکال ندارد)(کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر ان را تکمیل کنند)
✅ وقت #استخاره در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر( وقت خوابیدن)
😴😴 تعبیر خواب :
خواب و رویایی که امشب. (شبِ چهار شنبه) دیده شود تعبیرش در ایه ی 1 سوره مبارکه "حمد" است.
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدالله رب العالمین
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که نامه یا حکمی از جانب بزرگی به خواب بیننده برسد و سبب خوشحالی او می گردد. چیزی همانند ان قیاس گردد...
❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه #یاقابض که موجب رسیدن به آرزوها میگردد .
💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_سجاد_علیه_السلام و #امام_باقر_علیه_السلام و #امام_صادق_علیه_السلام سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد .
🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
📚
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
خورشید جایش رابه ماه می دهد
روز به شب
آفتاب به مهتاب
ولی مهر خدا
همان گونه با شدت میتابد
امیدوارم قلب هاتون
پر از نور درخشان
لطف و رحمت خدا باشه🌙✨
شبتـون غـرق در عطـر گـلᥫ᭡⚘
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
#آرامش نفسای بلندش رو کاملا می شنیدم و حرکت قفسه سینه اش مرگبار بود. تموم آرامش کائنات درونش جمع
#آرامش
دستام رو به آرومی شستم و مشتی آب به صورتم پاچیدم. به چهره بی روحم چشم دوختم. من تا کی اسیر این حس ممنوعه بودم؟؟؟ دستی دور گردنم کشیدم و چهره در هم بردم. کبودی های گردنم دردناک بود.. مقنعه ام رو بالا کشیدم و به کبودی هایی که مختصرا دیده می شد چشم دوختم. نشونه گذاری کرده بود من رو؟؟
**حامی
ماگ قهوه ام رو روی میز گذاشتم و
گفتم:
_آمارشونو بگیر و به معاون سپنتا بگو هر چه سریعتر جمع بندی کاریشو برات بفرسته. مسیح با جدیت درون آیپد چیزی نوشت و گفت:
_چشم.
سری تکون داده و از پنجره به نمای شهر چشم دوختم. هیاهو و شلوغی. ابر ها گرفته و تیره و در پی یک جرقه بزرگ برای باریدن بودن. برای ترکیدن!!! ماگم رو بلند کرده و طعم تلخ قهوه فرانسوی رو جرعه جرعه نوشیدم. چشمام به تصویر آسمون شهر از پشت شيشه های سرتاسری بود که مسیح گفت:
_میثم امروز عکس هایی رو به دستمون رسوند داریوس داره تحقیق میکنه. پاسخی نداده و به تکه ابرهای خاکستری نگاه دوختم. کمی با آیپد مشغول شد و بعد گفت:
_همه چیز داره روند خودشو پیش میره. چشمام به تکه ابر خاکستری آسمون بود و پاسخی به مسیح ندادم که صدای تلفنش بلند شد. اهمیتی بهش ندادم اما وقتی خوشحال و مشتاق گفت:
_احوال سایلنت ملقب به ناتاشا؟
تکه ابر خاکستری از دیدم محو و تصویر چشمای درشت اون دختر مقابلم قرار گرفت. ماگم رو محکم گرفتم و جرعه دیگه ازش نوشیدم. مسیح آروم خندید و گفت:
_آنشرلی چطوره؟
چشمام رو از آسمون مقابلم نگرفتم اما مسیح با عجله گفت:
_اوه اوه...الان میام آرامش..اصلا یادم نبود.
لعنتی حتی اسمش محرک شده بود. تماسش رو قطع کرد و با عجله آیپد رو روی میز گذاشت و گفت:
_رییس من با اجازتون برم.
بالاخره نگاهش کردم و با بی تفاوتی گفتم:
_چی شده؟ دستی به موهای لختش کشید و با لبخند گفت:
_چیزی نشده پارسا امروز سمت انباره دیشب داریوس به آرامش گفته که یا به من زنگ بزنه یا به خودش که یکی بیاد دنبالش..رفتنی با داریوس رفته بعد ظهر به من زنگ زد گفت شنیده داریوس خیلی سرش شلوغه اگه ميشه من برم دنبالش...منم قبول کردم.
تموم سعیم رو کردم حرصم رو محفوظ نگه دارم و موفق شدم. سری
تکون دادم و با پوزخند گفتم:
_چه بادرک..نمیدونستم عشق بچگی انقدر تاثیر گذاره. خندان کتش رو از روی مبل بلند کرد و گفت:
_عشق نميشه گفت حس آرامش ربطی به عشق نداره.
بلافاصله بدنم در حالت آماده باش قرار گرفت. به سختی سعی کردم جلوی حس کنجکاوی احمقانه ام رو بگیرم بنابراین با لاقیدی گفتم:
_عشق یه طرف است؟ و نقش یک آدم بیخیال رو بازی کردم و ماگ قهوه ام رو روی میز قرار دادم در حالی که در حال مرگ بودم. مسیح دکمه های کتش رو بست و بالاخره حرفی زد که من رو لحظه ای گیر انداخت:
_آرامش همه رو دوست داره..همه آدما رو از هیچکس بدش نمیاد..کاری به حس داریوس ندارم اما آرامش تنها حسی که به داریوس داره یه علاقه دوستانه است..آرامش شاید عاشق باشه و يا یک نفرم دوست داشته باشه.من نمی دونم اینو اما مطمئنم اون آدم داریوس،کسی که مثل برادرش دوسش داره نیست.
واقعا معلق شدم. مسیح بی توجه به آچمز شدن من با اجازه ای گفت و من فقط سر تکون دادم. همین که از اتاق خارج شد با سرعت از روی صندلیم پایین پریدم و پشت پنجره ایستادم, عاشق نبود. عاشق نبود. لعنتی عاشقش نبود. یک خلا ای ایجاد شده و من ماتم برده بود. این خبر انگار یک سد بزرگی رو شکست و بعد افکارم با شدت رها شد. مغزم به طغیان افکارم مشغول بود و نمی دونست دقیقا کدومش رو پردازش کنه. به آسمون نگاه دوختم و فقط یک چیزی توی ذهنم خیلی پر رنگ بود. اون دختر عاشق داریوس نبود!!!
**آرامش
بلند و با قهقه خندیدم و گفتم:
_مسیح خیلی بی ادبی. بی اهمیت سری تکون داد و وارد خیابون اصلی شد و گفت:
_والا بخدا یجوری بعضیاشون با ادب و درست حسابین من خجالت می کشیدم پایین مایینمو با خودم ببرم,
از شدت خنده به سرفه افتادم و با
غیض گفتم:
_مسسییح! میدون رو
دور زد و لاقید گفت:
_کوفت..منو تو بلا تکلیفی گذاشته بود نمیدونستم باید برم سر قرار یا نه...ببرم یانه.
لبم رو گزیدم و سعی کردم از خاطرات مثبت هجده این عجوبه رهایی پیدا کنم. در بقیه مسیر سکوت کرده و با یاد حرف های مسیح لبخند کوتاهی مهمون لبام می شد. وقتی ماشین وارد عمارت شد.تشکری کرده و پیاده شدم. به مهرداد و کیانی که آماده باش ایستاده بودن لبخندی زدم که مسیح با جدیت نگاهی به سمت چپ باغ کرد و گفت:
_خبریه؟
رد دستاش رو گرفتم و به بنز غریبه ای که گوشه حیاط پارک شده بود چشم دوختم. متعجب به مهرداد و کیان چشم دوختم که کیان به آرومی لب زد:
_شیخ اینجاست.
متوجه منظورش نشدم اما مسیح یکه خورد و با تعجب گفت:
_شاهزاده؟
ادامه دارد ...
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 يَا بَنِي آدَمَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْآتِهِمَا ۗ إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لَا تَرَوْنَهُمْ ۗ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ ﴿۲۷﴾
🔸 ای فرزندان آدم، مبادا شیطان شما را فریب دهد چنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد، در حالی که جامه از تن آنان بر میکند تا قبایح آنان را در نظرشان پدیدار کند، همانا آن شیطان و بستگانش شما را میبینند از جایی که شما آنها را نمیبینید. ما نوع شیطان را دوستدار و سرپرست کسانی قرار دادهایم که ایمان نمیآورند.
💭 سوره: اعراف
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
✨رفیق..
🌸آرزویم این است
✨ که در آخرین روز ماه رمضان
🌸عالیترینهارو دریافت کنی
✨شکر حضورت ✨💚
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
🦋🎉صدای پای عید می آیدخداحافظ ای بهترین ماه خداخداحافظ ای روزهای پربرکتخداحافظ ای لحظه های عشق آلودچه دلتنگ میمانم که آیا بار دیگر شما را ملاقات کنمخدایا به دوستانت توفیق ملاقات دوباره لحظه های نورانی لبریز از عشق و مهربانیت را عطا بفرما آمین یا رب العالمین🤲
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
4_6044113678146470953.mp3
745.5K
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
#ایده_معنوی_اعضا
🍀سلام عزیزم خواستم بگم من با همسرم دعوای شدیدی داشتم و مقصر هم نبودم😢میدونستم که همسری اخمو هم اهل آشتی کردن نیست منم سوره مزمل رو گوش دادم و خوندم و موقع برگشتن همسری به خونه؛ انگار آدم دیگه ای شده بود😍 خواستم به اشتراک بذارم قربون خدا و معجزه هاش توی زندگیمون برم میبوسمت💋💋
#قهر
#محبت_همسرونه_اعضا
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
"نگاه مکعبی" چیست؟
نگاه مکعبی یا شش جهتی یک اصطلاحه؛ یعنی آدم هر عملی رو میخواد انجام بده، از چند جهت بهش نگاه کنه...
ما آدما معمولا از همون یک جهتی که اول به ذهنمون میاد کاری رو انجام میدیم یا نمیدیم، ولی در نگاه مکعبی سعی میکنیم از چند زاویه ی دیگه هم به قضیه نگاه کنیم.
مثلا دوست دارم فلان چیز رو به دوستم بگم،
نگاه مکعبی میگه:
اثراتش رو هم بررسی کن، اگه بگی، اثراتش و عواقبشش چیه؟
شاد میکنه یا ناراحت؟
یا مثلا رفتار یکی ناراحتم میکنه، تو ذهنم اول میگم:
قطع رابطه یا برخورد باهاش.
نگاه مکعبی میگه:
عجله نکن، شاید فلان مشکل رو داشته که با تو بد برخورد کرده. شاید حواسش نبوده، شاید فشار کارش زیاده بهم ریخته...
نگاه مکعبی نیاز به "مکث قبل از عمل" داره...
سخته، ولی نهایتا کارهامون تو شبانه روز پخته تر میشه، احتمال اشتباه میاد پایین و موفق تر میشیم!
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 فال و طالع 🍃🍃🍂🍃
📃 طالع روزانه:
🌕سهشنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
🌾طالع امروز متولدین #فروردین:
در حال حاضر کنترل این همه افکار و ایده هایی که در زمینه حرفه ای در سرتان دارید اصلا کار راحتی نیست. ولی این که بخوهید زیر و بم کار را به همه یاد بدهید و تمام جزئیات برنامه هایتان را با آنها در میان بگذارید نیز اصلا ایده خوبی نیست. شما می توانید راجع به زندگی، اهداف و برنامه هایتان صحبت کنید، ولی لزومی ندارد که دیگران را در جریان همه چیز قرار دهید. لزومی ندارد به آنها دروغ بگویید یا گمراهشان کنید، تنها کافی است همه چیز را نگویید. این کار شما هم در دیگران انتظارهای غیر منطقی به وجود می آورد و هم اگر افراد اشتباهی در اطرافتان باشند ممکن است از افکار و ایده هایتان سوء استفاده کنند.
🌾طالع امروز متولدین #اردیبهشت:
شما در مرحله سختی از زندگی تان واقع شده اید، از بابت این موضوع بسیار نگران هستید، برای اینکه از این مرحله عبور کنید توصیه میکنیم که با وجود سختی راه مقاومت کنید زیرا خوشبختانه ساحل خوشبختی در انتظار شما میباشد. با صبر و مقاوتی که پیشه راه خود میکنید، آینده بهتری را برای خود رقم خواهید زد.
🌾طالع امروز متولدین #خرداد:
اکنون می توانید بدون این که احساسی عمل کنید آینده ی خود را بررسی نمایید و به فرصت هایی که پیش روی تان قرار دارند فکر کنید. بهتر است به ارزیابی خاطرات گذشته بپردازید. از این که دوباره به اتفاقات گذشته فکر کنید ترس نداشته باشید، یک بار و برای همیشه تکلیف این خاطرات را روشن کنید. شاید این کار چند روزی طول بکشد، اما ارزش اش را دارد. افکارتان را سر و سامان دهید تا بتوانید با انرژی تازه با اتفاقات هیجان انگیز پیش رو مواجه شوید.
🍀طالع امروز متولدین #تیر:
امروز سرشار از انرژی های جسمانی و احساسی هستید. هارمونی و هماهنگی های بسیار خوبی با اطرافیان دارید و این به بهبود روابطتان نیز کمک بسیاری می کند. بهترین فرصت برای حرف زدن و مشورت گرفتن از دیگران، امروز است. نوعی جاذبه درونی در شما هست که امروز به شدت مورد توجه اطرافیان قرار می گیرد. شما خیلی خوب می توانید مسایل موجود در زندگی را با نگاهی متفاوت ببینید و راهکار مناسب برای آنها بیابید. از همه انرژی خود استفاده کنید شاید دیگر چنین فرصتی وجود نداشته باشد.
🍀طالع امروز متولدین #مرداد:
بخشیدن و فراموش کردن خیلی راحت تر از آن چیزی که تصور می کنید. شاید تاکنون توان این کار را نداشته اید، اما امروز این شانس را خواهید داشت تا از همه توان روحی خود بهره بگیرید. سعی کنید در زندگی خیلی سخت نگیرید. حتی به کسانی که به شما بدی می کنند نیز عشق بورزید و بدانید نتیجه آن را خواهید دید. مطمئن باشید وقتی ذهن خود را از مسایل منفی خالی کنید، خلاقیت و موفقیت های بیشتری برای خود رقم خواهید زد.
🍀طالع امروز متولدین #شهریور:
ذهن خود را آزاد کرده و گزینه های جایگزین را در نظر بگیرید. امروز از آن زمان هایی است که باید افکار و اهداف قدیمی و به دردنخور که دیگر برایتان اهمیت و کاربردی ندارند را دور بیندازید و گزینه های بهتر و جدیدتری را جایگزین آنها کنید. شما امروز پیشرفت بسیار زیادی را در سطح فکری خود تجربه خواهید کرد و باید از این فرصت بیشترین بهره ممکن را ببرید.
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
#وفا خیلی کار بدی کردی که تو این همه مدت یه تماس باهاشون نگرفتی، خانم شایسته خیلی ازت دل گیره، منم
اجازه نمی دم که باهام قهر کنی، زود باش بیا درو باز کن، بیا دیگه وفا، می خوام یه حرفایی بهت بزنم. چرا با این
کارت اعتماد به نفس و جرائم رو ازم می گیری؟ وفا، اصلا صدا مو می شنوی.
برای یک لحظه دلشوره و عجیبی سر تا پای وجودش رو در بر گرفت. دسته گل رو از جلوی صورتش کنار زد. نوشته
ای روی در توجهش رو جلب کرد. صورتش رو نزدیک تر برد. دست هاش شل شد و سبد گل از دستش روی زمین
افتاد. چشم هاش درست نمی دید. نوشته های توی کاغذ جلوی چشمش به رقص دراومده بودن. دستش رو دراز
کرد و کاغذ رو از روی در برداشت. با خشم چشم هاش رو پشت سر هم چند بار باز و بسته کرد تا نوشته ها واضح
تر بشه.پشتش رو به در کرد و روی زمین نشست و به در تکیه داد و خوند:
-سعید سلام خسته نباشی .اول از همه ازت معذرت می خوام که بدون خداحافظی رفتم، ولی باور کن این طوری برای
هر دو تا مون بهتر بود .تو رو نمی دونم ولی من اصولا با وداع و خداحافظی میونه ی خوبی ندارم و همیشه کم میارم .و
با گریه های مسخره ام طرف مقابل رو عصبی می کنم،غذات روی گازه .بابت همه چی ازت ممنونم .از لحظه نجاتم
توی اون شب کذایی از چنگال خالد بد سیرت توی هتل گرفته تا همین امروز صبح که با قلب بزرگ و مهربونت
تحملم کردی و اجازه دادی که توی خونه ات بمونم .می دونم توی این سه ماه خیلی اذیت شدی و مجبور شدی به
خاطر عقب انداختن ازدواجت به خیلی ها جواب پس بدی .ولی دیگه تموم شد . من برای همیشه شرم رو از زندگیت
کم کردم و بالاخره راحت شدی .حالا دیگه می تونی با خیال راحت و بدون نگرانی از بودن من توی خونه ات مراسم
ازدواجت رو با دختر عموت ترتیب بدی و اونو برای همیشه در کنارت داشته باشی .امیدوارم که کنار روژان
خوشبختی رو با تمام وجود احساس و لمس کنی .اما در مورد قضیه ای که دیشب مطرح کردی .بعد از عذر خواهی از
جانب من از هوتن و پیمان بهشون بگو که من لایق هیچ کدوم از اونا نبودم و نمی تونستم هیچ کدومشون رو
خوشبخت بکنم .بهشون بگو که وفا حالا حالا ها نه با اون ها .نه با هیچ کس دیگه ای قصد نداره که ازدواج بکنه.مثل
این که خیلی پر حرفی کردم.باز هم ازت می خوام که حلالم کنی.هیچ وقت محبت های بی دریغ و دلسوزانه ات رو
فراموش نمی کنم .خداحافظ برای همیشه
سعید برای چندمین بار نامه رو خوند. اصلا نمی تونست چیزی از اون نامه بفهمه هر چه قدر کلمات رو کنار هم می
ذاشت هیچی دستگیرش نمی شد. انگار مغزش از کار افتاده بود. زیر لب مثل روانی ها با خودش حرف می زد:
- یعنی چه؟ این حرف ها چه معنی داره؟یعنی معنیش اینه که وفا رفته.کجا رفته؟ برای چی رفته!چرا بی خبر رفته؟
نه حتما دروغه، سر کاریه، می خواد اذیتم بکنه؟ مگه اون می تونه یه همچین کاری با من بکنه! اصلا اون اجازه ی
انجام همچین کاری رو نداره، اون هنوز زن منه . مگه می تونه بدون اجازه ی من این کارو بکنه؟ نه نمی تونه، به خدا
نمی تونه،دیگه داشت داد می زد.... به خدا قسم نمی تونه، نه، نباید این کارو با من می کرد. وفا، کجایی وفا؟ تو رو
خدا، جوابم رو بده، چرا داری اذیتم می کنی؟ بس نیست، این همه بلایی که سرم آوردی بس نیست، حالا داری این
طوری عذابم می دی؟ مگه من چی کار کردم باهات؟ چه خطایی کردم که مستحق این بالیی بودم که به سرم
آوردی؟ وفا، وفا خود تو بهم نشون بده، بذار بازم مثل همیشه با دیدنت آروم بگیرم، همه ی خستگی از تنم در بره،
همه ی غم و غصه هام رو فراموش بکنم. وفا، به خدا تو نمی تونی با من این کارو بکنی، )حالا دیگه داشت گریه می
کرد.( می دونم، می دونم داری اذیتم می کنی، ای بد جنس حتما الان نشستی توی اتاقت و داری زیر زیرکی بهم می
خندی، باشه قبول، می خواستی دیوونگیم رو ببینی، خوب دیدی، آروم شدی، می خواستی عجز و التماس و ناتوانیم
رو ببینی خوب دیدی، خوشت اومد، آره، من همین هستم که االان دیدی، یه دیوونه ی عاشق کم طاقت و بی جنبه،
ادامه دارد....
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88