فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
#کلیپ_انگیزشی
🔸10 نکته از دکتر انوشه
گوش بدین، عالیه👌
#بازنشر
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
سلام،وقت بخیر عزیز
طاعاتتون قبول
سوال منم جواب بدید
خواهرزاده م 😭😭
باکلی چالش پستی بلندی توی زندگی،بایه ازدواج که باخیانت شوهرش تموم شد
ازدواج دوم و کلی بدبختی
بچه دارشد،الان دوسال ونیمه س،تادوسالگی که گریه های شدیدوبیقراری وبیخوابی،حالاهم توی دوسال و نیمگی فقط فقط به همه مامان میگه،
خلاصه دکترو نوار مغز،گفتن آتیسم خفیف داره
کسی تجربه ای راهکاری داره؟درمانش چیه،درمان میشه یانه...عاقبتش چیه،ایا طب سنتی تاثیر داره
توروخدا راهنمایی کنید😭😭😭😭😔😔😭😭😭😭😭
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
سلام صبح بخیر یاس جون اون دوستیکه شوهرش کهیرداره کل بدنشه یاجای خاصیه .من تیکه ای از پاهام بود پماد فلوسینولون باجلد سبز رنگ زدم خداروشکر خوب شدم
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
سلام به همه هموطنان عزیزم میخواستم به اون خانمی که گفتن بدن همسرشون کهیرمیزنه بگم که در(تهران کلینیک آلژی واقع درمیدان فلسطین) مراجعه کنن تحت درمان قراربگیرن انشالله مشکلشون حل میشه خواهر خودم که درمان شد به چندنفرازآشنایان هم که معرفی کردیم خوب شدن وواقعا مشکلشون حل شدبرای همسرتون دعامیکنم انشالله هر چه زودترخوب بشن حالاشماکه همه راهها روکه رفتین این هم امتحان کنین توکل بخدا نتیجه میگیرین. بزنین گوگل آدرس دقیق پیداکنین موفق باشید🙏
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
سلام گلم وقتت بخیروشادی
شرمنده مزاحمت شدم
من همسرم ضایعه نخاعی هست
رو ویلچر که میشینه یه ابسه کنار باتوک راستش زد
بردیمش تخلیه فایده نداشت ودوباره رفت اتاق عمل واون بافت عفونی روبرداشتن
خلاصه همچنان انتی بیوتیک میخوره وزخمش ترشح میادبیرون
واصلا قطع نشده من بایدچکارکنم
میتونین راهنماییم کنید
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
#تجربیات_شخصی_من
سلام با ی موضوع برگشتم🤩
امیدوارم بدرد بخور باشه 😜
برا کسانی ک گفتن موهاشون وز و خشکه میخاستم بگم ک وقتی موهاشون نم داره روغن بادام بزنن و برس چوبی بکشن، برس از چوب بامبو من یه ماهه استفاده میکنم واقعا تاثیر داره تو نرم کردن مو، شنیدم مو خوره و ریزش مو رو هم از بین میبره چون دانه هاش خشن نیست و نرمه کف سر رو ماساژ میده من ک هم ریزش موهام کم شده هم موهام نرم شده گفتم به دوستان هم پیشنهاد بدم قیمتش هم 70 هزار تومن قبلاً خریدم الان نمیدونم،
دوستانی هم که ریزش مو دارن یا موهاشون کم پشت شده ، خواستم بگم که من خودم 10 ساله این مشکل را دارم و موهام اینقدر ریزش داشت و کم پشت شده که بزرگترین معضل زندگیم شده بود همه دوا و دارو و دکتری رو هم امتحان کردم فایده نداشت🤧 تا اینک پارسال رفتم دکتر و مزوتراپی(تزریق کف سر) برام انجام داد، واقعا عالی بود و موهام بعد از ده سال در اومد😍 الان همه ی کف سرم سوراخ شده و مو در اومده 💃
البته کنارش شامپو و قرص آهن هم بهم داد. این روزا همه چی درمون داره پس توکلتون به خدا باشه و درمان درست رو پیش بگیرین حرص هم نخورین😜
#ماسک_مو
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
او هیچ حرفی نمی زد، یک کلمه هم نمی تونست حرف بزنه، خاله پردیس درست می گفت، عین حقیقت رو می گفت، خا
#وفا
او روی مبل روبروی خاله پردیس نشسته بود و با دلهره چشم دوخته بود به دهان خاله پردیس بالاخره بعد از چند
بوق پیاپی سرور خانم مادربزرگ وفا گوشی رو برداشت و گفت:
- بله بفرمایین.
خاله پردیس گفت:
- سلام خانم شایسته، پردیس هستم احوال شما، خوب هستین؟
سرور خانم با شوق فراوان گفت:
- سلام پردیس جان، خوبی دخترم؟ چه عجب! خیلی وقته منتظر تماست هستیم، به خدا صبح تا شب چشمم به تلفنه
و گوشم به زنگ که شما زنگ بزنین و خبری از وفا به ما بدین.
خاله پردیس با خجالت و شرمندگی گفت:
- شرمنده ام سرور خانم، یه کم سرم شلوغ بود نتونستم زودتر باهاتون تماس بگیرم، خوب شکر خدا آقای شایسته
که خوب هستن.
سرور خانم که توی اون چهار پنج روز گذشته خیلی عصبی و ناراحت شده بود گفت:
- آره دخترم، خدا رو شکر ما خوبیم. البته اگه بذارن، به جون وفا که خودت خوب می دونی چه قدر برام عزیزه این
چهار پنج روزه این قدر اعصابم ریخته به هم که نمی دونم چی کار باید بکنم. موندم بالتکلیف.
پردیس که با حرف های سرور خانم دلشوره گرفته بود به کل دلیل تماس گرفتنش یادش رفت و با تعجب گفت:
- نگران شدم سرور خانم، می شه بگین چه اتفاقی افتاده که این همه شمارو به هم ریخته؟
وفا هم مثل خاله پردیس با بی تابی و نگرانی گوش هاشو تیز کرده بود که ببینه چه اتفاقی افتاده، سرور خانم گفت:
- شما خودتو نگران نکن دخترم، چیز خیلی مهمی نیست، راستشو بخوای چهار پنج روزی هست که یه پسر جوونی
بست نشسته روبروی خونه ی ما و تکونم نمی خوره، یکی دو روز اول زیاد پا پی نشدم و کنجکاوی نکردم. ولی وقتی
صبح روز سوم همین که پامو از خونه گذاشتم بیرون بازم همون پسرو روبروی در خونه در حالی که با ناراحتی و غم
و غصه به ماشینش تکیه داده و زل زده بود به در خونه دیدم دیگه نتونستم بی تفاوت بشم و صاف رفتم سراغش و
بهش گفتم: »ببخشید آقا شما مشکلی دارین که این طوری زل زدین خونه ما، من سه روزه که از دور مراقبتون هستم،
می بینم که شب تا صبح و صبح تا شب مثل مجسمه ها خشکتون زده و خیره شدین به در خونه، اگه موضوعی هست
بهم بگین شاید بتونم کمکتون بکنم. اگر هم حرف نزنین همین الان زنگ می زنم پلیس 112 تا اونا خودشون پیگیر
ماجرا بشن...
ولی پردیس جان وقتی پسره زبون باز کرد و حرف زد شاخ درآوردم، می دونی چی می گفت:
-مگه چی گفت سرور خانم؟
-پسره ی دیوونه با التماس و زاری می گفت، خانم تو رو خدا به وفا بگین بیاد بیرون. بهش بگین غلط کردم . خانم تو
رو خدا بذارین ببینمش، دارم دیوونه می شم، اگه نبینمش به خدا قسم می خورم که همینجا جلوی در خودمو بندازم
زیر ماشین و جلوی چشمش جون بکنم، خانم بهتون التماس می کنم بذارین دوباره ببینمش، حالم خیلی بده، راضی
نشین که بدون این که ببینمش بمیرم. تو رو خدا بهم رحم کنین. پردیس جون صدا مو می شنوی؟ الو پردیس خانم!
پشت خطی؟
پردیس که مثل برق گرفته ها خشکش زده بود به سختی آب دهانش رو قورت داد و گفت:
ادامه دارد....
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃💕💕
اگر رابطه شما اینطوریه،روش حساب نکنید اینجوری فکر کردن زندگی ورابطه #زناشویی شما رو نابود میکنه؛
1⃣ اگر انتظار داری حجاب و آرایش طرفت باید اونطور که میخواهی بشود
2⃣ اگر وقتی پشت خطش میری فکر میکنی، نکنه با یکی دیگه رابطه داره و داره باهاش حرف میزنه
3⃣ اگر باید هر لحظه بهت جواب پس بده که با کی هست کجا میره کی میاد
4⃣ اگر مدام باید گزارش بده
5⃣ اگر اس ام اس میدی و دیر جوابتو میده، این میشه زمینه شک کردن و دعوا وآخرش جدایی
6⃣ اگر همش میترسی نکنه از دستش بدم
7⃣ اگر تا آنلاین میشه انتظار داری بهت پیام بده
8⃣ اگر هر اس ام اسی میاد انتظار داری اون باشه
9⃣ اگر مدام بحث میکنید و بعدش دوباره آشتی میکنید ولی وقتی تو خلوت خودت هستی بازم میگی نکنه فلان و فلان...دیگه قید رابطه رو بزن
🔟 اگر صفحات شخصیشو هک میکنی، یاپسوردشوبدست میاری برای چک کردن پیامهای فیسبوک، تلگرام،اینستاگرام و ایمیلش ...باید به خودت شک کنی نه عشقت
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
مهربون باشیم 🕊❤️
زندگی پر از خداحافظی های
غیر منتظره هست . . .
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
سلام یاس عزیزم،در مورد خانمی که همسرشان کهیر می زنند خواستم بگم که مادر شوهر من هم سال ها قبل این طوری شده وهر چه آمپول ودارو برای حساسیت استفاده کرده خوب نمی شده که میره پیش یه پزشک عمومی و ایشون بهش دارو برای معده داده(فاموتیدین)که میگه من حساسیت دارم دارو معده داده ودکتر هیچی حالیش نشده و با اکراه دارو معده را مصرف میکنه و برای همیشه خوب خوب میشه ،شما هم می تونی امتحان کنید و اگه خوب بود شما هم مثل من تجربه خودتون را به ما اطلاع بدید، خیلی دوستون دارم😍 دوستان مجازی من🌷
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
✅,سلام آب پونه ونعنا بزنید روزخمش تا موقعه ای که زخمش خوب بشه
✅سلام اون خانمی ک گفتن پای شوهرش آبسه زدن بردنش تخلیه کردن عزیزم زخم فقط باید با سرم شستشو بشوری و روش ی گاز بزار اصلا باند پیچی نکن زخم هرچه آزاد باشه زودتر خوب میشه ازبتادین استفاده نکن زخم تازه تر میکنه زخم بزارید هوا آزاد باشه ک زود تر خوب بشه نگران نباش خوب میشه
✅سلام عزیزم ی بچه دوساله گم شده از صبح هرچی میگردن پیداش نمیکنن لطفا بزار کانال ببینم دوستان ذکری بلد نیستن
❌❌❌دوستان برای خانومی که همسرشون آبسه کردن چند تا عکس فرستادن که خیلی بد بود واقعا براشون ناراحت شدم لطفا اگه راه حلی تجربه ای دارین بفرستین خداوند به همتون سلامتی بده 🙏🌺
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
📖 داستان کوتاه
🔹ملانصرالدین برای خرید کفش نو راهی شهر شد. در راسته کفش فروشان انواع مختلفی از کفش ها وجود داشت که او می توانست هر کدام را که می خواهد انتخاب کند.
🔹فروشنده حتی چند جفت هم از انبار آورد تا ملا آزادی بیشتری برای تهیه کفش دلخواهش داشته باشد. ملا یکی یکی کفش ها را امتحان کرد؛ اما هیچ کدام را باب میلش نیافت.
🔹هر کدام را که می پوشید ایرادی بر آن وارد می کرد! بیش از ده جفت کفش دور و بر ملا چیده شده بود و فرشنده با صبر و حوصله هر چه تمام به کار خود ادامه می داد.
🔹ملا دیگر داشت از خریدن کفش ناامید می شد که ناگهان متوجه یک جفت کفش زیبا شد! آنها را پوشید.
🔹دید کفش ها درست اندازه پایش هستند، چند قدمی در مغازه راه رفت و احساس رضایت کرد. بالاخره تصمیم خود را گرفت، می دانست که باید این کفشها را بخرد.
🔹از فروشنده پرسید: قیمت این یک جفت کفش چقدر است؟! فروشنده جواب داد: این کفش ها، قیمتی ندارند!
🔹ملا گفت: چه طور چنین چیزی ممکن است؟! مرا مسخره می کنی؟!
🔹فروشنده گفت: ابدا، این کفش ها واقعا قیمتی ندارند؛ چون کفش های خودت است که هنگام وارد شدن به مغازه به پا داشتی...!
♦این داستان زندگی اکثر ما انسان هاست...!
"همیشه نگاه مان به دنیای بیرون است!
ایده آل ها و زیبایی ها را در دنیای بیرون جست و جو می کنیم...! خوشبختی و آرامش را از دیگران می خواهیم، فکر می کنیم مرغ همسایه غاز است...!"
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
💞💞💞💞💞❤️💞💞 جدایی مهناز و محمد.... 💞💞❤️💞
#جدایی_مهناز_و_محمد
می کنم،وقتی اين قدر اکراه و سر باز زدن بابام را ديد، چرا مثل يک تکه خمير توی دست اين و اون صبر کرد و صدايش
در نيومد؟ اگه اونم از خودش يک وجودی نشون می داد اگه مخالفت کرده بود، اگه وقتی منو حامله شد، يکجوری منو از
... بين برده بود و اگه
يک عمره من بااگر و شايد و اما زندگی کردم. تا مرز ديوونگی رفتم و برگشتم و آخرم بی فايده و توی همه اين سال ها از
اون جا که ناخودآگاه از خونه فراری بودم، با مردم و اجتماع جوش خوردم و دوست شدم و اين ارتباط ها و دوستی ها و
شنيدن دردسرهای ديگران بوده که منو سرپا نگه داشته و هربار با شنيدن درد دل هاشون به خودم نهيب زدم که درد من
اصلا درد نيست، خودم توی سر خودم زدم و خودم رو توبيخ کردم و دوام آوردم. اينه که حالا از دست تو که اين جوری
خودتو باختی کفرم در اومده. اصلا از همه کسانی که تا يکخورده زندگی باالا و پايين می شه، خودشو رو ول می کنن
... نفرت دارم. از آدم هايی که فقط بلدن مثل شير برنج ولو بشن
با دست اشاره ای با نمک به من کرد و شروع به شوخی و حرف های بامزه زدن کرد. انگار نه انگار که چند دقيقه پيش
آن حرف ها از دهان همين آدم بيرون آمده بود. وقتی تعجب را توی چشمهايم ديد يا شايد هم فکرم را خواند، با سادگی و
:لحنی بامزه گفت
چيه؟! توقع داری حالا تا قيامت من روضه بخونم تو سينه بزنی؟! بسه ديگه من درد دل هام رو کردمو سبک شدم. تو هم
اگه عقل داشته باشی، که من شک دارم، درس گرفتی. از اون گذشته چون من شوخی می کنم دليل نمی شه که توی دلم غم
نباشه. بی چاره همه که مثل تو بلد نيستن فوری قنبرک بزنن يا ولو بشن! خيلی وقت ها آدم ها حرف می زنن که در حقيقت
!حرف نزده باشن و خيلی ها هم می خندن فقط برای اين که گريه نکرده باشن، متوجه می شی؟! يا بازم توضيح بدم؟
:بعد در حالی که شکلکی خنده دار در می آورد گفت
پاشو، پاشو،اين قدر قيافه هالوها رو به خودت نگير، تو اگه يکخورده مغز توی کله ت بود، بايدخيلی پيش تر از اين ها به
فکر می افتادی که دوستت به عنوان يک آدم، حتما برای خودشيک غصه هايی داره. نه اين که حتی يک بار سوال نکردی
هيچ، فکرتم مشغول نشده، اونم هيچ، تازه اين قدر راحت می گی من فکر می کردم چون به همه شوخی داری به بابات می
!گی خان عمو! آخه آدم اين قدر خنگ؟
:در حالی که خودش هم از خنده من می خنديد، اضافه کرد
هرهر و زهرمار،بايدم بخندی، اگه خنگ نبودی که تا حالا فهميده بودی غیر از تو هم آدم های ديگه ای توی اين دنيا هستن
... و اون وقت سرتون رو از لاک مبارکتون آورده بودين بيرون تا بلکه چشم های کم سوتون چهار قدم دورتر را ببينه
راست می گفت،حالا ديگر اين قدر شعور پيدا کرده بودم که درستی حرف هايش را بفهمم و قبول کنم. پساين بار هم دست
در دست دوستم گذاشتم و برای راه افتادن به او تکيه کردم. چون باتمام وجود به اين نتيجه رسيده بودم که راست می گفت:
ادامه دازد...
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
تقویم نجومی فردا
#ذکر_روز
🗓 شنبه
📿 صد مرتبه «یا رب العالمین »
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
در اين شب زیبا عید
وقت نيايش و دعا نمی دانم
آرزویت چیست؟!
امابرای رسیدن به آرزویت،
دستانم رو به آسمان است
پروردگارا
هرآنچه صلاح دوستانم هست؛
برایشان مقدربفرما
الهي آمين💚
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
تقویم نجومی اسلامی
✴️ شنبه 👈25 فروردین / حمل 1403
👈4 شوال 1445👈13 آوریل 2024
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️ امروز برای همه امور خوب و شایسته است خصوصا برای امور زیر:
✅خواستگاری و عقد و عروسی.
✅امور زراعی و کشاورزی.
✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✅صید و شکار و دام گذاری.
✅خرید وسیله سواری.
✅مسافرت.
✅آشتی دادن افراد.
✅خرید کردن.
✅و داد و ستد وتجارت خوب است.
✅ برای پیوستن به کانال تقویم نجومی اسلامی و دریافت تقویم هر روز کافی است کلمه "تقویم همسران "را در تلگرام یا ایتا و سروش جستجو کنید و به ما بپیوندید.
🚘مسافرت: مسافرت خوب است.
👶 مناسب زایمان و نوزاد محبوب و دوست داشتنی خواهد بود.
💑مباشرت امشب: شب یکشنبه سندی مبنی بر استحباب و کراهت ندارد.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج جوزا و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️خرید کالا و ملک.
✳️دیدار مسولین و روسا.
✳️مبادله سند و قولنامه.
✳️ارسال جنس به مشتری.
✳️لباس نو پوشیدن.
✳️شروع نگارش کتاب و مقاله.
✳️و امور تعلیمی و آموزشی نیک است.
🟣امور کتابت ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب است.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث غم و اندوه می شود.
💉💉 حجامت:
فصد زالو انداختن خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری، باعث درد در سر می شود.
😴😴 تعبیر خواب :
خواب و رویایی که امشب. (شبِ یکشنبه) دیده شود تعبیرش در ایه ی 5 سوره مبارکه "مائده " است.
الیوم احل لکم الطیبات...
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که منفعتی به خواب بیننده برسد و به شکلی خوشحال شود و چیزی همانند آن قیاس گردد...
کتاب تقویم همسران صفحه ۱۱۶
💅 ناخن گرفتن.
شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد.
👚👕دوخت و دوز.
شنبه برای بریدن و دوختن،#لباس_نو روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.(این حکم شامل خرید لباس و پوشیدن نمی شود)
🙏🏻 استخاره:
وقت #استخاره در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر.
📿 ذکر روز شنبه ،یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه #یاغنی که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد.
💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_رسول_اکرم_(ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
_م..من نکشم..,نکشمت.تو اد.,.آدما رو می ک...می کشی بدون هیچ تعللی گفت: _شک نکن..میکشم..,خیلیا رو میک
#آرامش
چشمای خونینش رو باز کرد و با جنون گفت:
_دفعه آخری باشه که لبات میلرزه دیگه چشماتو گرد نمیکنی.
چشمای یاغیش رو به من مرده دوخت و با نفسی بلند گفت:
_حالا نفس بکش...میخوام صداتو بشنوم پارادوکس.
**حامی
گنگ و گیج... چشمای درشتش,نفسای تندش و حالت عجیب توی چشماش روانم رو بهم ریخت. من دقیقا چی کار کرده بودم؟ نفساش ...... اونقدر خلسه آور بود و صدای نفساش رو بشنوم. نگاهم بی اختیار روی لب زخمیش گیر کرد. گوشه لبش کمی اماس شده بود. ......... سکر آور و نابودگر, اغوا شده بودم. تماس چشمیمون سوزان و بران بود.
با وحشت و کمی گیجی گفت:
_چی کار کردیم؟
نمی دونستم...واقعا گیج بودم. چشماش دو دو می زد و در آخر با شدت خودش رو از حصار ......بیرون کشید. نگاهم به چاقویی که روی زمین افتاده بود گیر کرد. نقشه ام جواب داده بود.
بدون اینکه سرم رو بالا بگیرم با حالت سردی گفتم:
_اومده بودی منو بکشی. پشیمون شدی؟ میخ نگاهش رو حس میکردم. با لحن خشکی و با پوزخند گفت:
_اشتباه میکنی جگوار. تو رو نه خودمو می خواستم جلوی چشمات بکشم تا ابد قولی که به پدرم و دادیو شکستیش یادت بیفته.
سرم رو بالا گرفتم و به چشمای بی حسش دوختم. عمیقا ناراحت بود. سری
تکون داد و با غم عجیبی گفت:
_خیلی نامردی.
فقط نگاهش کردم و در آخر بدون اینکه منتظر جوابی از جانب من باشه رو برگردوند و با حالی خراب از اتاق بیرون زد. رفت.به همین سادگی!
**آرامش
نگاهم به تلوزیون بود اما فکرم شلوغ و درگیر...مجری حرف میزد و من فقط حرکت لب هاش رو می دیدم.. سوزش لعنتی لب هام یاد آور حماقتی بود که چند ساعت پیش مرتکب شده بودم. من احمق چطور اجازه همچین کاری بهش دادم؟ به کسی که قصد فروختنم رو داشت..سرم رو بین دستام پنهون کردم و واقعا احتیاج داشتم فریاد بزنم. سرم رو ماساژی دادم و نگاهم به تیتر اخبار گیر کرد. "راس ساعت نه امشب»یک ماه گرفتگی خواهیم داشت. به گزارش ک" بقیه اخبار از نظرم پنهون موند و من فقط تصویر حلال ماهی که پشت کمر یک هیولا نقاشی شده بود فکر کردم. من به حد مرگ عصبی بودم..بازی خورده بودم و احمقانه بازی رو ادامه داده بودم. صدای ضربه ای که به در خورد باعث شد با گیجی سرم رو بالا بگیرم. با استفهام به در نگاه دوختم که دوباره ضربه ای به در خورده شد و بعد صدای نگران مسیح:
_آرامش,منم. میخوام باهات حرف بزنم.
با حرص بلند شده و شالم رو روی سرم کشیدم. طوفان وار قدم برداشته و در رو باز کردم و با غیض گفتم:
_ وقتشه؟باید منو تحویل بدید؟ نگاه ناراحتش چرخی توی صورتم خورد و گفت:
_بذار بیام تو توضیح میدم.
وقتی از اتاق اون لعنتی بیرون زدم وارد سالن مهمونی شدم و خودم رو به اتاق همیشگیم رسوندم. بغض درون وجودم چمبره زده بود و من با خس خس رو تخت افتادم.
_ قیمت فروشو میخوای توضیح
بدی؟بارکد زدید روم؟ چشماش
رو بست و با ناچاری گفت:
_قضاوت نکن. مجبور شدیم.
خنده بلندی کردم و گفتم:
_وای حتما بخاطر امنیتم مجبور شدید حراجم کنید آره؟ عصبی گامی درون اتاق گذاشت و با هیس هیس گفت:
_آره چون سند ت ج، اوز گروهیت امضا شده بود مجبور شدیم. چون یه قاتل دقیقا زیرگوشت زندگی می کرد مجبور شدیم.
خشکم زد. چی داشت میگفت؟ اونقدر ترسیده و متعجب شده بودم که با تته پته گفتم:
_چی داری میگی؟ با محبت نگاهم کرد و با دستش به تخت اشاره کرد و گفت:
_بشین؛آروم باش..همه چیزو برات توضیح میدم.
تنشستم بلکه روی تخت افتادم...چی شده بود؟؟ تحیر برای یک لحظه از حس بی انتهایی که دامنم رو گرفته بود توصیف می شد.
ادامه دارد .
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
#آرامش
کیش و مات شده بودم. آنچنان کمرم به خاک کشیده شده که حتی نمیتونستم کلامی حرف بزنم. مثل احمق ها با دهان باز و چشمان گشاد به مسیح نگاه دوخته بودم.
_چاره ای نداشتیم. تموم تلاشمون رو کردیم کمتر آسیب ببینی.
درمونده نالیدم.
_باورم نميشه..مبینا چطو... نتونستم ادامه بدم و چشمام رو بستم. حس اعتمادم پرپر شده و تموم صحنه هایی که با مبینا داشتم به یادم اومد...من چندین ماه در کنار یک قاتل نفس می کشیدم و حتی بغلش کرده بودم؟ چرا؟ نگاه متاسفش به من شکسته خورد و گفت:
_قابل درک نیست ولی حقیقته!
با بغض گفتم:
_مبینا چطور تونس..
_ایلا..ایلا منفرد.
_چی؟ موهای مشکیش رو با دستش شونه ای کرد و گفت:
_اسمش ایلاست نه مبینا.,مبینا اسم
قلابیش بود.
چقدر نفس کشیدن سخت شده بود..با حال خفه ای گفتم:
_حس میکنم دارم میمیرم. کمی نزدیک تر شد و با ملایمت گفت:
_آروم باش سایلنت. تموم شد رفت. برات سخت تموم شد میدونم ولی باور کن چاره ای نبود. اگه این بازیو راه نمی نداختیم تورو از یه جایی از دست میدادیم. من حتی حدسم نمی زدم همکارت جاسوس همایون باشه, نگاه به اون حالت جلادانه رییس نکن..من می دونم چقدر براش سخت بود بازی کردن. اون به پدرت قول داده مراقبت باشه و وقتی تو بیهوش شدی.قبل اینکه من بتونم نزدیکت بشم خودش اومد جلو و بلندت کرد. آرامش اون آدم ظالم هست ولی نامرد نیست. یه حس نامترادفی توی قلبم شکل می گرفت. کم کم داشت کار دستم میداد. با منگی گفتم:
_راست میگی؟ سری تکون داد:
_راست میگم. اون خیلی زرنگه یادت نره هیچکاریو بی دلیل انجام نمیده.
دستی به شالم کشیدم و گفتم:
_پس قفل نکردن در هم دلیل داشت؟ چشمکی زد و گفت:
_اون که جای خود...اون حرفا و اون نمایشی که دیشب میشنیدی هم دلیل داشت. چشمامو تنگ کردم و گفتم:
_یعنی چی؟ ریز خندید و گفت:
_وقتی وارد اتاقت شدیم به سادگی فهمید تو خواب نیستی. تو شمشیر رو از رو بسته بودی و اجازه نمی دادی کسی نزدیکت شه.به من اشاره کرد و منم بازیو شروع کردم. تو نیاز داشتی تخلیه بشی و رئیسم بهت این فرصتو داد از حصار خودت بیای بیرون و اجازه صحبت بدی.. الانم جمع کن بریم که باید تا قبل غروب اونجا باشیم.
و با لبخند بلند شد. حرفاش توی سرم چرخ می خورد. با استفهام نگاهش کردم و روی تخت چرخیدم و گفتم:
_بریم؟کجا بریم؟ کمد لباس هام رو باز کرد و مانتو مشکی رنگ جلو بازی بیرون کشید و همون طور که سمت من می گرفت گفت:
_باید بیای بریم انبار..پاشو که وقت نداریم. متوجه منظورش نمی شدم اما با سردرگمی مانتو رو تن زدم و چند لحظه بعد از عمارت خارج شدیم.
**حامی
سطل آب یخ ناگهانی روی صورتاشون پاچیده شد و صدای هراس و ناله اشون باهم بلند شد. مخلوط خون و آب از سر و صورتشون چکه میکرد. ماهیچه دور چشمای اون آشغال به قدری کبود شده بود که چشماش قابل رویت نبود. دستش شکسته و لباسش بخاطر کتک های بی شماری که خورده بود تکه تکه شده بود. پام رو روی پا انداخته و به جویبار خونی که از زیر بدنش جاری شده بود چشم دوختم. سیگارم رو از جیب شلوارم بیرون کشیدم. اشاره ای به داریوس کردم و وقتی فندک رو مقابل سیگارم قرار داد روشن کردم و پوک بزرگی زدم. نگاهم به روی هر پنج نفرشون بود...ح ،،،روم زاده های رذل. بوی خون تموم فضای انبار رو مسموم کرده بود. اونقدر شکنجه و آزار شده بودن که همشون از شدت درد بیهوش شده بودن. نگاهم به عدنانی که با نفرت مقابل خالد ایستاده بود خورد. تسویه حساب کرده و انتقام خواهرش رو به خوبی گرفته بود. هفت نفر حکم تجاوز و کشتن اون پارادوکس رو امضا کرده بودن. هفت نفری که شامل خالد. همایون،چهار نفر از سران قبیله و در آخر عدنان که بخاطر لو نرفتن هویتش مجبور به امضا شده بود. حالا مقابل من هر پنج نفرشون به صندلی بسته و تا آخرین حد ممکن شکنجه شده بودن. همه چیز طبق برنامه پیش رفت. عدنان با چهار نفر از هر قبیله صحبت کرده و اون ها رو جایگزین این حروم زاده ها کرده بود. وقتی دو شب پیش عدنان به همراه پارسا و کیان به سمت محل قرار با نفودذی های همایون رفت؛درگیری رخ داده و بعد هر سه نفر اون ها دستگیر شدن. عدنان اون موش نفوذی هارو مجبور کرده بود که به پژمان نوچه همایون خبر برسونن که همه چیز امن و امانه. عدنان شب به همایون پیغام داد که خالد گفته بنا به دلایل سیاسی و امنیتی بهتره تا سه روز هیچ تماسی برقرار نشه تا مثلا افراد جگوار به شک نیافتن و همایون با خوشحالی پذیرفته بود. داریوس دیشب اون چهار رییس قبیله رو دزدیده و بدون اینکه کسی متوجه بشه به اینجایعنی انبار اجناس شمال آورده بود. صبح امروز.بّدل های خالد و عدنان و دختر رضا به همراه سه نفوذی از ایران خارج شدن.
ادامه دارد ...
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا ۚ فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ ۖ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَٰذَا مَثَلًا ۘ يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيَهْدِي بِهِ كَثِيرًا ۚ وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ ﴿۲۶﴾
🔸 و خدا را شرم و ملاحظه از آن نیست که به پشه و چیزی بزرگتر از آن مثل زند، پس آنهایی که به خدا ایمان آوردهاند میدانند که آن مثل حق است از جانب او، و اما آنهایی که کافرند میگویند: خدا را از این مثل چه مقصود است؟ گمراه میکند به آن مثل بسیاری را و هدایت میکند بسیاری را! و گمراه نمیکند به آن مگر فاسقان را.
💭 سوره: بقره
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
روزتون بخیر 🌺 🌺
#خدایاشکرت #شکرگزاری#دعاء #شنبه
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
مرسی که استوریش میکنید ❤️
چند روز پیش یه نظرسنجی گذاشته بودم ۶۸ درصد توی دور و بری هاشون فرد مبتلا به سرطان داشتن و این واقعا ترسناک و عجیبه😔
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
✅من امدادگر هستم خیلی زخم های بسیار بد دیدم ک خوب شدن زخم هرچه تو هوا آزاد باشه زودتر خوب میشه پماد ک دکتر نوشتن بمالد بزاره روش باز باشه و هوا بخوره نگران نباشه
✅سلام خوبید درمورد اون خانمی که همسرشون عفونت داره
من خودم یه خمیر درست کردم وگذاشتم روی جایی که زخم یا عفونت کرده جواب گرفتم
اول باید عنبر و نسا رو با آب نسبتا به داغی میخوره خیس کنن یه یک ساعتی بزار ن خیس بخوره بعد آب اون رو با آرد تفت داده شده مخلوط کنن وبه شکل خمیر درمیاد وبزارن روی جایی که عفونت کرده هرچی عفونت کرده میاره بیرون
اضافی خمیر هم بزارن داخل مشبا داخل یخچال نگه دارند وهروقت خواستن استفاده کنن با یه ذره روغن داغش کنن وخیلی هم اثر داره
یا خود عنبر نسا رو دود بدن به جایی که عفونت کرده عفونت رو خشک میکنه
❌تجربیات شخصی است قبل از مصرف خوب تحقیق کنید
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 فال و طالع 🍃🍃🍂🍃
📚 فال حافظ روزانه
🔴شنبه ۲۵ فروردین ۱۴۰۳
🌾فال حافظ امروز متولدین #فروردین :
دوش رفتم به در میکده خواب آلوده
خرقه تردامن و سجاده شراب آلوده
آشنایان ره عشق در این بحر عمیق
غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده
📜تعبیر:
قصد انجام کاری دارید، با گام های استوار و همت عالی قدم در مسیر بگذارید و همواره به یاد خداوند باشید. خلوص نیت داشته باشید و صداقت به خرج دهید. مراقب تصمیمات خود باشید. از سختی ها نهراسید و با تلاش و پشتکار جلو بروید تا به هدف برسید.
🌾فال حافظ امروز متولدین #اردیبهشت :
منم که دیده به دیدار دوست کردم باز
چه شکر گویمت ای کارساز بنده نواز
به نیم بوسه دعایی بخر ز اهل دلی
که کید دشمنت از جان و جسم دارد باز
📜تعبیر:
خداوند نعمات بسیاری در اختیارت قرار داده که باید شکرگزار او باشی. بدان که همیشه حوادث بد و ناگوار و خطراتی در کمین انسان است که جز خدا کسی قادر به حفاظت انسان در مقابل آنها نیست. پس از مشکلات نترس و از راه خدا بازنگرد. روابط خود را با دیگران مستحکم کن و با عشق و محبت زندگی کن.
🌾فال حافظ امروز متولدین #خرداد :
گلبرگ را ز سنبل مشکین نقاب کن
یعنی که رخ بپوش و جهانی خراب کن
بفشان عرق ز چهره و اطراف باغ را
چون شیشههای دیده ما پرگلاب کن
📜تعبیر:
رفتار خوب و منش پسندیدهای که دارید باعث جذب اطرافیان شده است. خصلتهای نیکو و حسن و کمال تان به حد اعلا است! عهد و پیمانی بستهاید که نتایج خوبی به بار خواهد آورد. خدا را شکرگزار باشید که چرخ گردون به کامتان خواهد چرخید و از لطف فرد خاصی بهره مند میشوید. نیت دلتان برآورده میشود و حال شما هر روز بهتر خواهد شد.
🍀فال حافظ امروز متولدین #تیر :
صوفی بیا که خرقه سالوس برکشیم
وین نقش زرق را خط بطلان به سر کشیم
نذر و فتوح صومعه در وجه مینهیم
دلق ریا به آب خرابات برکشیم
📜تعبیر:
همیشه میل به ایجاد تحولات مثبت در وجود تو بوده و هست و وقتی تصمیم به انجام کاری میگیری بیپروا و بیهراس به سوی مقصود میتازی. اما باید بدانی انجام هر کاری نیاز به مقدمات خاص دارد و گاهی مهیا نمودن این مقدمات از توان تو خارج است. کمی بیشتر به زندگی خود فکر کن و از آن لذت ببر.
🍀فال حافظ امروز متولدین #مرداد :
تو مگر بر لب آبی به هوس بنشینی
ور نه هر فتنه که بینی همه از خود بینی
نازنینی چو تو پاکیزه دل و پاک نهاد
بهتر آن است که با مردم بد ننشینی
📜تعبیر:
قدر تواناییها و استعدادهای خود را بدانید و در انتخاب رفیق و دوست دقت کنید که به بیراهه کشیده نشوید. اخلاق نیک تو و لطف و صفای باطنی ات تو را بر دیگران برتری بخشید. اکنون حیف از تو با این دل پاک و صادق نیست که با دوستان ناباب همنشینی میکنی؟ از این افراد برحذر باش که موقعیت و شأن تو را به خطر میاندازند. برای رسیدن به مقصود باید نقاط ضعف خود را شناخته و آنها را برطرف کنید.
🍀فال حافظ امروز متولدین #شهریور :
بی تو ای سرو روان با گل و گلشن چه کنم
زلف سنبل چه کشم عارض سوسن چه کنم
آه کز طعنه بدخواه ندیدم رویت
نیست چون آینهام روی ز آهن چه کنم
📜تعبیر:
روزهای سختی را میگذرانید و به شدت ناامید و دل خسته شده اید. بدخواهان پیوسته در حال توطئه چینی علیه شما هستند و عرصه را برای تان سخت و تنگ کرده اند. هنر آن است که در چنین روزهایی بتوانید امیدواری خود را حفظ کرده و به خداوند متکی باشید. برای پیروزی و گذشتن از سختی ها با دوستان دلسوز و آگاه مشورت کنید تا راه حل مشکلات پیدا شود.
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
#وفا او روی مبل روبروی خاله پردیس نشسته بود و با دلهره چشم دوخته بود به دهان خاله پردیس بالاخره بعد
#وفا
بله، بله می شنوم سرور خانم ! خوب شما بهش چی گفتین؟
- چی می خواستم بگم، هیچی بهش گفتم پسرم تو یا واقعاً دیوانه ای یا خود تو زدی به دیوانگی، این حرف های بی
ربط و بی سرو ته چیه که بهم می گی؟ وفا کجا بود، اصلا تو نوه ی منو از کجا می شناسی؟ برو پسرم، برو خدا خیرت
بده، مثل این که تو سه چهار ماهی هست که خواب بودی و تازه بیدار شدی، وفا سه ماه پیش نامزد کرد و با نامزدش
رفت دبی، منم پسرم جای مادرت .دیگه این جا واینسا، اگه شوهرم بفهمه که چرا چسبیدی این جا و زل زدی به خونه
حتما به پلیس خبر می ده، برو پسر جون برو دنبال زندگیت، ولی پردیس جون انگار نه انگار که من با این پسره
حرف زدم و بهش گفتم که وفا ازدواج کرده یک سانت هم از جاش تکون نخورده، طفلی دلم براش می سوزه، خیلی
بد وضعی داره، البته سرو شکل و ماشینش نشون می ده که آدم حسابیه ولی این قدر سرپا ایستاده و چیزی هم
نخورده رنگش شده عین گچ دیوار . لباش خشک خشکه و ترک برداشته، ریشش و موهای سرش نامرتب و ژولیده
شده .به خدا خیلی دلم براش می سوزه نمی دونم چی کار کنم و چه طوری کمکش کنم . از یه طرفم می ترسم
شایسته بو ببره و به این پسره مشکوک بشه، آخه خیلی پسر مودب و محترم و با شخصیتیه، دیشب با خودم فکر می
کردم می گفتم شاید یه موقعی عاشق وفا بوده و براش کاری پیش اومده و یه مدتی از این جا دور شده و حالا
برگشته دیده وفا نیست و این طوری شده، چه می دونم اصلا دیگه مغزم کار نمی کنه، ببخش تو رو خدا با پرحرفی
هام سر تو رو هم به درد آوردم. خوب بگو ببینم پردیس خانم از وفا خبری داری، حالش خوبه بهش خوش می
گذره، اصلا حال ما رو می پرسه یا به کل فراموشمون کرده.
خاله پردیس با من و من گفت:
-سرور خانم تقربیا یه هفته پیش باهاش حرف زدم حالش خوبه خیلی هم بهتون سلام رسوند می گفت دلش براتون
تنگ شده، حالا انشاالله به زودی خودش میاد و می بینیتش. خیلی ببخشین وقتتون رو گرفتم ، فقط خواستی احوالتون
رو بپرسم. به آقای شایسته خیلی سلام برسونین.
-لطف کردی دخترم، زنده باشی تو هم به محسن خان سلام برسون.
خاله پردیس در حالی که عجله داشت گفت:
- چشم، حتما خداحافظ شما.
و با عجله گوشی رو گذاشت و به وفا نگاه کرد. او که از حرف های خاله پردیس چیزی دستگیرش نشده بود با
تعجب پرسید:
-چی شد خاله جون؟ پس چرا به مامان بزرگ چیزی نگفتین؟ این همه مدت چی داشتین با هم حرف می زدین؟
خاله پردیس که هنوز هم دلشوره داشت و ضربان قلبش بالا رفته بود گفت:
- وفا تو با این بنده و خدا چی کار کردی؟ پسر مردمو چی به روزش آوردی؟ چرا آواره ی کوچه و خیابونیش کردی
؟
چشم هاشو تنگ تر کرد و گفت:
- چی می گی خاله جون؟ واضح تر حرف بزنین تا منم بفهمم، در مورد کی حرف می زنین ؟
خاله پردیس همه و ماجرا رو گفت و آخر سر ادامه داد:
- وفا، اگه خدای نکرده اتفاقی برای سعید بیفته تو واقعاً می تونی خود تو ببخشی و فراموشش بکنی؟
ادامه دارد...
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88