ملکـــــــღــــه
🍃🌸🍃 #ایده_معنوی_اعضا 🍃
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
🖇
👌 #بــرایزيــادشــدن
خـواستگار يــا پـيدا شدن
زوج مـنـــــاســــب 🔔
ـــــــــــــــــــــــــــ
آيـه 9 سوره آل عمران
را روزی (110 مـرتبه) تـا
(يــك هـفتـه) بـخوانيد
✨ياجامِعَالناس لِيَومٍ لارَیبَ
َفیه اِنالله َلايخلِفُالمیعاد✨
و بــعـد آن بـگویـد
✨ اِجـمـَع بـَيـنی و بـَیـنَ
زوجِ المومِن✨
اگـــر میخواهـيـد زن
بـگـيـريـد بـه جـا:مــومـن
بگــويـيـد( مُــومِـنـة )
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
#آرامش و نگهبانی های اعضاش رو مسئول حفاظت از طبقه پایین کرده و نگهبان های درجه یک که نمیدونم کین
#آرامش
-اووم,برای تو حیاطی ام ولی برای شوهرت,لورنزو ام. یادت میاد جگوار؟ حالا که چهره واقعیمو می بینی یادت نمیاد؟
چشم های رنگیش,موهای روشنش یک چیز هایی رو برام یادآوری می کرد! شلیک گلوله,صدای فریاد و آتش گرفتن اون انبار مثل فیلمی روی پرده رفت. خدایا این چهره,چهره اون فردی که قبلا دیده بودم نبود!! چهره فردی که توی بیمارستان زده بودمش نبود! چهره اش به طرز لعنتی ای عوض شده بود. اسلحه درون دستم بی اراده تکونی خورد که خوشحال روی صندلیش نشست و گفت:
-جگواربشین حرف بزنیم. داستان تازه داره جالب میشه.
اشاره به اسلحه ای که محکم تر روی سر آرامش قرار گرفت کرد و گفت:
-زود نیست که مغز همسرت روی
دیوار پخش بشه؟
یک رعشه ای درون وجودم جاری شده بود و خودم رو در لبه نابودی میدیدم که لورنزو لبخندش کش پیدا کرد و به پشت سر من خیره شد و گفت:
-چطوره خودت بیای ازش استقبال کنی؟ لحظه ای سکوت و بعد صدای باز شدن و بعد.صدای تق تق کفش هایی و بعد,تصویر لعنتیش!!! یکه خوردن آرامش رو حس کردم و مرد پشت سرم عملا فرو ریخت. نگاهم نکرد اما لبخندش رو حس کردم که نزدیک آرامش شد و با خنده گفت:
-حالت چطوره,خانوم خونه؟
ای خدای بزرگ,توقع هر کسی رو داشتم,الا هدی!!! حس کردم که پارسا فرو ریخت,پارسا نابود شد. بهت و تحیر آرامش تموم آرامشم رو بهم میزد که لورنزو قهقه بلندی سر داد و گفت:
-خیلی سوپرایز نشو,مهمون اصلی هنوز رونمایی نشده. به مرد مقابلش سری تکون داد و مرد بی سر و صدا سری تکون داد و سمت اتاق دیگه ای حرکت کرد. همه تن چشم شده و به در اتاق خیره شدم و وقتی در باز شد.هین کشیده آرامش با سقوط مرد کناری من همزمان شد. نگاهش,نگاه عجیب و ترسیده اش, از آرامش به چشم های سرگردون و ناامید مرد کناری من گردشی کرد و سرخی موهاش,خرمن وجودی مسیح رو آتیش زد! دلارام اینجا چه غلطی می کرد؟ خواستم حرفی بزنم اما آرامش مثل یک دیوانه
فریاد کشید:
-دلارام پناه کجااااااست؟
جنگ شروع شد........
#یک_ماه_بعد_مسیح
صبر کردم,صبر کردم و با عزمی راسخ ایستادگی کردم. وقتی که متوجه رفتنش شدم,به سرخی چشم هاش که طعنه به موهای آتشینش میزد،زدم و دل خونم,خون تر شد. فهمید که احتیاج دارم تنها باشم,فهمید که اون مسیح سابق نیستم....و رفت!! رفت و موندم این فضای خفقان اور... تنها که شدم,فرو ریختم. روی زانو افتادم و چشمه اشکم جوشیدن گرفت و من با دلی پر,حالی بد و غمی پایان ناپذیرمردانه گریستم. قطره های اشک از روی گونه هام روی زمین می غلطید و من بی طاقت اشک ریختم و دست روی مزار سیاهش کشیدم و با بغضی که قصد کشتنم رو داشت لب زدم: -کجا رفتی رفیق؟ بغضم هزار تکه شد و من مثل کودکی گمشده,بی قرار و آشوب, شیون سر دادم و گریستم...برای مردی که زیر این خاک ها خوابیده بود و خاطرات من رو همراهش رقم زده بود گریستم. شونه هام می لرزید و من نابود شده به دو مزاری که کنارهم قرار گرفته بودن خیره شدم و با تمام وجود فریاد زدم: -خدااااااااا،... این قصه عاشقانه چرا این شکلی به پایان رسید؟؟؟ چرا؟ روی سنگ قبرش افتادم و بریدم..جای خالیش من رو کشته بود. دستم رو روی سنگ سردش کشیدم و به یاد لحظه ای که از دستش دادم,افتادم و بغض مردانه ام نابودم کرد. چقدر بد از دستش دادم... صحنه های اون شب جهنمی مقابل چشمم رفت و من,لحظه به لحظه اون اتفاق شوم رو در ذهنم ثبت کرده بودم! چرا به اینجا رسیدیم؟
#زمان_حال_آرامش
حرف زده بود,از گذشته کذایی اش گفته و با قهقه همه مون رو به سخره گرفته بود. من,شوکه,گیج و غمگین به هفت مردی که مبهوت شده بودن و خشم در سایه سار صورتشون به وضوح دیده می شدخیره بودم. حالت هیچکس,به اندازه پارسا دل خون کننده نبود. چه طور تونستی هدی؟؟؟ چطور دلت اومد هدی با عشقی که این مرد در سینه داشت این کار رو بکنی؟؟ لورنزو می خندید و همه مارو با نگاه پیروزی نگاه می کرد. هدی سکوت کرده بود مهرداد هم همین طور. وقتی لورنزو از اینکه چطور تونسته سمت خودشون بکشه گفت,دیدم که پارسا فرو ریخت. چشم های نگران مسیح,روی دلارامی که با چشم های خیس و وحشت زده ای به این نمایش زشت نگاه دوخته, خیره بود. دوست معصوم من اسیر چنگال این رذل ها شده و ترس در نی نی نگاهش دیده می شد. فضای کشنده ای بود و من,تنها نگرانیم در یک نفر خلاصه می شد....پناه. خدایا پناهم,پناهم کجا بود؟؟؟ جیغ و فریاد کرده بودم و خواستار پناه شده بودم اما دلارام فقط سکوت کرده و شرمگین سر پایین انداخته و لورنزو خندیده بود و در آخر دهانم رو با چسب بسته بود،دلارام در نزدیکی حامی و من دقیقا در کنار محافظین لورنزو بودم. دنیای خودم رو جهنم می دیدم. دنیایی که پناه نبود,فقط یک جهنم بود!!! لورنزو نگاهی به چهره بهت زده داریوس کرد و با طعنه گفت:
ادامه دارد ...
❤️❤️
ملکـــــــღــــه
🍃🌸🍃 شما بگید چیکار کنم 🍃
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
سلام به یاس خوبم امید که حال دلت مثل کانالت عالی باشه 🤍🙏🏻
مشکلی داشتم ممنون میشم تو کانال بزاری شاید راهنمایی دوستان گره از کارم باز کنه 😢
دوستان بنده حدود دوسال و نیم جایی مشغول بکار بودم ، اول ماه محرم به دلیل فروش پایین مجبور شدن تعدیل نیرو کنن که من و دو سه نفر از دوستام جزو این نفرات بودیم ، حالا محل کارم به فردی دیگه واگذار شده ، من چند بار با ایشون صحبت کردم که دوباره به سرکارم برگردم اما ایشون جواب درستی بمن نمیدن
در ضمن بنده عقدی هستم و بشدت به این کار و حقوقش نیاز دارم چون باهاش ق.سط و جهیزیه میخرم ، چند جای دیگه هم سفارش کردم برای کار اما جور نشده 🥹
لطفا راهنمایی کنید دعایی یا ذکری هست که انجام بدم تا دل اون صاحب کار جدید نرم بشه و دو باره برگردم به سرکارم؟؟!
پیشاپیش از یاس عزیزم و دیگران دوستانی که پاسخگو هستند سپاسگزارم 🌹🙏🏻
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
##گلاب ۷ ستار خان پدر ارسلانم با خاتونش اومد و به خان و خانواده اش پیوست... پدر ارسلان یک تاجر بز
#گلاب
۸
+ خیلی زیاد اناره؟
_ اره .کلی گشتمش تا پیداش کردم .
گرفتم طرفم که از دستش گرفتم و انگشتامو دورش مشت کردم. یک انار کوچیک ساده اما خیلی قشنگ رنگ سرخ تو چشم میزد و احساس میکردم خیلی هم برق میزنه ..دیگه عادت کرده بودم به این سوغاتیا وکادوهای گاه و بیگاهش .هر وقت که با ستارخان میرفت این شهر و اون شهر برام چیزی میگرفت و میاورد
میگفت اینجوری میخوام بهت ثابت کنم که هر جا برم و بگردم باز اخرم به یاد توام و هیشکی جز تو نمیتونه چشممو پر کنه ..یک صندوقچه کوچیک داشتم که اونم ارسلان برام سوغاتی اورده بود زیر یک درخت تو باغ پنهونش کرده بودم و همه کادوهامو اونجا میذاشتم .
گاهی که دلم تنگ میشد میرفتم سراغشون و یکم نگاهشون میکردم .اما چه فایده نمیتونستم ازشون استفاده کنم
_ دیگه لازم نیست این و قایم کنی . تحفه نیست..ارزونه خودتم میتونی بخریش .به همه بگو از دستفروش خریدم .
گردنبند و انداختم تو گردنم و انارشو به دست گرفتم .
+خیلی قشنگه..
_ مثله خودت .
گونه هام رنگ انداخت و سرمو انداختم پایین
+ من باید برم .. اگه کسی متوجه غیبتم بشه .. بیچاره ام میکنن.
_ باشه نیمه شب منتظرنم .
سری تکون دادم و نگاهی به اطراف انداختم و از پشت درختا رفتم سمت مطبخ و گردنبند و زیر لباسم پنهون کردم تا یک روز بتونم از عمارت بزنم بیرون و بگم این و خریدم
میدونستم طبق عادت همیشه تا اخر شب بساط ساز و دهل به پایه و به این زودیا غذا نمیارن ..برای همین همه بیکار شده بودن و یک گوشه نشسته بودن و به چوب بازی چند نفری که وسط حیاط مجلس و به دست گرفته بودن نگاه میکردن.
خان عاشق جوب بازی بود و تو همه مراسماش چند نفری رو میاورد که چوب بازی کنن
با چشم دنبال ارسلان گشتم و کنار البرز دیدمش.البرز داشت قلیون میکشید و قهقهه میزد.
ارسلان اما خیلی مودب و اقا کنارش نشسته بود.
الوند و ستارخان و اربابم به ترتیب نشسته بود
نگاهم افتاد به گلبهار که خیره الوند بود و حتی پلکم نمیزد.
گلبهار دنبال دوست داشتن وعشق نبود ..گلبهار دنبال قدرت بود .دنبال پول و ثروت بود.
سمت دیگه ایوون ماهجانجان نشسته بود و بقیه خاتونام کنارشون .
نشون الوند که از مامان شنیدم اسمش ترنج لباس قشنگی پوشیده بود و لباشو سرخ کرده بود به رنگ گردنبند انار من .سرمه چشماش از این فاصله هم دیده میشد .موهاشو فرق وسط باز کرده بود و چارقد قرمز رنگی رو موهاش کشیده بود .
حق داشت اگه خودشو میگرفت و فیس وافاده داشت.خوشگل بود و پر از ناز و ادا ...
حتما الوند خانم خیلی دوستش داشت.
هر چند که زری تاج خیلی خوشگل تر از ترنج بود اما ناز و ادای دخترونه ی ترنج دلی میبرد که...
❤️❤️
💚✨زیارت عاشورا✨💚
🌺«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ، وَابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیّینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ الْعالَمینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَ اللهِ وَابْنَ ثارِهِ، وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِکَ، عَلَیْکُمْ مِنّى جَمیعاً سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ، یا اَباعَبْدِاللهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّةُ، وَجَلَّتْ وَعَظُمَتِ الْمُصیبَةُ بِکَ عَلَیْنا وَعَلى جَمیعِ اَهْلِ الاِْسْلامِ، وَجَلَّتْ وَعَظُمَتْ مُصیبَتُکَ فِى السَّمواتِ، عَلى جَمیعِ اَهْلِ السَّمواتِ، فَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَالْجَوْرِ عَلَیْکُمْ اَهْلَ الْبَیْتِ، وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقامِکُمْ، وَاَزالَتْکُمْ عَنْ مَراتِبِکُمُ الَّتى رَتَّبَکُمُ اللهُ فیها، وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً قَتَلَتْکُمْ، وَلَعَنَ اللهُ الْمُمَهِّدینَ لَهُمْ بِالتَّمْکینِ مِنْ قِتالِکُمْ، بَرِئْتُ اِلَى اللهِ وَاِلَیْکُمْ مِنْهُمْ، وَمِنْ اَشْیاعِهِمْ وَاَتْباعِهِمْ وَاَوْلِیآئِهِم، یا اَباعَبْدِاللهِ اِنّى سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ اِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ، وَلَعَنَ اللهُ آلَ زِیاد وَآلَ مَرْوانَ، وَلَعَنَ اللهُ بَنى اُمَیَّةَ قاطِبَةً، وَلَعَنَ اللهُ ابْنَ مَرْجانَةَ، وَلَعَنَ اللهُ عُمَرَ بْنَ سَعْد، وَلَعَنَ اللهُ شِمْراً، وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً اَسْرَجَتْ وَاَلْجَمَتْ وَتَنَقَّبَتْ لِقِتالِکَ، بِاَبى اَنْتَ وَاُمّى، لَقَدْ عَظُمَ مُصابى بِکَ، فَاَسْئَلُ اللهَ الَّذى اَکْرَمَ مَقامَکَ وَاَکْرَمَنى بِکَ، اَنْ یَرْزُقَنى طَلَبَ ثارِکَ مَعَ اِمام مَنْصُور مِنْ اَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ، اَللّـهُمَّ اجْعَلْنى عِنْدَکَ وَجیهاً بِالْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ فِى الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ، یا اَبا عَبْدِاللهِ، اِنّى اَتَقَرَّبُ اِلى اللهِ وَاِلى رَسُولِهِ، وَاِلى اَمیرِالْمُؤْمِنینَ وَاِلى فاطِمَةَ، وَاِلَى الْحَسَنِ وَاِلَیْکَ بِمُوالاتِکَ، وَبِالْبَرآئَةِ مِمَّنْ اَسَسَّ اَساسَ ذلِکَ، وَبَنى عَلَیْهِ بُنْیانَهُ، وَجَرى فى ظُلْمِهِ وَجَوْرِهِ عَلَیْکُمْ، وَعلى اَشْیاعِکُمْ، بَرِئْتُ اِلَى اللهِ وَاِلَیْکُمْ مِنْهُمْ، وَاَتَقَرَّبُ اِلَى اللهِ، ثُمَّ اِلَیْکُمْ بِمُوالاتِکُمْ وَمُوالاةِ وَلِیِّکُمْ، وَبِالْبَرآئَةِ مِنْ اَعْدآئِکُمْ وَالنّاصِبینَ لَکُمُ الْحَرْبَ، وَبِالْبَرآئَةِ مِنْ اَشْیاعِهِمْ وَاَتْباعِهِمْ، اِنّى سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ، وَوَلِىٌّ لِمَنْ والاکُمْ، وَعَدُوٌّ لِمَنْ عاداکُمْ، فَاَسْئَلُ اللهَ الَّذى اَکْرَمَنى بِمَعْرِفَتِکُمْ وَمَعْرِفَةِ اَوْلِیآئِکُمْ، وَرَزَقَنِى الْبَرآئَةَ مِنْ اَعْدآئِکُمْ، اَنْ یَجْعَلَنى مَعَکُمْ فِى الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ، وَاَنْ یُثَبِّتَ لى عِنْدَکُمْ قَدَمَ صِدْق فِى الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ، وَاَسْئَلُهُ اَنْ یُبَلِّغَنِى الْمَقامَ الْمَحْمُودَ لَکُمْ عِنْدَاللهِ، وَ اَنْ یَرْزُقَنى طَلَبَ ثارى مَعَ اِمام هُدىً ظاهِر ناطِق بِالْحَقِّ مِنْکُمْ، وَاَسْئَلُ اللهَ بِحَقِّکُمْ وَبِالشَّاْنِ الَّذى لَکُمْ عِنْدَهُ، اَنْ یُعْطِیَنى بِمُصابى بِکُمْ اَفْضَلَ ما یُعْطى مُصاباً بِمُصیبَتِهِ، مُصیبَةً ما اَعْظَمَها وَاَعْظَمَ رَزِیَّتَها فِى الاِْسْلامِ، وَفى جَمیعِ السَّمواتِ وَالاَْرْضِ، اَللّـهُمَّ اجْعَلْنى فى مَقامى هذا مِمَّنْ تَنالُهُ مِنْکَ صَلَواتٌ وَرَحْمَةٌ وَمَغْفِرَةٌ، اَللّـهُمَّ اجْعَلْ مَحْیاىَ مَحْیا مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَمَماتى مَماتَ مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، اَللّهُمَّ اِنَّ هذا یَوْمٌ تَبَرَّکَتْ بِهِ بَنُو اُمَیَّةَ، وَابْنُ آکِلَةِ الاَْکبادِ، اَللَّعینُ ابْنُ اللَّعینِ، عَلى لِسانِکَ وَلِسانِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ، فى کُلِّ مَوْطِن وَمَوْقِف وَقَفَ فیهِ نَبِیُّکَ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ، اَللّـهُمَّ الْعَنْ اَبا سُفْیانَ وَمُعوِیَةَ وَ یَزیدَ بْنَ مُعاوِیَةَ، عَلَیْهِمْ مِنْکَ اللَّعْنَةُ اَبَدَ الاْبِدینَ، وَهذا یَوْمٌ فَرِحَتْ بِهِ آلُ زِیاد وَآلُ مَرْوانَ بِقَتْلِهِمُ الْحُسَیْنَ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْهِ، اَللّـهُمَّ فَضاعِفْ عَلَیْهِمُ اللَّعْنَ مِنْکَ وَالْعَذابَ، اَللّـهُمَّ اِنّى اَتَقَرَّبُ اِلَیْکَ فى هذَا الْیَوْمِ، وَفى مَوْقِفى هذا وَاَیّامِ حَیاتى، بِالْبَرآئَةِ مِنْهُمْ وَاللَّعْنَةِ عَلَیْهِمْ، وَبِالْمُوالاتِ لِنَبِیِّکَ وَ آلِ نَبِیِّکَ عَلَیْهِ وَعَلَیْهِمُ اَلسَّلامُ * سپس صد مرتبه مى گویى: اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِم ظَلَمَ حَقَّ
مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَآخِرَ تابِع لَهُ عَلى ذلِکَ، اَللّـهُمَّ الْعَنِ الْعِصابَةَ الَّتى جاهَدَتِ الْحُسَیْنَ، وَشایَعَتْ وَبایَعَتْ وَتابَعَتْ عَلى قَتْلِهِ، اَللّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمیعاً * آنگاه صد مرتبه مى گویى: اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ، وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِکَ، عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ، وَعَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ، وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ، وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ * سپس مى گویى: اَللّـهُمَّ خُصَّ اَنْتَ اَوَّلَ ظالِم بِاللَّعْنِ مِنّى، وَابْدَأْ بِهِ اَوَّلاً ثُمَّ الثّانِىَ وَالثّالِثَ وَالرّابِعَ، اَللّهُمَّ الْعَنْ یَزیدَ خامِساً، وَالْعَنْ عُبَیْدَ اللهِ بْنَ زِیاد وَابْنَ مَرْجانَةَ وَعُمَرَ بْنَ سَعْد وَشِمْراً، وَآلَ اَبى سُفْیانَ وَ آلَ زِیاد وَ آلَ مَرْوانَ اِلى یَوْمِ الْقِیمَةِ * آنگاه به سجده مى روى و مى گویى: اَللّهُمَّ لَکَ الْحَممْدُ حَمْدَالشّاکِرینَ لَکَ عَلى مُصابِهِمْ، اَلْحَمْدُ للهِِ عَلى عَظیمِ رَزِیَّتى،اَللّهُمَّ ارْزُقْنى شَفاعَةَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ، وَثَبِّتْ لى قَدَمَ صِدْق عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ وَ اَصْحابِ الْحُسَیْنِ، اَلَّذینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ»🌺
زیارت+عاشورا+با+صدای+علی+فانی.mp3
28.44M
#زیارت_عاشورا
#علی_فانی
⏰کمتر از دوازده دقیقه ___#روز_۳۲
خواهرا چله زیارت عاشورا رو فراموش نکنید
چله زیارت عاشورا،
دوستان من آخر شب انتخاب کردم چون این موقع همه خونه هستن و معمولا دیگه کارای روزمرشون تموم شده هر روز هم صوتی با صدای زیبای آقای فانی و هم تصویری براتون میفرستم با هر کدوم که راحتترین ادامه بدین
التماس دعا🤲🏻
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88