eitaa logo
ملکـــــــღــــه
15.2هزار دنبال‌کننده
15.1هزار عکس
3.8هزار ویدیو
7 فایل
انَّ مَعَ العُسرِیُسرا💚 اینجا دورهمی خانوماس🥰 تجربیات خاطرات و درددلاتون و سوالاتتون رو به آیدی زیر بفرستید @Yass_malake لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88 رزوتبلیغات https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
ملکـــــــღــــه
اگه واقعاً فکر می کنی که همیشه بهت دروغ می گم پس چرا اومدی این جا و نشستی باهام حرف می زنی، بی خود
بکنه؟ وقتی که باز هم کج خلقی و بد رفتاری و طعنه زدن های سعید رو دید داشت از خشم منفجر می شد. نمی دونست باید چی کار می کرد تا سعید ازش راضی می شد؟ سعید همیشه با توقع های بی جا و زیاده خواهی هاش اونو عذاب داده و اذیت کرده بود این وفا بود که همیشه کوتاه اومده و باهاش مدارا کرده بود. اون قدر عصبانی بود که دلش می خواست برای خشمگین کردن سعید هر کاری رو که از دستش برمی اومد انجام بده. از روی تنه ی پهن درخت بلند شد. می خواست وقتی که دنبالش می اومد اون جا نباشه و حرصش رو در بیاره. بی هدف توی باغ مشغول قدم زدن شد. یک ربع هم از اون یک ربعی که سعید گفته بود گذشته بود و هوا کاملا تاریک شده بود . میدونست که سعید چه قدر عصبانیه و می تونست احساسش رو بفهمه . با ریسه های رنگی که توی باغ کشیده بودن . همه جا غرق نور شده بود .اروم اروم به طرف ساختمان بزرگ و پر نقش و نگار نزدیک شد .جمعیت زیادی غیر از اهالی خانه توی محوطه ی بزرگ حیاط دیده میشد . با نگاهی گذرا در بین اونا سعید رو ندید . هوتن همراه چند تا پسر جوون مشغول سر و سامان دادن به میز و صندلی های فلزی با روکش مخمل زرشکی بود از میون جمعیت گذشت و به کنار پله های پهن و عریضی که به تراس و داخل خانه متصل می شد رسید .می خواست از پله ها باالا بره که با شنیدن صدایی که از پشت سر اسمش رو صدا می زد به پشت سرش برگشت . پیمان برادر کوچکتر سعید در حالی که دست و پاش رو گم کرده بود و سعی می کرد با قفل کردن دست هاش به هم دیگه از لرزششون کم بکنه با خجالت گفت -سلام شما کجا بودین ؟ ریزان و ترانه خانم خیلی وقته که برگشتن و دارن دنبالتون می گردن -توی باغ بودم . داشتم قدم می زدم پیمان که از لحظه ورود مهمون هاشون منتظر فرصتی بود که با او تنها باشه و باهاش حرف بزنه با نگاهی عاشقانه و بی قرار به چهره زیبا و غمگین و بی تفاوت او گفت -چرا با بچه ها نرفته بودین بیرون ؟ مثل این که از تنها موندن حوصله تون سر رفته . خیلی غمگین به نظر می رسین -راستش خیلی دوست داشتم همراه بچه ها برم ولی یه مقدار سرم درد می کرد ترسیدم توی راه بدتر بشم و مزاحم خرید و تفریحشون بشم . برای همین ترجیح دادم تو خونه بمونم پیمان بی تاب تر از قبل به چشم های درشت و سیاه زل زد و گفت -وفا خانم . شما درس می خونین ؟ منظورم اینه که دانشجو هستین ؟ متوجه سوال بی ربط پیمان نشده بود با تعجب گفت - نه، متأسفانه نتونستم ادامه ی تحصیل بدم چه طور مگه؟ پیمان با مِن مِن گفت: - هیچی، همین طوری پرسیدم. راستش رو بخواین منم چند سال بعد از گرفتن دیپلم به فکر ادامه تحصیل افتادم، الان با این که بیست و چهار سالمه ولی تازه ترم چهارم هستم و کامپیوتر می خونم. هنوز هم دلیل اون اطلاعاتی رو که پیمان بهش می داد رو نمی دونست گفت: - کار خوبی کردین، امیدوارم که موفق باشین. به نظر خود من هیچ وقت برای ادامه ی تحصیل دیر نیست و استثناً تو این یک مورد سن و سال اصلاً مهم نیست. پیمان که خودش رو یک قدم جلوتر به طرح خواسته اش به او می دید دلش رو به دریا زد و پرسید: ادامه دارد... 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 👈 اگر کسی دعای زیر را موقع گشودن محل کسب و موقع بستن و موقع ورود و خروج از منزل بخواند کسب و کارش رونق گیرد و منزل پر برکت شود و اگر یکی از آن را هم نوشته بر در بیاویزد مفیدتر خواهد بود. ✨ اَللَّهُمَّ ارْزُقْنَا رِزْقاً حَلاَلاً طَيِّباً بِلاَ كَدًّ وَاسْتَجِبْ دُعَائَنَا بِلاَ رَدٍّ وَنَعُوذُ بِكَ عَنِ الْفَضِيحَتَيْنِ اَلْفَقْرُ وَالدَّينَ سُبْحَانَ الْمُفَرَّجِ عَنْ كُلِّ مَحْزُونٍ وَمَغْمُومٍ سُبْحَانَ مَنْ جَعَلَ خَزَائِنَهُ بِقُدْرَتِهِ بَيْنَ الْكَافِ وَالنُّونُ اِنَّمَا اَمْرُهُ اِذَا اَرَادَ شَيْئاً اَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ فَسُبْحَانَ الَّذِى بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيئٍ وَاِلَيْهِ تُرْجَعُونَ هُوَاْلاَوَّلُ مِنَ اْلاَوَّلِ وَاْلاَخِرُ بَعْدَ الاَخِرِ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيئٌ فِى اْلاَرْضِ وَلاَ فِى السَّمَاءِ وَهُوَالسَّمِيعُ الْعَلِيمُ لاَ تُدْرِكُهُ اْلاَبْصَارُوَهُوَ يُدْرِكُ اْلاَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّالْعَالَمِينَ ✨ 📚 خزینة الاسرار ص ۱۸۶ 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 سلام به همگی سال نو مبارک نمازو روزتون قبول حق انشالله در جواب خانمی که گفته‌اند همیشه معده درد و حالت تهوع دارند امکان افتادگی ناف دارند برای این که مطمئن شوید به کمر خوابیده وانگشت اشاره را داخل ناف ببرند اگر نبض ناف تند بود یا این که هیچ نبضی نداشت نشانه ناف افتادن هست توی گوگل هم که سرج کنند علائم را نشان می‌دهد با میل بارفیکس ورزش کند شکم خودش را هم طبق عقربه های ساعت چرب کند انشالله که بهتر میشه 🙏🙏🙏🙏 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 سلام عزیزان در جواب خانمی که گفته‌اند خواهرشان ۶ سال سن دارد ولی جمله بندی نمی کند باید سال اول را مدرسه غیر انتفاعی ثبت‌ نام کنند که تعداد بچه ها کم باشد ما موردی داشتیم که اصلا حرف نمیزد ولی خوب شد نگران نباشید 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 سلام زنعموم راجب سنگ کلیه ش میگفت مامانم یه دمنوش براش دم کرد که ما به ترک ها به اون گیاه میگیم (توکلوجه) گل های بنفش پنبه مانندی روش داره تو فامیل اکثرا ازین دمنوش برای دفع سنگ کلیه استفاده میشه فواید دیگشم اشتها اور برای بچه ها .ارامبخشه. درمان سرما خوردگی.خلط اوره و گرفتگی صدا رو باز میکنه .رفع افسردگی و بی خوابی .درمان کم خونی .رفع اسهال های خونی تقویت سیستم ایمنی بدن. ضد سرطان.افزایش قوای جنسی ضد عفونی کردن مجاری ادراری هستش و سوزش ادرار رو درمان میکنه درمان سردرد و میگرن متلاشی کننده سنگ مجاری ادراری هستش درمان قولنج درمان تب اسهال ضعف کبد گلو درد ووووو.....سه بار در روز این دمنوش رو میل کردن و گفت سوزش ادرارش قطع شده فرداش کلیش داشت دفع میشد البته خب درد داره دیگه😅😅 بعد یه روز که زنگ زد گفت خودم کاملا متوجه دفع سنگ کلیه هام شدم حالا طرز تهیشم اینه که باید فصل بهار برید کوه و این گیاه رو بچینید.لطفا به خرید این گیاه از عطاری اکتفا نکنید چون احتمالا کهنه باشن خودتون بچینید مطمئن تره سایر خواصشم تو اینترنت هست توکلوجه سرچ کنید براتون میاره 💖🅾💖 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ملکـــــــღــــه
بيش ترين مايه زجرم اين بود که من بيزار نشده بودم، حتی ذره ای ازمحبتم نسبت به محمد کم نشده بود و نمی
زوزه باد و غرش رعد در نظرم رعب انگيز و زشت بود، چون آغوش پرمهری که پناهگاهم باشد و باعث شود از ترسيدن و ضعفم به جای ناراحتی، غرق شوق بشوم، ديگرنبود. با چشمانی بی فروغ و قلبی يخزده از پشت پنجره مردن و سرازير شدن برگ ها رانگاه می کردم. آن سال همراه قلب خزان زده ام، معنای غم انگيزی پاييز را با تمام وجود حس کردم و فهميدم و شناختم. با گذر روزها وقتی چشمه اشک هايم، بی آن که ازدرد هايم بکاهد، خشک شد کم کم آن موجود .آرام، به آدمی پرخاشگر تبديل شد که با کوچکترين بهانه ای آماده پرخاش و حمله بود پنچ ماه از رفتن محمد و سه ماه از جدايی رسمی ما می گذشت که يک کارت از زری به دستم رسيد. نامه ای که سيل .اشکم را دوباره روان کرد و داغ دلم را تازه :نوشته بود :خواهرم مهناز هيچ چيز از دست نرفته. نه موج اشک های هم دردی ما، نه عشق دوستان تو که شايد در آن ترديد داشته باشی، و نه .خاطرات شيرين ايام زلال کودکی به ياد داشته باش: هر گاه که زير فشار ؼصه ها زانوانت خم می شود اين مهرو عشق به سوی تو راه باز می کند و باور .کن، که ممکن است در گذرگاه های تاريک زندگی، گهگاه نور ستاره ای ديده نشود. اما نه تا ابد .ديدن اين نور، شايد در آينده ای نزديک ميسر شود تولدت مبارک دوست هميشگی تو زری – لندن .مثل ايام مدرسه، انشای قشنگ زری مرا تحت تاثير قرار داد همراه کارت يک کاغذ هم بود که زری ضمن گلايه از اين که من حتی حاضرنشده بودم با او صحبت کنم، تاکيد کرده بود که هنوز دوست من است، نه خواهر محمد وبه انتظار جواب می ماند. ولی من هيچ وقت جوابی ندادم. زری در ذهن من تداعی کنندهمحمد بود و يادآور او، که من می خواستم فراموشش کنم. اين بود که کارتش را توی اتاقم که مدت ها بود پا به آن نگذاشته بودم، اتاق خودم و محمد، زير شيشه ميزگذاشتم و از آن اتاق فرار کردم. اتاقی که هنوز وسايل و لباس ها و ادامه دارد... 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
كودكانه زندگي كنيد... ﺍﺯ ﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎﺳﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ: ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺍﻟﮕﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﯿﺮﻭﯼ درزندگی ﭼﯿﺴﺖ؟ ﮔﻔﺖ : ‏« ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ‏» ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺍﻟﮕﻮ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﻨﺪ ، ﮔﻔﺖ : ﺳﺨﺖ ﺩﺭ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯿﺪ ،ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺷﺶ ﺧﺼﻮﺻﯿﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﮐﻪ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻫﯿﭻﮔﺎﻩ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩ . . . . . . . ﺍﻭﻝ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﯽﺩﻟﯿﻞ ﺷﺎﺩ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺩﻭﻡ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺳﺮﺷﺎﻥ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﯼ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺍﺳﺖ ﺳﻮﻡ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺗﺎ ﺑﺪﺳﺖ ﻧﯿﺎﻭﺭﻧﺪ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﺑﺮ ﻧﻤﯽﺩﺍﺭﻧﺪ ﭼﻬﺎﺭﻡ ﺍﯾﻨﮑﻪ : ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺩﻝ ﻧﻤﯽﺑﻨﺪﻧﺪ. ﭘﻨﺠﻢ ﺍﯾﻨﮑﻪ : ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺩﻋﻮﺍ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﺳﺮﯾﻊ ﺁﺷﺘﯽ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻢ ﮐﯿﻨﻪ ﺑﻪ ﺩﻝ ﻧﻤﯽﮔﯿﺮﻧﺪ  وﺷﺸﻢ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ. پس : کودکانه زندگی کنید . 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 ما انسان ها مثل مدادرنگی هستيم… شايد رنگ مورد علاقه يکديگر نباشيم!!! اما روزی … براي کامل کردن نقاشيمان به دنبال هم خواهيم گشت .. به شرطي که همديگر را تا حد نابودي نتراشيده باشيم…. 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
هر یک صفحه از 🌱💚💚💚 @Malakeonline
ملکـــــــღــــه
_نگران نباش گفتم...زود و سالم بر میگرده. لبم رو گزیدم و قطره اشکم پایین چکید. با صدای لرزونی گفتم:
بفهم اینو نبود..بخدا که نبود. و بی توجه به نگاه سردرگمش از پشت میز بلند شدم و از تریا بیرون زدم. بخدا که من حالم خیلی بد بود و حقم نبود کسی احساسم رو چماق کنه به سرم بکوبه. _خوبی مادر؟ به چین و چروک صورتش که اثر هنرمندانه زمانه بود نگاه دوختم و با لبخند گفتم: _خوبم بانو. خوب بودم...لبخند میزدم غذا می خوردم اما خب من اینجا نبودم...من در پی گمشده خودم می گشتم. ظالمی که رفته بود و روح من رو هم برده بود. نگاهش چرخی توی صورت خسته ام خورد و گفت: _یه هفته است گرفته ای. خیلی توی خودتی. چیزی شده؟دلت برای آقا داریوس تنگ شده؟ با سرانگشت هام دایره ای روی میز کشیدم و گفتم: _خوب میشم. من دل تنگ بودم...اما نه برای داریوس برای مرد ظالم این عمارت. یاد داریوس می افتادم...خیلی زیاد. اما قلبم برای دوباره دیدن اون ظالم مچاله می شد. دایره خیالیم رو رنگ آمیزی کردم و در مرکزش مربع کشیدم. می خواستم ذهن شلوغم رو سامان بدم. تو ذهنم درست در بطن مغزم مردی نشسته و تموم بدنم رو به اراده خودش در آورده بود. _اع اینجایی؟ مربع نصفه ام رو رها کردم و به هدی که با لبخند نگاهم می کرد چشم دوختم. من بازیگر خیلی خوبی نبودم بنابراین لبخند الکی ای زدم و گفتم: _جانم؟ نزدیک شد و دستم رو گرفت و گفت: _بیا بریم باغ نیلی دستور داده هر جور شده ببرمت. ماهیچه های صورتم رو با حالت دروغینی تکون دادم و گفتم: _بریم. بانو لبخندی بهم زد و من دست در دست هدی بیرون زدم. با دیدن راه پله هایی که به اتاق اون لعنتی می رسید قلب افسار گسیختم ام ناله ای کرد و من دردم رو با لبخندم پنهان کردم. هیولای بی رحم این تن رنجور کجا بودی؟؟ **حامی به لاس وگاس شهر خوش اومدید. آب‌ نما به زیبایی و فخر همه رو مسحور خودش کرده و با دلبری خودش به اطراف همه رو محو خودش کرده بود. حتی پیت.نگهبان مشهور بلاژیو, چراغونی خیره کننده اش واقعا دلنشین بود و فضای بی نهایتی رو روشن کرده بود. در اتومبیل توسط ادی باز شد و من بدون کوچک ترین توجهی به جمعیت شور گرفته سوار شدم. به محض بسته شدن در نگاهی به مسیح کردم و گفتم: ?Russell _ داریوس با احترام گفت: _بله. سری تکون داده و از پنجره به ماه خیره شدم. دستام رو مشت کردم. بدنم کاملا ریلکس و بدون هیچ تنشی بود. هميشه همین بود. من توی هیچ کدوم از مسابقه هام چیزی به اسم استرس نداشتم و ندارم. استرس معنا نداره وقتی برنده خودتی!!! اما امشب عصب هام واقعا تحریک شده بود. می خواستم اگه می شد اون مدیر عامل احمقی رو که فرار کرده بود پیدا کنم و هر چه زودتر نابودش کنم. تموم تنم از خشم می لرزید...احمق چه فکری کرده بود که بعد از گندی که زده فرار کرده بود؟ چشمام رو بستم و سعی کردم ذهنم رو فقط آروم کنم اما تنها چیزی که پس پلکام نقش بست.تصویر چشمای وحشی و لبریز از اشک اون پارادوکس بود. پارادوکس. دختری که همه وجودش اذیت کننده من بود...و لعنت به صداش. من از همه چیز باید فاصله می گرفتم...و گرفتم. غرق در کار بودم و اومدنم به وگاس.شهر گناه بی گناه نبود. کارای زیادی باقی مونده و باید هر چه سریعتر کار هام رو انجام می دادم و مسابقه یکی از اون ها بود. غرق در نقطه های کور ذهن خودم بودم که ماشین از حرکت ایستاد. از ماشین که پیاده شدم ادی چرخی باماشین زد و دور شد. به ساختمون مخروبه ای که سمت چپم بود مسیح اشاره کرد و من سری تکون دادم. در قرمز رنگ رو مسیح با ریتم مشخصی تکون داد. چند دقیقه بعد مرد کریه چهره ای در رو باز کرد و بلافاصله با دیدن من به ثانیه نکشیده خودش رو جمع و جور کرد و با لهجه ای غلیظ گفت: Welcome sir _ خوش اومدید قربان. واکنشی نشون ندادم و با اشاره بهش فهموندم بهتره تن لشش رو کنار بکشه. سریع از در کنار رفت و من و بچه ها وارد شدیم. با دستش به سمت راست اشاره کرد. بوی نا و کهنگی در فضا موج می زد. به راه پله کثیفی که رسیدیم سری با تاسف تکون دادم و با قدم هایی محکم از پله ها پایین رفتم. حدودا ده پله که پایین رفتیم در آهنی رنگی مقابلمون قرار گرفت. مردک با اشاره مسیح در رو باز کرد و دوباره راه پله آهنی مقابلم قرار گرفت. بوی حرارت و بخار به صورتت کوبیده می شد. هیچکس دقیقا نمی دونست مسابقه ها کجا برگذار ميشه..هميشه لحظه های اخر به بقیه گفته می شد و مخروبه ترین و غیر دسترس ترین جاهایی برای مسابقه انتخاب می شد که گارد امنیتی متوجه ماجرا اینجا و این لحظه فقط یک چیز موج می زد...مرگ!!! چند پله بیشتر پایین نرفته بودم که صدای همهمه و شلوغی زیادی به گوشم خورد. خودش بود..رسيديم. با هر قدمی که از پله ها پایین می اومدم صدای همهمه نزدیک تر می شد ‏ امشب شب جالبی بود. وقتی بالاخره از آخرین پله هم رد شدم دو در به فاصله طولانی ای در مقابل هم قرار گرفته بود. مردک با لهجه غلیظش گفت: Left side _ ادامه دارد ... 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 طاهره جون میگه با دست زد رو شونه م و اشاره کرد به شکوفه های درخت سیبِ توو حیاط و گفت: - می‌بینی؟! حتی خدام با اون همه رحمن و رحیم بودنش دلش به حال زار من و امثال من نسوخته! تا همین چند وقت پیش اگه همین درخته رو می‌دیدی گمون می‌کردی یه جوری مرده که دیگه صدتا بهارم زنده ش نمی‌کنه، حالا ببینش؟! شده خودِ زندگی! اون وقت منِ اشرفِ مخلوقات چی؟! هیچ! یه عمره همون زخمیم که بودم! کاری ندارما، ولی کاش ما آدمام چارفصل بودیم مثل این دار و درختا. هوا که خوب می‌شد، حالِ بد ما هم خود به خود خوب می شد؛ بهار می‌شد دلمون، بهاری می شد حال و هوای زندگیامون. پاییز و زمستون و برف و بارون و حال خرابی و غم داشتیم، ولی بهار و تابستون و روزای خوش و شادیم حتمنی داشتیم... پوسیدیم از بس خزون بودیم آخه! چیزی نگفتم. یه نفس عمیق کشید و نگاه خیره شو از شکوفه ها گرفت و دوخت به سقف اتاق - ولی راستِ راستشو اگه بخوای... اینجوری که ما چارفصلمون شده بغض و جذام و زمستون، بعید می‌دونم هیچ عید و بهاری دردی از دردامون دوا کنه! 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 سلام یاس عزیزم عیدهمتون مبارک🌸 انشالله سالی پرازدلخوشی وسلامتی داشته باشین🥰 راجب  کوچولوی پیش دبستانی که نمیتونه خوب صحبت کنه... اول  اینکه طبع بدن کوچولومون  سرده وباید  گرمی بدین وبه شدت از سردیجات دور بشه ویا با مُصلِحش  بخوره ماست،خیار،چیپس،لواشک،ترشک.....  کلا  منع بشه درعوض گوشت  گوسفندی،شیره انگورکه خاگینه یا  اگه  میخوره کاچی ،خرما،کشمش،مغزیجات  وحتما تاکیدمیکنم حتما  انار  و تخم پرنده (همون  کبوتر) بخوره.... ☆حتما ببرین  پیش گفتار  درمان☆ واینکه  هرروز  ببرین  پارک  با بچه ها تعامل داشته باشه تا راحتر  صحبت  کنه وکارتون هایی  که  قشنگ  وواضح صحبت میکنن  باز کنید  ببینه وبعد  بیاین بپرسین  که  چی گفت موفق باشین 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 سلام به یاس جونی و همه خواهر گلیام😘😎 مادرجون من اعتقاد داره خونشون که میریم ناخن نباید بگیریم مو شونه نکنیم چون بینمون مشکلی ایجاد میشه ولی خواهرم توجهی نمیکنه😂 و اتفاقا راستم درمیاد. یااینکه اگه اتفاقی چنتا استکان یا هرچیزی ردیف هم قراربگیرن حتمامهمون میاد. اگه دست راستم بخاره پول دستم میاد😍 دست چپم پول از دستم میره☹️ سر عقد نباید دست مهمونا و عروس دوماد گره کرده باشه چون میگن بخت طرف بسته میشه دورش بچرخم خواهرم همش سرعقدم حواسش به جمع بوده کوچیکه ولی زرننننگ👍☺️😁 یاشکلاتایی که دور شاخه نبات میچینن و اگه کسی بخوره بختش باز میشه منم بااینکه کوچیک بودم میخوردم😋😂 یااینکه وقتی موهاتونو کوتاه میکنین یا موریزه دارین نزارید پای کسی بره روموهاتون چون ریزش میاره😒😭 خیلی فک کردم‌ ولی دیگه یادم نیومد🤨 راستی اگه کسی میاد خونتون ولی میبینین معاشرت باهاش سودی براتون نداره9بار سوره کوثر رو بخونین پشت سرش وقتی از خونتون رفت بیرون دیگه پیداش نمیشه یا کمتر میاد تاثیر داره.. ولی برا قوم شوهر یا همون قوم الظالمین جواب نمیده🤪😂😂 نه شوخی کردم‌ شما بخونین😜😂😂 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 سلام سبزی پلو😍عطر وبوی سبزی پلو فضای خونه رو پر کرده بود😉 جاتون سبز 👉👉 مواد لازم برای سبزی پلو جان🙂 برنج سه پیمانه (چند ساعت خیس شود) سبزی  ۴۰۰گرم شامل(تره،جعفری،شوید،گشنیزسیر سبز)من امروز از سبزی منجمد  استفاده کردم بدونه اغراق بگم واقعا عالیه مانندسبزی تازه خرد شده بدونه یخ زدایی در طبخ غذا استفاده نمایید . کره دو قاشق نمک به مقدار لازم زردچوبه نوک قاشق چایخوری سیر دو حبه آب برنج رو بزارید بجوشه. کره رو تو ماهی تابه میریزیم ، کره که اب شد،سبزی رو بدون اینکه یخ زدایی بشه، داخل کره میریزیم وبا هم تفت میدیم توووووجه کنید سبزی سرخ نشه وتغییر رنگ نده فقط کره وسبزی با هم مخلوط بشن کافیه گاز رو خاموش کنید و کنار میزاریم . آب که جوش اومد برنج رو میریزیم نمک میزنیم سعی کنید کف روشو بگیرید. نوک قاشق چایخوری زردچوبه میزنیم(برای خوش رنگ شدن سبزی پلو اختیاریه دوست ندارید نریزید) برنج رو کمی زنده تر نسبت به چلو آبکش کنید برنج رو که آبکش کردید تو همون آبکش سبزی وبرنج رو به آرامی  قاطی کنید  تا برنج خرد نشه ته دیگ مورد نظر بزارید مخلوط برنج وسبزی بریزید. با کفگیر کناره های برنج رو به بالا بیارید دوحبه سیر هم تو برنج فرو کنید( موقع سرو دربیارید) دم کنی بزارید وبزارید رو گاز با شعله کم تا بخار کنه وقتی بخار کرد کمی زعفران دم کرده روش بریزید وبزارید دم بکشه 😊 عزیزان اگه از بوی کره خوشتون نمیاد از روغن استفاده کنید امتحان کنید عالی میشه میتونید سبزی وبرنج رو قاطی نکنید یک لایه برنج سفید یک لایه سبزی بریزید این کار رو ادامه بدید تا تموم بشه زردچوبه اختیاریه من خودم بعضی وقتا نمیریزم نگران نباشید تاثیری در طعمش نداره سیر هم اختیاریه دوست ندارید نریزید عزیزان چون سبزی را با کره تفت دادم  به برنج روغن نزدم 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
#وفا بکنه؟ وقتی که باز هم کج خلقی و بد رفتاری و طعنه زدن های سعید رو دید داشت از خشم منفجر می شد. ن
ببخشید، می شه بپرسم چند سالتونه؟ کم کم داشت از حرف های پیمان و سؤال های نامربوطش یه چیزهایی دستگیرش می شد. با نگاه دقیقی به صورت پیمان خواست جوابش رو بده که با شنیدن صدای سعید که از توی باغ داشت به طرفشون می اومد حرفش رو خورد و به طرف سعید برگشت. سعید که بیشتر از نیم ساعت بود که همه ی باغ رو برای پیدا کردن او گشته بود وقتی او رو کنار پیمان و گرم گفت و گو دید همه ی وجودش از شدت خشم و حسادت به لرزه دراومد. وقتی که کنار پیمان رسید در حالی که سعی می کرد خشمش رو کنترل بکنه از او پرسید: - شما این جایین؟ من خیلی وقته دارم دنبالتون می گردم. او برای این که بیشتر اذیتش بکنه و تالفی همه ی بدی هاش رو یک جا رو سرش دربیاره در حالی که با ناز و به زیبایی به پیمان لبخند می زد گفت: - ولی من تقریباً ده دقیقه ای هست که این جا هستم و دارم با آقا پیمان صحبت می کنم این طور نیست آقا پیمان؟ پیمان تا لبخند او رو دید هول شد و خودش رو یک قدم به وفا نزدیک تر کرد و رو به سعید با لبخند گفت: - بله، وفا خانم درست می گه، ما الان یک ربعی هست که داریم با هم صحبت می کنیم. سعید که دیگه نمی تونست خشمش رو کنترل بکنه و اگه کارد بهش می زدی خونش درنمی اومد با حالت عصبی و خشمگینی به او زل زد و گفت: - خوبه، خیلی خوبه، )بعد رو به پیمان که محو تماشای او شده بود کرد( اگه صحبت کردنتون تموم شده بهتره یه سری به خونه بزنی، بابا خیلی وقته منتظرته، اگه یه کم دیگه معطلش بذاری سرتو گوش تا گوش می بره، آقا پیمان! و جمله ی آخر و اسم پیمان رو به عمد مثل او با ناز و کشدار گفت. پیمان که بسیار خشم پدرش رو دیده بود و همیشه کاری می کرد که موجب نارضایتی و خشم پدرش نشه از او عذرخواهی کرد و با عجله از پله ها بالا رفت. با رفتن پیمان سعید پوزخندی به وفا زد و با لحن پر از کینه ای گفت: - حالا چی حرف می زدین تو این یک ربع ده دقیقه؟ صورتش رو از سعید برگردوند و بدون این که جوابی بهش بده خواست از پله ها بالا بره که سعید با خشم گفت: - وفا! همین که صدای خشمگین سعید رو شنید سرجاش موند و با ترس به طرف سعید برگشت. سعید که حالا صورتش کاملاً کبود شده بود انگشت اشاره اش رو به نشانه ی تهدید به طرف او گرفت و گفت: - اگه فقط یک بار دیگه تو رو کنار پیمان و مشغول حرف زدن باهاش ببینم به خدای احد و واحد قسم چنان بلایی سر هردوتاتون میارم که... وقتی که سکوت سعید رو دید اشک توی چشم هاش حلقه زد و با قلبی شکسته و غمگین با عجله از پله ها باالا رفت. سعید اون قدر عصبانی بود که نمی دونست باید چی کار بکنه و حرصش رو سر چه کسی خالی بکنه. با بغض و ناراحتی به رفتن او نگاه می کرد. باز هم زیاده روی کرده بود و او رو رنجونده بود. از خشم و غضب نفسش بالا نمی اومد. خیلی گرمش شده بود و تمام بدنش عرق کرده بود. با درماندگی و استیصال موهای حالت دار و سیاهش رو که تقریباً خیس شده بود رو عقب زد. دستی به ریش سیاه و مرتبش کشید و نفس خیلی عمیقی کشید. به دور و برش نگاهی کرد. همه مشغول و سرگرم انجام کاری بودن و هیچ کس متوجه اون نبود. به سختی آب دهانش رو قورت داد. سوزش شدیدی توی گلوش احساس می کرد. خواست به جای دنج و خلوتی بره و کمی توی تنهایی آرامش از ادامه دارد.... 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
✅سلام یاسی جونم ندیده دوست دارم خیلی..کانالت عاااااالیه خیلی ایده گرفتم..😘 و خواستم از اون خانمی که ذکر (یا ظاهر)رو گفته بودن تشکر کنم...یه هفته بود تل سرمو که خیلی دوسش داشتم گم کرده بودم همه جارو زیر رو کردم.اتاق دخترمو.حتی خونه ی مامانم...پیدا نکردم.ولی امروز اینو امتحان کردم جالبه که پیدا شد😍 ✅سلام یاس جونم ببخش اومدم پیویتون من نزدیکه یه ماه ذکرهای هواپونو رو میگم ولی حقیقت معجزه خاصی ندیدم😢ولی امروز از خدا خواستم که بزاره بعد سه ماه صدای عشقمو بشنوم به این نیت ذکرهای هواپونو رو گفتم به خدا باورم نمیشه مث یه معجزه تونستم صداشو بشنوم 😍،از خوشحالی وذوق بغض کرده بودم خواستم از طریق شما از دوست عزیزمون که این ذکرهارو پیشنهاد دادن تشکر کنم 🌹‌♥️⁩(🍀ذکر الحمدالله و استغفرالله به تعدادی که خودتون نذر میکنین و میتونین ادا کنین)انشالله هرچی که از خدا میخوان صدبرابرشو بهشون بده 🙏 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 سلام یاسی جووونم شبتون بخیر ؛ امیدوارم همیشه پایدار و سلامت باشی خودت و خانواده ی محترمت نمیدونم پیامم و میزارید تو گروه یا نه ... خیلی خیلی خیلی ممنونم از خواهر گلی که صلوات خانم ام البنین(🍀هدیه کردن هر تعداد صلوات که خودتون نذر میکنین به حضرت)یاد داد و همیشههه براش دعااا میکنم از وقتی این صلوات و یاد گرفتم به اردت قلبیم به خانم پیدا کردم ... و همچنین از دوست عزیزی که غسل اویس قرنی(🍀غسل ساده بدون ذکر و دعایی) یادم داد دوستان منم یه چیزی دوست دارم بگم تو همه ی شرایط به شهدا متوسل بشید بی نظیرن ...🙏🙏🙏امیدوارم همه تک تک ارزوهاشون با صلاح و تقدیر خدا یکی باشه ✅سلام یاسی جون واقعا ممنون از کانال خوبتون ازاون خانمی ک گفتن برا رزق وروزی سوره واقعه رو چهل روز بخونیم تشکر میکنم .من خوندم و واقعا جواب گرفتم ✅سلام یاسی جون خدا خیرت بده انشاالله برای این کانال من خیلی چیزها یاد گرفتم هر چی از خدا میخوای بهت بده 🙏اول اینکه تشکر کنم از اون خانمی که گفته بودن رو یه تیکه نون یا رزاق بنویسیم ۲ماه رمضان نوشتم واقعا موثر بود گذاشتم تو فریزر من فریزرم همیشه خالی بود از اون موقع خدا رو شکر جا هم کم میارم همش پره خدا خیرش بده دوم اینکه از اون خانمی که گفته بود رو چهار تا میخ سوره الم نشرح بخونید(🍀فقط چهارده بار برای همه میخ هااا) من صاحبخونم امسال میخواست خونشون بکوبه ما رو هم جواب کرد گفت یه ماه دیگه خالی کنید من این کارو کردم و دیروز اومد گفت خالی نکنید فعلا جور نشده که بکوبم 😍🙏🙏 🍃🍃🍃🌼🍃 ادمین @Yass_malake لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 چقدر این متن زیباست کوله بار گناهانم بر دوشم سنگینی میکرد... ندا آمد بر در خانه ام بیا، آنقدر بر در بکوب تا در به رویت وا کنم... وقتی بر در خانه اش رسیدم هر چه گشتم در بسته ای ندیدم!! هر چه بود باز بود... گفتم: خدایا بر کدامین در بکوبم؟؟؟؟ ندا آمد: این را گفتم که بیایی... وگرنه من هیچوقت درهای رحمتم را به روی تو نبسته بودم! کوله بارم بر زمین افتاد و پیشانیم بر خاک... "مهربان خدایم دوستت دارم"ُ🌿🌹 ‎‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌ ‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌ 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
هدایت شده از تبلیغ های خصوصی رنج کشیده ها ❤️
🚫ورود افراد زیر هجده سال ممنوع🚫 ✅برترین و با اعتبارترین کانال ایتا در حوزه‌ی مشکلات خصوصی آقایان، دیابت 🚧مشکلات زناشویی آقایان زمینه ساز 80% طلاق ها در ایران🚧 ⛔هشدار جدی برای تمام آقایان ایران⛔ آقایون برای بهبودی بیماری‌های زناشویی حتما لینک پایین را مشاهده نمایید 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2689466643Ccc68904fa6 برای شروع روند بهبودی سریعا فرم زیر را پر کنید تا مشاورین کلینیک باهاتون تماس بگیرند👇👇 https://formafzar.com/form/98845 https://formafzar.com/form/98845
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از تبلیغ های خصوصی رنج کشیده ها ❤️
✅ استخدام بانوان و آقایان جویای کار درخانه 🔯 بدون نیاز به سرمایه گذاری 🔯 بدون محدودیت زمانی ومکانی 🔯 بدون نیاز به مدرک تحصیلی 🔯 همراه با آموزش رایگان 🔯شرایط سنی ۲۰ الی ۴۵ سال https://formafzar.com/form/y5p3s ✅ مابه دنبال افرادی پرتلاش وکوشا میگردیم که بخواهند در خانه فقط با یک گوشی کارآفرینی کنند. ⬅️ وبه درآمدکم راضی نشوند😍 💎اگر همچنین فردی هستی فرم زیر رو پر کن 👇🏻👇🏻👇🏻 https://formafzar.com/form/y5p3s https://formafzar.com/form/y5p3s
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 زندگی من.... 🍃🍃🍂🍃