eitaa logo
ملکـــــــღــــه
14.9هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
3.9هزار ویدیو
7 فایل
انَّ مَعَ العُسرِیُسرا💚 اینجا دورهمی خانوماس🥰 تجربیات خاطرات و درددلاتون و سوالاتتون رو به آیدی زیر بفرستید @Yass_malake لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88 رزوتبلیغات https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 ✅سلام یاسی جون .میخواستم برای خانومایی که دارن مخصوصا برا کسایی ک و تخمدان پلی کیستی دارن یه راه کار بدم .مامان من هجده سال نازایی داشت مشکلشم تنبلی تخمدان بود هر راهی ک شما فکرشو بکنید انجام داد پنج سال تحت نظر یه دکتر معروف بود ک نتیجه نگرفت دکترش رو عوض کرد باز شش سال دیگه هم پیش اون میرفت ولی باز نتیجه نگرفت تا اینکه هم مامانم هم بابام کلا بیخیال بچه شدن یکی دوسال اخر و هرچقدر التماس میکردم دیگه دکتر نمیرفتن تا اینکه یه خانومی به مامانم گفته بود دو قاشق غذا خوری شیره خرما رو با یه قاشق غذا خوری پودر میخک مخلوط کنن و هر روز ناشتا بخورنش حتی دوران پریودی هم باید بخورن ممکنه چند ماه یا شایدم یک سال طول بکشه تا نتیجه بگیرن ولی مامان من فقط سه روز ازش خورد و یه مشکلی پیش اومد کلا گذاشت کنار بعد دوماه فهمیدیم که به لطف خدا مامانم حاملست حالا ممکنه رو بدن کس دیگه ای دیر تر جواب بده ولی ان شاءالله که هر کدومتون که مشکل دارین نتیجه بگیرین. یاسین کوچولو داداش بنده که هشت ماهه اومده تو زندگیمون مری جون اگه دوس داشتی بزار تو کانال. 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 ✅ شش اصل آرامش: 🌼به کسیکه بهت اهمیت نمیده، اهمیت نده 🌺به خلایق هر چی لایق، باور داشته باش 🌼توقعتو از دیگران، به صفر برسون 🌺هر کسو نتونستی ادب کنی، بشین و صبر کن تا روزگار ادبش کنه 🌼هر انسانی به اندازه ی سطح شخصیت و شعور خودش میتونه ارزش تو رو تشخیص بده 🌺هر کسی که ارزش تو رو ندونست، راهتو ازش جدا کن؛ و اگر امکانش نبود، در ذهنت کم رنگش کن 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 با آرزوی سلامتی و دلِ خوش طاعات و عبادات مقبول حق🌺 عید سعید فطر بر شما عزیزان تهنیت و مبارک باد🌺🌺 🦋🌹عصرتون بخیر     🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
14.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 شیرینی کرمدار😍😋 فوق العاده خوشمزه و راحت مواد لازم : خمیر هزارلا ۱ بسته زرده تخم مرغ ۱ عدد شیر ۱ ق غ کرم شیرینی : شکر ۸۰ گرم وانیل ۱ ق چ شیر ۳۰۰ میلی لیتر زرده تخم مرغ ۲ عدد نشاسته ذرت ۲۰ گرم کره ۳۰ گرم آرد ۲۰ گرم     🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 ✅سلام  به شما یاس جونه عزیزه دل و سلام بهمه ی عزیزان داخل کانال من زندگینامه هایی که میزاری رو خیلی دوست دارم و با اشتیاق میخونم اما اومدم پیام بدم بابت زندگینامه مریم و بهنام،واااااای دختر چه قلمی داری قشنگ رمان بود،قشنگ تصورش میکردم چه قشنگ گفتی،چه کلامه گرمی داری پیش خودم گفتم شاید واقا نویسنده ی رمانی که انقد زیبا نوشته بودی خیلی ممنونم،خیلی سال بود که انقد شوق برای خوندن چیزی نداشتم و فقط میخوندم ممنونم ازت گلِ مریم ✅سلام وقت بخیر بزرگوار قصه زندگی بهنام رو خوندم خدا میدونه اشک تو چشام جمع شد دلم به حال اقا بهنام سوخت چه مظلوم رفته از این دنیا، خدا اذر خانمو ببخشه اگه اون باعث بدبختی اقا بهنام شده باشه،  مریم بانو عشقت چقد قشنگ بود. سعی میکنم هر وقت یادم افتاد برا عشقت صلوات بفرستم از طرف کاکتوس💜 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 سلام یاسی جون میخواستم درمورد این که هر چی ورد زبونت بشه همون میشه بگم ما تو یکی از استانهای غربی هستیم تو دوران مجردی هرکی از من میپرسید کجا داری میری میگفتم بندر عباس.. الکی... یا مامانم رفته بود بیرون خرید بابام میگفت مامان کجاست میگفتم بندر عباس😜😜یا برعکس.هر کی میپرسید فلانی کو من به شوخی میگفتم بندرعباسه😄اصلا نمیدونم چرا میگفتم 😂😂 هیچی بعد چندسال الان تو یکی جزایر بندر عباس دارم باشوهرم زندگی میکنم😂😂😂 هیچ وقت فکرشو نمیکردم اصلا بندر عباس رو ندیده بودم تاحالا ولی ورد زبونم بودم 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
اجازه نمی دم که باهام قهر کنی، زود باش بیا درو باز کن، بیا دیگه وفا، می خوام یه حرفایی بهت بزنم. چرا
شاید از نظر تو رفتارم مسخره باشه ولی من به این عشق و علاقه ام نسبت به تو افتخار می کنم، وفا، می پرستمت، بعد از خدا به خود خدا قسم که تو رو می پرستم، آره، داری کیف می کنی، می دونم خیلی حال خوبی می ده وقتی یکی ببینه یه نفر داره براش هلاک می شه و دیوانه وار دوستش داره. وفا، الان چشا مو می بندم و میام تو اتاقت، دوست دارم وقتی چشا مو باز می کنم تو رو تو یک قدمی خودم ببینم، نزدیک نزدیک، اون قدر نزدیک که بتونم صدای نفس هات رو بشنوم، اون قدر نزدیک که بتونم به موهای سیاه مخملیت دست بکشم، اون قدر نزدیک که صورت ناز و قشنگت رو میون دست هام بگیرم و زل بزنم توی چشم های مست و درشت و دیوونه کننده ات، اون قدر نزدیکم باشی که بتونم دست های نرمت رو تو دست هام بگیرم و غرق بوسه بکنم، باشه، قبول، اومدم. از روی زمین بلند شد چشم هاش رو بست صورتش خیس خیس بود موهای سیاه و خوش حالش به هم ریخته بود و روی پیشانی بلند پر از عرقش ریخته بود. با دست های مرتعش و لرزانش دستگیره ی در رو گرفت و فشار داد و در رو کامل بار کرد. میون در ایستاد و آروم آروم چشم هاش رو باز کرد. همه جا ساکت بود، اون قدر ساکت و خلوت که یک لحظه بدنش از ترس لرزید، وحشت کرد، سرش داشت گیج می رفت. دوباره به زبون اومد و گفت: آه لعنتی پس کجا قایم شدی؟« با خشم این رو گفت و به طرف کمد دیواری رفت. به امید این که شاید وفا اون جا قایم شده باشه . درو باز کرد خالیه خالی بود، هیچی توش نبود، با خشم درو هل داد و بست .انگار قلبش داشت از کار می افتاد، با خودش گفت: -یعنی واقعاً رفته! برای همیشه! مگه می شه؟ اون چمدونش رو هم با خودش برده، همه ی وسایلش رو جمع کرده و رفته. نه دیگه برنمی گرده، وفا رفته، وفای من رفته، هم خونه و ناز من رفته، مونس تنهایی هام و همدمم رفته و تنهام گذاشته، چه قدر سنگ دله، چه قدر بی احساسه، آخه و چه طوری تونست بره. با قدم های کج و لرزان به طرف میز آرایش رفت جعبه ی آشنایی روی میز آرایش توجهش رو جلب کرد، در جعبه رو باز کرد زیر لب گفت: همون لباس همون لباسی که وقتی پوشیدش مثل فرشته ها شد ناز شد و دلم رو لرزوند، وجودم و به آتیش کشید، همون لباسی که بهش گفتم حق نداره، به غیر از من جلوی کس دیگه بپوشتش. اینو چرا با خودش نبرده، حتما گذاشته که ببینمش و لحظه به لحظه به یادش باشم، مگه قراره فراموشش کنم، شاید اینو برام گذاشته که از عطر تنش آروم بگیرم، آره خواسته با این کارش یه کمی آرومم کنه. ولی مگه می شه با یه لباس راز و نیاز کرد؟ با عطر تنش عشق بازی کرد! آره می شه، حتما می شه که اون این کارو کرده. با احتیاط لباس رو از توی جعبه بیرون کشید. پشت پشت رفت و روی تخت نشست. لباس رو روی دست هاش بلند کرد و جلوی صورتش گرفت. چه بوی می داد، چه عطری داشت، صورت خیس و تبدارش رو توی پیراهن فرو برد و با تمام وجود عطرش رو بلعید. لب های داغش رو روی پارچه گذاشت و هزار بار بوسید .تنها یادگار وفا همون لباس بود که براش مونده بود، چشم هاش سیاهی می رفت نفس کشیدنش هم سخت شده بود.دم های طولانی و پر حسرتش باعث شده بود که ضربان قلبش نامنظم بشه و به نفس نفس بیفته. اون قدر گریه کرده بود که بالا تنه ی پیراهن توی دستش کامال خیس شده بود. چه دردی وجودش رو گرفته بود، مظلومانه و بی پناه روی تخت دراز کشید و بیشتر و محکم تر از قبل پیراهن رو توی بغلش فشار داد. همه ی تنش خیس از عرق شده بود. قسمتی از پارچه ی پیراهن رو زیر سرش گذاشت و بقیه اش رو توی مشتش گرفت و بعد جلوی صورتش گرفت و چشم هاش رو بست. ادامه دارد... 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 داستان زندگی اعضا.... 🍃🍃🍂🍃
ملکـــــــღــــه
🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 داستان زندگی اعضا.... 🍃🍃🍂🍃
قسمت اول سلام من دوست داشتم چند وقتی داستان زندگیمو بگم ک سختم میومد تایپ کنم .. من ی خانواده پنج نفره ایم من بچه وسطم ی برادر بزرگتر از خودم دارم وخواهرمم ۱۳سال از من کوچکتر من خیلی سختی از همون اول ک چشم باز کردم رو ب دنیا خیلییییییی دیدم ی بابا عصبی دارم ک همش تو خونه دعوا داشتیم واقعا الان ک دارم می‌نویسم و داستان زندگی مادرم یادم میاد اشک تو چشمام خودب خود میاد خیلی مادر معصومی و مهربون دارم مادرم از ۸سالگی یتیم شده بود بی مادر کشید برادرخواهرش بزرگ کرد ب اینکه پدرش فورا ازدواج کرد ولی کاشکی هیچ وقت نمی‌کرد از همون لحظه دنیای مادرم سیاه شد همش بچه هارو نامادریش میزد ومادرمم همش کارمیکرد براش توی روستا زندگی میکردن و عشایر بودن ی دختر ۸سال کل کارای زندگی انجام می‌داده تا اینکه مادرم بازجر وسختی بزرگ میشه براش ی خواستگار خوب خانواده دار میاد ک نامادریش وقتی می‌فهمه پسر چیکار از چ خانواده خوبیه مانع میشه پسر دانشجو بود درسش می‌خواسته ادامه بده ک الان چون هم روستاییشون بوده خبر داریم ازش چ زندگی داره وکیل شده ...بماند ک نامادریش ب مادرم میگه آره تورو بدم ب این پسر ک بری طلا ب خودت آویزون کنی نخیر ب یکی میدمت ک تو ی دستش زنجیر تو اون یکی دستش چوب باشه ...😔😢 ادامه دارد 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88