ملکـــــــღــــه
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 فال و طالع 🍃🍃🍂🍃
📚 فال حافظ روزانه
🔴شنبه ۲۵ فروردین ۱۴۰۳
🌾فال حافظ امروز متولدین #فروردین :
دوش رفتم به در میکده خواب آلوده
خرقه تردامن و سجاده شراب آلوده
آشنایان ره عشق در این بحر عمیق
غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده
📜تعبیر:
قصد انجام کاری دارید، با گام های استوار و همت عالی قدم در مسیر بگذارید و همواره به یاد خداوند باشید. خلوص نیت داشته باشید و صداقت به خرج دهید. مراقب تصمیمات خود باشید. از سختی ها نهراسید و با تلاش و پشتکار جلو بروید تا به هدف برسید.
🌾فال حافظ امروز متولدین #اردیبهشت :
منم که دیده به دیدار دوست کردم باز
چه شکر گویمت ای کارساز بنده نواز
به نیم بوسه دعایی بخر ز اهل دلی
که کید دشمنت از جان و جسم دارد باز
📜تعبیر:
خداوند نعمات بسیاری در اختیارت قرار داده که باید شکرگزار او باشی. بدان که همیشه حوادث بد و ناگوار و خطراتی در کمین انسان است که جز خدا کسی قادر به حفاظت انسان در مقابل آنها نیست. پس از مشکلات نترس و از راه خدا بازنگرد. روابط خود را با دیگران مستحکم کن و با عشق و محبت زندگی کن.
🌾فال حافظ امروز متولدین #خرداد :
گلبرگ را ز سنبل مشکین نقاب کن
یعنی که رخ بپوش و جهانی خراب کن
بفشان عرق ز چهره و اطراف باغ را
چون شیشههای دیده ما پرگلاب کن
📜تعبیر:
رفتار خوب و منش پسندیدهای که دارید باعث جذب اطرافیان شده است. خصلتهای نیکو و حسن و کمال تان به حد اعلا است! عهد و پیمانی بستهاید که نتایج خوبی به بار خواهد آورد. خدا را شکرگزار باشید که چرخ گردون به کامتان خواهد چرخید و از لطف فرد خاصی بهره مند میشوید. نیت دلتان برآورده میشود و حال شما هر روز بهتر خواهد شد.
🍀فال حافظ امروز متولدین #تیر :
صوفی بیا که خرقه سالوس برکشیم
وین نقش زرق را خط بطلان به سر کشیم
نذر و فتوح صومعه در وجه مینهیم
دلق ریا به آب خرابات برکشیم
📜تعبیر:
همیشه میل به ایجاد تحولات مثبت در وجود تو بوده و هست و وقتی تصمیم به انجام کاری میگیری بیپروا و بیهراس به سوی مقصود میتازی. اما باید بدانی انجام هر کاری نیاز به مقدمات خاص دارد و گاهی مهیا نمودن این مقدمات از توان تو خارج است. کمی بیشتر به زندگی خود فکر کن و از آن لذت ببر.
🍀فال حافظ امروز متولدین #مرداد :
تو مگر بر لب آبی به هوس بنشینی
ور نه هر فتنه که بینی همه از خود بینی
نازنینی چو تو پاکیزه دل و پاک نهاد
بهتر آن است که با مردم بد ننشینی
📜تعبیر:
قدر تواناییها و استعدادهای خود را بدانید و در انتخاب رفیق و دوست دقت کنید که به بیراهه کشیده نشوید. اخلاق نیک تو و لطف و صفای باطنی ات تو را بر دیگران برتری بخشید. اکنون حیف از تو با این دل پاک و صادق نیست که با دوستان ناباب همنشینی میکنی؟ از این افراد برحذر باش که موقعیت و شأن تو را به خطر میاندازند. برای رسیدن به مقصود باید نقاط ضعف خود را شناخته و آنها را برطرف کنید.
🍀فال حافظ امروز متولدین #شهریور :
بی تو ای سرو روان با گل و گلشن چه کنم
زلف سنبل چه کشم عارض سوسن چه کنم
آه کز طعنه بدخواه ندیدم رویت
نیست چون آینهام روی ز آهن چه کنم
📜تعبیر:
روزهای سختی را میگذرانید و به شدت ناامید و دل خسته شده اید. بدخواهان پیوسته در حال توطئه چینی علیه شما هستند و عرصه را برای تان سخت و تنگ کرده اند. هنر آن است که در چنین روزهایی بتوانید امیدواری خود را حفظ کرده و به خداوند متکی باشید. برای پیروزی و گذشتن از سختی ها با دوستان دلسوز و آگاه مشورت کنید تا راه حل مشکلات پیدا شود.
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
سلام عزیزم خوبی من دوتا دختر دارم دختر کوچکم غذا نمیخوره از بس استخوانش ضعیفه افتاد دستش بدجور شکست هر کاری میکنم غذا نمیخوره دکترش میگه هنوز استخونش خوب بهم نرسیده میتونم از کانال خوبتون کمک بگیرم این مامانای عزیز راهنماییم کنید چجوری کاری کنم بچم غذا بخوره
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
🌸🍃تقدیم به همه ی دوستان
🦋🍃عزیز سرزمینم
🌸🍃الهی سعادت دنیا و آخرت
🦋🍃نصیب تون بشه
🌸🍃ان شاء الله به همه
🦋🍃آرزوهای زیباتون برسید
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
📖 داستان کوتاه
جغدی روی کنگره های قدیمی دنیا نشسته بود. زندگی را تماشا میکرد. رفتن و ردپای آن را. و آدمهایی را می دید که به سنگ و ستون، به در و دیوار دل می بندند. جغد اما می دانست که سنگ ها ترک می خورند، ستون ها فرو می ریزند، درها می شکنند و دیوارها خراب می شوند. او بارها و بارها تاجهای شکسته، غرورهای تکه پاره شده را لابلای خاکروبه های کاخ دنیا دیده بود. او همیشه آوازهایی درباره دنیا و ناپایداری اش می خواند و فکر می کرد شاید پرده های ضخیم دل آدمها، با این آواز کمی بلرزد.
روزی کبوتری از آن حوالی رد می شد، آواز جغد را که شنید، گفت: بهتر است سکوت کنی و آواز نخوانی. آدمها آوازت را دوست ندارند. غمگین شان می کنی. دوستت ندارند. می گویند بدیمنی و بدشگون و جز خبر بد، چیزی نداری.
قلب جغد پیر شکست و دیگر آواز نخواند.
سکوت او آسمان را افسرده کرد. آن وقت خدا به جغد گفت: آوازخوان کنگره های خاکی من! پس چرا دیگر آواز نمی خوانی؟ دل آسمانم گرفته است.
جغد گفت: خدایا! آدمهایت مرا و آوازهایم را دوست ندارند.
خدا گفت: آوازهای تو بوی دل کندن می دهد و آدمهای عاشق دل بستن اند. دل بستن به هر چیز کوچک و هر چیز بزرگ. تو مرغ تماشا و اندیشه ای! و آن که می بیند و می اندیشد، به هیچ چیز دل نمی بندد. دل نبستن سخت ترین و قشنگ ترین کار دنیاست.
اما تو بخوان و همیشه بخوان که آواز تو حقیقت است و طعم حقیقت تلخ.
جغد به خاطر خدا باز هم بر کنگره های دنیا می خواند و آنکس که می فهمد، می داند آواز او پیغام خداست و حقیقت واقعی جهان
🍃🍃🍃🌼🍃
@Yass_malake
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#شگردهای_خانومانه
#همه_بخوونن
💕اختلاف ها و مشکلات دقیقا از اونجایی شروع میشه که توقع داریم همه مثه ما فکر کنن ...!
دوست داریم آدما اونطوری باشن که ما میخواییم !
همیشه مطابق میل ما رفتار کنن...
همیشه تاییدمون کنن؛
همیشه بگن آره حق با شماست !
کسی که نظرش مخالفِ ما باشه رو "احمق"
خطاب میکنیم ...!
برای تفکر و عقیده ی هم ذره ای احترام قائل نیستیم ...
فقط ادعا داریم ...
فقط شعار میدیم ؛
باد میندازیم توو غبغبمونو با یه ژست روشنفکرانه میگیم که آره به سلیقه ها باید
احترام گذاشت ...
ولی به سلیقه ای احترام میذاریم که مثه ما باشه !!!
عجب موجودات خودخواه و نچسبی شدیم...!
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
در مسیر آرامش💞
بزرگی میگفت؛
زنده بودن حرکتی است افقی،
از گهواره تا گور.
اما زندگی کردن حرکتی است عمودی،
از فرش تا عرش.
زندگی یک تداوم بی نهایت اکنون هاست ...
ماموریت ما در زندگی " بی مشکل زیستن " نیست،
" با انگیزه زیستن " است ...
" سلطان دلها " باش، اما دل نشکن ...
پله بساز، اما از کسی بالا نرو ...
دورت را شلوغ کن،
اما در شلوغی ها خودت را گم نکن ...
" طلا " باش، اما خاکی
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
.
ديگر شير برنج بودن کافی بود.ياد شعری افتادم که آزيتا هميشه می خواند: چشم ها را بايد شست، جور ديگر بايد ديد.چشم
های من هم، اگر چه دير و توسط ديگران و به زور شسته شد ولی به هر حالت وی جور ديگر ديدن به فريادم رسيد. با
.اين که از لحاظ جسمی در رنج بودم، ولی سعی می کردم روحم را قوی کنم و به تلاش وا دارم
با آزيتا و نرگس دوباره همپا شدم و توی هر کلاسی که می شد، سر کرديم و گرچه نرگس هميشه به خنده می گفت: - از
ما بالاخره، چه آش شله قلمکاری در می آد، فقط خدا عالمه – ولی من در سايه رفاهی که پدرم برايم باقی گذاشته بود
توانستم برای فرار از گذشته هايم به جای دست و پا زدن در بدبختی به شناختن دنياهای تازه پناه ببرم و در اين مسير به
موفقيت و مهارت هم دست پيدا کنم. يکی از آن موفقيت ها، ياد گرفتن رانندگی بود که من هيچ وقت فکرش را هم نمی
کردم، ولی باالاخره با تشويق نرگس و آزيتا ياد گرفتم و برخلاف انتظار خودم و ديگران راننده قابلی هم شدم. ديگر برای
آن که به قول نرگس سر از همه کارها در آوريم، وسيله هم داشتيم و خلاصه رفته رفته ارتباط گسترده و فعاليت و
همراهی با نرگس و آزيتا، خواه ناخواه بدون اين که حتی خودم هم بفهمم مرا به آدمی ديگر تبديل کرد. ترسم از آدم ها و
اجتماع ريخت، آن پوسته ظاهری که خودم از خودم ميشناختم فرو ريخت و شخصيت نهفته ام رشد کرد و شکوفا شد،
شخصيتی که پايه ذهنی اش رامحمد پی ريزی کرده بود. من بدون محمد، مهنازی می شدم که او می خواست و اين تحول
شيرين را، داغ نداشتن او و نبودنش برايم زجرآور می کرد، زجری که عاجز از درمان يافراموشی آن بودم. هرچه افکارم
و به دنبالش اعمال و نحوه زندگی ام تؽيير می کرد،بيش تر از قبل وجودم محمد را می طلبيد. انگار هرچه زندگی را بيش
تر می شناختم، بيشتر هم محمد را می شناختم و اين برای من که ديگر او را نداشتم، شکنجه ای کشنده ودائمی بود. چه
درد تلخ و ناگفتنی به جانم می ريخت وقتی او را با ديگر مردهايی که به نوعی می شناختم و می ديدم، مقايسه می کردم.
.نه، توی ذهن من، هيچ مردی حتی قابل فکر کردن نبود، چه برسد مقايسه با محمد
همه اين تغييرو تحول ها، مقايسه ها و تصميم ها و نتيجه گيری ها بی اختيار توی مغز من صورت ميگرفت و ذهن و قلبم
با حدتی بيش تر به گذشته و محمد متمايل می شد و مرا بی چاره ميکرد. چون عاشق و طالب چيزی بودم که روزی خودم
.باعث گم شدنش شده بودم و حالا هيچ نشانی از او نداشتم
روزها و هفته ها و ماه ها مثل برق و باد گذشتند و سالگرد مرگ آقا جون فرا رسيد. امير بعد از فوت پدرم، علی رغم
ناراحتی همه ما، به دليل خواست مادرم به دنبال کار انحصار وراثت برای فروش خانه بود. می خواستيم از خانه ای که به
قول مادر – برامون قدم نداشت –برويم. خانه ای که برخلاف خانه قديمی، هيچ کس به آن دلبستگی نداشت. باالاخره
تلاشهای امير ثمر داد و به خواست مادر قرار شد سهم الاث هر کس معلوم شود. مغازه و انبار با توافق همه دست
نخورده ماند و امير تا تمام شدن درس علی، مسئوليت آن را به عهده گرفت. از پول فروش خانه هم يک آپارتمان خريديم،
چون مادر بعد از مرگ پدرم ديگر در خانه های حياط دار احساس آرامش نداشت. بقيه پول ها هم تقسيم شد و به حساب
هر کس جداگانه ريخته شد. يک سال و نيم از فوت پدرم، ما از خانه ای که تويش عزيزترين کسانم را از دست داده بودم،
رفتيم و همان وقت ها بود که آرام آرام امير زمزمه ازدواج سرداد و شش ماه بعد، درست همزمان با تمام شدن درس من
.بود که امير،مادر را برای خواستگاری و ازدواج با ثريا راضی کرد
نمی توانم احساسم را از وصلت امير با ثريا بيان کنم. خوشحال بودم يا عمگين؟ ذوق می کردم يا حسرت می خوردم؟ نمی
دانم. امير ثريا را بی نهايت دوست داشت و من به خاطر برادرم،بايد ثريا را دوست می داشتم، ثريا را که در تمام اين سال
ها همه سعی ام را برای فراموشی اش کرده بودم، ولی حالا ديگر قبول داشتم که گناه ندانم کاری و حماقت من پای او
نيست. به هر حال او برای من تداعی کننده گذشته بود و در عين حال، احمق بودن خودم را به رخم می کشيد که باز هم
.عذاب کمی نبود
ادامه دارد...
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
#ایده_آشتی_اعضا
سلام یاس بانووووی گل امیدوارم هر جا هستی سالم و تندرست باشی 🌷🌷اومدم یه ترفند آشتی کنونی به خانمای گل کانال یاد بدم😉😊😍
من یه شب با همسرم بحثم شد منم عصبانی شدمو رفتم تو حال خوابیدم هی گریه کردم بعد دیدم همسرم هم خوابیدو انگار نه انگار من ناراحتم
منم تو این فکر بودم که چه جوری برم پیشش 😏 بعد سریع دوییدم سمت اتاق در و باز کردم و با گریه بهش گفتم 😭صدای جیغ میاد چرا دارن جیغ میکشن یکی انگار دم گوش من جیغ میکشه و گریه میکنه تو هم شنیدی من میترسم واسه چرا دارن گریه میکنن بیا گوش کن شاید شنیدی(با گریه فراااوان😉)
بعد همسر جان میگه چیزی نیست بیا بغلم و محکم تر از همیشه بغلتون میکنه 😃😄اگه واقعا خوب نقش بازی کنین جواب میده خیلی دوستون دارم مواظب دل های مهربونون و شیطونتون باشین❤️❤️
واکنش مدیر کانال😂😂😂😂😂😂
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
✍🏻 بزرگی چه زیبا گفت :
یادمان باشد با شکستن پای دیگران
ما بهتر راه نخواهیم رفت !
یادمان باشد با شکستن دل دیگران
ما خوشبخت تر نمی شویم !
کاش بدانیم اگر دلیل اشک کسی شویم
دیگر با او طرف نیستیم
باخدای او طرف هستیم .
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
#آرامش کیش و مات شده بودم. آنچنان کمرم به خاک کشیده شده که حتی نمیتونستم کلامی حرف بزنم. مثل احمق
#آرامش
بدل هایی که جزوی از افراد من بودن و برای اینکه همایون به چیزی شک نکنه این کار انجام شده بود. مقدمات فراهم شده بود عدنان اون سمت با چهار نفر خودش جوری برنامه ریزی کرده بود که خالد و این چهار کفتار به یک باغ خواهند رفت. ساعت ٩ شب اون باغ آتش میگرفت و طبق صحنه سازی های ما جسدهای سوخته به جای خالد و دوستاش شناخته میشدن و اینجوری پرونده خالد برای هميشه بسته میشد و من امشب تک تک اين حروم زاده ها رو میکشتم. نفودی های همایون تو انبار تهران کشته و جسدشون به دست همایون میرسید.نقشه بزرگ من امشب به پایان میرسید. خالد عربده میکشید فحش میداد و عدنان رو به ناسزا میبست اما عدنان بی توجه ضربه میزد. اون چهار حروم لقمه آنچنان از ترس زبان به کام گرفته بودن که حتی نفس هم به زور میکشیدن. خالد به التماس افتاده بود اما عدنان اونقدر خونین بود که بدون رحم دست شکسته خالد رو زیر کفشش قرار داد و صدای ناله گوش خراشش تموم انبار رو پر کرد. به ساعت نگاهی دوختم...طبق گفته مسیح تا پنج دقیقه دیگه باید اینجا میبود. من در قسمت تاریک نشسته و اونها متوجه حضورم نمیشدن. خاکستر سیگارم رو تکوندم و به آرومی بلند شدم. خاک بلوزم رو تکوندم و بعد آروم آروم از تاریکی به سمت اون قسمت قدم زدم. وقتی وارد مرز روشنایی شدم نگاه حیران و بهت زده همشون به سمت من برگشت. پوزخندی زدم و اشاره ای به عدنان کردم. با احترام سر تکون داد. برای اینکه اضطرابشون رو بیشتر کنم به فارسی شروع به صحبت کردم و عدنان به عربی ترجمه کرد.
_گفته بودم حتی توی خوابتون هم پشت من نقشه نکشید.,نگفته بودم؟ جَوی به شدت سنگین ایجاد شده و همه از شدت وحشت انگار سکته کرده بودن. اشاره ای به خالد نیمه جون کردم و گفتم:
_وقتی علیه من شدید و برام خط و نشون کشیدید.باید به اینجاهاش فکر میکردید..یادتون رفته من کی ام من شاه نشین حلقه ام. نزدیک تر شدم و به چشمای هراسونشون نگاه انداختم و با زهرخند گفتم:
_من شاهم و هر جور بخوام مهرهامو حرکت میدم...بارها گفتم یا مثل شاه باشید و یا جوری رفتار کنید که مهم نباشه شاه کیه..ولی خب فراموش کردید. چونه خالد رو گرفتم و بلند
گفتم:
_جزای خیانت به جگوار فقط خونٍ خون. بی هوا بلندش کردم و با تموم وجودم به خاطر تموم اشک و ناله های اون دختر بهش ضربه زدم. صدای جیغ و فریادش توی گوشم بود و افسارم رو پاره میکرد کاملا مرده بود..در انبار با صدای قیزی باز شد و بعد مسیح و پارادوکس وارد شدن. با گوشه چشم نگاهش میکردم. ترسیده و لرزون به جسم خونین اون کفتار ها نگاه میکرد و خودش رو به مسیح نزدیک تر میکرد. ترسش قابل حس شدن بود. به محض اينکه کنارم قرار گرفتن صدای نفسای تندش به گوشم خورد. نگاه داریوس با نگرانی بهش دوخته شده و نگاه اون از فرط ترس گرد شده بود. چشمای این لاشخور ها با دیدنش به جست و خیر افتاد. با جدیت گفتم:
_این دختر رضاست..همون که سند تجاوزشو امضا کردید. مات شدن همگیشون و خشم خالد قابل رویت بود. با سخط گفتم:
_هیچ ربطی به مرگ ارحام نداشت و کاملا از داستان جدا بود. متوجه شدم کمی نزدیک تر شد.نگاهی به چشماشون کردم و با حرفی که زدم.وحشت رو مستولی کردم
_الانم فقط به یه دلیل اینجاست..به شما ثابت کنم بازی خوردید. صدای کشیدن ضامن اسلحه ها بلند شد و دخترک جیغ کشید، اشاره ای به مسیح کردم و با غرش گفتم:
_ببرش بیرون. اطاعت کرد و دخترک رو کشون کشون از انبار بیرون برد. بعدش من بودم و افرادم و گلوله هایی که به سمت جسم لاجون اون ها پرتاب میشد و صدای بلند فریاد.
**آرامش
مثل بید میلرزیدم. بطری آب رو پس زده و اوق زدم. مسیح سعی میکرد شونه ام رو ماساژ بده اما اجازه نمیدادم. معدم ام انقباض های وحشتناک میزد و من با تمام وجود زرد آبه بالا میاوردم. اونقدر فشار به خودم وارد کردم که در آخر بی توان روی زمین افتادم. قطره های آبی که به صورتم پاچیده میشد باعث شد پلک های چسبونم رو با بی حسی باز کنم. صدای مشوشش رو میشنیدم.
_آرامش نترس.,اونا کاری به کارت ندارن.آروم باش..ما پيشتیم.
با بدبختی نگاهش کردم و با حال
بدی گفتم:
_اونا...اونا میخواستن منو بکش.آخه چرا؟ با ناله خاصی حرف میزدم...خدایا این چه سرنوشتی بود؟ مسیح نگران شونه هام رو ماساژ
داد و گفت:
_دیگه بهش فکر نکن..تموم شد. اشک بی اختیار از گوشه چشمم چکید و گفتم:
_مسیح من کاری به کار کسی نداشتم...چرا باید چند نفر خواهان مرگ من باشن؟ بطری آب رو با زور بین لب هام گذاشت و گفت:
_بخور یکم. به زور جرعه ای آب وارد دهان بی مزه ام کردم. شالم رو روی سرم تنظیم کرد و گفت:
_فقط آروم باش و به هیچی فکر نکن. ما اجازه نمیدیم بلایی سرت بیاد.
محو چشمای پر مهرش بودم که صدای گیراش به گوش رسید:
_چش شده؟
_یکم حالش بده.
حتی نگاهمم نکرد و در آخر بدون هیچ حرف اضافه ای گفت:
ادامه دارد ...
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَكُنْتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْيَاكُمْ ۖ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ﴿۲۸﴾
🔸 چگونه کافر میشوید به خدا و حال آنکه مرده بودید و خدا شما را زنده کرد و دیگر بار بمیراند و باز زنده کند و عاقبت به سوی او باز گردانده میشوید؟!
💭 سوره: بقره
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 وَاللَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَيُرِيدُ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الشَّهَوَاتِ أَنْ تَمِيلُوا مَيْلًا عَظِيمًا ﴿۲۷﴾
🔸 و خدا میخواهد بر شما (به رحمت و مغفرت) بازگشت فرماید، و مردم هوسناکِ پیرو شهوات میخواهند که شما (از راه حقّ و رحمت) دور و منحرف گردید.
🔅 يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ ۚ وَخُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِيفًا ﴿۲۸﴾
🔸 خدا میخواهد کار بر شما آسان کند، که انسان ضعیف خلق شده است.
💭 سوره: نساء
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
سلام یاس جونم طاعات وعباداتت قبول در جواب اون خواهر گلم که میگن طبعت بلند باشه واز کسی توقع نداشته باش به خدا میخوایم اینطوری باشیم ولی طرف مقابلمون که از ما توقعش بیشتره ،من خودم مادر شوهرم همش میگه بین بچه هام فرق نمیزارم واز این حرفا ولی قشنگ با کاراش نشون میده که بین بچه هاش فرق میزاره حتی بین نوه هاش به خدا اصلا برای بچه ی من که کاری نکرده از کادوی زایمانم بگیر تا الان که بچه ام داره سه سالش میشه بعدم میگه چرا میگین کاری نکردم برای همه ی نوه هاش طلا برد چه دختر چه پسر برای بچه ی من برداشت یه دونه ازاین ماشین بیخودی ها آورده که میشینن روش بعد به خدا این ظلم نیست این فرق گذاشتن نیست
چندبار دیگم برای منم که عروسش بودم همین کار رو کرده ولی من دیدم به چشم ولی چیزی نگفتم عروس اولیشو خیلی براش کار کرده ولی من الان عروس بده هستم که چرا اینطوری میگم وهیچ فرقی نیست منم فعلا ارتباطمو باهاش قطع کردم
همسرم وپسرم میرن خونش برای یک ساعت ولی من نمیرم چون برگشت به من گفت تو آشوبی و فتنه ای وازاین حرفا اون عروس داره از برادر شوهرم جدامیشه واز مادر شوهرم اینا سریه سری مسائل شکایت کرده ها ولی بازم جلومن برگشته میگه خیلی خوب بود وما بدی ازش ندیدیم ولی به خدا من جزخوبی درحقش کاری نکردم میگن به خداهرکی بده جاش روسره راست میگن
ببخشید سرتو روهم درد آوردم این درد رو دلمه برای همین باشما درد و دل کردم
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
18.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
🟢چطور با نه و لجبازی های کودک برخورد کنیم.✔️🦋
❌❌❌قبول دارین خیلی از ما نه گفتن رو هنوز یاد نگرفتیم😔🤦♀
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
✅سلام در مورد اون دستمون که شوهرشون عفونت کرده بگم که عسل بهترین درمان برای عفونت هست
✅سلام یاس عزیز،خداقوت🌺
‼️براخانمی که پای همسرشون ابسه زده...
فقط فقط عسل رو روی گاز استریل بمالن وبزارن روی زخم واااااقعاً عالیه.
عموی من فیستول روی نشیمنگاهش زد کیست عفونی رو در اوردن وزخم بدون بخیه وباز بود هر روز عسل گذاشت خوب بود.
خودمم یک بخیه ی زایمانم باز شداصلا نرفتم بیمارستان عسل گذاشتم فوری خوب شد.
عسل بدون خطر وعوارضه😉
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
سلام خداقوت برای خانمی که گفتن دعا برای گمشده بدین این دعا 👆👆👆👆راچند بار بخونن انشاالله گمشده شون پیدامیشه💖
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
✅سلام عزیزم میخاستم از دوستان خاهش کنم درمورد مشکل مادرم به من کمک کنن مادرم زانوشونو عمل کردن وچن جلسه فیزیوتراپی هم بعد عمل انجام دادن روی زخم بخیشون بعد این که فیزیوتراپ کیسه آبگرم گذاشتن زخم شده حالت سوختگی مانمیدونیم عوارض عمل یا از اون کیسه اب گرم ولی این زخم نزدیگ بیست روزه خوب نمیشه چرک کرده با پمادو شستشو هم خوب نمیشه درضمن مادرم قند هم دارن اگه کسی تجربه ای داره یا یه همچین موردی دیدن لطفا بهم بگن ممنون🌷🌷🌷
✅سلام درمورد رفع غبغب اگه کسی راهکاری داره لطفا تجربشو بگه 38 سالمه ممنون
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
#وفا بله، بله می شنوم سرور خانم ! خوب شما بهش چی گفتین؟ - چی می خواستم بگم، هیچی بهش گفتم پسرم تو
#وفا
ولی وفا همه عصب های بدش از کار افتاده بود دست هاش شل شده بود و از دو طرف بدنش آویزان شده بود، چشم
های درشتش درشت تر و ترسناک شده بود و بدون این که پلک بزنه به یه گوشه خیره شده بود، انگار نفس هم نمی
کشید، صورت سفیدش مهتابی و رنگ پریده تر شده و اشک توی چشم هاش حلقه زده بود و چونه اش می لرزید.
خاله پردیس که حالش رو دید با عجله به طرف آشپزخونه رفت و لیوان آبی براش آورد و با زور به دهانش آب
ریخت و با ترس و نگرانی گفت:
-وفا جون، دخترم چرا این طوری شدی؟! تو رو خدا حرف بزن، گریه کن، یه کاری بکن دارم سکته می کنم ها، وای
خدایا! چه خاکی توی سرم بریزم. وفا جون! خاله یه چیزی بگو.
بعد با پشت دست آروم به صورت او زد تا اونو از اون حالت در بیاره ولی وقتی دید باز هم تکون نمی خوره بقیه ی
آبی رو که تو لیوان مونده بود رو توی صورتش ریخت. او این بار به شدت تکون خورد و به خودش اومد. آب از لابه لای موهای سیاه و فر خورده اش می چکید و روی صورتش می ریخت، صورتش خیس خیس شده بود و قطرات آب
از گردن زیبا و مرمرینش روی لباسش می ریخت. حالا دیگه داشت اشک می ریخت اشک چشم هاش با آب توی
صورتش قاطی شده بود. دست های سرد و لرزانش رو گرفت و گفت:
- خوبی دخترم؟ چرا با خودت این طوری می کنی؟ می خوای منو بکشی، وفا، مگه نمی گفتی سعید دوست نداره، پس
این رفتارش چی رو نشون می ده؟ اگه اون تو رو دوست داشتن نیست پس چیه؟ من چرا نمی فهمم شما دو تا
چتونه؟ اگه اون قدر تو رو دوست داره چرا چیزی بهت نگفته؟ اگه تو اونو دوست داشتی چرا بهش چیزی نگفتی چرا
هر دوتا تون لال مونی گرفته بودین! که چی بشه؟ شما که طاقت یه روز دوری از هم رو نداشتین چرا به دروغ وانمود
می کردین که هیچ حسی به هم ندارین؟ آخه چه قدر لج بازی، چه قدر غرور، چه قدر حماقت، مگه آدم می تونه با
زندگی و آینده ی خودش لج بازی بکنه؟ به خدا مغزم داره منفجر می شه؟ از کارهای شما، از رفتار احمقانه و بچه
گانه تون. اون پسر بیچاره اون طوری مثل دیوونه ها نشسته کف خیابون و زل زده تو خونه ی مردم، اینم از تو که
مدام آب غوره می گیری و می زنی توی سرت. مگه مجبورین که با جون خودتون این طوری بازی می کنین! یعنی
واقعاً اعتراف کردن به عشق و دوست داشتن این قدر سخته، که به خاطر نگفتن و پنهان کاری به این حال و روز
بیفتین!
خودش رو تو بغل خاله پردیس انداخت و با گریه و زاری گفت:
-خاله، تو رو خدا یه کاری بکن، اگه سعید طوریش بشه به خدا خودمو می کشم! خاله جون، چی کار کنم؟ چه قدر
خرم من چرا باهاش این کارو کردم؟ چرا به این روز انداختمش! اگه منو نبخشه اگه دیگه نخواد منو ببینه چی کار
کنم! خاله اون وقت چه خاکی توی سرم بریزم؟ خاله، کمکم کن.
چنان گریه می کرد که خاله پردیس هم پا به پاش اشک می ریخت. خاله پردیس به زور آرومش کرد و گفت:
-چند لحظه آروم بگیر ببینم چی کار باید بکنم، بذار یه کم فکر کنم.
با دست هاش صورتش رو پوشوند و بی صدا اشک ریخت. خاله پردیس چند لحظه ی ساکت شد و بعد در حالی که
بلند می شد گفت:
-تو بمون خونه، من می رم دم خونتون اگه سعید هنوزم اون جا باشه سعی میکنم باهاش حرف بزنم. اصلا اگه اون جا
بود سوارش می کنم تو ماشین خودم می رم یه جای دیگه باهاش حرف می زنم، می ترسم یه دفعه پدربزرگ یا مادر
بزرگت منو اون جا ببینن و برام بد شه.
ادامه دارد....
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 شوهرم بردن زندان و من با یک بچه تنهام برام دعا کنید... 🍃🍃🍂🍃
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
زندگی من
سلام یاس جانم خوبی
عاشق رمان ایلای شما شدم توروخدا پارتاشو زیاد بزار
راستش منم تصمیم گرفتم داستان زندگیمو بنویسم براتون .من فرزند اول خانوادم و ی خواهر و.برادر دوقلو دارم هشت سال تفاوت سنمونه. خوب میریم سراغ داستان زندگیم
کودکی اصلا خوبی نداشتم هیچ خاطره ای خوبی از کودکی خودم ندارم تا چشم باز کردم شاهد بحت و جدل پدر و مادرم بودم پدر فوق العاده عصبی و بداخلاق. کودکی خوبی نداشتم و بخاطراینکه از اونجا فرار کنم تو 15سالگی ازدواج کردم
همسرم ادمی فوق العاده خوب خوش قلب و یکم عصبیه ولی خوب خیلی هوامو داره ،منم مثل همه تو دوران عقدم بحث و کشمکش زیادی با خانواده شوهرم داشتم و بعداز یکسال ما عروسی کردیم رفتیم خونه مادرشوهرم من تو ی اتاق زندگی مونو شروع کردیم یک هفته بعداز عروسی مادرشوهرم باهم دعوا گرفت و شوهرم تصمیم گرف خرجمون ازشون جدا کنیم .و همونجا ی خونه و ی اشپزخونه درست کرد و مشغول زندگی شدیم شوهرم راننده کامیون بود خداروشکر وضعمون خوب بود و اما داستان غم انگیز من اردیبهشت سال 92ی شب کذایی زندگیم ریخت بهم 😔😔😭شوهر خواهرشوهرم زنگ میزنه ب شوهرم اونم بدون که ب من اطلاع بده میره اونجا و گوشیش و خاموش میکنه .اونجا با ینفر درگیرمیشن 😔😔چهارنفر بودن با یه نفر درگیر میشن و طرف تو درگیری میمیره و بدبختی من شروع میشه 😔😔😔شوهرمو میبرن زندان ...تا یکماه اجازه ملاقات نداشتن😔من اون موقع 17سالم بود خلاصه بحث و جدل ما شروع شد هرروز دعوا در خونمون و جرات نداشتیم بیرون بریم تا شش ماه از خونه بیرون نمیومدیم فقط وقتایی میرفتیم ملاقات ماشین میومد میرفتیم کار من شده بود ملاقات و هفتگی و زنگ زدن هرروزشو چشم انتظاری 😔😔😔بعداز یکسالم منتقلشون کردن ی زندان دیگه و رفتن من شد سه ماه یبار 😔😔😔بعداز سه سال که حکم نداشتن. قانون جدید میاد که میتونن سند بزارن و ازاد بشن و سند گذاشتیم و ازاد شدن😍😍بهترین روزامو داشتم خیلی خوب بود خیلی ولی از ی طرف 😔😭همش استرس اینکه الان ببرنش الان برن و هممون داشتیم.بعداز یکسال از اومدنش ب بیرون بعداز دوماه فهمیدم حامله ام😔😍.حاملگی رو با استرس گذروندمو پسرم ب دنیا اومد و همچنان مشکل ما حل نشد پسرم یکسال و شد همچنان حل نشد یک روز که منتظر بودم بیاد خونه واسه ناهار دیگع نیومد😔😭حکم بازداشتش اومده بود برده بودنش و بدبختی من با ی بچه شروع شد هنوزم سه ماه میگذره خبری نیس .منو ی بچه یکسال نمیدونم سرنوشتمون چیه .
خانوما من خیلی خیلی جاهای زندگیمو حذف کردم سه سال شوهرم زندان بود هرروزش ی داستان براخودش الانم همینطور. فقط ازتون خواهش میکنم برام دعاکنید بخاطر پسر یکسالم خدا رحمی بندازه تو دلشون من از گرفتاری نجات پیدا کنم 😭🙏از همتون التماس دعا دارم.از یاسی جون ممنونم .داستانمو خیلی خیلی خلاصه کردم ممنونم🥺😭😔
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
#ارسالی_اعضا
ترفندی که حتما لازمت میشه💯
گرفتن #نفخ حبوبات فقط با آب خالی موثر نیست و هر کدام از #حبوبات با یه نوع افزودنی نفخ زدایی می شه و در ضمن زودتر و بهتر پخته میشه👌🏻
📍#لوبیا با #نمک ۸ ساعت خیس بخوره
📍#عدس با #آبلیمو حداقل یک ساعت خیس بخوره (آبلیمو تازه باشه بهتره👌🏻🍋)
📍#نخود با #خیار ۸ ساعت خیس بخوره
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 مادران بی خیال..... 🍃🍃🍂🍃
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
#اولین_پریودی_اعضا
سلام یاسی جون خواستم منم خاطره اولین #پریودی بگم شاید حرفام موثر باشه من زمانی که اولین بار پریود شدم سنم خیلی کم بود وسط #عروسی یکی از اقوام این اتفاق افتاد بماند که چقدر مامانم به جای توضیح و آگاه کردن من کلی بازخواستم کرد که با پسرای فامیل جایی نرفتی 😔😒 و بعدش یه نوار داد دستم منم بلد نبودم هی بهم میگفت خاک برسرت یا دعوام میکرد من دختر ۱۱ ساله به جای لباس زیر ساق زیر شلوارم بود از بس که #مادرم #بیخیال بود نمیگفت یه لباس زیر برای دخترم بخرم یا راجب پریود شدن آگاهی بده برای عهد بوقم نیستم متولد ۷۵ هستم خلاصه من از روی ناآگاهی اون دوران پریودی تو مدرسه با دوستام میرفتم روی برف مینشستم بازی میکردم مادرم اصلا نمیگفت باید #بهداشت رعایت کنی باید زود به زود نوار عوض کنی #بدنت بو نده تمیز باشی خلاصه من بخاطر همین رعایت نکردن ها #مریض شدم تازه مامانم همیشه با خنده و به عنوان خاطره جذاب همیشه میشینه تعریف میکنه که من زمان پریودی اون اوایل روی برفا سره سره بازی میکردم اصلاهم یه درصد خودشومقصر نمیدونه همیشه ام همه جا این جز افتخاراتشه که خیلی جوونه و هیچکس متوجه نمیشه منو خودش مادر دختریم از همون سن صورت من شروع کرد به جوش زدن های زیاد و خوب نمیشد تا دوسال پیش بخاطر همین رعایت نکردن ها کیست داشتم ولی از اونجایی که مادر بیخیالی داشتم متوجه نشدم تا اینکه #ازدواج کردم مادرشوهرم خدا خیرش بده منو دکتر برد سونوگرافی کردم کیست داشتم که دکتر بهم گفت فقط استراحت کن کار سنگین نکن پله بالا پایین نرو یه بسته قرص نوشت که اگه خوب نشدی #عمل باید کنی شکر خدا با قرص رفع شد خودم تو دوران پریودی متوجه افتادن #کیست ها میشدم وقتی کیست از بین رفت صورت من مثل #آینه شد تمام جوش هام رفت جوشای وحشتناک سرسفید و قرمز همه از بین رفتن اگه امکانش هست بذارید کانال خانم هایی که همه درمان برای جوش هاشون کردن ولی نتیجه نداشته شاید بخاطر اینکه تخمدان هاشون کیست سازه و باید درمان بشن
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88