eitaa logo
گروه فرهنگی مَـــلِـــکـــا'
589 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
369 ویدیو
38 فایل
دور هم جمع شده ایم🧕🏻 برای دمیدن روحِ امید🌬️ در کالبدِ شهر...🌃 🔸شروع فعالیت: تابستان 1395 🔹شماره اعتبارنامه: 4448 شما بفرمایید ما میخونیم👇😉 https://daigo.ir/secret/7180774622
مشاهده در ایتا
دانلود
از 20 اردیبهشت تا 30 آذرماه
شهادت لباس تک سایزی است که ما باید با اعمال و رفتار و اخلاص، خود را اندازه آن کنیم ان شاء الله
وصیت نامه اش اینگونه شروع شد..
توی وصیت نامه اش نوشته: " ای برادران و خواهران دینی شما را سفارش میکنم به خواندن زیارت عاشورا، من خود هر صبح و شام زیارت عاشورا را می خواندم و نتیجه آن را در زندگی دیدم " 🔸گوشه کنار های صفحات کتاب مفاتیح اش گواهی می‌دهند...
شهیدی که شب یلدا سالگرد شهادتش است؛ چه زیبا به ملکا نگاه کرد و به دلهای همهٔ ما پیوند خورد... ❤️‍🩹🥺
✍🏻 شب جمعه بود،مصادف شده بود با دومین روز آماده سازی هدایا ظهر حین انجام کارها پیشنهاد شد حتی شده 50 تا از بسته های تبرکی را امشب برای پخش گلستان شهدا ببریم هنوز مانده بود تا واین حرف خلاف برنامه های قبلی بود اما موافقت شد! از ظهر هر چه تلفنی و حضوری اقدام برای تهیه کم و کسری ها کردم که روزهای آینده به مشکل نخوریم با یک مانع روبرو میشدم! خیلی عجیب، هیچ کدام از تلاش ها نتیجه نداد و مکرر به در بسته خوردم! شب از خود بازار که فروشنده یکهو مقدار عمده خرید را گفت نمیفروشم تا خود چادر را روی صورتم کشیدم و اشک ریختم، جوری که راننده که یکی از بچه ها بود اصلا متوجه نشود. مسئول بودن این سختی ها را دارد دیگر، باید پنهانی ناراحت باشی و مشکلات را حل کنی؛ انگار یک دنیا بار روی شانه هایت سنگینی می‌کند و در عین حال باید به فکر کارهای فردا و پاسخگویی به مخاطبان و مهمتر از همه روحیه اعضای تیم ات باشی که نگاه شان به توست و اگر کمی بلغزی آن هم سر بزنگاه و در اوج کار، تیم فرومیریزد! وقتی رسیدیم منتظر پارک کردن ماشین نشدم و زودتر پیاده شدم، مستقیم رفتم سر مزار علی آقا نشستم. در آن لحظه هیچ چیز برایم مهم نبود! اینکه شلوغ است و مردم دارند نگاه می‌کنند یا حتی اینکه چادرم به خاطر فیلمبرداری فردا نباید خاکی شود یا اینکه هوا سرد است و روی سنگ نشستن سرماخوردنم را تضمین می‌کند و... چون این بار فرق می‌کرد پای تبرکی های حرم وسط بود، پای آبرو، پای این همه آدمی که با جون و دل آمده اند برای کمک و آن همه آدمی که رزق و نشانه زندگی شان قرار بود به واسطه ما به دست شان برسد...
✍🏻 این بار فرق می‌کرد پای تبرکی های حرم وسط بود، پای آبرو، پای این همه آدمی که با جون و دل آمده اند برای کمک و آن همه آدمی که رزق و نشانه زندگی شان قرار بود به واسطه ما به دست شان برسد... نشستم و بی اختیار اشک ریختم و شروع کردم به صحبت کردن با شهید آخرین باری که برای کارهای گروه اینجوری مستاصل شده بودم را به سختی یادم می آمدم، خیلی سال گذشته بود... نمی‌دانم چند دقیقه گذشت که به خاطر تماس های مکرر و منتظر بودن بچه ها مجبور شدم دل بکنم دم بلند شدن، زدم روی سنگ و گفتم نمیدونم چه جوری ولی خودت درستش کن، مطمئنم که میتونی! رفتم اون سمت گلستان پیش رفقا که منتظر بودند تا پخش هدایا رو شروع کنند... فردا صبح اول وقت دیگر خبری از مشکلات دیشب نبود، خرید ها تا ظهر رسید و آماده سازی هدایا تمام شد. شب مجدد برای پخش تعدادی از بسته ها به گلستان رفتیم اینبار با خنده و خوشحالی ای که ته نگاهم بود سراغ مزار علی آقا رفتم و گفتم دمت گرم، این شد دومین بار که بلافاصله و چند ساعته جوابم رو دادی😍 پیش خودم قرار گذاشتم برای جبران هم که شده، شماره خانواده شان را پیدا کنم و با اعضای گروه به دیدار خانواده شان برویم همین روزها، مصادف با وفات خانوم ام البنین و حوالی سالگرد شهادت شون، مهمان مادر بزرگوار شهید بودیم💔 این ماجرا، برای اولین بار در منزل شهید برای خانواده شان و میان اعضای گروه تعریف شد و چشم های کنجکاوی که اشکی شده بودند از ته دل بابت نگاه و دست یاری شهید پشت کار گروه مون راضی بودند و می‌خندیدند☺️ ______🇮🇷🧕🏻______ 🆔https://eitaa.com/joinchat/988151828C7b4620445c
9.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گاهی باید فقط سکوت کرد و شنید! روایت ها نشانه ها وصیت ها شاید دارند مستقیم با تــــو سخن می‌گویند... ______🇮🇷🧕🏻______ 🆔https://eitaa.com/joinchat/988151828C7b4620445c
و خط آخر وصیت نامه: ما خانه بدوشان غم سیلاب نداریم جز پسر فاطمه ارباب نداریم...💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا