eitaa logo
گروه فرهنگی مَـــلِـــکـــا'
611 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
450 ویدیو
41 فایل
دور هم جمع شده ایم🧕🏻 برای دمیدن روحِ امید🌬️ در کالبدِ شهر...🌃 🔸شروع فعالیت: تابستان 1395 🔹شماره اعتبارنامه: 4448 🔻آیدی : @maleka_admin شما بفرمایید ما میخونیم👇😉 https://daigo.ir/secret/7180774622
مشاهده در ایتا
دانلود
✍🏻 مادر دو شهید بود دقایقی قبل از عمل جراحی اش، دید ما وارد بخش شدیم و به دختران پرستار یا بیمار داریم هدیه میدیم. صدامون زدن و گفتن به منم باید هدیه بدیدا، تازه از من عکسم باید بگیرید 😅 نتیجه اش شد این قاب مادر شهیدان محمد و احمد نیکپور🥰 به حاج خانم گفتم ما و بچه های گروه مون رو دعا کنید و شما هم زود خوب بشید، می‌خواهیم دسته جمعی بیایم خونه تون مهمونی🥰 مادر شماره شون رو دادند و همراه با دعاهای خیری که می‌کردند برامون گفتن من مرخص شدم حتما بیاید خونه مون 📍بیمارستان صدوقی 1403 ______🇮🇷🧕🏻______ 🆔https://eitaa.com/joinchat/988151828C7b4620445c
✍🏻 از دور، برق حلقه هایشان می‌گفت که تازه عروس و داماد هستند☺️💍 عضو کوچک گروه مون جلو رفت و هدیه رو تقدیم کرد🌷 یهو دیدیم برق توی چشماشون اینقدر عمیقِ که تبدیل شد به در آغوش کشیدن عضو گروه ما🫂 عروس داماد از بقیه بچه های گروه که عقب تر ایستاده بودند تشکر کردن و از دور به دوربین مون که همزمان داشت فیلم می‌گرفت دست تکون دادند...😅👋🏻 📍گذر فرهنگی چهارباغ 1403 ______🇮🇷🧕🏻______ 🆔https://eitaa.com/joinchat/988151828C7b4620445c
اما خودمونیم هیچ جا دبیرستان نمیشه خصوصا با بچه های پرانرژی و شیطون اش و برق تو چشم هاشون✨🤗 ✍🏻 رفتیم تو کلاس با بچه ها درباره سیره بانوان الگوی دین مون و حضرت معصومه حرف زدیم، مدیر مدرسه وارد شد، یکی از بچه ها گفت :خانم کی می‌برید ما رو اردو قم؟😍 ... بعد از اتمام کارمون مدیر مدرسه موقع خداحافظی گفت: من تاحالا کربلا نرفتم دعا کنید به همین روز قشنگ کربلا برم! گفتیم چشم و منم همونجا برای بچه ها قول اردو قم شون تو تابستان رو گرفتم 😎😅 با این حساب اعضا ملکا و بانی هاش هم تو کربلا، هم قم ان شاء الله نائب الزیاره دارند!💚 1403 📍دبیرستان های ناحیه 2 و 4 آموزش پرورش اصفهان ______🇮🇷🧕🏻______ 🆔https://eitaa.com/joinchat/988151828C7b4620445c
✍🏻👩🏻‍🎓 آنتراکِ یک و نیم میلیونی! روزهای آخر منتهی به بود، از قضا سر کلاس بودجه نشسته بودم و داشتم فکر میکردم که اگر تا یک ساعت دیگر پول خرید جعبه ها را واریز نکنم سفارش را لغو می‌کند و کار میخوابد! استاد ده دقیقه استراحت داد و رفت بیرون نگرانیم از نگاهم پیدا بود ک یکی از رفقا پرسید: چِته اول صبحی؟! گفتم مبلغ یکی از سفارش هامون بالاست، یعنی دقیقا به اندازه موجودی حساب و باید الان پرداخت کنم _خب پرداخت کن! +موجودی کارت گروه صفر میشه تا چند دقیقه دیگه و باید ی مبلغی برای هزینه های پیش‌بینی نشده بمونه تو حساب، نگرانم کم بیاریم و گیر کنیم... می‌دانستم خیلی اهل این جور چیزها نیست اما به شوخی گفتم تو حاجت و نذر نداری برای حضرت معصومه؟!👀 تیکه هایش را که انداخت و خوب خندید، گفت شماره حساب بده. جدی نگرفتم، زیر لب گفتم تو کانال پین شده! یک دقیقه نگذشت ک پیامک واریز روی گوشی ام نشست! با تعجب پرسیدم سمانه تو بودی؟؟! _دیگه ببخشید فقط 500 تومن تو کارتم داشتم و جمع کرده بودم آخر ماه عطر بخرم😊 حس بُهت و تعجب و خوشحالی و ناراحتی ام توامان شده بود! اما به اینجا بسنده نکرد و یکی از همکلاسی های دیگر را وسط کلاس صدا کرد و بلند گفت: شما نمی‌خواهید به برنامه برای روز دختر کمک کنید؟! 🤔 (زدم به بازویش و گفتم هیس زشته! گفت تو کارِت نباشه) +چه کمکی؟ سمانه شد مُبَلِغ ملکا و برایش توضیح داد، چند دقیقه بعد پیامک دوم واریز به صدا در آمد، یک میلیون! ... ______🇮🇷🧕🏻______ 🆔https://eitaa.com/joinchat/988151828C7b4620445c
✍🏻 شب جمعه بود،مصادف شده بود با دومین روز آماده سازی هدایا ظهر حین انجام کارها پیشنهاد شد حتی شده 50 تا از بسته های تبرکی را امشب برای پخش گلستان شهدا ببریم هنوز مانده بود تا واین حرف خلاف برنامه های قبلی بود اما موافقت شد! از ظهر هر چه تلفنی و حضوری اقدام برای تهیه کم و کسری ها کردم که روزهای آینده به مشکل نخوریم با یک مانع روبرو میشدم! خیلی عجیب، هیچ کدام از تلاش ها نتیجه نداد و مکرر به در بسته خوردم! شب از خود بازار که فروشنده یکهو مقدار عمده خرید را گفت نمیفروشم تا خود چادر را روی صورتم کشیدم و اشک ریختم، جوری که راننده که یکی از بچه ها بود اصلا متوجه نشود. مسئول بودن این سختی ها را دارد دیگر، باید پنهانی ناراحت باشی و مشکلات را حل کنی؛ انگار یک دنیا بار روی شانه هایت سنگینی می‌کند و در عین حال باید به فکر کارهای فردا و پاسخگویی به مخاطبان و مهمتر از همه روحیه اعضای تیم ات باشی که نگاه شان به توست و اگر کمی بلغزی آن هم سر بزنگاه و در اوج کار، تیم فرومیریزد! وقتی رسیدیم منتظر پارک کردن ماشین نشدم و زودتر پیاده شدم، مستقیم رفتم سر مزار علی آقا نشستم. در آن لحظه هیچ چیز برایم مهم نبود! اینکه شلوغ است و مردم دارند نگاه می‌کنند یا حتی اینکه چادرم به خاطر فیلمبرداری فردا نباید خاکی شود یا اینکه هوا سرد است و روی سنگ نشستن سرماخوردنم را تضمین می‌کند و... چون این بار فرق می‌کرد پای تبرکی های حرم وسط بود، پای آبرو، پای این همه آدمی که با جون و دل آمده اند برای کمک و آن همه آدمی که رزق و نشانه زندگی شان قرار بود به واسطه ما به دست شان برسد...
✍🏻 این بار فرق می‌کرد پای تبرکی های حرم وسط بود، پای آبرو، پای این همه آدمی که با جون و دل آمده اند برای کمک و آن همه آدمی که رزق و نشانه زندگی شان قرار بود به واسطه ما به دست شان برسد... نشستم و بی اختیار اشک ریختم و شروع کردم به صحبت کردن با شهید آخرین باری که برای کارهای گروه اینجوری مستاصل شده بودم را به سختی یادم می آمدم، خیلی سال گذشته بود... نمی‌دانم چند دقیقه گذشت که به خاطر تماس های مکرر و منتظر بودن بچه ها مجبور شدم دل بکنم دم بلند شدن، زدم روی سنگ و گفتم نمیدونم چه جوری ولی خودت درستش کن، مطمئنم که میتونی! رفتم اون سمت گلستان پیش رفقا که منتظر بودند تا پخش هدایا رو شروع کنند... فردا صبح اول وقت دیگر خبری از مشکلات دیشب نبود، خرید ها تا ظهر رسید و آماده سازی هدایا تمام شد. شب مجدد برای پخش تعدادی از بسته ها به گلستان رفتیم اینبار با خنده و خوشحالی ای که ته نگاهم بود سراغ مزار علی آقا رفتم و گفتم دمت گرم، این شد دومین بار که بلافاصله و چند ساعته جوابم رو دادی😍 پیش خودم قرار گذاشتم برای جبران هم که شده، شماره خانواده شان را پیدا کنم و با اعضای گروه به دیدار خانواده شان برویم همین روزها، مصادف با وفات خانوم ام البنین و حوالی سالگرد شهادت شون، مهمان مادر بزرگوار شهید بودیم💔 این ماجرا، برای اولین بار در منزل شهید برای خانواده شان و میان اعضای گروه تعریف شد و چشم های کنجکاوی که اشکی شده بودند از ته دل بابت نگاه و دست یاری شهید پشت کار گروه مون راضی بودند و می‌خندیدند☺️ ______🇮🇷🧕🏻______ 🆔https://eitaa.com/joinchat/988151828C7b4620445c
" لاتَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللهِ " ✍🏻 بخش ناباروری تشکیل می‌شد از اتاق های گوناگون، یکی از اتاق ها شامل خانم هایی بود که داشتند برای عمل IVF آماده می‌شدند. 6 نفر داخل اتاق بودند، وارد شدیم و تخت به تخت قاب ها رو با ذکر عرض تبریکِ ولادت حضرت زهرا سلام‌الله علیها و اهداء تبرکی حرم هدیه دادیم.😇 اهدا کننده ی هدایایِ این دفعه مون برای مخاطب ها بیشتر جلب توجه می‌کرد! یک دختر کوچولوی دهه نودی که ازش استقبال می شد و یک مادر شهید مفقودالاثر که ازشون طلب دعای خیر جهت بچه دار شدن داشتند.😍 دیدنِ حلقه اشکِ ذوق و امید در چشم مخاطبین، با دیدن آیه قرآن و توسل به حضرت زهرا و معصومه سلام الله علیهما از قشنگترین لحظات ناب در این اجرا بود... ✨ + به نیت حاجت روایی مخاطبین و سبز شدن دامن همه بانوانِ منتظر دعا کنیم. 💚 " اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم " 🌸 1403 ______🇮🇷🧕🏻______ 🆔https://eitaa.com/joinchat/988151828C7b4620445c
" لاتَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللهِ " ✍🏻 یکی از کادر درمان بخش ناباروری اومد و آروم در گوشم گفت: میشه یکی از قاب ها رو هم به من بدید؟! با شرمندگی جواب دادم: این هدایا ویژه مراجعین بخش هست. اما اگه اضافه اومد چشم، حتما. 🌱 گفت: آخه منم شامل شون میشم! با تعجب نگاهش کردم، که خودش با بغض ادامه داد: دوماه پیش عمل کردم و نتیجه نگرفتم. الان به دلم افتاد که این قاب برای من یک هست و حالا به امید اینکه خیر و نور داشته باشه، میخواهمش. ان شاءالله دعا کنید تا دفعه بعدی به برکت این هدیه، منم جواب بگیرم! 🥺 قاب رو بهشون اهدا کردیم و پیش خودم فکر کردم که نورِ وجودِ حضرت مادر چه طوری همه دلهای آماده رو جذب خود می کنه و زیر چادر محبتش جا می ده. فقط کافیه حواس مون به نشانه ها باشه! 💕 به قول حضرت آقا: " فاطمه‌ی زهرا سلام‌الله‌علیها فرشته‌ی نجات انسان‌ها در طول تاریخ است " ✨ ١٣۷۷/۷/۱۹ + به نیت حاجت روایی مخاطبین و سبز شدن دامن همه بانوان منتظر دعا کنیم 💚 " اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم " 🌸 1403 ______🇮🇷🧕🏻______ 🆔https://eitaa.com/joinchat/988151828C7b4620445c
چه فیض ها که نبردم ز آشنایی تو ✍🏻 تا هدیه را دادیم و گفتیم روزت مبارک💖 یهو گفت: میدونید من شفا گرفته حضرت معصومه سلام الله علیها هستم؟ 😇 خودش ادامه داد پارسال برام یه مشکلی پیش اومده بود که به هر دری زدم حل نمی‌شد، تا دقیقا در همین روز سال گذشته که توسل کردم به حضرت معصومه و درست شد، اتفاقا فردا هم دارم میرم قم زیارت و سلام شما ها را به بی بی حتما می رسونم😉 راستی دعا کنید کامل خوب بشم...🌱 +به این بهانه اللَّهُمَّ اشْفِ کُلَّ مَرِیضٍ بخونیم برای شفای همه بیماران در این روزهای پر برکت🤍🤲🏻 📍 اصفهان | گلستان شهدا ⏳٩ اردیبهشت ١۴٠۴ 1404 ______💖🧕🏻______ 🆔https://eitaa.com/joinchat/988151828C7b4620445c🫂
چه فیض ها که نبردم ز آشنایی تو✨ ✍🏻 از دور دخترک های محجبه رنگی رنگی دوقلو مشخص بودند، وقتی هدیه را دادیم خاله شون گفت امشب تولد 9 سالگی شون هست🎂 این سه تا دسته گل کوچولو (دوقلو ها و دختر خاله شون) شب میلاد حضرت معصومه سلام الله علیها به سن تکلیف رسیدند و اولین هدیه شون را اینطوری گرفتند...🥰💖 📍 اصفهان | چهارباغ ⏳٩ اردیبهشت ١۴٠۴ 1404 ______💖🧕🏻______ 🆔https://eitaa.com/joinchat/988151828C7b4620445c🫂
13.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍🏻 نزدیک غروب بود و چند تا بیشتر از هدایا باقی نمونده بود که یه مادر و دختر رو دیدیم که غرق در گفتگو بودن آروم به سمت شون رفتم و بعد از سلام با یه لبخند روز دختر رو به دختر خانوم تبریک گفتم☺️ 💖 چشم‌های دختر پر از تعجب و ذوق شد، از جا بلند شد و گفت: وااااای واقعاً ممنونم😍 شما اولین نفری هستید که امروز به من تبریک میگه🥰 (یه لحظه دلم گرفت که کسی تا اون ساعت بهش تبریک نگفته اما قطعا این نظر حضرت معصومه بوده که اولین تبریک و هدیه از طرف ایشون باشه🤍) براش درباره هدیه مون و ویژگی هاش که توضیح دادم، اشک تو چشماش حلقه زد و تشکر کرد. مادرشون هم برای بچه‌های گروه دعای خیر کردن. 🤲 اون قدر ابراز احساسات قشنگی در لحظه داشتن که خستگی چند روزه من در رفت😍 یه جورایی انگار یه وظیفه کوچیک رو انجام دادیم در روز ولادت خانوم حضرت معصومه و یه لبخند کوچیک هدیه گرفتیم. 😌 📍 اصفهان | چهارباغ ⏳٩ اردیبهشت ١۴٠۴ 1404 ______💖🧕🏻______ 🆔https://eitaa.com/joinchat/988151828C7b4620445c🫂