از چه نظر؟!😳
رضا رسولی میتونه بهتر از وحید موحد باشه اگه همسرش مثل زهرا روشن
باشه.همسر رضا رسولی میتونه شبیه زهرا روشن باشه؟
-مگه زهرا روشن چقدر تو زندگی وحید موحد اثر داشته؟ شما قبل ازدواج با
من هم خیلی موفق بودی.☺️
وحید ماشین رو نگه داشت.صدای بچه ها در اومد.وحید آروم و جدی بهشون
گفت:
_ساکت باشین.✋
بچه ها هم ساکت شدن .وحید به من نگاه کرد
و خیلی جدی گفت:
_اگه تو نبودی من الان اینجا نبودم.الان سرهنگ موحد نبودم.من الان هرچی
دارم بخاطر #صبر و #فداکاری و #ایمان تو دارم.. خیلی از همکارهام بودن
که تخصص و دانش شون از من #بهتر بود ولی وقتی ازدواج کردن عمال همه
ی کارهاشون رو کنار گذاشتن چون همسرانشون #همراهشون نبودن.ولی تو
نه تنها مانع من نشدی حتی خیلی وقتها تشویقم کردی...
من هروقت که تو کارم به مشکلی برخورد میکردم با خودم میگفتم اگه الان
زهرا اینجا بود چکار میکرد،منم همون کارو میکردم و موفق میشدم.زهرا،تو
خیلی بیشتر از اون چیزی که خودت فکر میکنی تو کار من تأثیر داشتی.فقط
حاجی میدونست مأموریت های قبل ازدواج و بعد ازدواجم چقدر باهم فرق
داشت.👌
تمام مدتی که وحید حرف میزد،من با تعجب نگاهش میکردم.. 😟
من با تعجب نگاهش میکردم و به حرفهاش گوش میدادم...😳
وقتی حرفهاش تموم شد،فقط نگاهم میکرد؛نگاه عاشقانه.😍😊ولی من سرمو
برگردوندم و به خیابان نگاه میکردم. نمیدونم چه حسی داشتم.وحید حرکت
کرد.من ساکت فقط فکر میکردم.گاهی نگاه وحید رو حس میکردم ولی من
نگاهش نمیکردم.
✨با خدا حرف میزدم... ✨
دیدن کسانی که زندگیشون مثل من بود،حس خوبی به من میداد.☺️🌸اونا هم
معلوم بود مثل من از حضور تو همچین جمعی خوشحال هستن.
بعضی از همسران همکاراش از من بزرگتر بودن.فضای صمیمی و شادی
بود.همه خانم ها براشون جالب بود که همسر سرهنگ موحد چه شکلی
هست.️☺همه از دیدن من خیلی جا خوردن.منم فقط بالبخند بهشون نگاه
میکردم.
بعضی هاشون شرایط همسرشون رو درک میکردن،ناراحتی شون صرفا
#دلتنگی بود...
بعضی از درستی کار همسرشون به #ایمان نرسیده بودن.اگه به درستی کار
همسرشون ایمان پیدا میکردن،همراه میشدن.
ولی سه نفر اصلا توان و #ظرفیت_درک و همراهی با همسرانشون رو
نداشتن.
اون مهمانی صرفا جهت آشنایی اولیه بود.همه شون شماره منو گرفته بودن.
از فردای اون روز تماس هاشون شروع شد...
بعضی ها راهکار میخواستن،️☝منم بهشون پیشنهاد میدادم با کارهای مختلفی
که بهش علاقه دارن،خودشون رو سرگرم کنن.
بعضی ها صرفا میخواستن درد دل کنن،منم باحوصله به حرفشون گوش
میدادم.😊
ولی بعضی ها به شدت شکایت داشتن، منم باهاشون صحبت میکردم که شرایط
کار همسرشون رو درک کنن.مقداری از کار همسرانشون براشون توضیح
میدادم.اونا هم وقتی میفهمیدن شغل همسرشون چی هست حالشون بهتر
میشد.چون از لحاظ امنیتی،همکاران وحید نمیتونستن درمورد کارشون توضیح
بدن، همسرانشون دچار #ابهام و #بدبینی شده بودن.اما خیلی از وقت و انرژی
من صرف سه نفر از خانمها میشد.دو نفر بهتر بودن ولی یکی از خانمها از
هر راهی وارد میشدم،فایده نداشت.🙄متوجه شدم اون خانوم اصلا #ظرفیت
همچین زندگی ای رو نداره.همسر آقای اعتمادی.
درمورد آقای اعتمادی از وحید پرسیدم. گفت:
_یکی از بهترین نیرو هاست.جزو سه نفر اوله.