✍#چگونه_صدام_از_اسارت_گريخت؟
در روزهای آغازين سال ۱۳۶۱ رزمندگان گردان حبيب لشگر ۲۷ چنان پيشروی میكردند كه باورش برای فرماندهان عمليات فتح المبين نيز سخت مینمود.
آنان در منطقه عمومی شوش و دزفول ۵۸ كيلومتر پيشروی كردند و اين در حالی بود كه در اين مسير، تنها ۵ #شهيد دادند و در نهايت با تصرف ارتفاعات «برقازه» مقر تاكتيكی سپاه چهارم عراق را نيز به تصرف خود درآوردند.
جدای از پيروزی چشمگير رزمندگان گردان حبيب، بعدها اهميت اين مقطع از جنگ بيشتر روشن شد.
طبق اعترافات فرماندهان نظامی و مقامات سياسي رژيم بعث در آن روز ۸ فروردين ۱۳۶۱- مرحله چهارم عمليات فتح المبين، چيزی نمانده بود، صدام به اسارت بچههای گردان حبيب درآيد!
وقتی رزمندگان «برقازه» را تصرف كردند با جسد دو سرباز عراقی كه تيرباران شده بودند، مواجه شدند.
اسرای عراقی گفتند وقتی صدام در خطر اسارت قرار گرفت و اخبار شكستهای پیدرپی را میشنيد، با عصبانيت، دستور اعدام اين دو سرباز #شيعه را صادر كرد چرا كه معتقد بود آنها با ايرانیها هم دستی كرده اند!
آنچه در ادامه میخوانيد سه #روايت از آن ماجرا از زبان نزديكان صدام است:
🔴#روايت_اول؛ من را بكشيد!
ژنرال «حسين كامل مجيد»، وزير صنعت و صنايع نظامی رژيم بعث و داماد معدوم صدام، پس از فرار به اردن در زمستان سال ۱۳۷۴، طی مصاحبهای مفصل با نشريه «السفير» چاپ بيروت گفته است:
در عمليات «شوش- دزفول» فتح المبين، هنگامی كه نيروهای ايران، در منطقه سپاه چهارم عراق پيشروی كردند، واحدهای پشتيبانی اين سپاه رزمی نيز از بين رفت و چيزی نمانده بود كه صدام و همراهان او، كه من هم جزء آنها بودم، به اسارت نيروهای ايرانی درآيند.
در آن لحظات، رنگ از چهره صدام پريده و بسيار نگران بود.
صدام به ما نگاه كرد و گفت:
از شما میخواهم در صورتی كه اسير شديم، من و خودتان را بكشيد...
❇ #روايت_دوم؛ لعنت بر آنها!
سرلشكر ستاد «عبدحميد محمود الخطاب»، رئيس دفتر رياستجمهوری عراق و از همراهان دائمی صدام طی دوران جنگ با ايران، در خصوص چند و چون اين ماجرا میگويد:
در عملياتی كه ايرانیها نام فتح المبين را روی آن گذاشته بودند، نيروهای ايرانی به منطقهی استقرار سپاه چهارم و مواضع ستادی اين سپاه رسيدند.
آقای رئيس جمهور صدام هم در همين منطقه بود.
#سپهبدخلبان «عدنان خيرالله طلفاح» وزير دفاع هم بود.
فهميديم كه نيروهای ايرانی، ما را دور زده اند.
احساس همه ما اين بود كه به زودی به اسارت نيروهای ايرانی در خواهيم آمد.
آقای رئيس جمهور، مضطرب از عدنان خيرالله پرسيد:
عدنان، بگو چه بايد بكنيم؟
ادامه دارد...👇👇👇
eitaa.com/fatemiioon_news