eitaa logo
🤶🏻مامانوئل🤶🏻
820 دنبال‌کننده
31.7هزار عکس
34هزار ویدیو
207 فایل
سلام دوست عزیزم🤶🏻 من مهلام مامان🤱🏻علی کوچولو(سوپراستار کانال😂) قراره بهترین کانال خرید جمعی باقیمت رقابتی رو بسازیم همچنین آموزش و هرچیز جذابی پیدا کنم میزارم تا از روزمرگی مون فاصله بگیریم😎 🎁همراهم باش تا با شگفتانه ها حالت خوب بشه🎁 @Mahlaershadi
مشاهده در ایتا
دانلود
آلبوم خانواده کانال فاطمیون رو آرشیو می‌کنیم. خدا رو چه دیدید شاید بعد از ظهور با امام زمان ورق زدیمش... @fatemiioon110
🔺حجت الاسلام ميثم خامنه اي فرزند رهبر در ٢٢ بهمن @fatemiioon110
🚨 در سخنرانی ۲۲ بهمن به جوانان توصیه کرد سخنان ۱۲ بهمن ۵۷ امام را بخوانند. من خواندم! امام فرمودند: «من تو دهن این دولت می زنم!» 😉 @fatemiioon110
🔺دست نوشته جالب یک نوجوان در حاشیه مراسم راهپیمایی ۲۲ بهمن درتهران: «فشار اقتصادی نتیجه انتخاب است نه »👆 @fatemiioon110
🔺حضور سیدمجتبی خامنه‌ای فرزند رهبر انقلاب در ۲۲ بهمن تهران👆 @fatemiioon110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♻️ عاقبت به خیری نگران عاقبت‌تان هستید، نگران عاقبت فرزندانتان هستید. راه عاقبت به خیر شدن را از حاج قاسم سلیمانی بشنوید... @fatemiioon110
قسمت آخر ⚡️دختری پژمرده با رنگ رخسار زرد به همراه مأمور وارد اتاق شد! ⚡شوکه شدم.😳 خوب بصورتش نگاه کردم. خدای من این لیلاست؟😱 او تا مرا دید گریه کرد و صدای ناله ضعیفش جگرم را سوزاند. در بغل گرفتمش. چقدر پژمرده و پیر شده بود. خدایا فقط ده ماه گذشته اما لیلا به اندازه ده سال پیرتر بنظر می‌رسید.😔😭 ⚡مأمور کمیته برگه‌ای جلوی رویم گرفت و گفت این نوشته لیلاست، او قادر به تکلم نیست، ماجرای اسارت و رهایی‌اش را اینجا نوشته، بخوان و امضا کن. خدایا چه می‌شنوم؟ لیلا قادر به حرف زدن نیست؟ چرا؟😭😭 ⚡او را در بغلم فشار دادم و با او صحبت کردم. لیلا حرف بزن، من پدرت هستم ، مادر و خواهرانت در منتظرند، عزیز دلم یک کلام جوابی بده.😭😔 اما هیچ‌ پاسخی نشنیدم فقط ناله و گریه بود و حرف‌های پراکنده و گنگ! خدایا چه بر سر لیلایم آوردند؟ ⚡خلاصه برگه: لیلا پس از حلب توسط به آورده شده بود. آنجا به یک داعشی دیگر فروخته شده بود، پس از آزار فراوان توسط تروریست‌های وحشی در یک فرصت از خانه آن داعشی فرار کرده به خانواده‌ای پناه می‌برد. آنجا چند هفته مخفیانه زندگی می‌کند تا برایش گذرنامه آماده کنند. آن خانواده زحمت زیادی برای لیلا در ادلب کشیده بودند. لیلا پس از تعویض چند ماشین نهایتا با یک تانکر سوخت بسمت حرکت داده شده و اینجا او را به کمیته مفقودین تحویل داده‌اند. 😔😭 ⚡پایین برگه سرگذشت لیلا، پزشک کمیته مفقودین نوشته بود: این دختر بدلیل شرایط بسیار نامناسب اسارت و تحمل سختی، شکنجه روحی و جسمی و ترس شدید قدرت تکلمش را از دست داده، نیاز به جلسات گفتار درمانی و روانپزشک دارد. خاطرات دوران اسارت را برایش یادآوری نکنید و از او در این مورد سؤال نکنید. امضای پزشک. ⚡اگر ام عایشه، لیلا را با این وضعیت ببیند چه بر سرش خواهد آمد؟ از یک طرف خوشحال بودم که لیلا پیدا شده و از طرف دیگر نگران وضعیت وخیم جسمی و روحیش بودم. ⚡پس از یک روز ماندن در لاذقیه با پرواز هواپیمای ترابری ارتش به سمت حلب رفتیم. ⚡هواپیما در فرودگاه حلب به زمین نشست، ام عایشه همراه دخترانم در فرودگاه منتظر بودند، صحنه دیدار مادر با دختری که ده ماه او را ندیده.😭 وقتی لیلا را دیدند شوکه شدند. ام عایشه، فوزیه و عایشه، لیلا را به آغوش گرفتند و های‌های گریه می‌کردند. ام عایشه گفت ابوبشیر چرا لیلایم حرف نمی‌زند؟! چرا لیلایم پیر شده؟! ⚡پیدا کردن لیلا برای خانواده ما اتفاق بسیار مهم و خوشحال کننده‌ای بود. از طرفی وضعیت جسمی و روحی لیلا هم دل هر انسانی را آتش می‌زد. بعد از مرخصی از بیمارستان جلسات روانپزشکی و گفتار درمانی لیلا را شروع کردیم. ⚡بعد از شش ماه استراحت در منزل و جلسات متعدد پزشکی حال لیلا رو به بهبود بود. او حالا آرام آرام و شمرده حرف می‌زد، وضعیت روحیش بهتر شده بود اما به شدت از نام و پرچمشان متنفر بود. ما هیچکدام جرأت نداشتیم در خانه حرفی از آنها بزنیم چون دچار تشنج و لرز شدید می‌شد. نمیدانم چه بلایی بر سر دختر نازنینم آورده بودند لعنتی‌ها... ⚡از حلب خاطره خوبی نداشتم. در حلب تنها پسرم را از دست دادم و دختر نازنینم هم پژمرده شد. از داعش لعنتی و همه تروریستهای وحشی بیزار شده بودیم. ما اکنون فقط آرامش و امنیت می‌خواستیم. چیزی که قبلا آن را داشتیم و قدرش را ندانسته بودیم! ⚡ برای آخرین بار به دیدار رفتم و با او خداحافظی کردم. حلب را با خاطرات تلخش ترک کردیم و عازم شدیم. وقتی به دمشق رسیدیم به محله‌ای رفتیم که خانه قبلی ما آنجا بود. در جنوب دمشق. آن محله ویران شده بود. کوچه‌ها، منازل، مغازه‌ها پر از ترکش خمپاره بود و ویران گشته بود. این خرابی‌ها نتیجه شورش مردم علیه حکومت قانونی بود! چقدر راحت داشته‌های خودمان را به باد فنا دادیم! ⚡سوریه و دمشق عروس کشورهای عربی بود، حلب قطب بزرگ اقتصادی منطقه بود، ما بهترین و گردشگری را داشتیم، داعش و تروریست‌ها همه چیز را نابود کردند و ما اکنون بر خاکستر آن‌ها نشسته‌ایم! ⚡ از همه مجاهدانی که بفریاد ما رسیدند تشکر می‌کنم، اجر همه آنها با خداوند متعال است. ما از ایرانی‌ها و افغانی‌ها و پاکستانی‌ها که برای مبارزه با داعش و تکفیری‌ها به سوریه آمدند کمال تشکر را داریم آنها حق برادری خود را ادا کردند. امیدوارم سرگذشت تلخ مردم سوریه برای هیچ ملتی تکرار نشود. ⚡اکنون عکس بشار اسد در خانه من است و از حامیان بشار اسد هستم. من از عملکرد گذشته خود پشیمانم و درس زندگی و سرگذشتم را گفتم تا درس عبرتی برای همگان باشد. بالاترین نعمت خداوند امنیت و آرامش است، قدرش را بدانید و برای حفظ آن عاقل و هشیار باشید. را بطور کامل بشناسید. دشمن شما را می‌دهد و پس از تسلط با نهایت بی‌رحمی با شما برخورد می‌کند. @fatemiioon110
سلام😊 با تشکر برای ارسال تصاویر زیباتون از راهپیمایی ۲۲ بهمن ماه سالروز پیروزی انقلاب اسلامی😌 الوعده وفا😃... 🗣 بنظر شما کدام عکس از بقیه تصاویر عکس بهتری بود؟🧐 ‼️ هر تصویر یک داره... کد هر تصویر به آیدی مربوط بفرستید😊 برای صاحب بهترین عکس از نظر اعضا یک ختم صلوات یا یک شارژ ده هزار تومانی (البته به انتخاب خودش😌) بهشون داده میشه...😇 ارتباط با ما؛ 🆔 @fatemiioon @fatemiioon110
: ⚡ ابوبشیر ۶۰ ساله، ساکن دمشق ، کشاورز، دارای سه دختر و یک پسر خاطراتش از اوضاع سوریه قبل و بعدِ داعش رو برامون می‌گه. 💎ما مردم سوریه قبل از داعش دچار یک توهم شده بودیم و بر اثر تبلیغات فراوان مخالفان در خارج و داخل سوریه، به این نتیجه رسیدیم که عامل تمام بدبختی‌هامون شخص بشار اسد و دولتشه و هر طور شده باید بشار اسد بره. ⛔ آن زمان پیام‌های زیادی بین مردم سوریه پخش میشد که بشار اسد یک دیکتاتور است و نجات سوریه یعنی رفتن بشار اسد... هر روز مخالفان نظام بشار اسد بیشتر می‌شدند و راهپیمایی و تحصن انجام می‌شد که دیکتاتور سوریه باید برود! مردم به خیابان‌ها آمدند و نیروهای نظامی بشار اسد هم برای کنترل آنها جمع شده بودند که تیراندازی شد و عده‌ای کشته و زخمی شدند و از آن روز اعتراضات مردم سوریه و مخالفان بشار اسد رنگ و بوی خون گرفت... مردم متحصن عصبانی بودند و جنازه‌های کشته‌شدگان رو باشور و هیجان خاصی تشییع کردند. در همین اوضاع و احوال بود که سر و کله مخالفان نظام سوریه و بشار اسد پیدا شد: !😱 گروهی که با پرچم «محمد رسول الله» و شعارهای اسلامی آمدند! ⛔ ما ابتدا از آمدن داعش خوشحال شدیم چون داعش وعده نابودی حکومت بشاراسد که خواست ما بود رو داد... شهرهای سوریه روز به روز شاهد درگیری‌ها و کشتار بود و داعش با همراهی مردم و مخالفان بشار اسد شهرها و روستاهای سوریه را یک به یک اشغال می‌کرد و پیش می‌رفت! داعش پس از اشغال شهرها، حکومت نظامی اجرا می‌کرد، موافقان بشار اسد را شناسایی و در میدان شهر گردن می‌زد. مخالفان بشاراسد هم خوشحال می‌زدن و می‌رقصیدن... در این ایام بود که من هم دست زن و بچه‌مو گرفتم و به شهر حلب رفتیم و در حکومت اسلامی داعش زندگی خود را شروع کردیم! داعش دختران و زنان سوری زیادی رو به بهانه‌های مختلف اسیر می‌کرد، آنها را در بازار می‌فروخت، ثروتمندان عربستانی، اماراتی و حتی اروپایی می‌آمدن و دختران زیبا و کم سن و سال را می‌خریدن. من این صحنه‌ها را در بازار حلب دیدم و چون خودم دختر داشتم بشدت ناراحت می‌شدم. گریه‌های آن دختران در هنگام اسارت در قفس و موقع خرید و فروش آزارم می‌داد.😔 پسرم ۲۰ ساله‌م بشیر اطلاعات کمی درباره دین داشت. یه وهابی بنام ابوجهاد باهاش دوست شده بود، رو ذهنش خیلی اثر گذاشته بود تا عضو داعش بشه. یک روز بشیر ازم اجازه خواست تا در عملیات نظامی داعش شرکت کنه. من بشدت مخالف بودم چون از طرز تفکر وهابیت خوشم نمی‌آمد و آن را قبول نداشتم اما بشیر دیگه حرفمو گوش نمی‌کرد، تمام فکر و ذکرش ابوجهاد بود. ابوجهاد بشیرو عضو داعش کرده بود و ماهیانه هزار دلار بهش می‌داد! به بشیر گفتم چرا می‌خوای برای داعش بجنگی؟! مگر نمی‌شناسیشون؟! حرفهای عجیبی میزد، می‌گفت شیعه مشرکه و ما باید آنها را بکشیم!!! بشیر می‌گفت وظیفه داعش ابتدا کشتن مشرکین (شیعیان) هست و سپس نبرد با کافرین!! می‌گفت با کشتن شیعیان ما به بهشت می‌رویم !!! این چرندیات را ابوجهاد در مغزش کرده بود.😔 صحبتهای من و مادرش فایده نداشت و بشیر دیگر یک داعشی تمام عیار شده بود. او بعد از چند ماه تمرین نظامی وارد عملیات‌های داعش شد و بعد از یکسال جنگ داخلی سوریه تنها پسرم را از من گرفت و بشیر در راه باطل تفکر داعش و وهابیت خونش را هدر داد حتی جنازشم برایمان نیاوردند. وضعیت شهرهای تحت تسلط داعش هر روز سخت تر می‌شد. داعش ابتدا گفته بود که کاری به مسلمانان اهل سنت سوریه ندارد و فقط با شیعیان می‌جنگد اما کم‌کم خشونت‌های داعش دامن اهل سنت را هم گرفت. داعش حضور در اینترنت و فیس‌بوک را حرام می‌دانست و دختری را به همین جرم در میدان شهر گردن زد. داعش اسلام را وارونه کرده بود، ما مردم سوریه گرفتار کسانی شده بودیم که بنام اسلام خلاف اسلام عمل می‌کردن و چاره‌ای جز تحمل نداشتیم. آنها مخالفانشان را بشدت سرکوب و اعدام می‌کردند. اوضاع زندگی در رقه و حلب سخت بود. فرماندهان داعش نماز هم نمی‌خواندند و می‌گفتند جهاد کردن بالاتر از نماز خواندن است! مردم سوریه برای نجات از حکومت بشاراسد قیام کردند اما گرفتار حکومت بسیار خشن‌تر و بی‌منطق‌ترِ داعش شدند. بشیر می‌گفت فرماندهان نظامی داعش عرب نیستند. از چچن و اسراییل آمدند و به ما آموزش نظامی می‌دهند. با خودم می‌گفتم این چه بلایی بود؟ ما که در رفاه و آسایش بودیم، امنیت داشتیم، چرا خودمان همه اینها را نابود کردیم. چرا فریب مخالفان بشاراسد را خوردیم؟! اهل تسنن که فکر می‌کردند داعش کاری با آنها ندارد و فقط شیعیان و حامیان دولت بشاراسد مجازات می‌شن بشدت پشیمان بودن اما کار از پشیمانی گذشته و زیر سلطه حکومت خشن و غیر منطقی داعش بودیم! در مغازه ابویعقوب بودم که موبایلم زنگ خورد، همسرم بود با اضطراب و ناراحتی و صدای پر از گریه گفت ابوبشیر کجایی؟! سریع بیا خونه تلفن قطع شد😱 ادامه دارد.. @fatemiioon110