#هر_روز_با_شهدا
شهید بزرگوار عبدالحسین یوسفیان عزیز❤️
به گفته دوستانش در اعزام به سوریه با مشکلاتی مواجه می شود و قرار نبوده که وی اعزام شود. او در نماز ظهر خود با چشمانی بارانی از حضرت زینب (س) طلب می کند که اگر لیاقت دفاع از حریم آن حضرت را دارد به سوریه اعزام شود و پس از پایان نماز، نامش قرائت می شود
و با خوشحالی کوله پشتی اش را برمیدارد و عازم سفر میشود.
آخرین یادگاری پدر برای دختر
زینب در زمانی که پدرش در سوریه بود، در تمام تماس های تلفنی، از پدرش درخواست عروسک می کرد اما در دو هفته آخر فقط برگشتن پدرش را آرزو داشت و عروسک را فراموش کرده بود. عبدالحسین هم به قول خود وفا کرده بود و عروسکی که برای زینب خریده بود را به دوستانش داده بود و آن ها هدیه پدر را دختر آوردند.
همسر شهید یوسفیان می گوید از صد کلمه حرف دخترمان، ۹۹ تای آن باباست و حالا زینب ۹ ساله شده.
قسمتی از وصیت نامه شهید یوسفیان👇👇👇
خدایا در این عمر، نامم عبدالحسین، دانشگاه امام حسین (ع)، لشکر ۱۴ امام حسین (ع)، گردان ۱۰۴ امام حسین (ع)؛ خدایا خودت من را در راه امام حسین (ع) قرار دادی پس قربانی امام حسین (ع) کن!
#شهید
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
@Manavi_2
#تلنگرانه
دیروز یکیو دیدم !
با افتخار میگفت به زنم اجازه دادم روسریشو دراره:)))
دمتون گرم
یه دختر سه ساله هم بود:))
روسریش حکم جونشو داشت!!
#بهکجاچنینشتابان؟
#حجاب
@Manavi_2
#تلنگرانه
-میگفت..
مادلمونروگرهمیزنیمبههمهچیز،
بهاین..بهاون..
وقتیاینواونمیلرزهدلِماهممیلرزه..
دلمونروگرهبزنیمبهخدا
کهاگههمهعالملرزیددلِمانلرزه..
مثلِدلِامامحسینکهتوروزعاشورا
نلرزید🤍(:
#امام_حسین علیه السلام
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#تلنگرانه -میگفت.. مادلمونروگرهمیزنیمبههمهچیز، بهاین..بهاون.. وقتیاینواونمیلرزهدلِماهم
-نَداردْروزمَحشرگیروداری...
هرڪَسدَراینعالمدلشگیرحُسیـعـناست!
#امام_حسین
@Manavi_2
#شهید
#شب_جمعه
#امام_حسین (ع)
بِھِشگٌفتَم:
حـٰاجۍمَنخِیلےگناھکَࢪدَم..🚶♂
فکرکنمآقامحٌـسِین
کلًابیخیـالِمـآشده..!💔
گفت:
گناھاٺازشِمࢪلَعنَتاللهبیشٺࢪھ؟!
لَبَمࢪوگازگِࢪِفتَمگٌفٺَم:
اَستَغفِࢪٌالله،نہدیگہدَࢪاونحَد!
گٌفت:شِمراگهازسینہۍِ
حَضࢪَتمِیومدپایینو
توبہمیڪࢪد،
آقادستشُمیگرفت..シ
@Manavi_2
#تلنگر
#تجربه_بعد_از_مرگ
یکی دیگر از تجربه گران، خانمی ساکن تهران بود که سال قبل با ایشان مصاحبه انجام شد. ایشان در ضمن مطالب و صحبت ها فرمودند: در جریان تجربه ام، جوانی بلند قامت را در کنارم مشاهده کردم. ایشان به سوالات من پاسخ میداد.
یکی از سوالات من در مورد دو نفر از بستگانم بود. این دو خانم هرکدام سالها گرفتار یک فرزند شدیدا مریض بودند.
وقتی این سوال در ذهن من ایجاد شد، این جوان اینگونه به من فهماند که این اتفاق در واقع کفاره گناهان آنها دونفر است. حتی از کلام او گناهان این دو نفر را میتوانستم بفهمم!
اما مهمترین ویژگی این دو خانم که عامل گرفتاری آنها بود، عدم توجه به حجاب و حیا بود.
یکی از آنها در خانواده ای سادات و بسیار مذهبی بزرگ شده بود. اما برخلاف مادر و دیگر خواهرانش، رفته رفته حجاب را کنار گذاشت. ابتدا مانتوی گشاد با پوشش کامل، بعد مانتوی تنگ، موهای رنگ شده و...
مادرش بارها با او صحبت کرد، اما بی فایده بود. هر روز با ظاهری بدتر از قبل و بدون توجه به حجاب از خانه خارج می شد و به محل کار میرفت. حتی شوهرش از دست کارهای او کلافه بود. روزها گذشت تا اینکه فرزند معلول او به دنیا آمد!
اما نفر دوم، برخلاف نفر قبل، چادر سر میکرد، اما این چادر در واقع برای او عادت بود.
او اصلاً توجهی به حیا و نوع ارتباط با نامحرم نداشت. بارها دیده بودم که با مردان نامحرم می گفت و می خندید. کارهای او باعث شد که شوهرش هم از او ناراضی باشد. اما هیچ کاری از دستش بر نمی آمد. نه می توانست برای طلاق اقدام نماید و نه...
پسرش سالم بود اما از چهار سالگی دچار بیماری خاص شد و تمام شب و روز این مادر گرفتار این فرزند شد...
📙 ((سیزده چهارده)) تازه ترین اثر گروه شهید هادی.
حجاب و حیا در تجربه های نزدیک به مرگ و حکایات تاریخی.
#حجاب
@Manavi_2