🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
🔹با یک نگاه مشاهده کردم که...
داخل کشور عراق دچار مشکل
و تجربه نزدیک به مرگ شدم.
مـن در کنـار قبرستان متوجـه
ارواح افراد مختلفی شدم که
در آنـجــا مــدفـــون بــودنـــد.
یک خانمجوان آنجا دفن شدهبود که
با یک نگاه مشاهده کردم کـه روح او
در بـرزخ میهمان امام خمینی است!
این خانم در زمان حیات دنیایی خود، بسیار از امام خمینی تعریف می کرد و به آرمان های حضرت امام بسیار اعتقاد داشت. او به دست عوامل حکومت صدام به شهادت رسید اما به خاطر علاقه اش، در برزخ، با ایشان محشور بود.
آنجا بود کـه معنـای ایـن حـدیـث را
فهمیدم کـه به هرچه علاقـه داشتـه
باشیم با همان محشور خواهیم شد...
📚 نسیمی از ملکوت
@Manavi_2
🌷 #هر_روز_با_شهدا
شهید بزرگوار یوسف شریف عزیز❤️
🌷میگفت: «دوست دارم شهادتم درحالی باشد که در سجده هستم.» یکی از دوستانش میگفت: در حال عکس گرفتن بودم که دیدم یک نفر به حالت سجده پیشانی به خاک گذاشته است. فکر کردم نماز میخواند؛ اما دیدم هوا کاملاً روشن است و وقت نماز گذشته، همه تجهیزات نظامی را هم با خودش داشت.
🌷جلو رفتم تا عکسی در همین حالت از او بگیرم. دستم را که روی کتف او گذاشتم، به پهلو افتاد. دیدم گلولهای از پشت به او اصابت کرده و به قلبش رسیده، آرام بود انگار در این دنیا دیگر کاری نداشت. صورتش را که دیدم زانوهایم سست شد به زمین نشستم. با خودم گفتم: «اینکه یوسف شریف است.»
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز یوسف شریف
#لبیک_یا_خامنه_ای
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
@Manavi_2
که چهار تا پنج شنبه که اولین پنجشنبه باید تو نیمه اول ماه قمری باشه مثل امشب
پنج شنبه اول یک سوره یس👈هدیه به حضرت ابوالفضلﷺ
پنج شنبه دوم دوتا سوره یس👈هدیه حضرت ابوالفضلﷺ
پنجشنبه سوم سه سوره تا یس👈هدیه به حضرت ابوالفضلﷺ
پنجشنبه چهارم چهار تا سوره یس👈به نیابت از حضرت ابوالفضل ﷺهدیه به حضرت ام البنینﷺ
البته خیلی تاکید دارن که با توجه باشه
داروخانه معنوی
🔴 #رمان #داستان 🌷 #سلام_بر_ابراهیم – قسمت 4⃣1⃣ 🍀 زندگینامه و خاطرات پهلوان بیمزار " #شهید_ابراهی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 #رمان #داستان
🌷 #سلام_بر_ابراهیم –
قسمت 5⃣1⃣
🍀 زندگینامه و خاطرات پهلوان بیمزار " #شهید_ابراهیم_هادی "
✅ یداللّه (راوی: سید ابوالفضل کاظمی)
💥 ابراهیم در یکی از مغازههای بازار مشغول کار بود. یک روز ابراهیم را در وضعیتی دیدم که خیلی تعجب کردم! دو کارتن بزرگ اجناس روی دوشش بود. جلوی یک مغازه، کارتنها را روی زمین گذاشت. وقتی کار تحویل تمام شد، جلو رفتم وسلام کردم. بعد گفتم: «آقا ابرام! برای شما زشته، این کار باربرهاست نه کار شما!» نگاهی به من کرد و گفت: «کار که عیب نیست، بیکاری عیبه، این کاری هم که من انجام میدم برای خودم خوبه، مطمئن باش که هیچی نیستم. جلوی غرور رو میگیره!» گفتم: «اگه کسی شما رو اینطور ببینه خوب نیست، تو ورزشکاری و ... خیلیها میشناسنت.»
ابراهیم خندید و گفت: «ای بابا، همیشه کاری کن که اگه خدا تو رو دید خوشش بیاد، نه مردم.»
🌻🌻🌻🌻🌻🌻
💥 به همراه چند نفر از دوستان نشسته بودیم و در مورد ابراهیم صحبت میکردیم. یکی از دوستان که ابراهیم را نمیشناخت، تصویرش را از من گرفت و نگاه کرد. بعد با تعجب گفت: «شما مطمئن هستید اسم ایشون ابراهیمه!؟» باتعجب گفتم: «خب بله، چطور مگه؟!» گفت: «من قبلاً تو بازار سلطانی مغازه داشتم. این آقا ابراهیم دو روز در هفته سر بازار میایستاد، یه کوله باربری هم میانداخت روی دوشش و بار میبرد. یه روز بهش گفتم: «اسم شما چیه؟» گفت: «من رو یدالله صدا کنید!»
گذشت تا چند وقت بعد یکی از دوستانم آمده بود بازار، تا ایشون رو دید با تعجب گفت: «این آقا رو میشناسی!؟» گفتم: «نه، چطور مگه!» گفت: «ایشون قهرمان والیبال و کشتیه،آدم خیلی با تقواییه، برای شکستن نفسش این کارها رو میکنه. این رو هم برات بگم که آدم خیلی بزرگیه!»
بعد از آن ماجرا دیگه ایشون رو ندیدم!
صحبتهای آن آقا خیلی من رو به فکر فرو برد. این ماجرا خیلی برای من عجیب بود. اینطور مبارزه کردن با نفس اصلاً با عقل جور در نمیآمد.
🌻🌻🌻🌻🌻🌻
💥 مدتی بعد یکی از دوستان قدیم را دیدم. در مورد کارهای ابراهیم صحبت میکردیم. ایشان گفت: «قبل از انقلاب، یک روز ظهر آقا ابرام آمد دنبال ما. من و برادرم و دو نفر دیگر را برد چلو کبابی، بهترین غذا و سالاد و نوشابه را سفارش داد.
خیلی خوشمزه بود. تا آن موقع چنین غذایی نخورده بودم. بعد از غذا آقا ابراهیم گفت: «چطور بود؟»
گفتم: «خیلی عالی بود. دستت درد نکنه.» گفت: « امروز صبح تا حالا توی بازار باربری کردم. خوشمزگی این غذا به خاطر زحمتیه که برای پولش کشیدم!»
🍃🌹🍃 پایان قسمت پانزدهم 🍃🌹🍃
@Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠💫امـــشــب
🤍✨از خـدایـی که از هـمـیـشـه
💠✨نـزدیـکــتـر اسـت بــرایـتـان
💠✨عـــاشــقـــانـــهتـــریـــن
🤍✨لـحـظـات را مـیـطــلــبــم
💠✨زیــبــاتــریــن لــبـخـنــدهـا
💠✨را روی لــبـــهـــایـــتــان و
🤍✨آرام تـــریـــن لـحـظــات را
💠✨بـرای هـر روز و هـر شـبـتـان
💠✨شــــبـــهـــا...
🤍✨تـــا دســت خــدا هـســت
💠✨تـــا مـهـربـانـیـش بی انـتـهـاسـت ....
🤍✨راحــــت و آرام بـــــاش...
💠✨به امید فردایی بهتر؛ شبتون بخیر
#شب_بخیر
@Manavi_2