سلام عزیزانم
تصمیم گرفتیم تا یک ختم نماز قضای شش هفته ایی برگزار کنیم
به این طریق که،
#هفته_اول👈قضای نماز صبح
#هفته_دوم👈قضای نمازظهر
#هفته_سوم👈قضای نماز عصر
#هفته_چهارم👈قضای نماز مغرب
#هفته_پنجم👈قضای نماز عشا
#هفته_ششم👈قضای نماز آیات
در این طرح تعداد نماز قضای روزانه برعهده خود شخص هست ولی پیشنهاد من اینه که روزانه سه نماز قضا خوانده بشه
مثلن در هفته که مربوط به نماز قضای صبحه بعد از هروعده نماز واجب یک نماز قضای صبح خوانده بشه که مجموعا سه نماز صبح میشه و در یک هفته ۲۱ نماز قصای صبح بجا آورده میشه والبته میتونید بعد از هر نماز واجب بخونید که هر روز پنج نماز قضا میشه ودر مجموع ۴۵ نماز
در هر حال تعداد نماز برعهده خودتون هست
هر کس تمایل به شرکت در ختم شش هفته ایی نماز قضا را داره وارد لینک زیر بشه و اسم و فامیلش را بنویسه تا اسمش را در لیست بنویسیم
در ضمن به جای امواتتون هم میتونید شرکت کنید
👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/138346884Cb1880a8b82
May 11
🌿
بٰا ﴿خـــــآمنه ا؎۔۔𔘓﴾ ۔۔،
ڪسےنَگردد گمرٰاه۔۔
او دَر شَـــــب فِتنہ،
مےدِرخشد چُون مــ🌙ـــآه۔۔!
در هَر نَفسم بَرا؎ او مےخٰوانم:
«لٰا حُولُ و لٰا قُوة اِلّٰا بِاللّه۔۔۔✿»
#رهبرانه
#امام_زمان ﷻ
#طوفان_الاقصی
اَللّهُــمَّعَجـِــللِوَلیِّــکَالفَــرَج
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنْتَقِمُونَ
ومـــــآ!
أز گنـــــآه ڪٰاران۔۔۔
انتقـــــآم خٰواهیم گرفْت۔۔! ✿
#حزب_الله
#طوفان_الاقصی
#فلسطین
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#داستان_کوتاه 🔹معامله با خدا🔹 ✳️در بنى اسرائيل قحطى شديدى پيش آمد..., آذوقه ناياب شد. زنى لقمه
#داستان_کوتاه
در راه مشهد شاه عباس
تصمیم گرفت دو بزرگ را
امتحان کند!!
به شیخ بهایی که اسبش
جلو میرفت گفت:
این میرداماد چقدر بی عرضه
است اسبش دائم عقب می ماند.
شیخ بهائی گفت:
کوهی از علم و دانش برآن
اسب سوار است، حیوان کشش
اینهمه عظمت را ندارد.
ساعتی بعد عقب ماند،
به میر داماد گفت:
این شیخ بهائی رعایت نمیکند،
دائم جلو می تازد.
میرداماد گفت:
اسب او از اینکه آدم بزرگی
چون شیخ بهائی بر پشتش
سوار است سر از پا نمی شناسد
و می خواهد از شوق بال در آورد.
این است "رسم رفاقت..."
در "غیاب" یکدیگر" حافظ آبروی" هم باشیم...
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
💠#سخن_بزرگان
✍️مَرحوم حـــــآج مُحّمداسمٰا؏ـــیل دولٰابے:
مُوت را ڪہ بِپذیر؎،
هَمه ؎ غَم و غصه هـــــآ مےرَود و
بےأثرمےشَود۔۔۔
وَقتے با «حَضـــــرت ؏ــزرٰائیل۔۔۔𔘓»؛
رَفیق شَو؎!
غُصہ هـــــآیت ڪم مےشَود.
آمٰادگےمُوت خـــــوب أست،
نَہ زود مُردن۔۔!
بَعد أز این آمٰادگے، ؏ُــمر دنیـــــآ بسیآر پُرأرزش خوٰاهد بود.
ذِڪر مُوت،
دنیـــــآ را دَر نظر ڪوچَک مےڪنَد و
آخِرت را بُزرگ.۔۔۔
﴿حَضرت أمیرﷺ۔۔۔𑁍﴾فَرمود:
یِک¹ سآ؏ــت دنیآ را ؛
بہ هَمه؎ آخـِــــرت نمےدَهم.
آمٰادگے باید دٰاشت،
نہ ؏َــجلہ بَرا؎مُردن۔۔۔✤
📚کتاب مصباح الهد؎
#تلنگرانه
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#غم_و_شادی 💫 قسمت (بیست ونهم) حدیث زیبای امام باقر (علیه السلام)🍂 #استاد حاجیه خانم رستمی فر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
غم و شادی ۳۰.mp3
9.68M
#غم_و_شادی
💫 قسمت (سی ام )
چه کنیم از چشم خدا نیفتیم؟🍂
#استاد حاجیه خانم رستمی فر
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
#سخن_بزرگان
تَجربہ بَرا؎ من ثٰابت ڪرده أست ڪہ،
أگرڪوتٰاهے،
دَرمسائلِ؏ـباد؎ حآصل نَشود۔۔
یادگیر؎دَرسے ڪِہ نیٰاز بہ؛
یِک¹ سٌا؏ــت مُطالعہ دارد۔۔
دَر ده¹⁰ دَقیـــــقہ أنجام مےشَود.
_ آیّت اللّٰه بِهجَـــــت
📖 ڪتٰاب حَضرت حُجتﷻ ص۷۴
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْ
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#رمان #رهایی_از_شب #قسمت_چهل_و_هشتم باهم به سمت خوابگاه حرکت کردیم. حاج مهدوی وحاج احمدی دم در قرا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
#رمان #رهایی_از_شب #قسمت_چهل_و_هشتم باهم به سمت خوابگاه حرکت کردیم. حاج مهدوی وحاج احمدی دم در قرا
#رمان
#رهایی_از_شب
#قسمت_چهل_و_نهم
هرچه به فردا نزدیکتر میشدم افسرده تر میشدم! از بالای تخت نگاهی دزدکی به پایین انداختم.
فاطمه بیدار بود و با چشمی گریون به گوشیش نگاه میکرد.گوشیم رو از زیر بالش در آوردم و براش نوشتم:
_تو هم مثل من خوابت نمیبره؟
نوشت :
*نه..من هرسال شب آخر، خوابم نمیبره.*
نوشتم:
*دیدمت داری گریه میکنی.اگه دوس داشتی بهم بگو بخاطر چی؟*
نوشت:
*دستتو دراز کن گوشیمو بگیر و خوب به تصویر نگاه کن.حتما اسمش رو شنیدی.شهید همت!! من از ایشون خیلی حاجتها گرفتم.دارم باهاش درد دل میکنم. تاحالا هرجا گیر کردم کمکم کرده.اینجا که هستم باهاش احساس نزدیکی بیشتری میکنم.حالا که دارم میرم دلم براش تنگ میشه.*
باور کردنی نبود که فاطمه بخاطر وابستگی به یک شهید گریه کنه!! او چقدر دنیاش با من متفاوت بود! دستم رو دراز کردم و گوشی رو گرفتم.
عکس او رادیدم.
نگاهش چقدر نافذ بود.انگار روح داشت.نمیدونم چرا با دیدنش حالم تغییر کرد.دوباره چشمهام ترشد و در دلم با او نجوا کردم:
_نمیدونم اسمت چی بود..اها همت.! فاطمه میگه نذرت میکنه حاجتشو میدی. فقط با فاطمه ها اون جوری تا میکنی یا به من عسل ها هم نگاه میکنی؟؟ من اولین بارمه اومدم اینجا.فاطمه میگفت شما به مهمون اولی ها یک عنایت ویژه ای دارید. اگه فاطمه راست میگه بخاطر من نه، بخاطر شادی روح آقام، دعا کن نجات پیدا کنم و مثل فاطمه پاک پاک بشم و گذشته ی سیاهم محو بشه.خواهش میکنم دعام کن..اونطوری نگام نکن!! میدونم چقدر بدم..ولی بخدا میخوام عوض شم.کمکم کنید.
گوشه ی آستینم رو به دندان گرفتم تا صدای هق هقم بلند نشود.
دوباره چشم دوختم به عکس وحرف آخر رو زدم:
من عاشقم! !! عاشق یک مرد پاک..اول دعا کن پاک شم.بعد دعاکن به عشقم برسم..من دلم یک مرد مومن میخواد.کسی که با دیدنش یاد خدا بیفتم نه یاد گناه...اگر سال بعد همین موقع من به آرزوم برسم کل کاروان رو شیرینی میدم وبرات یه ختم قرآن برمیدارم...شما فقط قول بده یک نگاه کوچیک بهم بکنی..
گوشی رو خاموش کردم و به فاطمه دادم.چقدر آروم شدم...نفهمیدم کی خوابم برد!
یکی دوساعت بعد با صدای اذان از خواب بیدارشدم.انگار که مدتها خواب بودم.حتی کوچکترین خستگی وکسالتی نداشتم. بلند شدم.فاطمه در تختش نبود.رفتم وضو گرفتم و به سمت نماز خانه راهی شدم. این اولین نماز ی بود که با اخلاص و میل خودم، رغبت خوندنشو داشتم.واین حس خوبی بهم میداد.فاطمه تا منو دید پرسید: چه زود بیدارشدی! همیشه آخرین نفری بودی که میومد نماز، از بس که خابالو وتنبلی.!!
من با اشتیاق گفتم:با صدای اذان بیدارشدم.
نماز رو به جماعت خوندیم و برای خوردن صبحانه به سمت غذاخوری رفتیم.فاطمه در راه ازم پرسید:خب نظرت راجع به این سفر چی بود؟؟
من با حسرت گفتم:کوتاه بود!!
اوگفت:دیدی گفتم با همه ی سختیهاش دل کندن از اینجا سخته؟! ان شالله بازم به اتفاق هم میایم
گفتم:ولی کل سفر یک طرف ، عکس شهید همت هم یک طرف!! باید اعتراف کنم که من فقط دیشب و با دیدن اون عکس ،شهدای اینجا رو زیارت کردم!!
فاطمه خنده ی ریزی کرد وگفت:خب پس سبب خیر شدم.خداروشکر.
بله!! توشه ی من از این سفر پنج روزه وپرچالش یک قرار با عکس حاج همت بود که نمیدونستم چقدر اعتقاد بهش داشتم!! ولی وقتی از رسیدن به آرزویی نا امیدی به هر ریسمانی چنگ میزنی حتی اگر به آن ریسمان ایمان واعتقاد نداشته باشی.
روز آخر سفر بود و من در دلم اندوهی ویرانگر مستولی بود.دل کندن از آن دیار عاشقانه کار سختی بود ولی اتفاق افتاد.برعکس زمان رفت، بازگشتمان افسرده وار و کسالت آور بود همه ی واگنهای مربوط به ما سوت و کور و یخ زده بود .
همه یا در خواب بودند یا در حال مرور خاطرات این پنج روز!!
من در کنار پنجره سر به شیشه گذاشته بودم و در میان پچ پچ هم کوپه ای هام به کابوس هایی که در تهران انتظارم رو میکشید فکر میکردم و از وحشت رویارویی با آنها به خود میلرزیدم.هرچه نزدیکتر میشدیم این کابوس هولناک تر و ترسم بیشتر میشد.میان اضطرابم دستهای فاطمه رو محکم گرفتم و با نگاهم حسم رو منتقل کردم.فاطمه با نگاهی پرسشگر ومضطرب خیره به من ماند تا دست آخر خودم چشمانم رو به سمت نمای بیرون پنجره هدایت کردم.آهسته پرسید:
سادات جان؟ خوبی؟
بی آنکه نگاهش کنم،با نجوا گفتم:نه! !
میترسم!!! از تهران و حوادثی که انتظارم رو میکشند میترسم..میترسم یادم بره چه عهدهایی بستم.فاطمه دستهایم رو محکم با مهربانی فشارداد
-نگران چی هستی؟خدا هست ..جدت هست..آقات هست...من هستم..
میان این اسامی یک اسم جامانده بود..زیر لب زمزمه کردم:
-او چی؟؟؟ او هم هست؟؟
فاطمه شنید.
پرسید:از کی حرف میزنی؟
ادامه دارد...
https://telegram.me/joinchat/AAAAAD9XxVgHZxF0tRsThQ
حجاب فاطمی👆👆
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
#نماز_شب 🌙🌔
🔸خُــᰔـــدٰا ،
«حَضرت آیّت الله العُظمٰے بُروجِرد؎۔۔✿» را رَحمـــــت ڪُند۔۔
وَقتےڪِہ خِدمت ایشآن ؏ـَرض ڪردَم:
آقـــــآ یک ذِڪر و وِرد؎ بہ مٰا بِگویید ،
ایشآن فَرمودَند:
🔸«ذِڪر مـُــــؤمن و أشخـــــآص مُطیع،
#نمازشب أست».
اینْ ذِڪر «پــَـــروردگار..𔘓» أست۔۔۔
و تَمـــــآم أذڪار را در بَر دارد،
"اِستغـــــفآر" دارَد۔۔۔
"د؏ــآ؎ بَرا؎ مُؤمنیـــــن " دٰارد۔۔۔
"اِلٰهے الْعَفو" مےگویے وَ ۔۔۔»
🔸أگر مَرد؎!
هَمین شب هـــــآ ؛
اِن شٰاءالله قَدر؎ أز خـــــوٰاب شیرینْ، صَرف نَظر ڪُن!
و برخیز !
و ذِڪر پــَـــروردگٰار رٰا بگو۔۔۔!
_«حِیفِ وَقت أست ڪِہ صَرف أبٰاطیل ڪُنیم۔۔!»
🖋آیت الله حق شناس (ره)
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠💫سـه شـنـبـه شــب
💠💫دوبــاره مـی سـپــاریــم
🤍💫تمام سرزمین گوش دل را
💠💫به آوای نسیم جمکرانت 🕌
🤍💫که حس با تو بودن را بگیریم
💠💫ز دستان قشنگ آسمان ها✋
💠💫"اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج"🤲
#امام_زمان ﷻ
#غزه
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧡✨خـــــدایـــــا🙏
🌼✨خسته از دنیا و دو رنگی ها
🧡✨بــه تــو پــنــاه مـی آورم
🌼✨میدانم که آغوش تو امن ترین
🧡✨مکانی ست که آرامش را به
🌼✨قـلـبـم هــدیــه مـیـدهــد
🧡✨خــدایــا کــنــارم بــمــان
🌼✨که منم محتاج به لطف و مهربانیت
🧡✨آمــــیـــن یـــا رَبَّ
🌼✨خـدا را در تمام لحظاتـتـون
🧡✨برای تمام غم ها و شادی هایتون
🌼✨آرزومـنـدم کـه نـاراحتی تـون
🧡✨تمام شود و شادیتون بی پایان باشد..
🧡✨بـــــارالــــهــــا
🌼✨فانوس سرنوشت را در مسیرم
🧡✨همواره روشن نگہ دار ڪہ بے نور ایمانت
🌼✨من در تاریڪے و درماندگےام
🧡✨آمــــیـــن یـــــا رَبَّ
🧡✨شـبـتـون مـنـور بـه نـور الـهـی
#شب_بخیر
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
هدایت شده از داروخانه معنوی
از جُملہ د؏ــــآهـــــآیے ڪہ؛
﴿شِیـــــخ جَعـــــفر مُجتهد؎﴾(رہ) مُڪرر توصّیہ مےڪَردند :
خوٰاندن ﴿زیـــــآرت ٰال یٰاسیـــــن✿ ﴾
در نُہ⁹ روزهنگام بین الطُلو؏ـــــین بود ڪِہ آثـــــآر ؏ـَــــجیبے دَر پے دٰارد۔۔۔۔♡♡♡
#سخن_بزرگان
#بین_الطلوعین
#زیارت_ال_یس
@Manavi_2