#توییت |
حجت الاسلام علیرضا پناهیان
🍀هر کسی مردم عزیز ایران را شاد کند اجر مضاعف دارد.
نمیدانم ملتهای دیگر هم از پیروزی تیم ملی کشورشان به قدر ما خوشحال میشوند یا نه. ولی میدانم هیچ ملتی در جهان به اندازهٔ مردم ما مورد تهاجم رسانهها برای سیاهنمایی و شکستن روحیهٔ خودباوری نیست. در این میانه هر کسی مردم عزیز ایران را شاد کند اجر مضاعف دارد.
آفرین به تیم ملی فوتبال
#ایران
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#توییت | حجت الاسلام علیرضا پناهیان 🍀هر کسی مردم عزیز ایران را شاد کند اجر مضاعف دارد. نمیدانم
ابجد اسم ابوطالب ۴۲ هست
ان شاءالله امروز همگی نفری ۴۲ صلوات به نیابت حضرت ابوطالبﷺهدیه کنید برای سلامتی و ظهور و فرج آقا جانمون حضرت مهدی عجل اله به نیت پیروزی تیم فوتبال ایران و شادی دل میلیونها ایرانی و هزاران هزار نفری که دوستدار ایران و ایرانی هستند🇮🇷❤️
داروخانه معنوی
#خانواده_آسمانی ۵٠ ♨️ در شب عاشورا، همه رفتند به جز عده ای کم که انسانهای خاص و عالِمی نبودند، تن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5776375699065539727.mp3
15.3M
#خانواده_آسمانی ۵۱
#استاد_شجاعی
آیتالله_دستغیب
⚜ زندگی مسیری است از *من* تا *خدا*
مسیری هزارپیچ و تاریک ، و تو در تو ... نه کسی را یارای رفتن هست ، و نه کسی را توان بهسلامت رسیدن!
مگر آنکه از همان نوری که قرآن در توصیف چهرهی بهشتیان، بکار برده است، همین جا، در متن همین زندگی، با خود به همراه داشته باشد!
این نور چیست؟
از کجا میآید ؟
چگونه راه *من* تا *خدا* را روشن و هموار میکند؟
من_و_خانواده_آسمانی
قرب_به_اهل_بیت علیهمالسلام
هدف_خلقت
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#داستان_کوتاه 💠 امام کاظم (ع) و مردی دشنامگو یکی از دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) در مدینه، امام م
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
#داستان_کوتاه 💠 امام کاظم (ع) و مردی دشنامگو یکی از دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) در مدینه، امام م
#داستان_کوتاه
🐪 بستن زانوی شتر 🐫
قافله چندین ساعت راه رفته بود. آثار خستگی در سواران و در مرکبها پدید گشته بود. همینکه به منزلی رسیدند که آنجا آبی بود، قافله فرود آمد.
رسول اکرم نیز که همراه قافله بود، شتر خویش را خوابانید و پیاده شد. قبل از همه چیز، همه در فکر بودند که خود را به آب برسانند و مقدمات نماز را فراهم کنند.
رسول اکرم بعد از آنکه پیاده شد، به آن سو که آب بود روان شد، ولی بعد از آنکه مقداری رفت، بدون آنکه با کسی سخنی بگوید، به طرف مرکب خویش بازگشت.
اصحاب و یاران با تعجب باخود میگفتند آیا اینجا را برای فرود آمدن نپسندیده است و میخواهد فرمان حرکت بدهد؟! چشمها مراقب و گوشها منتظر شنیدن فرمان بود.
تعجب جمعیت هنگامی زیاد شد که دیدند همینکه به شتر خویش رسید، زانوبند را برداشت و زانوهای شتر را بست، و دو مرتبه به سوی مقصد اولی خویش روان شد.
فریادها از اطراف بلند شد: ای رسول خدا! چرا مارا فرمان ندادی که این کار را برایت بکنیم، و به خودت زحمت دادی و برگشتی؟ ما که با کمال افتخار برای انجام این خدمت آماده بودیم.
در جواب آنها فرمود: هرگز از دیگران در کارهای خود کمک نخواهید، و بدیگران اتکا نکنید، ولو برای یک قطعه چوب مسواک باشد.
📔 کحل البصر: صفحه ۶٩
#پیامبر #مبعث
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
-
تُـــ𑁍ـــو چنآن دَر دل مَن رَفتہ،
کِہ جـᰔـــآن دَر بَدنے.. ♥️
#لبیک_یا_خامنه_ای ✋🏼
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
خطبه۷۵ پاسخ به اتهامي ناروا♨️ 🎇🎇🎇#خطبه۷۵🎇🎇🎇🎇🎇🎇 _(وقتي شنيد كه بني اميه با تهمتهاي فراوان آنحضر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
خطبه۷۵ پاسخ به اتهامي ناروا♨️ 🎇🎇🎇#خطبه۷۵🎇🎇🎇🎇🎇🎇 _(وقتي شنيد كه بني اميه با تهمتهاي فراوان آنحضر
خطبه۷۶
اندرز
🎇🎇🎇#خطبه۷۶🎇🎇🎇🎇🎇🎇
_صفات بنده پرهيزكار
🌹خدا رحمت كند كسي را كه چون سخن حكيمانه بشنود، خوب فرا گيرد، و چون هدايت شود بپذيرد، دست به دامن هدايت كننده زند و نجات يابد، مراقب خويش در برابر پروردگار باشد، از گناهان خود بترسد، خالصانه گام بردارد، عمل نيكو انجام دهد، ذخيره اي براي آخرت فراهم آورد، و از گناه بپرهيزد، همواره اغراض دنيايي را از سر دور كند، و درجات آخرت به دست آورد. با خواسته هاي دل مبارزه كند، آرزوهاي دروغين را طرد و استقامت را مركب نجات خود قرار دهد. و تقوي را زاد و توشه روز مردن گرداند، در راه روشن هدايت قدم بگذارد، و از راه روشن هدايت فاصله نگيرد. چند روز زندگي دنيا را غنيمت شمارد و بيش از آنكه، مرگ او فرا رسد خود را آماده سازد، و از اعمال نيكو، توشه آخرت برگيرد.
#نهج_البلاغه
💠باهم نهج البلاغه بخوانیم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
✹﷽✹ #رمان #رهایی_از_شب ف_مقیمی #قسمت_صد_و_چهلم این تعریف اون قدر غیر منتظره بود که حادثه ی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
✹﷽✹ #رمان #رهایی_از_شب ف_مقیمی #قسمت_صد_و_چهلم این تعریف اون قدر غیر منتظره بود که حادثه ی
✹﷽✹
#رمان
#رهایی_از_شب
ف_مقیمی
#قسمت_صد_و_چهل_و_یکم
اون شب قبل از قرار،هوا خیلی سرد بود ولی این بالا با وجود برف و سوز شدید من احساس سرما نمیکردم.دستهای او تمام وجودم رو گرم میکرد و دلم رو از غم و تاریکی بیرون میکشید.
بعد از شام،گوشه ای دنج پیدا کردیم و در سرمای دل گرم کننده ی آنجا کنار هم نشستیم بی مقدمه گفت: رقیه سادات خانوم اجازه هست یک چیزی بگم؟
نگاهش کردم:جانم؟
او دستهاش رو روی زانوانش گذاشت و در حالیکه کف دستها رو به هم چسبانده بود خیره به نقطه ای گفت: من میدونم شما خیلی اذیت میشید.خودم بعضی از رفتارها رو دیدم.میفهمم چقدر براتون سخته.اینم میدونم که بخش اعظمی از دلخوریهای شما بخاطر تهمتهایی هست که معطوف بنده ست.ولی از من میشنوید میگم این هم نوعی امتحانه.شما شرایطی بدتر از این رو داشتید و باز مسجد رو ترک نکردید.نباید اجازه بدید این حرف حدیثها پای شما رو سست کنه..من نمیگم حتما به اون مسجد بیاین ولی ...
با اینکه از دیدن نیم رخ زیبای او سیر نمیشدم و دوست داشتم به بهانه ی شنیدن حرفهاش این تصویر رو ببینم جمله ش رو قطع کردم و گفتم:حق با شماست..من ضعیفم. اینو همین امشب فهمیدم. منو ببخشید! میترسم با این بچه بازیهام شما رو خسته ونا امید کنم.
او سرش رو چرخوند سمتم و طبق عادت یک ابروش رو بالا انداخت و با نگاهی که تا عمق جانم رو میسوزاند تماشام کرد.
من باز هیپنوتیزم اون چشمها شدم و به معمای آن چشمها خیره بودم.
گفت: هرگز نه از شما خسته میشم نه نا امید. مگر در یک صورت..
آب دهانم رو قورت دادم.پس یک مگر هم وجود داشت.
منتظر شدم تا جمله اش رو کامل کند ولی سکوت کرد و بجای تکمیل حرفش شانه هام رو بغل گرفت و زیر گوشم زمزمه کرد: میدونستی من عاشق بچه ام؟!
با تعجب نگاهش کردم.
مبادا این مگر او هشدار برای روزی بود که من نتونم برای او بچه ای بیارم؟
سوالم رو در چشمهام دید.ریز خندید و در حالیکه شانه ام رو فشار می داد گفت: پس تا میتونی بچه بازی در بیار!!
حاج کمیل مهدوی این قدر با روح و روان من بازی نکن.تو چقدر خوب بلدی حالم رو خوب کنی..تو شیوه ی خودت رو داری.از راه خودت به قلبها نفود میکنی و من حالا که تو رو دارم باز هم دارم به نحوی دیگه میمیرم.تو از همونهایی هستی که از دور دیدنت یک جور عاشق میکشه و از نزدیک دیدنت یک جور..
او میخندید و سرمای مهربان زمستان بخار معطر و گرما بخش او را به من هدیه میداد. .
و من باز هم عمیق نفس میکشیدم و عطرو گرمای او رو به جان میخریدم.
چشمهام رو بستم و برای اولین بار تمام شهامتم رو جمع کردم و با پر رویی نجوا کردم: دوووستت دااارم..
او خنده اش قطع شد.شرم داشتم چشمهام رو باز کنم.دندونهام رو روی هم فشردم.اینبار نه از خشم بلکه به این خاطر که مبادا موجب لرزش فکم شه.
پس چرا ساکت بود؟؟!! چرا چیزی نمیگفت؟؟
چشمهام رو باز کردم.او با چشمانی سرخ از اشک نگاهم میکرد.
پس چرا این عکس العمل رو داشت؟! نکنه نباید احساسم رو ابراز میکردم؟ نکنه یاد الهام افتاده بود؟! نکنه ..نکنه...نکنه..
بالاخره لب وا کرد:منم دووووستت دااارم ...دیوانه وار..مجنون وار..تا ابد..
اضطرابم مبدل شد به شوک!!
اشکهام بی اختیار از چشمم جاری شد.
گفتم: پس چرا فکر کردید؟
او گل لبخندش شکفت!
دوباره دیوانه ام کرد..زیر گوشم نجوا کرد:
ما مثل بعضی ها متقلب نیستیم چشممونو ببندیم دهنمونو وا کنیم!! تا چشم کسی هم باز نباشه دهنمونو باز نمیکنیم..خواستم چشمهات باز بشه بعد حسم رو بگم..
چرا من و او آدم وحوا نیستیم؟!! چرا بشر در اطراف ماست؟!! من دوست دارم در این لحظه ی ناب فقط من باشم و او و البته خدا!
اینجا ظاهرا کسی نیست..ولی هراس این رو دارم که سرو کله ی کسی پیدا بشه وگرنه سرم رو روی سینه اش میگذاشتم و فقط از شوق گریه میکردم!!!
*******
فردای روز بعد دیگه از چیزی نمیترسیدم.اغلب روزهایی که حاج کمیل بهم عشق میداد وحشت و ناامیدی ازم دور میشد.اون شب من هم مثل او مشتاق آغاز زندگی مشترک شدم.بدون اینکه حرفها و حدیثها دلسردم کنه.بقول خودش مهم رضایت پروردگار است وبس.
برای مبارزه ی جدید با نفسم آماده شدم و هرشب به مسجد میرفتم.آپارتمان جدیدم تنها یک کوچه با مسجد محله ی قدیمی فاصله داشت و صوت اذان از داخل گلدسته های سبز رنگ مسجد بی تابم میکرد.با خودم گفتم یا من روی شایعات رو کم میکنم یا خدا..
و تا اون روز عهد بستم که برای مبارزه با نفسانیاتم و بقول حاج کمیل تهذیب نفسم اراده ام سست نشه. و هروقت کم میاوردم پناه میبردم به آغوش حاج کمیل که عطر خدا میداد!
ادامه دارد...
═════ ೋღ🕊ღೋ════
هرگونه کپی و اشتراک گذاری بدون نام نویسنده و درج منبع اشکال شرعی دارد
آیدی نویسنده👈 @moghimstory
https://telegram.me/joinchat/AAAAAD9XxVgHZxF0tRsThQ
حجاب فاطمه
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
🌺 #اعمال_شب_و_روز_مبعث
#عید_مبعث
#مبعث
🔻 اعمال شب بیست و هفتم
🔹 غسل کردن
🔹 زیارت امیرالمؤمنین (علیهالسلام)
🔹 خواندن دوازده رکعت نماز که در هر رکعت سورههای حمد، فلق و ناس را یکبار و نیز اخلاص چهاربار خوانده میشود و بعد از اتمام نماز، گفته شود: «لا اله الا الله و الله اکبر الحمدلله و سبحان الله و لا حول و لا قوة إلا بالله العلی العظیم»
🔻 اعمال روز بیست و هفتم
🔸 غسل کردن
🔸 روزه گرفتن
🔸 صلوات فرستادن
🔸 زیارت پیامبر (صلّیاللهعلیهوآله)
🔸 زیارت امیرالمؤمنین (علیهالسلام)
🔸 خواندن دوازده رکعت نماز که در هر رکعت سوره حمد و یس را بخواند پس از نماز، چهار بار سوره حمد را بخواند و سپس چهاربار بگوید: «لا اله الا الله و الله اکبر و الحمد لله و سبحان الله و لا حول و لا قوة إلا بالله العلی العظیم» و بعد چهار بار بگوید: «الله ربی لا أشرك به شیئا»
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
#نماز_شب🌙🌔
♨️ دو عملی که در آخرت سبب آمرزش می شود!!
🔸 قطب راوندی در لباب الالباب آورده که منصور ابن عمار را بعد از مرگش در خواب دیدند.
از وی پرسیدند خداوند ترا به چه چیز آمرزید؟ گفت: خدا مرا به دو چیز آمرزید:
🔸 به «نماز شب و شب زنده داری» و «به دوستی علی بن ابیطالب(علیه السلام) »
📚 دارالسلام، نوری، ج ۲، ص ۳۴۶
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️✨اين دعاي زيبا به مناسبت عید سعید مبعث
🤍✨تقديم به اعضاي کانال🌺🍃🌺
❤️✨نیایش شبانه با حضـــــرت عشق ❤ ❤
🙏خدايا هر كس مريضه شفا بده
🙏خدايا هر كس مشكل داره حلش كن
🙏خدايا براي دوستانم شادي و سلامتي بياور
🙏خدايا دوستانم را از چشم بد دور بدار
🙏خدايا هر كس عاشقه به عشقش برسون
🙏خدايا هر كس دلش شكسته كمكش كن
🙏خدايا در ظهور منجی عالم تعجیل بفرما
🙏خدایا زیارت کربلا را قسمت همه عزیزانم بفرما
🙏خدايا تو را به بزرگيت قسم دوستانم عزيزم
🙏را سلامت و محفوظ بدار
❤️✨آمـــیـــن یــــا رَبَّ 🙏
🤍✨عید سعید مبعث مبارک باد 🎉 🎊 🎉
❤️✨شـــبــــتــــون مـــحـــمــــدی
#شب_بخیر
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2