#افزایش_نعمت_رزق_و_روزی_و_دولت
#رزق
#روزی
جهت مزید دولت و رفعت و شوکت و نعمت هر روز این دعا را 《16》 بار بخواند دعا این است :
نادِ عَلیّاً مَظهَرَ العَجائِب تَجِدهُ عَوْناً لَکَ فِی النَّوائِب کُلَّ هَمٍّ وَغَمٍّ سَیَنجَلی بِنُبُوَّتِکَ یا مُحَمَّدُ بِوَلایَتِکَ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ اَدرِکنی اَدرکِنی اَدرکِنی یا عَلِیُّ اَدرِکنی اَدرِکنی اَدرِکنی یا عَلِیُّ اَدرِکنی اَدرِکنی اَدرِکنی
📚 تحفة الاسرار ص 331 و 332
@Manavi_2
@Manavi_3
@Manavi_4
داروخانه معنوی
#احسن_القصص ☘سید ابوالحسن اصفهانی(۷) دیگر نکات جالب توجّه در ماجرای شهادت فرزند سید ابوالحسن آن است
#احسن_القصص
☘سید ابوالحسن اصفهانی (۸)
یکی از علمای زیدیّه به نام سید بحرالعلوم یمنی وجود حضرت ولی عصر ارواحنافداه را انکار میکرد و با علما و مراجع شیعه آن روز مکاتبه میکرد و برای اثبات وجود و حیات آن حضرت برهان میخواست، علمای بزرگوار از کتب اخبار و تواریخ عامه و خاصه اقامه دلیل میکردند؛ ولی وی قانع نمیشد و می گفت: من هم این کتب را دیدهام تا اینکه برای آیتالله اصفهانی نامه نوشت و جواب قاطعی خواست.
⚡️⚡️⚡️
مرحوم آیتالله شیخ محمد شریف رازی در کتاب «گنجینه دانشمندان» درباره این ماجرا چنین مینویسد:
روزی یک پستچی آمد و یک پاکت نامه به دست سید ابوالحسن داد، ایشان نامه را باز کردند و در داخل آن دو ورقه بود یک ورقه اشعار شخصی سنی در ردّ اعتقاد به وجود حضرت مهدی(عج) بود که برای صاحب نامه فرستاده بود و ورقه دیگر نامهای بود که نویسنده آن درباره اعتقاد شیعه به حضرت مهدی(عج) از مرحوم سید دلیل و استدلال خواسته بود. مرحوم سید نامه را خواندند و خندیدند. سپس آن نامه را به صدای بلند خواندند.
⚡️⚡️⚡️
نامه از طرف بحرالعلوم یمنی بود و دلیلی برای وجود امام زمان درخواست کرده بود. مرحوم سید ابوالحسن همان وقت جواب نامه او را نوشتند و در ضمن نوشتند: «شما به نجف مشرف شوید تا من امام زمان(عج) را به شما نشان بدهم»! نامه را مهر کردند و به دامادشان سید جواد اشکوری دادند و فرمودند: ببر در پست بینداز. دو ماه از این قضیه گذشت، شبی بعد از این که...
ادامه دارد
#شرح_حال_اولیاء_خدا
@Manavi_2
@Manavi_3
@Manavi_4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
#ویدیو
آرزو میکنم آرزوهايت
در يک قدمى تو ايستاده بـاشد
تا با يک پلک بر هم زدنى
در آغوششان بگيرى
آرزو میكنم
هيچ وقت درمـانده و مستأصل
خـيابانهاى شهر را قدم نزنى
و مردمک چشمانت
از شادى بـرق بزند نه از اشک و غم !
@Manavi_2
@Manavi_3
@Manavi_4
#خواندن_سوره_قارعه_برای_کفایت_مهمات
#حاجات
#حاجت
جهت برآمدن حاجات و کفایت مهمات اگر در یک مجلس《 108》 بار این سوره را بخواند حاجت او برآورده می شود
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْقَارِعَةُ ﴿١﴾ مَا الْقَارِعَةُ ﴿٢﴾ وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْقَارِعَةُ ﴿٣﴾ یَوْمَ یَکُونُ النَّاسُ کَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ ﴿٤﴾ وَتَکُونُ الْجِبَالُ کَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ ﴿٥﴾ فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ ﴿٦﴾ فَهُوَ فِی عِیشَةٍ رَاضِیَةٍ ﴿٧﴾ وَأَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ ﴿٨﴾ فَأُمُّهُ هَاوِیَةٌ ﴿٩﴾ وَمَا أَدْرَاکَ مَا هِیَهْ ﴿١٠﴾ نَارٌ حَامِیَةٌ ﴿١١﴾
📚 صحیفه المهدیه ص 66
@Manavi_2
@Manavi_3
@Manavi_4
داروخانه معنوی
#احسن_القصص
#تشرفات
مرحوم حاج محمد رضا سقازاده، که يکی از وعاظ توانمند بود، نقل می کند: روزی به محضر حاج ملاعلی همدانی مشرف گشتم و از او درباره مرقد حضرت زينب سلام الله علیها جويا شدم، در جوابم فرمود: روزی مرحوم حضرت آيت الله العظمی آقا ضياء عراقی که از محققين و مراجع تقليد بود، فرمودند: شخصی شيعه مذهب از شيعيان قطيف عربستان به قصد زيارت حضرت امام رضا علیه السلام عازم ايران می گردد. او در طول راه پول خود را گم می کند. حيران و سرگردان می ماند و برای رفع مشکل متوسل به حضرت بقية الله ارواحنافداه می گردد.
✨💫✨
در همان حال سيد نورانی را می بيند که به او مبلغی مرحمت کرده و می گويد: اين مبلغ تو را به سامرا می رساند. چون به آن شهر رسيدی، پيش وکيل ما حاج ميزاحسن شيرازی می روی و به او می گویی: سيد مهدی می گويد آن قدر پول از طرف من به تو بدهد که تو را به مشهد برساند و مشکل مالی ات را برطرف سازد. اگر او نشانه خواست، به او بگو: امسال در فصل تابستان، شما با حاج ملاعلی کنی تهرانی، در شام در حرم عمه ام مشرف بوديد... ازدحام جمعيت باعث شده بود که حرم عمه ام کثيف گردد و آشغال ريخته شود. شما عبا از دوش گرفته و با آن حرم را جاروب کردی! و حاج ملاعلی کنی نيز آن آشغال ها را بيرون می ريخت... و من در کنار شما بودم!
✨💫✨
شيعه قطيفی می گويد: چون به سامرا رسيدم و به خدمت مرحوم شيرازی شرفياب شدم، جريان را به عرض او رساندم. بی اختيار در حالی که اشک شوق می ريخت، دست در گردنم افکند و چشمهايم را بوسيد و تبريک گفت و مبالغی را برايم مرحمت کرد. چون به تهران آمدم، خدمت حاج آقای کنی رسيدم و آن جريان را برای او نيز تعريف نمودم. او تصديق کرد، ولی بسيار متأثر گشت که ای کاش اين نمايندگی و افتخار نصيب او می شد.
📗خصائص الزینبیه
سيمای زينب کبری علیهاالسلام ص143
🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة
@Manavi_2
@Manavi_3
@Manavi_4
#ختم_ده_آیه_جهت_جمیع_مهمات
#حاجت
برای #فتح و #نصرت و نرسیدن آفت مکروه و #رسیدن_به_مراد خود چهل《40》 روز و روزی 《41》 بار این آیات را بخواند:
وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ وَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ وَقَضَى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا تَنْزِيلًا مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَالسَّمَاوَاتِ الْعُلَى الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ وَفِي السَّمَاءِ رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا
📚 دو هزار و یک ختم ص 173
@Manavi_2
@Manavi_3
@Manavi_4
داروخانه معنوی
🔴بردگی خضر (ع) از تاجر بازار
✍روزى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به اصحاب خود فرمود: آيا میخواهيد خاطره اى از خضر عليه السلام براى شما نقل كنم؟ گفتند: آرى اى رسول خدا.
🔸پيامبر (ص) فرمود: روزى خضر عليه السلام در يكى از بازارهاى بنى اسرائيل عبور میكرد، ناگهان فقيرى كه او را میشناخت نزد او آمد و تقاضاى كمك كرد. خضر عليهالسلام گفت: ايمان به خدا دارى، ولى چيزى نزدم نيست تا به تو بدهم. فقير گفت: آثار نورانيت و خير در چهره تو مینگرم، و اميد خير از تو دارم تو را به وجه (آبروى) خدا به من كمك كن. خضر عليهالسلام گفت: مرا به امر عظيم (آبروى خدا) قسم دادى، چيزى ندارم (ولى نمیتوانم از اين امر عظيم كه نام بردى بگذرم) جز اين كه مرا به عنوان برده (غلام) بگيرى و در اين بازار بفروشى، و پولش را براى خود بردارى.
فقير گفت: آيا چنين كارى روا است خضر گفت: به حق میگويم كه تو مرا به امرى عظيم سوگند دادى. من نمیتوانم اين نام عظيم را ناديده بگيرم، مرا بفروش. فقير: خضر را به تاجرى به مبلغ چهارصد درهم فروخت، و آن پول را براى خود برداشت و رفت. خضر عليهالسلام مدتى نزد اربابش ماند، ولى ديد اربابش كارى را بر عهده او نمیگذارند. روزى به اربابش گفت: تو مرا براى خدمت خريدهاى، دستور بده تا كارى را براى تو انجام دهم. تاجر گفت: من خوش ندارم كه تو را به زحمت بيفكنم، تو پيرمرد سالخوردهاى هستى. خضر گفت: نه، كار براى من زحمت نيست.
تاجر سنگ بزرگى را در گوشه خانه اش نشان داد كه لازم بود شش نفر كارگر در طول يك روز بتوانند آن سنگ را از آن جا بردارند و بيرون ببرند و گفت: اين سنگ را از خانه خارج كن. خضر عليهالسلام در همان ساعت، آن سنگ را برداشت و به تنهايى آن را بيرون برد. تاجر به او گفت: آفرين، كار را بسيار نيكو انجام دادى، با قدرتى كه هيچكس آن قدرت را ندارد. پس از مدتى تاجر تصميم گرفت به مسافرت برود، به خضر گفت: من تو را امين يافتم، تو را در خانه ام میگذارم، نسبت به اهل خانه ام جانشين خوبى باش تا باز گردم، و من خوش ندارم تو را به زحمت افكنم. خضر گفت: زحمت نيست، هر كارى میخواهى بفرما انجام دهم. تاجر گفت: مقدارى خشت درست كن و آماده نما تا باز گردم.
تاجر به مسافرت رفت و پس از مدتى بازگشت ديد خضر عليهالسلام ساختمان خانه او را به طور محكم و عالى درست كرده است، به خضر گفت: تو را به وجه (آبروى) خدا سوگند میدهم بگو تو كيستى و كارت چيست؟ خضر گفت: تو مرا به امر عظيم كه وجه خدا باشد سوگند دادى، و همين وجه خدا مرا به بندگى او واداشته است، من خضر هستم كه نامم را شنيده اى. فقيرى از من تقاضاى كمك كرد. در نزدم چيزى نبود كه به او بدهم. مرا به وجه خدا قسم داد، ناگزير خودم را بنده او نمودم، او مرا به تو فروخت و پولش را گرفت و رفت. اين را بدان كه اگر شخصى را به وجه و آبروى خدا سوگند دهند، تا كارى را انجام دهد، و آن شخص قدرت انجام آن كار را داشته باشد ولى انجام ندهد، در روز قيامت به گونه اى محشور مىشود كه در صورتش گوشت و خون نيست، و تنها استخوانى كه بر اثر به هم خوردنشان صدايش به گوش میرسد، در چهره او دميده مىشود. تاجر معذرت خواهى كرد و گفت: من تو را نشناختم و به تو زحمت دادم.
خضر گفت: اشكالى ندارد تو به من لطف و مهربانى نمودى. تاجر گفت: پدر و مادرم به فدايت، در مورد خود و اهل خانه ام هر گونه كه میخواهى رفتار كن .اختيار ما با تو است، و اگر بخواهى تو را آزاد كردم هر جا میخواهى برو. خضر گفت: دوست دارم مرا آزاد كنى تا به عبادت خداوند بپردازم. تاجر او را با كمال معذرت خواهى آزاد نمود. خضر عليهالسلام گفت: حمد و سپاس خداوندى را كه توفيق بندگى درگاهش را به من عنايت فرمود، و مرا در پرتو بندگيش، از انحرافات نجات داد.
📚بحارالانوار، ج 13، ص 321
@Manavi_2
@Manavi_3
@Manavi_4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
#ویدیو
بزرگی میگفت در روایت هست خدا دو جا به بندگانش میخندد:
اول زمانی که خدا بخواهد کسی را عزیز کند
و همه دست به دست هم میدهند
تا او را ذلیل کنند...
دوم زمانی که خدا بخواهد کسی را ذلیل کند
و همه دست به دست هم میدهند
که او را عزیز کنند...
همهی عزت و ذلت دست خداست
پس برای حرف مردم زندگی نکنیم !
@Manavi_2
@Manavi_3
@Manavi_4
﷽ #احکام_تقلید
❓پرسش
احتیاط واجب و مستحب را توضیح دهید؟
✅پاسخ
اگر مرجع تقلید در مسئله اى فتوا نداشت و احتیاط واجب کرده بود، شخص نمیتواند آن را ترک کند؛ بلکه میتواند به احتیاط واجب عمل کند و یا در مسئله به مرجع تقلید دیگری، با رعایت «الاعلم فالاعلم» رجوع کند. اگر احتیاط مستحب داشت، ترک عمل جایز است؛ اگر چه انجام دادن آن ثواب و پاداش دارد.
@Manavi_2
@Manavi_3
@Manavi_4
﷽ #احکام_غسل
❓پرسش
آیا بر زبان آوردن نیت در هنگام غسل لازم است؟
📝پاسخ
لازم نيست در وقت غسل نيت كند كه غسل واجب يا مستحبّ مىكنم و اگر فقط به قصد قربت، يعنى: براى انجام فرمان خداوند عالم غسل كند كافى است. و به زبان آوردن نیت لازم نمی باشد.
توضیح المسائل 16مرجع، مسأله 358
@Manavi_2
@Manavi_3
@Manavi_4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚪️💫 برای محبت کردن؛
❄️💫آدمها رو انتخاب نکن!
⚪️💫مهم نیست، چه کسی
❄️💫محبتت رو دریافت میکنه!
⚪️💫مهم اینه که محبت داره،
❄️💫از سمت تو صادر میشه..
⚪️💫و بر روحِ دیگران، می باره...
❄️💫درست شبیه خدا