eitaa logo
داروخانه معنوی
5هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
4.2هزار ویدیو
107 فایل
کانال داروخانه معنوی مذهبی ؛ دعا؛ تشرفات و احکام لینک کانال در ایتا eitaa.com/Manavi_2 ارتباط با مدیر @Ya_zahra_5955
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(قسمت دوم): 💥جناب سیدبن طاووس اطبا و جراحان بغداد را را هم با نفوذی که داشت جمع کرد و کسالت مرا به آنها گفت، آنها هم شورای پزشکی تشکیل دادند و مرا دقیقا معاینه کردند و بالاخره نظر پزشکان حله را تایید نمودند و از معالجه من خودداری کردند. من خیلی دلگیر شدم، متاسف بودم که باید تا آخر عمر با این درد و مرض که زندگیم را سیاه کرده، بسوزم و بسازم. ✨💫✨ جناب سید بن طاووس به گمان اینکه من برای نماز و اعمال عبادیم متاثرم به من فرمود: خدای تعالی نماز تو را با این نجاست که تو به آن آلوده ای قبول می کند و اگر به این درد صبر کنی خدا به تو اجر می دهد و تو متوسل با ائمه اطهار و حضرت بقیة الله بشو تا آنها به تو عنایت کنند. من گفتم: پس اگر اینطور است به سامرا می روم و پناهنده به ائمه اطهار علیهم السلام می شوم و رفع کسالتم را از حضرت بقیة الله ارواحنا فداه می خواهم. ✨💫✨ لذا وسایل سفر را مهیا کردم و به طرف سامرا رفتم و چون به آن مکان مقدس رسیدم، اول به زیارت حرم مطهر امام هادی و امام عسکری علیهماالسلام مشرف شدم و بعد به سرداب مقدس حضرت ولی عصر روحی فداه مشرف شدم و شب را در آنجا ماندم به درگاه خدای تعالی بسیار نالیدم به حضرت صاحب الزمان روحی فداه بسیار استغاثه کردم. ادامه دارد.... «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 🎙استاد عالی 👈با امام زمانت رفیق شو! 🌺 «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ دِلـَــــم آشُفـــــتہ و ⤸⤸ غَـــــم بےأمــــٰـان أســـــت.. نِـــــگٰاهـــــم خَـــــستہ ، ⇠چِشمَـــــم نیـــــمِہ جــــٰـان أســـــت... «کــُـــجٰایے ا؎ پنــٰـــاه بےپنــــٰـاهـــٰــان!» _زَمـــٰــانہ بـــٰــا دِلَـــــم ؛ ⇇نــٰـــامِهـــــربــٰـــان أســـــت... ◇◇سـَــــلٰام‌‌‌آقـــٰــا؎خوبیهــٰـــا◇◇ أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 ♥ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جوری چادر بپوشم که دیگران جذب بشوند 💠 چادرت رو محکـــم بچسب و بهش افتخار کن،مانتـــو کامـــل نیــــســـت تمام. با دیدن این کلیپ، بصیرتت رو نسبت به حجابت و برنامه های زن مسلمان بیشتر کن. «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
□ هَـــــمہ جـــــور آمَـــــدنے رَفتـــــن دٰارد، _ اِلّا ﴿شَـهـــــٰـادَت… ☫﴾! ↬ ⇠شَهــــٰـادت تَنهــٰـــا آمَـــــدن بــــِـدون بــــٰـازگَـــــشت أســـــت. ⤸⤸«شَهیـــــد𔘓⇉» کِہ شُـــــد؎مےمـــٰــانے! ◇یَعنے خـُــᰔــدا نِگهـــــت مےدٰارد۔۔۔ ⇇تــٰـــا أبـَــــد...!!! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تکنیک های مهربانی 20.mp3
8.48M
💞 ۲۰ هدفِ بزرگ ؛ تو رو از معامله ی با انسانها نجات میده. باید یاد بگیری؛ برای مهربانی با دیگران، جُز با خدا، معامله نکنی! ❌ یادت باشه؛ هیچ کس جز خدا، ارزشِ معامله نداره. «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⤸⤸قَلـــــم مےزَنیـــــد، ⇇ بـــَــرٰا؎خـُــــدٰا بـــٰــاشَـــــد؛ ⇠قـَــــدم بـــَــرمےدٰاریـــــد ، ⇇بـــَــرٰا؎ خُـــــدٰا بــــٰـاشَـــــد؛ حَـــــرف مےزَنیـــــد، ⇇ بـــَــرا؎خُـــــدٰا بــــٰـاشَـــــد؛ _هَمہ چے؛ هَمہ چے ؛ ╰─┈➤ ◇◇بــَـــرٰا؎ خُـــــدٰا بـــٰــاشَـــــد...◇◇ ﴿شَهید_ابرٰاهیم_همّت𑁍﴾ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خطبه ۱۸۶ فراز ۳ 🎇🎇🎇🎇🎇🎇🎇🎇🎇 ✅شناخت قدرت پروردگار پيش از او چيزي وجود نداشته وگرنه خداي ديگري مي بود، نمي شود گفت (خدا نبود و پديد آمد) كه در آن صورت صفات پديده ها را پيدا مي كند و نمي شود گفت (بين خدا و پديده ها جدايي است) و (خدا بر پديده ها برتري دارد) زيرا سازنده و ساخته شده همانند تصور شوند، و خالق و پديدآمده با يكديگر تشبيه گردند، مخلوقات را بدون استفاده از طرح و الگوي ديگران آفريد، و در آفرينش پديده ها از هيچ كسي ياري نگرفت، زمين را آفريد و آن را برپا نگهداشت بدون آنكه مشغولش سازد، و در حركت و بي قراري، حركت آن را نظم و اعتدال بخشيد و بدون ستوني آن را بپا داشت، و بدون استوانه ها حفظ كرد، ميخ هاي زمين را محكم، و كوه هاي آن را استوار، و چشمه هايش را جاري، و دره ها را ايجاد فرمود، آنچه بنا كرده به سستي نگراييد. و آنچه را توانا كرد ناتوان نشد. خدا با بزرگي و قدرت بر آفريده ها حاكم است، و با علم و آگاهي از باطن و درونشان باخبر است، و با جلال و عزت خود از همه برتر و بالاتر است، چيزي از فرمان او سرپيچي نمي كند و چیزی قدرت مخالفت با او را ندارد که بر او پیشی گیرد و به سرمايه داري نياز ندارد تا او را روزي دهد، همه در برابر او فروتنند، و در برابر عظمت او ذليل و خوارند، از قدرت و حكومت او به سوي ديگري نمي توان گريخت كه از سود و زيانش در امان ماند، همتايي ندارد تا با او برابري كند، و او را همانندي نيست كه شبيه او باشد، اوست نابودكننده پديده ها پس از آفرينش، كه گويا موجودی نبود. 💠باهم نهج البلاغه بخوانیم «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دسترسی آسان به بندهای استغفار هفتادبندی امیرالمومنین (ع) 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 🌺صوت و متن بند پنجاه و یکم «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یِہ روز؎ میـــٰــاد⇩⇩⇩ ⇦ أزت مےپـــُــرسن ۔۔ چــِـــرٰا وَقـــــتے بہ مُـــــردم ؛ ظُلـــــم مےشـُــــد۔۔ ⤸⤸ هیـــــچ تـــَــلٰاشے بــَـرٰا؎ ، مَظلومیتِـــــشون نـــَــکَرد؎؟! ⇠نہ بــٰـــا زبــــٰـانـــــت۔۔۔ ⇠نہ  بـــٰــا قَلـــــمِت۔۔۔ ⇠نہ بـــــٰا صَفـــــحہ و رســـٰــانہ ا؎ کِہ دٰاشـــــتے؟؟؟؟ ⇠نہ بـــــٰا قَــلـــــبت!!! "أزخـَــــلوتے رٰاه حـــــقّ نَهـــــرٰاسیـــــد" ﴿حَضـــــرت عـــــلّےﷺ𖣔﴾ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
أز ﴿شهیـــــد صیــــّـاد شیـــــرْاز؎𔘓﴾؛ پــُـــرسیـــــدَنـــــد ⇩⇩⇩ ⇦رَمـــــز مـُــــوفَقیـــــت شُمــٰـــا ، دَر زِنـــــدگے چِہ بـــــود؟ □گُفـــــت: ⇇مَن هـــَــر مُـــــوَفقیتے، ۔۔ بِہ دَســـــت آوَردم، ◇ أز «نَمـــــٰاز أوّل وَقتـــــم✿⇉» بـــــود. «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
" "بر اساس قسمت_بیست و دوم ✍ بخش پنجم چی دیدم …. چه اتاق قشنگی داشت .. تو یک لحظه محو زیبایی اون اتاق شدم ، تخت خیلی بزرگ و مجللی انتهای اتاق بود و یک دست مبل شیری رنگ کنار پنجره ی بزرگی چیده شده بود. پشت پنجره یک پاسیو پر از گلدون های بزرگ یک نخل خیلی زیبا وسط اون بود چند تا محبوبه شب همه ی اطراف پاسیو رو پر کرده بود و عطرش پیچیده بود تو اتاق و به جز تابلوهای زیبا و فرش نفیسی که اون وسط پهن بود و لوستر و آباژور ها به طرز بسیار شیکی چیده شده بود … چیزی که جلب نظر می کرد گلدون ها ی زیادی که توی تمام اتاق چیده شده بود بعضی هاش گل داشت و بعضی از اونا رو من تا اون موقع ندیده بودم….. هیجان دیدن اتاق همه چیز رو از یادم برد …گفتم وای عمه جون چقدر قشنگه ، خیلی بی نظیره .. تا حالا جایی به این زیبایی ندیده بودم ..پرسید وا مگه تو تا حالا نیومده بودی اینجا ؟ گفتم نه نشده بود از دستم رفت …خوب همیشه فکر می کردم اتاق خواب شما و علیرضا خان برای من ممنوعه…. یک دفعه یادم افتاد که چرا اومدم پیش عمه گفتم البته من همچینم هر جایی که گفتین نرو رعایت نکردم ..برای همین اومدم پیش شما …. سرشو تکون تکون داد گفت : فدات بشم هر جا می خوای بری ؛ برو هیچ کجا برای تو ممنوع نیست به اندازه ی کافی خودت با ملاحظه کار هستی اگرم ممنوع کنم که دیگه واویلا …. برو عمه جون هر کجا دلت می خواد برو … بریم نهار بخوریم من امروز خیلی گرسنه شدم و از اتاق رفت بیرون و منم دنبالش راه افتادم …. مرضیه داشت میومد ما رو صدا کنه گفت خانم غذای بچه ها رو بکشم؟؟؟ ….عمه گفت : تو برو حمیرا رو صدا کن من می کشم… گفت حمیرا خانم اومده …….دلم فرو ریخت با شنیدن اسم اون حالم دگرگون شد….. به قول تورج حسابی از من زهره چشم گرفته بود ….. ولی دیگه اونجا چاره نداشتم و دنبال عمه رفتم تو آشپز خونه و خودمو آماده ی همه چیز کردم ….. اون پشت میز منتظر نشسته بود که عمه غذا رو بکشه …. من برای اینکه سرمو گرم کنم گفتم عمه بزار من بکشم ……گفت نه باید خودم بکشم تا برای اسماعیل و آقا کریم هم بفرستم (آقا کریم باغبون خونه بود مرد جا افتاده ای با مو های سفید و پشت خمیده اون به همه ی کارای حیاط رسیدگی می کرد از گل و گیاه گرفته تا جارو کردن حیاط و تمیز کردن حوض…. عنوان سرایردار رو هم داشت اون تو ساختمون کوچکی که جلوی در بود زندگی می کرد…. قبلا با زن و بچه هاش اونجا بودن ولی دختراش بزرگ شدن و شوهر کرده بودن و زنش هم مرده بود حالا شش تا نوه داشت که دلش به اونا خوش بود ….از وقتی زنش مرد عمه برای اون نهار می داد و گاهی هم شام ) عمه ادامه داد ، باید برای ایرج هم نگه دارم چون با قالی پلو خیلی دوست داره …من کنارش وایسادم اون یک دیس کشید و داد به من و گفت شما ها شروع کنین ..من اونو گرفتم گذاشتم روی میز و نشستم …خدا می دونه که چقدر معذب بودم …… حمیرا خیلی طبیعی یک کم برای خودش کشیدو کفگیر رو گرفت طرف منو گفت توام بکش …با تردید کفگیر رو گرفتم عمه مثل برق گرفته ها برگشت ببینه چی شده .. سرشو با تعجب تکون داد …. و من ناباورانه برای خودم کشیدم…. مرضیه گفت خانم منم با اسماعیل اینا می خوردم و سینی رو بر داشت و رفت … عمه اومد نشست ..اونم مثل من تو تردید بود…. اینجا نه من نه عمه نمی تونستیم جلوی تعجب خودمون رو بگیریم ….. و هر دو منتظر این بودیم که ببینیم ، حمیرا حالا چیکار می کنه .. ولی اون کاری نکرد و غذاشو خورد و گفت دستت درد نکنه مامان خوشمزه بود خیلی گرسنه بودم و رفت بالا … «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2