داروخانه معنوی
نامه ۶ به معاويه 🎇🎇 #نامه۶ 🎇🎇🎇 🌺علل مشروعيت حكومت امام (ع) همانا كساني با من بيعت كرده اند كه
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
نامه ۶ به معاويه 🎇🎇 #نامه۶ 🎇🎇🎇 🌺علل مشروعيت حكومت امام (ع) همانا كساني با من بيعت كرده اند كه
نامه ۷
به معاويه
🎇🎇 #نامه۷ 🎇🎇🎇
🔻 افشاي چهره نفاق معاويه و مشروعيت بيعت
پس از نام خدا و درود!
نامه پندآميز تو به دستم رسيد كه داراي جملات به هم پيوسته، و زينت داده شده كه با گمراهي خود آن را آراسته، و با بدانديشي خاص امضاء كرده بودي، نامه مردي كه نه خود آگاهي لازم دارد تا رهنمونش باشد، و نه رهبري دارد كه هدايتش كند، تنها دعوت هوسهاي خويش را پاسخ گفته، و گمراهي عنان او را گرفته و او اطاعت مي كند، كه سخن بي ربط مي گويد و در گمراهي سرگردان است.
(از همين نامه است) همانا بيعت براي امام يك بار بيش نيست، و تجديد نظر در آن ميسر نخواهد بود، و كسي اختيار از سرگرفتن آن را ندارد، آن كس كه از اين بيعت عمومي سر باز زند، طعنه زن و عيبجو خوانده مي شود، و آن كس كه نسبت به آن دودل باشد منافق است.
#نهج_البلاغه
💠باهم نهج البلاغه بخوانیم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
♡┅═════════════﷽══┅┅
﴿أمیـــــرألمؤمنین علّےﷺ𑁍⇉﴾:
□بـــَــدتـــــرينِ مـــَــردم،
⇇كــَـــسے أســـــت كہ،
⇠عـُــــذر رٰا نَپـــــذيـــــرَد و
⇠⇠أز لَغـــــزش دَر نَگـــــذرد..!
❍↲•غـُــــررألحکـــَــم•
#حدیث
#سخن_بزرگان
#کلام_بزرگان
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
♡┅═════════════﷽══┅┅
⇦میگن بَرا؎ حٰاجت روٰایے باید أوّل و آخر
_ دُعا #صلوات بِفرستیم↓↓↓
⇇پَس هَمگے تـــــو این عَصـــــرجُمعہ...
□بہ یٰاد آقـــــآ جٰان تنهٰامـــــون𔘓⇉
_نَفـــــر؎چهارده ¹⁴ ذِکر فَرج بفرستیم و
بَـــــرا؎ استجٰابتش،
أوّل وآخرش هم صَلـــــوٰات بِفرستیم...
⇇تـَــــقدیم بہ تنهٰاتـَــــرین عَزیز جهـــــآن
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
#ثواب_یهویی
#امام_زمان
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
♡┅═════════════﷽══┅┅
أللّهم صَّلِ عَلّےمُحمَّد وٰالِ مُحمَّد
الـٰلّهُمَ؏َـجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْ⇇(14مرتبہ)
أللّهم صَّلِ عَلّےمُحمَّد وٰالِ مُحمَّد
داروخانه معنوی
#رمان #آخرینعروس قسمت_هفتم #دردعشقرادرمانینیست ! ملیکا از جا بر می خیزد و به سوی پنجره می رود ،
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
#رمان #آخرینعروس قسمت_هفتم #دردعشقرادرمانینیست ! ملیکا از جا بر می خیزد و به سوی پنجره می رود ،
#رمان
#آخرینعروس
قسمتهشتم
#دردعشقرادرمانینیست !
روز ها میگذرد و او در انتظار وصال است امشب فکری به ذهن ملیکا میرسد او باید حرف دلش را به حسن بگوید. او تا کی می خواهد در هجران بسوزد؟ باید از محبوبش بخواهد اورا پیش خود ببرد.
رویای امشب فرا میرسد حسن علیه السلام به دیدار او می آید ملیکا سر به زیر می اندازد و ارام میگوید :
_آقای من! اهمه دنیا دیدار شما مرا بس است اما می خواهم بدانم کی در کنار شما خواهم بود.
_به زودی پدر بزرگ تو سپاهی را برای مبارزه با لشکر اسلام می فرستد گروهی از کنیزان همراه این سپاه می روند. تو باید لباس یکی از این کنیزان را بپوشی و خودت را به شکل آنها در اوری.
_سر انجام این جنگ چه میشود؟
_در این جنگ مسلمانان پیروز می شوند و همه سربازان و کنیزان رومی اسیر می شوند. مسلمانان ،کنیزان رومی را برای فروش به بغداد می برند وقتی تو به بغداد برسی من کسی را به دنبال تو خواهم فرستاد تو در آنجا منتظر من باش.
ملیکا از شوق بیدار میشود اکنون او باید پای در راه بنهد و به سوی محبوب خود برود.
براستی او چگونه می تواند از این قصر بیرون برود. ملیکا فکر میکند به یاد یکی از کنیزان قصر میافتاد که سالهاست اورا میشناسد، ملیکا می تواند به او اعتماد کند و از او کمک بخواهد.
ملیکا با کنیز صحبت کرده است و قرار شده است که او برای ملیکا لباس کنیز ها را تهیه کند. همه چیز با دقت برنامه ریزی شده است.
خبر میرسد که سپاه روم به سوی سرزمین های مسلمانان می رود همه برای بدرقه سپاه در میدان اصلی شهر جمع شده اند.
قیصر پرچم سپاه را به دست یکی از بهترین فرماندهان خود میدهد و برای پیروزی خود دعا میکند.
سپاه حرکت میکند اماملیکا هنوز اینجاست. کنیز رو به ملیکا می کند و میگوید :
_مگر قرار نبود همراه آنها بروی.
_صبر داشته باش ، من فردا از شهر خارج میشوم امروز نمی شود همه شک می کنند.
فردا فرا میرسد ملیکا هوس طبیعت کرده است و می خواهد به دشت و صحرا برود.
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2