eitaa logo
داروخانه معنوی
8.5هزار دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
5.8هزار ویدیو
226 فایل
کانال داروخانه معنوی مذهبی ؛ دعا؛ تشرفات و احکام لینک کانال در ایتا eitaa.com/Manavi_2 ارتباط با مدیر 👇 @Ya_zahra_5955 #کپی_حلال تبادل وتبلیغ @Ya_zahra_5955
مشاهده در ایتا
دانلود
♡┅═════════════﷽══┅┅ ﴿أمیـــــرألمؤمنین علّےﷺ𑁍⇉﴾: □بـــَــدتـــــرينِ مـــَــردم، ⇇كــَـــسے أســـــت كہ، ⇠عـُــــذر رٰا نَپـــــذيـــــرَد و ⇠⇠أز لَغـــــزش دَر نَگـــــذرد..! ❍↲•غـُــــررألحکـــَــم• «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
♡┅═════════════﷽══┅┅ ⇦میگن بَرا؎ حٰاجت روٰایے باید أوّل و آخر _ دُعا بِفرستیم↓↓↓ ⇇پَس هَمگے تـــــو این عَصـــــرجُمعہ... □بہ یٰاد آقـــــآ جٰان تنهٰامـــــون𔘓⇉ _نَفـــــر؎چهارده ¹⁴ ذِکر فَرج بفرستیم و بَـــــرا؎ استجٰابتش، أوّل وآخرش هم صَلـــــوٰات بِفرستیم... ⇇تـَــــقدیم بہ تنهٰاتـَــــرین عَزیز جهـــــآن أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
♡┅═════════════﷽══┅┅ أللّهم صَّلِ عَلّےمُحمَّد وٰالِ مُحمَّد الـٰلّهُمَ؏َـجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ⇇(14مرتبہ) أللّهم صَّلِ عَلّےمُحمَّد وٰالِ مُحمَّد
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
1612069240-107571-760 (1).mp3
زمان: حجم: 3.6M
🌺 🔈 صوت: علی فانی 🙏 التماس‌دعای فرج «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
داروخانه معنوی
#رمان #آخرین‌عروس قسمت_هفتم #دردعشق‌رادرمانی‌نیست ! ملیکا از جا بر می خیزد و به سوی پنجره می رود ،
قسمت‌هشتم ! روز ها میگذرد و او در انتظار وصال است امشب فکری به ذهن ملیکا میرسد او باید حرف دلش را به حسن بگوید. او تا کی می خواهد در هجران بسوزد؟ باید از محبوبش بخواهد اورا پیش خود ببرد. رویای امشب فرا میرسد حسن علیه السلام به دیدار او می آید ملیکا سر به زیر می اندازد و ارام میگوید : _آقای من! اهمه دنیا دیدار شما مرا بس است اما می خواهم بدانم کی در کنار شما خواهم بود. _به زودی پدر بزرگ تو سپاهی را برای مبارزه با لشکر اسلام می فرستد گروهی از کنیزان همراه این سپاه می روند. تو باید لباس یکی از این کنیزان را بپوشی و خودت را به شکل آنها در اوری. _سر انجام این جنگ چه میشود؟ _در این جنگ مسلمانان پیروز می شوند و همه سربازان و کنیزان رومی اسیر می شوند. مسلمانان ،کنیزان رومی را برای فروش به بغداد می برند وقتی تو به بغداد برسی من کسی را به دنبال تو خواهم فرستاد تو در آنجا منتظر من باش. ملیکا از شوق بیدار میشود اکنون او باید پای در راه بنهد و به سوی محبوب خود برود. براستی او چگونه می تواند از این قصر بیرون برود. ملیکا فکر میکند به یاد یکی از کنیزان قصر میافتاد که سالهاست اورا میشناسد، ملیکا می تواند به او اعتماد کند و از او کمک بخواهد. ملیکا با کنیز صحبت کرده است و قرار شده است که او برای ملیکا لباس کنیز ها را تهیه کند. همه چیز با دقت برنامه ریزی شده است. خبر میرسد که سپاه روم به سوی سرزمین های مسلمانان می رود همه برای بدرقه سپاه در میدان اصلی شهر جمع شده اند. قیصر پرچم سپاه را به دست یکی از بهترین فرماندهان خود میدهد و برای پیروزی خود دعا میکند. سپاه حرکت میکند اماملیکا هنوز اینجاست. کنیز رو به ملیکا می کند و میگوید : _مگر قرار نبود همراه آنها بروی. _صبر داشته باش ، من فردا از شهر خارج میشوم امروز نمی شود همه شک می کنند. فردا فرا میرسد ملیکا هوس طبیعت کرده است و می خواهد به دشت و صحرا برود. «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
داروخانه معنوی
#رمان #آخرین‌عروس قسمت‌هشتم #دردعشق‌رادرمانی‌نیست ! روز ها میگذرد و او در انتظار وصال است امشب
قسمت_نهم ! فردا فرا می رسد ملیکا هوس طبیعت کرده است و می خواهد به دشت و صحرا برود . او با همان کنیز مورد اطمینان از قصر خارج می شود . چند سواره نظام آمداه حرکت هستند . آنها حرکت می کنند ،ملیکا راه میان بری را انتخاب می کند تا بتواند زودتر به سپاه برسند ،آنها با سرعت می روند . نزدیک غروب می شود ،سپاه روم در آنجا اطراق کرده است. ملیکا می خواهد سپاه روم را ببیند و سربازان را تشویق کند . او ابتدا به خیمه رومیان می رود . آنها مشغول آشپزی هستند و حواسشان نیست وباور نمی کنند که دختر قیصر روم به این بیابان آمده باشد . ملیکا داخل خیمه ایی می شود و سریع لباسی را که همراه دارد به تن می کند . دیگر هیچ کس نمی تواند او را شناسایی کند . او شبیه کنیزان شده است . او از خیمه بیرون می آید ، یکی از کنیزان صدایش می زند که در آشپزی به او کمک کند . هوا دیگر تاریک شده است . چند سربازی که همراه ملیکا بودند خیال می کنند که ملیکا امشب می خواهد در اینجا بماند . صبح سپاه حرکت می کند ،آن سرباز ها هر چه منتظر می شوند از ملیکا خبری نمی شود ، نمی دانند چه کنند . به هرکس می گویند دختر قیصر روم کجا رفت همه به آنها می خنندن و می گویند : ( شما دیوانه شده اید ؟ دختر قیصر روم در این بیابان چه می کند ؟) سپاه پیش میرود و ملیکا با هر قدم به محبوب خود نزدیک و نزدیک تر می شود . «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
www.iranseda.irPart21_خار و میخک.mp3
زمان: حجم: 20.4M
📗کتاب صوتی اثر شهید یحیی سنوار قسمت 1⃣2⃣ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2