❁﷽❁
#حدیث_روز
✍امام هادی (علیهالسلام) فرمودند:
شکرگزاری از نعمت،🍀
از خود نعمت بهتر است چون
نعمـت متاع دنیای فانی است
ولکن شکر، نعمت جاودانه آخرت است📚تحف العقول، ص ۴۸۳
#ذکر_روزپنجشنبه❤
🥀لٰا اِلٰهَ اِلَّا اللهُ المَلِكُ الحَقُّ المُبين
💥معبودي جز خدا نيست
💥پادشاه برحق آشكار
سوره_درمانی
#نماز_روز_پنجشنبه
💎روز پنجشنبه 2 رڪعت نمازبـہ
نیت ڪسب مال وثروت بخواند و سپس《سوره_یاسین》بخواندواین
عمل را تا 《3》 روز انجام دهد بهتر است.
📚گوهر شب چراغ 2/157
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
1.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نیایش_صبحگاهی
#پنجشنبه22خردادماه1404
بہ ذکرت مدام مشغولم کن ،
⇇اے تنها مونسم.
بہ یادت مدام سرگرمم کن ،
⇇ اے تنها معبودم.
«با حضورت در قلبم بہ من معنا ببخش.»
راه ، کوره راه است ،
⇇اگر دستم را نگیرے!
ثانیہ هایم بےارزش است ،
⇇اگر بے تو بگذرد!
عمر در غفلت است ،
⇇ اگر بہ ذکرت منور نگردد!
با یادت ،⇩⇩⇩
⇦ امید دردلم مےخندد و دلگرمم مےکند.
↶خدایا هر لحظہ شکرت.↷
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#احسن_القصص 🍀حاج آقا رحیم ارباب(۲۹) کنار حاج رحیم ارباب که از علما و عرفای بزرگ اصفهان بود، نشسته ب
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
#احسن_القصص 🍀حاج آقا رحیم ارباب(۲۹) کنار حاج رحیم ارباب که از علما و عرفای بزرگ اصفهان بود، نشسته ب
#احسن_القصص
🍀حاج آقا رحیم ارباب(۳۰)
درگذشت
حاج آقا رحیم ارباب سه سال پایانی عمر خود را به علت کوتاهی یک پرستار پس از عمل جراحی چشمانش، نابینا بود. وی به تاریخ ۱۸ ذیالحجه ۱۳۹۶ هجری قمری برابر با ۱۹ آذر ۱۳۵۵ خورشیدی و در روز عید غدیر درگذشت.
ادامه دارد...
#شرح_حال_اولیاء_خدا
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#تشرف #تشرفات #امام_زمان دو_پیغام_برای_تألیف_کتاب_کلمة_الامام_المهدی_علیه_السلام 👈🏼👈🏼 مرحوم آیتا
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
#تشرف #تشرفات #امام_زمان دو_پیغام_برای_تألیف_کتاب_کلمة_الامام_المهدی_علیه_السلام 👈🏼👈🏼 مرحوم آیتا
#تشرف
#تشرفات
#امام_زمان
مرحوم حاج آقا مصطفی گوهریان(ره) برای مرحوم آیت الله حاج آقا رحیم ارباب و نیز برای پدر این جانب آیت الله سید بهاءالدین مهدوی، قصّه تشرف خویش را نقل کرده بود و بنده از پدرم
شنیدم که آن مرحوم گفته بود: من از ایام جوانی بسیار مشتاق زیارت جمال دل ربای یوسف فاطمه(ع) بودم و تنها حاجت و آرزویی که از خدای خویش داشتم همین بود که جمال زیبای آن
حضرت را ببینم. به خاطر شدت اشتیاقی که داشتم در هر فرصت مناسبی که دعا مقرون به اجابت است، همین خواسته را از خدای متعال تقاضا می کردم؛ بعد از نمازهای واجب، در قنوت
نمازها، در حرم های ائمه اطهار(ع) و امامزاده ها، و در دل سحرها.تا اینکه سال ها گذشت و اثری به دنبال آن همه پافشاری نیافتم. احساس کردم که من لیاقت دیدار جمال زیبای آن عزیز
فاطمه(ع) را ندارم. پس به فکرم رسید این گونه دعا کنم که، خدایا توفیق زیارت و درک محضر نورانی آن حضرت را نصیب من فرما ولو آنکه حین دیدار آن بزرگوار را نشناسم، و پس از
اتمام دیدار، متوجه بشوم که خدمت حضرت بقیهالله(ع) رسیده ام.
مدتی گذشت تا آنکه توفیق زیارت خانه خدا، مکه و مدینه نصیبم شد و در آن مکان های مقدس نیز اجابت دعا و خواسته خود را از پروردگار مسئلت نمودم، به خصوص در کنار دیوار کعبه،
پرده خانه خدای متعال را در آغوش گرفتم و برای نائل شدن به زیارت مقصود کعبه گریه و پافشاری نمودم.
پس از بازگشت از سفر مکه، یک شب در دل سحر در حالی که هنوز اذان صبح نشده بود، از منزلم واقع در چهار سوق شهر اصفهان، بیرون آمدم تا برای اقامه نماز صبح به مسجد
آمیرزامحمدهاشم در اول خیابان طالقانی بروم. در اثنای راه وقتی به فضای باز چهار سوق رسیدم، به طرف قبله ایستادم و سلامی به معصومین(ع) نمودم، سپس پشت به قبله به طرف قبر
مطهر علی بن موسی الرضا(ع) سلامی عرض کردم و پس از آن مجدداً به سمت قبله ایستادم و خدمت حضرت بقیهالله ـ ارواحنا فداه ـ سلام و عرض ارادت نموده، حاجت خویش را از
پروردگار متعال خواستار شدم. سپس به راه خود ادامه دادم و وارد مسجد آمیرزامحمدهاشم شدم. هنوز دقایقی به اذان صبح باقی مانده بود و خادم مسجد به قصد تجدید وضو بیرون رفت و من
وارد شبستان مسجد شدم در حالی که هنوز فضای مسجد کاملاً تاریک بود و هیچ کس هم در شبستان مسجد نبود. در گوشه ای از فضای تاریک مسجد مشغول عبادت بودم که ناگهان از طرف
جلوی مسجد که محراب و منبر قرار دارد شخصی باجلالت و عظمت بسیار ظاهر شد و مقارن با ظهور او فضای شبستان، کاملاً نورانی و مانند روز روشن شد. در آن لحظات، طبق دعایی که
کرده بودم آن چنان تصرّفی در وجودم شده بود که اصلاً به فکرم خطور نمی کرد که ایشان چه کسی هستند، و حتی احتمال هم نمی دادم. تا اینکه حضرت به سمت من تشریف آوردند و من که
هنوز همه مسائل را عادّی می پنداشتم به آقا نگاه می کردم و پس از سلام و تحیّت دست مبارک خویش را جلو آوردند و با من دست دادند. وقتی دست یداللهی حضرتش را گرفتم، احساس کردم
که دست بشر معمولی نیست؛ زیرا که بسیار لطیف و فوق العاده نرم بود. در این هنگام یک لحظه به فکرم خطور کرد که شاید ایشان مولای انس و جان و همان آقایی هستند که سال هاست در
آرزوی دیدنشان دعاها و گریه ها کرده ام ولی به محض ورود این فکر در ذهنم، امام(ع) که از فکر من کاملاً اطلاع داشتند، دست مبارک خویش را از دست من درآورده و غایب شدند. همین
طور که ایستاده بودم یک مرتبه متوجه شدم کسی در جلوی من نیست و تنها هستم و فضای مسجد هم کاملاً تاریک است. در این لحظه بود که فکرم به کار افتاد و با قرائنی که وجود داشت
فهمیدم پس از سال ها انتظار به مراد خویش رسیده ام. پس از غائب شدن آن حضرت، مدتی حالم منقلب بود و به شدت گریه می کردم که چرا امام(ع) تشریف بردند و آن بزرگوار را نشناختم و
از محضرشان محروم شدم ولی از طرف دیگر آن قدر خوشحال بودم که پروردگار من پس از سال های متمادی دعا، انتظار و جست وجو دعایم را در آن روز مستجاب نموده است. آن روز پس
از بیرون آمدن از مسجد از زیادی سرور و خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم. قدری شیرینی خریدم و به منزل بردم و آن روز را جشن گرفتم، گرچه اهل منزل خبر از نشاط روحی و سرور
باطنی من نداشتند.
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
5.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 مهمترین سوال قیامتِ هر کدام ما، درباره « #غدیر» است❗️
#استاد_شجاعی
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
♡┅═════════════﷽══
#سلام_امام_زمانم❤️
□حَـــرفےکہ دٰارم بــٰـا شمـــآ
⇠گــُـفتـــن نَـــدٰارد...
ایـــن حَـــرفهــٰـا؎ بےصـــدٰا ؛
⇠گـُــفتـــن نَـــدٰارد...
↲↲ ایـــن دردهـــآ درمـــٰان نـــدٰارد
..... غِیـــر وصـــلّت➺
«ایـــن غصّہ؎ بےانـــتهــٰـا ،
⇠گُـــفتـــن نـــدٰارد...»
﴿ســـــلٰامآقـــــآ؎خوبیهــٰـــا𔘓➩﴾
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
#امام_زمان
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2