داروخانه معنوی
#احسن_القصص ملا محمد کاشانی (آخوند کاشی)(۱۷) مرحوم آخوند ملامحمد کاشانى، روز شنبه ۲۰ شعبان سال ۱۳۳
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
یکی از راههای بیداری از خواب غفلت خواندن #شرح_حال_اولیاء_خدا است. بهمین منظور هر روز مختصری از زندگی یک ولیّ خدا تقدیم میگردد:
#احسن_القصص
آیت الله مجتبی تهرانی (۱)
آیت الله مجتبی تهرانی در سال 1316 در خانواده ای از اهل علم، معرفت و شهادت و در تهران به دنیا آمد.
پدر ایشان مرحوم آیت الله میرزا عبدالعلی تهرانی، از شاگردان مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، فقیهی مجاهد و عارفی سترگ بود که در زمان تاریک حکومت پهلوی اول، با همراهی و رفاقت مرحوم آیتالله شاهآبادی بزرگ، به اقامة جماعت در مسجد جامع بازار تهران مشغول بود و در امر تربیت نفوس مستعد و راهنمایی سالکان الی الله تعالی اهتمام ویژه داشت.وی طبق رسم تمامی خاندانهای علم و معرفت، تحصیل در علوم دینی و اشتغال به علوم حوزوی را از دوران کودکی آغاز کرد و در امر تحصیل علوم، جدّیت فوقالعادهای داشت.
ادامه دارد....
#شرح_حال_اولیاء_خدا
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#تشرف #تشرفات #امام_زمان 💥یکی از موالیان صالح اهل بیت علیهم السلام می گوید: شب ولادت باسعادت حضرت ع
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
#تشرف #تشرفات #امام_زمان 💥یکی از موالیان صالح اهل بیت علیهم السلام می گوید: شب ولادت باسعادت حضرت ع
#تشرف
#تشرفات(قسمت اول)
#امام_زمان
سيّد صالح سيّد احمد بن سيد هاشم نقل کرده است: در سال هزار و دويست و هشتاد به قصد حجّ بيت اللّه الحرام از دار المرز رشت، به تبريز آمدم، و در خانه حاج صفر على تاجر معروف تبريزى منزل كردم چون قافله نبود سرگردان ماندم، تا حاجى جبّار جلودار سدهى اصفهانى قافله اى را جهت رفتن به «طرابوزن» حركت داد، به تنهايى از او مركبى را كرايه نمودم و حركت كردم. وقتى به منزل اول رسيديم، سه نفر ديگر به تشويق حاج صفر على به من ملحق شدند، حاج ملاّ باقر تبريزى، كه به نيابت از جانب ديگران حج انجام میداد، و نزد علما معروف بود، و حاج سيد حسين تاجر تبريزى، و مردى به نام حاج على، كه كارش خدمت به افراد بود.
▪️▫️▪️
به اتفاق روانه شديم تا به «ارزنة الروم» رسيديم، و از آنجا عازم «طرابوزن» شديم. در يكى از منازل بين اين دو شهر، حاجى جبّار جلودار نزد ما آمد و گفت: اين منزل كه در پيش داريم بس ترسناك است، زودتر بار كنيد كه همراه قافله باشيد، چون در ساير منازل غالبا با رعايت مقدارى فاصله، به دنبال قافله حركت میكرديم، ما هم حدود دو ساعت و نيم، يا سه ساعت به صبح مانده به اتّفاق قافله حركت كرديم، به اندازه نيم يا سه ربع فرسخ از محل حركت دور شده بوديم، كه هوا تاريك شد، و به طورى برف گرفت، كه دوستان هر كدام سر خود را پوشانده به سرعت راندند.
▪️▫️▪️
من هرچه تلاش كردم با آنها بروم ممكن نشد تا آنكه آنها رفتند و من تنها شدم. پس از تأمّل و تفكّر، بنا را بر اين گذاشتم كه در همين وضع بمانم، تا سپيده طلوع كند، سپس به همان محلى كه از آنجا حركت كرديم بازگردم، و از آنجا چند نفر نگهبان همراه خود برداشته، به قافله ملحق شوم، در آن حال در برابر خود باغى ديدم، و در آن باغ باغبانى بيل به دست به درختان بيل میزد كه برفش بريزد، به طرف من آمد، به اندازه فاصله كمى ايستاد و فرمود: كيستى؟ عرض كردم: دوستان رفتند، و من جا مانده ام، اطلاعى از جاده ندارم، مسير را گم كرده ام، به زبان فارسى فرمود: نافله بخوان تا راه پيدا كنی من مشغول نافله شدم، پس از فراغت از تهجّد، دوباره آمد و فرمود: نرفتى، گفتم: و اللّه راه را نمیدانم، فرمود:
ادامه دارد...
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
6.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴فضیلت اشک بر #امام_حسین علیه السّلام
🎙#حجت_الاسلام_والمسلمین_عالی
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
ا༻⃘⃕࿇﷽༻⃘⃕❀ا
#سلام_امام_زمانم💔
◇کُـــجـــآیے ا؎ نَـــفَـــست ،
⇠⇠ســـوز روضّـــہ خـــوٰانے هـــآ
❍↲↲↲ ز سیـــنہ آه بِکـــش
تـــٰا ز آه گِـــریہ کــُـنیـــم⇨⇨
«مـــرٰا مُســٰـافـــر أیــٰـام أربَعـــینت کـُــن»
کہ در کـــنـٰــار تـــُو⇩⇩⇩
⇦⇦مـٰــابیـــن رٰاه گـــریہ کُـــنیم...
﴿ســـلٰام مُنتقـــم خـــونِ حُسیـــنﷺ𔘓⇉﴾
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
#امام_زمان
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2