eitaa logo
داروخانه معنوی
8.5هزار دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
5.8هزار ویدیو
225 فایل
کانال داروخانه معنوی مذهبی ؛ دعا؛ تشرفات و احکام لینک کانال در ایتا eitaa.com/Manavi_2 ارتباط با مدیر 👇 @Ya_zahra_5955 #کپی_حلال تبادل وتبلیغ @Ya_zahra_5955
مشاهده در ایتا
دانلود
داروخانه معنوی
حکمت ۳۳ 🌸اعتدال در بخشش و حسابرسی(اخلاقی،اجتماعی،اقتصادی) 🎇🎇🎇#حکمت۳۳ 🎇🎇🎇🎇 ✨ وَ قَالَ ( عليه
حکمت ۳۴ 🔻راه بی نیازی (اخلاقی) 🎇🎇🎇 🎇🎇🎇🎇 ✨وَ قَالَ ( عليه السلام ) : أَشْرَفُ الْغِنَي تَرْكُ الْمُنَي . ✅ و درود خدا بر او فرمود: بهترين بي نيازي ترك آرزوهاست. 💠باهم نهج البلاغه بخوانیم «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
ا༻⃘⃕࿇﷽༻⃘⃕❀ا ◇‌‌هـَرچه‌قـَدرهم‌کہ، ⇇طوفـٰان‌هــــــٰاسـَھمگین‌بـٰاشـَند بـٰـــــاکےنیست‌↓↓↓ ⇦چـِراکہ، □نـاخـُدا؎مـٰا﴿مـَھــــﷻـدیست..𔘓⇉﴾ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
ا༻⃘⃕࿇﷽༻⃘⃕❀ا _یِکے¹ أز قَشنگتریـــــن، دُعـٰــــاهـــٰــایےکہ شِنیـــــدم: □الـــٰــهے↡↡ ⇠مـــُــولٰا تـــــو؎قُنـــــوتـــــشون بـــــگن: خـُـــᰔـدایـــــٰا ! □واسہ مَـــــنِ﴿ مَهـــــد؎ﷺ𔘓⇉﴾ نـِــــگهش دٰار۔۔۔! أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خوک نباش! بایکوت کالای رژیم کودک‌کش صهیونی یعنی فشنگ کمتر برای کشتن کودکان «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام عزیزانم امروز چهلمین روز شهادت سرداران عزیزمون هست در گروه ختم قرآنمون براشون جز خوانی گذاشتیم هر کس تمایل داره شرکت کنه وارد گروه بشه و اسامیشو بنویسیه تا خانم مردانی به ترتیب بهتون جز بدن تا جمعه شب هم مهلت قرائت هست. https://eitaa.com/joinchat/170918372C42e49e2bdb
داروخانه معنوی
🌺 #رمان #ازجهنم_تابهشت 🌺قسمت ۴۹ _السلام و علیکم و رحمة الله و بركاته وقتی سرم رو برگردونم با
🌺 🌺قسمت ۵۰ با مرور اون روز تنها چیز عجیب اصرار عمو به این رابطه بود شاید باید یکم برم جلوتر .... درست یک ماه بعد. روزی که...... با دیدن اسم آرمان رو گوشی بستنی رو از دهنم بیرون میکشم و رو به ترلان میگم: _اوه.آرمانه . ترلان_خب جواب بده دیگه. زود باش. دکمه قرمز رو به سبز میرسونم و جواب میدم_جونم؟ آرمان_سلام عشقم. خوبی؟ _میسی نفشم. توخوفی؟ آرمان_توخوب باشی منم خوبم جیگر . تانیا من من.... _ تو چی آرمانم؟ آرمان_ من دارم برمیگردم ترکیه. تنها چیزی که شنیدم صدای افتادن گوشی روی زمین بود و ترلان که مدام میپرسید _ تانی چیشد؟ واقعا داشت میرفت کسی که منو عاشق خودش کرده بود ، یا شایدم عشق نبود ولی ....... تا یه هفته کارم شده بود اشک و گریه به یاد آرمانی که برای رفتنش فقط زنگ زد از عمو خداحافظی کرد. آرمانی که بعدها فهمیدم زن داشته و ظاهرا من اسباب بازی بودم برای هوس بازی های مردونش. یک ماه از رفتن آرمان میگذشت و من فقط شاهد حرص خوردنای عمو بودم و طعنه‌هاش که واقعا دل میسوزوند و اولین بار بود که ازش میشنیدم و دلیل این همه حرص خوردنش رو درک نمیکردم. با اومدن آرمان پرونده دوستیم با سیما و دلارام بسته شد و با رفتنش با ترلان؛ که فهمیدم ادامه دوستیش با من فقط به خاطر نزدیکی به آرمان بوده و با رفتن آرمان همه طعنه و تیکه هاش رو انداخت و رفت.و من تنها ترسم از این بود که بابا اینا بویی از قضیه ببرن. چون در کنار همه آزادی هایی که داشتم این مورد تو خونه کاملا ممنوع بود و عمو این اطمینان رو بهم داده بود که قرار نیست کسی چیزی بفهمه ,,,,به خداحافظی تلخ تو سوگند، نشد  که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد,,,,, ادامه دارد.... نویسنده_ح_سادات_کاظمی . «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2