داروخانه معنوی
حکمت ۳۳ 🌸اعتدال در بخشش و حسابرسی(اخلاقی،اجتماعی،اقتصادی) 🎇🎇🎇#حکمت۳۳ 🎇🎇🎇🎇 ✨ وَ قَالَ ( عليه
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
حکمت ۳۳ 🌸اعتدال در بخشش و حسابرسی(اخلاقی،اجتماعی،اقتصادی) 🎇🎇🎇#حکمت۳۳ 🎇🎇🎇🎇 ✨ وَ قَالَ ( عليه
حکمت ۳۴
🔻راه بی نیازی
(اخلاقی)
🎇🎇🎇#حکمت۳۴ 🎇🎇🎇🎇
✨وَ قَالَ ( عليه السلام ) : أَشْرَفُ الْغِنَي تَرْكُ الْمُنَي .
✅ و درود خدا بر او فرمود: بهترين بي نيازي ترك آرزوهاست.
#نهج_البلاغه
💠باهم نهج البلاغه بخوانیم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
ا༻⃘⃕࿇﷽༻⃘⃕❀ا
◇هـَرچهقـَدرهمکہ،
⇇طوفـٰانهــــــٰاسـَھمگینبـٰاشـَند
بـٰـــــاکےنیست↓↓↓
⇦چـِراکہ،
□نـاخـُدا؎مـٰا﴿مـَھــــﷻـدیست..𔘓⇉﴾
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
#امام_زمان
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
ا༻⃘⃕࿇﷽༻⃘⃕❀ا
_یِکے¹ أز قَشنگتریـــــن،
دُعـٰــــاهـــٰــایےکہ شِنیـــــدم:
□الـــٰــهے↡↡
⇠مـــُــولٰا تـــــو؎قُنـــــوتـــــشون بـــــگن:
خـُـــᰔـدایـــــٰا !
□واسہ مَـــــنِ﴿ مَهـــــد؎ﷺ𔘓⇉﴾
نـِــــگهش دٰار۔۔۔!
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
#امام_زمان
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
5.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خوک نباش!
بایکوت کالای رژیم کودککش صهیونی یعنی فشنگ کمتر برای کشتن کودکان
#مرگ_بر_اسرائیل
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
سلام عزیزانم امروز چهلمین روز شهادت سرداران عزیزمون هست در گروه ختم قرآنمون براشون جز خوانی گذاشتیم هر کس تمایل داره شرکت کنه
وارد گروه بشه
و اسامیشو بنویسیه تا خانم مردانی به ترتیب بهتون جز بدن
تا جمعه شب هم مهلت قرائت هست.
https://eitaa.com/joinchat/170918372C42e49e2bdb
داروخانه معنوی
🌺 #رمان #ازجهنم_تابهشت 🌺قسمت ۴۹ _السلام و علیکم و رحمة الله و بركاته وقتی سرم رو برگردونم با
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
🌺 #رمان #ازجهنم_تابهشت 🌺قسمت ۴۹ _السلام و علیکم و رحمة الله و بركاته وقتی سرم رو برگردونم با
🌺 #رمان #ازجهنم_تابهشت
🌺قسمت ۵۰
با مرور اون روز تنها چیز عجیب اصرار عمو به این رابطه بود شاید باید یکم برم جلوتر ....
درست یک ماه بعد. روزی که......
#خاطره_نوشت
با دیدن اسم آرمان رو گوشی بستنی رو از دهنم بیرون میکشم و رو به ترلان میگم:
_اوه.آرمانه .
ترلان_خب جواب بده دیگه. زود باش.
دکمه قرمز رو به سبز میرسونم و جواب میدم_جونم؟
آرمان_سلام عشقم. خوبی؟
_میسی نفشم. توخوفی؟
آرمان_توخوب باشی منم خوبم جیگر . تانیا من من....
_ تو چی آرمانم؟
آرمان_ من دارم برمیگردم ترکیه.
تنها چیزی که شنیدم صدای افتادن گوشی روی زمین بود و ترلان که مدام میپرسید
_ تانی چیشد؟
واقعا داشت میرفت کسی که منو عاشق خودش کرده بود ، یا شایدم عشق نبود ولی .......
تا یه هفته کارم شده بود اشک و گریه به یاد آرمانی که برای رفتنش فقط زنگ زد از عمو خداحافظی کرد.
آرمانی که بعدها فهمیدم زن داشته و ظاهرا من اسباب بازی بودم برای هوس بازی های مردونش.
یک ماه از رفتن آرمان میگذشت و من فقط شاهد حرص خوردنای عمو بودم و طعنههاش که واقعا دل میسوزوند و اولین بار بود که ازش میشنیدم و دلیل این همه حرص خوردنش رو درک نمیکردم. با اومدن آرمان پرونده دوستیم با سیما و دلارام بسته شد و با رفتنش با ترلان؛ که فهمیدم ادامه دوستیش با من فقط به خاطر نزدیکی به آرمان بوده و با رفتن آرمان همه طعنه و تیکه هاش رو انداخت و رفت.و من تنها ترسم از این بود که بابا اینا بویی از قضیه ببرن. چون در کنار همه آزادی هایی که داشتم این مورد تو خونه کاملا ممنوع بود و عمو این اطمینان رو بهم داده بود که قرار نیست کسی چیزی بفهمه
,,,,به خداحافظی تلخ تو سوگند، نشد
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد,,,,,
ادامه دارد....
نویسنده_ح_سادات_کاظمی
#کپی_بدون_نام_نویسنده_پیگرد_الهی_دارد .
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2