16.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خواندن_سوره_قارعه_برای_کفایت_مهمات
#حاجت
جهت برآمدن حاجات و کفایت مهمات اگر در یک مجلس《 108》 بار این سوره را بخواند حاجت او برآورده می شود
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْقَارِعَةُ ﴿١﴾ مَا الْقَارِعَةُ ﴿٢﴾ وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْقَارِعَةُ ﴿٣﴾ یَوْمَ یَکُونُ النَّاسُ کَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ ﴿٤﴾ وَتَکُونُ الْجِبَالُ کَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ ﴿٥﴾ فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ ﴿٦﴾ فَهُوَ فِی عِیشَةٍ رَاضِیَةٍ ﴿٧﴾ وَأَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ ﴿٨﴾ فَأُمُّهُ هَاوِیَةٌ ﴿٩﴾ وَمَا أَدْرَاکَ مَا هِیَهْ ﴿١٠﴾ نَارٌ حَامِیَةٌ ﴿١١﴾
📚صحیفه المهدیه ص 66
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#احسن_القصص #تشرفات (قسمت اول): مرحوم عراقی در دارالسلام از یکی از صلحا و خوبان حکایت والده خود را
#احسن_القصص
#تشرفات (قسمت دوم)
💥عرض کردم: می گویند: هنوز خضر زنده است. فرمود: این خضر نه آن خضر است بلکه پسر عموی ما است و امامزاده است.
با خود فکر کردم که این مرد بزرگی است و غریب، خوب است او را راضی کرده به خانه برده تا مهمان ما باشد، دیدم از جای برخاست که تشریف ببرد و زیر لب دعائی میخواند، گویا به من الهام شده که او حضرت حجت ارواحنا فداه می باشد و چون می دانستم آن حضرت در گونه مبارک خالی دارد و دندان پیشش گشاد است، برای امتحان و تصدیق این گمان به صورت انوارش نظر کردم، دیدم دست راست را جلوی صورت قرار داده بود، عرض کردم نشانه ای از شما میخواهم.
✨💫✨
بلافاصله دست مبارک را کنار برده و تبسمی فرمودند هر دو علامت را آنچنان که شنیده بودم مشاهده کردم یقین پیدا کردم که همان بزرگوار است، مضطرب شدم و گمان کردم که آن حضرت ظهور فرموده. عرض کردم قربانتان گردم آیا کسی از ظهور شما مطلع گردیده؟
فرمود: هنوز وقت آن نرسیده و روانه گردید.
از شدت اضطراب و ترس دست و پایم از حرکت باز مانده بود ندانستم چه بگویم و چه حاجت بخواهم.
✨💫✨
اینقدر توانستم عرض نمایم که: فدایت شوم، اذن بدهید پای مبارکتان را ببوسم.
سپس به راه افتادند، هرچه فکر کردم از نهایت ترس خود و کمبود وقت چیزی از حوائجم به خاطر نیامد مگر آنکه، عرض کردم: آقا آرزوی آن دارم که خدا به من پنج فرزند عنایت فرماید که بنام های پنج تن آل عبا آنها را نام بگذارم، که ایشان در بین راه دستهای مبارکشان را بلند کردند برای دعا کردن و فرمودند: ان شاء الله.
🔺ادامه دارد.
🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة
@Manavi_2
5.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
#جمعه
#شعبان
یاصاحب الزمان عج💚
انبیاء منتظر آمدنش مے باشند
مے رسد پشت سرش حضرت عيسے ع حتماً
زره شير خدا بر تن و شمشير بہ دست
مے رسد منتقم حضرت زهرا س حتماً
انتقام درِ آتش زده را مے گیرد
و بہ آتش بڪشد آن دو نفر را حتماً
اَللّهُمَّ عجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج💕
@Manavi_2
#جمعه
#امام_زمان
✅اسم اعظم همان «یا صاحب الزمان ادرکنی» است!
✍مرحوم حضرت آیت الله ناصری:
زمانى از استادمان آیت الله سيد محمّد كشميرى، كه از اوتاد روزگار بود؛ درخواست كردم اسم اعظم را به من بياموزد.
ايشان فرمودند:
اگر اسم اعظم را میخواهى، از نام مبارك صاحب الزمان غفلت مكن!
اسم اعظم، همان جمله «يا صاحبَ الزَّمانِ اَغِثْنِی! یا صاحِبَ الزَّمانِ أدْرِکْنی» است!
بنده بارها اثر اين نام مبارك را براى رفع مشكلات، به چشم ديدهام!
@Manavi_2
داروخانه معنوی
💠 سرگذشت مادر حضرت مهدى عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف يكى از روايتهاى مشهور،حكايت از آن دارد كه ماد
💠 سرگذشت مادر حضرت مهدى عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف2️⃣
بشر بن سليمان گويد:همه دستورات مولاى خود امام هادى را درباره خريد آن كنيز به جاى آوردم و چون در نامه نگريست،به سختى گريست و به عمر بن يزيد گفت:مرا به صاحب اين نامه بفروش!و سوگند اكيد بر زبان جارى كرد كه اگر او را به صاحب نامه نفروشد،خود را خواهد كشت.دربارۀ بهاى آن گفتوگو كردم تا آنكه بر همان مقدارى كه مولايم در دستمال زردرنگ همراهم كرده بود،توافق كرديم.دينارها را از من گرفت و من هم كنيز را خندان و شادان تحويل گرفتم و به حجرهاى كه در بغداد داشتم،آمديم.چون به حجره درآمد،نامه مولايم را از جيب خود درآورده،آن را مىبوسيد و به گونهها و چشمان و بدن خود مىنهاد و من از روى تعجّب به او گفتم:آيا نامه كسى را مىبوسى كه او را نمىشناسى؟گفت:اى درمانده واى كسى كه به مقام اولاد انبيا معرفت كمى دارى!به سخن من گوش فرا دار و دل به من بسپار كه من مليكه دختر يشوعا،فرزند قيصر روم هستم.مادرم از فرزندان حواريون (شمعون وصى مسيح)است.براى تو داستان شگفتى نقل مىكنم:جدّم قيصر روم مىخواست مرا در سنّ سيزده سالگى،به عقد برادرزادهاش درآورد و در كاخش محفلى از افراد زير تشكيل داد:سيصد تن از فرزندان حواريون و كشيشان،هفتصد تن از رجال و بزرگان و چهار هزار تن از اميران لشكرى و كشورى.تخت زيبايى كه با انواع جواهر آراسته شده بود،در پيشاپيش صحن كاخش و بر بالاى چهل سكّو قرار داد و چون برادرزادهاش بر بالاى آن رفت و صليبها افراشته گرديد و كشيشها به دعا ايستادند و انجيلها را گشودند؛ناگهان صليبها به زمين سرنگون گرديد.ستونها فروريخت و به سمت ميهمانان پرتاب شد.و آنكه بر بالاى تخت رفته بود،بيهوش بر زمين افتاد.رنگ از روى كشيشان پريد و پشتشان لرزيد و بزرگ آنها به جدّم گفت:ما را از ملاقات اين نحسها-كه دلالت بر زوال دين مسيحى دارد -معاف كن!جدّم از اين حادثه فال بد زد و به كشيشها گفت:اين ستونها را برپا سازيد و صليبها را برافرازيد و برادر اين بخت برگشته بدبخت را بياوريد تا اين دختر را به ازدواج او در آورم و نحوست او را به سعادت آن ديگرى دفع سازم.چون دوباره مجلس جشن برپا شد، همان پيشامد اوّل براى دوّمى نيز تكرار گرديد.مردم پراكنده شدند و جدّم قيصر اندوهناك گرديد و به داخل كاخ خود درآمد و پردهها افكنده شد.
در آن شب خواب ديدم كه مسيح،شمعون و جمعى از حواريون،در كاخ جدّم گرد آمدند و در همان موضعى كه او تخت را قرار داده بود،منبرى نصب كردند.پس حضرت محمد به همراه جوانان و شمارى از فرزندانش وارد شدند.
مسيح به استقبال او آمد و با او معانقه كرد.آنگاه حضرت محمد به او گفت:اى روح اللّه! من آمدهام تا از وصى تو شمعون،دخترش مليكا را براى اين پسرم خواستگارى كنم و با دست خود اشاره به ابو محمد صاحب اين نامه كرد.مسيح به شمعون نگريست و گفت:شرافت نزد تو آمده است؛با رسول خدا خويشاوندى كن.گفت:چنين كردم،آنگاه محمد بر فراز منبر رفت و خطبه خواند و مرا به پسرش تزويج كرد.مسيح و فرزندان محمد و حواريون همه گواه بودند و چون از خواب بيدار شدم،ترسيدم اگر اين رؤيا را براى پدر و جدّم بازگو كنم،مرا بكشند.آن را در دلم نهان ساخته و براى ديگران بازگو نكردم.
⭕️ ادامه دارد ...
#اعتقادات
#امام_شناسی
#امام_زمان
@Manavi_2
4_5776093412340009915.mp3
12.55M
#امام_زمان
🔸آخرین عروس، داستان زندگی حضرت نرجس خاتون سلام الله علیها.
🔘 قسمت دوم: رویایی سرنوشتساز
#حکایت
#حضرت_نرجس_خاتون_سلام_الله_علیها
╰⊱❤️⊱╮ღ꧁🌸꧂ღ╭⊱❤️≺
@Manavi_2