eitaa logo
داروخانه معنوی
6.9هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
4.8هزار ویدیو
130 فایل
کانال داروخانه معنوی مذهبی ؛ دعا؛ تشرفات و احکام لینک کانال در ایتا eitaa.com/Manavi_2 ارتباط با مدیر @Ya_zahra_5955
مشاهده در ایتا
دانلود
5.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸درمحبت و عشق‌ ورزی، 🌿حوصله را 🌸از قطره آب بیاموز 🌿که باصبوری 🌸راه به دل سنگ پیدا میکند 🌿مهربانی دلهای پاک، 🌸روی قلبهای سخت 🌿مانند قطره آب 🌸روی سنگ اثر میگذارد 🌿قطره قطره 🌸دل سخت را میشکافد 🌿و راه به اقیانوس مییابد پس مهربان باشیم @Manavi_2 @Manavi_3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این دستور بارها تجربه شده است و نتایج آن قطعی میباشد . کافی است صد هزار《100000》 مرتبه این آیه از قرآن به نیت خلاصی از زندان گفته شود آیه 《58 》سوره : فَجَعَلَهُمْ جُذَاذًا إِلَّا كَبِيرًا لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ ﴿۵۸﴾ این دستور ساعت اجرای خاصی ندارد و ضمنا نیازی نیست که یک روزه همه صد هزار مرتبه گفته شود . بلکه می توان با حفظ دقیق عدد در چند روز آن را انجام داد . 📚  گنجینه دعا @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
#احسن_القصص #تشرفات (قسمت دوم) 💥عرض کردم: می گویند: هنوز خضر زنده است. فرمود: این خضر نه آن خضر است
(قسمت سوم): دیگر هرچه سخن گفتم و التماس نمودم اعتنایی نفرمود تا آنکه داخل قبهٔ مذکور شدند مهابت آن بزرگوار و ترس مانع شد که داخل آن بقعه شوم، گویا راه مرا بستند و ترس بر من غلبه نموده بسیار می لرزیدم و می ترسیدم، به تنهایی بر در بقعه که یک در بیشتر نداشت عقب ایستادم که شاید بیرون آید. ✨💫✨ مدتی طول کشید و بیرون نیامدند، اتفاقا در آن اثناء زنی را دیدم که می خواهد به آن قبرستان برود، او را صدا زدم خواستم که با من همراه شود و باهم داخل بقعه شویم، او قبول نموده داخل شدیم ولی کسی را ندیدم، هرچه از داخل و خارج نگاه کردیم اثری ندیدم، با آنکه بقعه مذکور در دیگری نداشت. از مشاهدهٔ این غرائب حالم دگرگون شد و نزدیک بود غش کنم، لذا مرا به خانه رسانیدند. ✨💫✨ در همان ماه به برکت دعای آن حضرت باردار شده و خدای تعالی فرزندی به نام محمد به من عطا فرمود و سپس علی و بعد از او فاطمه و بعد حسن متولد گردیدند که حسن فوت شد ولی با الحاح و استغاثه حسن و حسین را باهم خدای تعالی عنایت فرمود. 🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة 📗ملاقات با امام عصر جلد دوم(تشرف بانوان خدمت امام زمان ارواحنافداه) @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
(ع) کلام دلنشین امام علی(ع) : دنیا مثل ماری است که پوستش نرم است ولی دارای زهر کشنده، عاقلان از او می هراسند و جاهلان بسویش می شتابند @Manavi_2 @Manavi_3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
💠 سرگذشت مادر حضرت مهدى عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف2️⃣ بشر بن سليمان گويد:همه دستورات مولاى خود ام
💠 سرگذشت مادر حضرت مهدى عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف3️⃣ سينه‌ام از عشق ابو محمد لبريز شد تا به غايتى كه دست از خوردن و نوشيدن كشيدم و ضعيف و لاغر و سخت بيمار شدم.در شهرهاى روم،طبيبى نماند كه جدّم او را بر بالين من نياورد و درمان مرا از وى نخواست و چون نااميد شد،به من گفت:اى نور چشمم!آيا آرزويى در اين دنيا دارى تا آن را برآورده سازم؟گفتم:اى پدربزرگ!همه درها به رويم بسته شده است،اگر شكنجه و زنجير را از اسيران مسلمانى كه در زندان هستند،بردارى و آنان را آزاد كنى،اميدوارم كه مسيح و مادرش شفا و عافيت به من ارزانى كنند.چون پدربزرگم چنين كرد، اظهار صحّت و عافيت نمودم و اندكى غذا خوردم.پدربزرگم بسيار خرسند شد و به عزّت و احترام اسيران پرداخت.پس از چهار شب ديگر حضرت فاطمه سرور زنان را در خواب ديدم كه به همراهى مريم و هزار خدمتكار بهشتى،از من ديدار كردند.مريم به من گفت:اين سرور زنان مادر شوهرت ابو محمد است.من به او در آويختم و گريستم و گلايه كردم كه ابو محمد به ديدارم نمى‌آيد،آن بانو فرمود:تا تو مشرك و به دين نصارا باشى،فرزندم ابو محمد به ديدار تو نمى‌آيد!اين خواهرم مريم است كه از دين تو به خداوند تبرّى مى‌جويد. اگر تمايل به رضاى خداى تعالى و خشنودى مسيح و مريم دارى و مى‌خواهى ابو محمد تو را ديدار كند،پس بگو:«اشهد ان لا اله الا اللّه و اشهد انّ محمّدا رسول اللّه». چون اين كلمات را گفتم،مرا در آغوش كشيد و فرمود:اكنون در انتظار ديدار ابو محمد باش كه او را نزد تو روانه مى‌سازم.پس از خواب بيدار شدم و گفتم:خوشا از ديدار ابو محمد! چون فردا شب فرارسيد،ابو محمد در خواب به ديدارم آمد.گويا به او گفتم:اى حبيب من!بعد از آنكه همۀ دل مرا به عشق خود مبتلا كردى،در حق من جفا نمودى!او فرمود:تأخير من براى شرك تو بود.حال كه اسلام آوردى،هر شب به ديدار تو مى‌آيم تا آنكه خداوند وصال عيانى را ميسر گرداند.از آن زمان تاكنون هرگز ديدار او از من قطع نشده است. بشر گويد از او پرسيدم:چگونه در ميان اسيران درآمدى؟او پاسخ داد:يك شب ابو محمد به من گفت:پدربزرگت در فلان روز،لشكرى به جنگ مسلمانان مى‌فرستد و خود هم به دنبال آنان مى‌رود.بر تو است كه در لباس خدمت‌گزاران درآيى و به‌طور ناشناس از فلان راه بروى و من نيز چنان كردم.طلايه‌داران سپاه اسلام بر سر ما آمدند و كارم بدان‌جا رسيد كه مشاهده كردى.هيچ‌كس جز تو نمى‌داند كه من دختر پادشاه رومم.آن مردى كه من در سهم غنيمت او افتادم،نامم را پرسيد و من آن را پنهان داشتم و گفتم:نامم نرجس است و او گفت: اين نام كنيزان است. گفتم:شگفتا!تو رومى هستى؛امّا به زبان عربى سخن مى‌گويى!گفت:پدربزرگم در آموختن ادبيات به من حريص بود و زن مترجمى را بر من گماشت.او هر صبح و شبانگاه به نزد من مى‌آمد و به من عربى مى‌آموخت تا آنكه زبانم بر آن عادت كرد. ⭕️ ادامه دارد ... @Manavi_2
4_5780738247671943035.mp3
13.77M
༺⃟‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🔸آخرین عروس، داستان زندگی حضرت نرجس خاتون سلام الله علیها. 🔘 قسمت سوم: شاهزاده در لباس اسیری @Manavi_2 ‎‌‌‎‌‎‌‌