1.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نیایش_صبحگاهی
#دوشنبه19آبانماه1404
🌼✨خدایخوبم! درهای رحمتت
🧡✨را به روی تک تک ما بگشای.
🌼✨بهترین احوال و روحیه و
🧡✨بهترین موفقیت ها و بهترین
🌼✨لبخندها و بهترین نعمت ها
🧡✨و بهترین فرصت ها و بهترین
🌼✨عاقبت را نصیبمان بگردان.
🧡✨خير و بركات خودت را در
🌼✨زندگی همه ی ما جاری بفرما
🧡✨و آرامش را در ذكر خودت
🌼✨بر همه ی ما ارزانی بـدار...
🧡✨و دل ما را به نور خودت
🌼✨روشـن و گـرم بـفـرمـا ...
🧡✨آمیـــن...
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
#محبت
اگر خواهی کسی را عاشق و شیفته خود گردانی آیه ذیل را که در میان علما معروف و مشهور به آیه مودت و محبت است شبانه چهارده 《14》مرتبه بر شیرینی یا میوه و از این قبیل بخواند و بر آن بدمد و بخورد مطلوب دهد. بی شک عشق مطلوب فزونی یابد و عاشقش گردد.
راه دیگر این است که این آیه (آیه مودت) را چهل《40》 مرتبه بر شیرینی یا خوردنی مورد علاقه مطلوب خوانده و بر آن بدمد و سپس آنرا بخورد مطلوب دهد.
و آن آیه کریمه این است:
بسم الله الرحمن الرحیم
(یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللهِ وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبّاً لِلّهِ)
📚خواص الایات
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#احسن_القصص 🍀شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی(۶۰) روایت داستان حاج شیخ حسن نخودکی و رضاشاه و مهندس(۱) سا
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
#احسن_القصص 🍀شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی(۶۰) روایت داستان حاج شیخ حسن نخودکی و رضاشاه و مهندس(۱) سا
#احسن_القصص
🍀شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی(۶۱)
روایت داستان حاج شیخ حسن نخودکی و رضاشاه و مهندس(۲)
وارد صحن که شدیم، خانمم خیلی آه و ناله و گریه میکرد... گفت بریم داخل که من امتناع کردم گفتم همینجا خوبه و... بچه را ازمن گرفت و گریه کنان رفت داخل سمت ضریح و....یک ملای پیر کوچولو توجه منو بخودش جلب کرد...روی زمین نشسته بود و سفره کوچکی که مقداری انجیر و نبات خرد شده در آن دیده میشد مقابلش پهن بود و مردم صف ایستاده بودند...
هرکس مشکلش را به آن آخوندپیر میگفت و او یا چندعدد انجیر یا مقداری نبات درون دست طرف میگذاشت و بنده خدا خوشحال و خندان تشکرمیکرد و میرفت.
به خودم گفتم عجب مردم احمق و ساده ای داریم ما... پیرمرد چطور همه را دلخوش میکند ، آنهم با انجیر یا تکه هایی از نبات!
حواسم از خانم و پسرم پرت شده بود و تماشاگر این صحنه بودم که شیخ نگاهی بمن انداخت و بعد با دست اشاره کرد یعنی بروم جلو...
ادامه دارد...
#شرح_حال_اولیاء_خدا
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#تشرف #تشرفات (قسمت دوم) #امام_زمان در این اثناء حجاب برداشته شد و پرده بالا رفت و ما داخل مجلس خل
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
#تشرف #تشرفات (قسمت دوم) #امام_زمان در این اثناء حجاب برداشته شد و پرده بالا رفت و ما داخل مجلس خل
#تشرف
#تشرفات (قسمت سوم)
#امام_زمان
ناگاه دیدم آن حیوان ها دست ها را بلند کردند و مولایم را گرفتند و آهسته به زمین گذاشتند و مثل بندگان با ادب و احترام به عقب رفتند، یکی از آن شیر ها به سخن آمد و به وحدانیت خدا و رسالت حضرت نبی اکرم صلیاللهعلیهوآله و امامت علی علیه السلام و سایر ائمه اطهار علیهم السلام تا خود ایشان شهادت داد و عرض کرد: یابن رسولالله! شکایتی دارم آیا اجازه میدهید شکایتم را عرض کنم؟ حضرت او را اذن دادند.
✨💫✨
عرض کرد: من شیر پیری هستم و این دو شیری که همراه من میباشند جوانند. وقتی طعمهای نزد ما میآورند اینها مراعات حال مرا نمیکنند و آن طعمه را میخورند و مرا گرسنه نگه میدارند. حضرت فرمودند: مکافاتشان این است که آنها مثل تو پیر و تو مثل آنها جوان شوی. تا حضرت این کلام را فرمودند فورا آن شیر پیر، جوان و آن دو شیر جوان پیر شدند. حاضران مجلس خلیفه این معجزات و خوارق عادات را که از آن جان جهان و امام عالمین مشاهده نمودند همگی بی اختیار تکبیر گفتند.
✨💫✨
معتمد ترسید. نزدیکانش هم خیلی وحشت کردند و رنگهایشان پرید، لذا همان لحظه به من دستور داد آن سرور را نزد پدر بزرگوارشان حضرت امام عسکری علیه السلام برگردانم. هنگامی که ایشان را نزد پدر بزرگوارشان آوردم و ماجرا را عرض کردم. حضرت عسکری علیه السلام مسرور شدند و فرمودند: میوه دلشان را به سرداب برگردانم. من هم امتثال امر کردم و آقا را به سرداب برگرداندم.
📚عبقری الحسان ج١ ص١٠٨
📚ملاقات با امام زمان در کربلا ص١۵٧
🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
ا༻⃘⃕࿇﷽༻⃘⃕❀ا
#سلام_امام_زمانم❣
□دِل مُـــردهایم و
یــٰـاد شُمــٰـا جــٰـان مےدَهـــد بہ مـٰــا...
⇦⇦قَلبیـــم و
بودَنـــت ضَربٰـــان مےدَهـــد بہ مـٰــا...
◇﴿ســـلٰام مُـــولاجـــآنم𔘓﴾➩
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
#امام_زمان
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2