داروخانه معنوی
#احسن_القصص ☘آیتالله العظمی شهابالدین مرعشی نجفی (١۶) آیت الله العظمی مرعشی نجفی رحمة الله علیه ه
#احسن_القصص
☘آیتالله العظمی شهابالدین مرعشی نجفی (١٧)
آیت اللّه مرعشی نجفی رحمه الله در هنگام بمباران قم توسط رژیم عراق که بسیاری از مردم به خارج از شهر و به پناهگاه های امن می رفتند، در قم ماندند و با این که به دلیل کسالت همیشه فاصله بین منزل تا صحن حضرت معصومه علیهاالسلام را برای اقامه نماز جماعت با ماشین طی می کردند، در آن روزها و شب های بمباران، این مسیر را پیاده می رفتند. هنگامی که از ایشان می پرسیدند: «چرا پیاده می روید؟» در جواب می گفتند: «می خواهم مردم مرا مشاهده کنند و آرامش خاطر پیدا کنند و اندکی خیالشان آسوده شود.»
#شرح_حال_اولیاء_خدا
@Manavi_2
5.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شب_قدر
#شهادت
#حضرت_علی علیه السلام
💧علی دریاست؛ دریا رو نمیشه ساده با سم کشت
💧علی رو قبل از اون محراب؛یه لشکر ابن ملجم کشت
💧علی قربانیِ کوفه ست علی رو کوفه کم کم کشت
💚🖤💚
💧آخه کی باورش میشه علی رو ابن ملجم کشت
💧کسی که هر شبه کوفه تو دستش نون گندم بود
💧 علی مولای قدرت نه علی مولای مردم بود
💚🖤💚
💧علی راهش تو این دنیا از این دنیا جدا بوده
💧علی تختش اسیرش بود، علی کاخش کجا بوده
💧علی دریاست؛ دریا رو نمیشه ساده با سم کشت
💧علی رو قبل از اون محراب یه لشکر ابن ملجم کشت
@Manavi_2
#برای_دفع_نزاع_در_منزل
#خانواده
🌸به مقداری اسپند موارد زیر را خوانده
و بدمید و به مدت هفت《7》 روز به وقت غروب
در منزل بسوزانیدو در همه نقاط
بگردانیدتا دود آن به همه جا برسد.
” اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
طه ما انزلنا علیک القرآن لتشقی”
سپس
تمامی سوره فتح و جن را تلاوت کنید.
📚گنجینه دعا
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#احسن_القصص
#تشرفات (قسمت دوم)
به اولین نفری که قبل از فجر وارد می شد و جز آقا تقی نبود سلام کردم و او نیز مرا مورد دلجویی قرار داد و پرسید اینک سه روز است که شما را در این جا می بینم کاری داری؟ من جریان را گفتم و او نیز علاوه بر خرج توقف یک ماهه ام در مشهد پول سوغات را نیز داد و گفت: پس از یک ماه قرار ما در فلان روز و فلان ساعت آخر بازار سرشوی در میدان سرشوی باشد، تا ترتیب رفتن تو به سوی شهرت را بدهم از او تشکر کردم. یک ماه گذشت. زیارت وداع کردم و سوغات هم خریدم. خورجین خویش را برداشتم در ساعت مقرر در مکان مورد توافق حاضر شدم.
✨💫✨
درست سر ساعت بود که دیدم آقاتقی آمد و گفت: آماده رفتن هستی؟ گفتم: آری. گفت: بسیار خوب بیا! بیا! نزدیکتر رفتم گفت: خودت به همراه بار و خورجین و هر چه داری بر دوشم بنشین تعجب کردم و پرسیدم مگر ممکن است؟ گفت: آری. نشستم به ناگاه دیدم آقا تقی گویی پرواز می کند و من هنگامی متوجه شدم که دیدم شهر و روستا های میان مشهد تا آذرشهر به سرعت از زیر پای ما می گذرد و پس از اندک زمانی خود را در صحن خانه خود در آذرشهر دیدم و دقت کردم دیدم آری خانه من است و دخترم در حال پختن غذا است!
✨💫✨
آقا تقی خواست برگردد دامانش را گرفتم و گفتم: بخدا سوگند تو را رها نمیکنم، در شهر ما به تو اتهام بی نمازی و لامذهبی زده اند و اینک قطعی شد که از دوستان خاص خدایی! از کجا به این مرحله دست یافتی و نمازهایت را کجا می خوانی؟ او گفت: دوست عزیز چرا تفتیش می کنی؟ باز او را سوگند دادم تا اینکه تعهد گرفت که تا زنده ام به کسی نگویی. سپس گفت: سیدیونس! من در پرتو ایمان و خودسازی و تقوا و عشق به اهل بیت علیهم السلام و خدمت به خوبان و در ماندگان به ویژه با ارادت به امام عصر ارواحنا فداه مورد عنایت قرار گرفتم و نمازهای خود را هر کجا باشم با طی الارض در خدمت او و به امامت آن حضرت می خوانم.
📗شیفتگان حضرت مهدی ج ٢ ص١٧۵
🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة
@Manavi_2
3.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا