داروخانه معنوی
_
﴿امـــٰــامرضــــــٰاﷺ..𔘓﴾
□میـــــشِہ⇩⇩⇩
⇦کَـــــربـــــلٰامـــــونُشُمــــٰـابــِـــد؎؟
شُمــــٰـاکِہ هیـــــچوَقـــــت،
↶نگـــــفتےنَہ بِهمـــــون↷
⇇اینبــــٰـارهَـــــمنَگـــــو۔۔۔💔➛
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
#اربعین
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#تبدیل_رابطه ها 🤝 ●قسمت{سی و یکم} ●(آداب غذا) ✍در احکام اول؛ پذیرفتن مهم است. #استاد حاجیه خانم ر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تبدیل رابطه ها ۳۲_1.mp3
48.26M
#تبدیل_رابطه ها 🤝
●قسمت{سی و دوم}
●(رحمان ورحیم)
✍ما به دو اسم در این راه نیاز داریم.
#استاد حاجیه خانم رستمی فر🎤
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
بہ قُـــــول« عَلےأکبَـــــر قلیـــــچ»:⇩⇩⇩
⇦حِیـــــف عُمـــــر؎کِہ بِگـــــذرہ پـــٰــا؎ ِ،
↶عشقــــٰـا؎کـــــوچِہ بــٰـــازٰار؎↷
□_اِ؎ قُربـــــونِ...
⇇﴿ امـــٰــام حُسینےﷺ 𔘓﴾کـــــہ؛
⇇نَہ تِکـــــرٰار شُـــــد....
◇◇نَہ تِکـــــرٰار؎ ✿⇉
#امام_حسین
#اربعین
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
✧دِلــَـــمگـِــــرفتہبـــــود⇩⇩⇩
⇦نـــــٰامترٰا زِمـــــزمہکـَــردمو
.... سَبـــــُک شُـــــدم⇨
↶رٰاســـــتگُفـــــتشـــٰــاعـِــــرکـــِــہ:
◈﴿یـــٰــاحُسیــــﷺـن𔘓⇉﴾،
⇦نــــٰـامِتــُـــوبـُــــردم،
⇦نَہغَـــــمےمـــٰــاندونَہهَـــــمّے
╰─┈➤
◇◇«بـــِــأبےأنـــــتَواُمّے❥●••»◇◇
#امام_حسین_قلبم
#اربعین
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
بخش اوّل - روضه (هوا ز جور مخالف چو قیرگون گردید) - حاج محمّدرضا طاهری.mp3
17.52M
#روضه
(هوا ز جور مخالف چو قیرگون گردید)
🎙 مداح: حاج_محمدرضا_طاهری
🏷 #امام_حسین
#اربعین
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
خطبه ۱۷۰ جنگ بصره 🎇🎇🎇#خطبه۱۷۰🎇🎇🎇🎇🎇🎇 🔹چون به بصره نزديك شد (در آستانه جنگ بصره، گروهي از اعراب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
خطبه ۱۷۰ جنگ بصره 🎇🎇🎇#خطبه۱۷۰🎇🎇🎇🎇🎇🎇 🔹چون به بصره نزديك شد (در آستانه جنگ بصره، گروهي از اعراب
خطبه ۱۷۱
در آغاز نبرد صفين فرمود
🎇🎇🎇#خطبه۱۷۱🎇🎇🎇🎇🎇🎇
🌺نيايش در آستانه جنگ
اي خداي آسمان برافراشته، و فضاي نگاه داشته، كه آن را زمينه پيدايش شب و روز، و جريان گردش ماه و خورشيد، و مسير آمد و شد ستارگان سيار قرار داده اي، و جايگاه گروهي از فرشتگانت ساخته اي كه از عبادت تو خسته نمي گردند. اي پروردگار اين زمين، كه آن را جايگاه سكونت انسانها، و مكان رفت و آمد حشرات و چارپايان، و پديده هاي ديدني و ناديدني غير قابل شمارش قرار داده اي، و اي پروردگار كوههاي بلند و پابرجا، كه آن را براي زمين چونان ميخهاي محكم، و براي مخلوقات تكيه گاهي مطمئن ساخته اي. اگر بر دشمن پيروزمان ساختي، ما را از تجاوز بركنار دار، و بر راه حق استوار فرما، و چنانچه آنها را بر ما پيروز گرداندي شهادت نصيب ما فرموده و از شرك و فساد و فتنه ها، ما را نگهدار!
🌹روش بسيج نيروها در جنگ
كجايند آزادمرداني كه به حمايت مردم خويش برخيزند؟ كجايند غيور مرداني كه به هنگام نزول بلا و مشكلات مبارزه مي كنند؟ هان مردم!! ننگ و عار پشت سر شما، و بهشت در پيش روي شماست.
#نهج_البلاغه
💠باهم نهج البلاغه بخوانیم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
دسترسی آسان به بندهای استغفار هفتادبندی امیرالمومنین (ع) 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 🌺صوت و متن بند هجدهم «داروخا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دسترسی آسان به بندهای استغفار هفتادبندی امیرالمومنین (ع)
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
🌺صوت و متن بند نوزدهم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
□دیـــــریـــٰــا زود؛
⇇ وَلّےمےرسـَــــدأز رٰاه آخـَــــر۔۔۔
یِک ¹نَفـــــر عِیـــــنِ،
↶«عـَــــلّےﷺ𔘓⇉»
◇◇مےرِســـــدأز رٰاه آخَـــــر↷
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
#امام_زمان
#باباعلی
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
_بـــــٰایـــَــد﴿ عـَــــلّےﷺ𑁍﴾ ⇩⇩⇩
⇦بـــَــرٰا؎ ظُهـــــورت دُعـــٰــا کُنـــــد۔۔۔
حَـــــرفِ پـــــدر ،⇇ بہ رو؎ ِپِســـــر
╰─┈➤
◇◇ «مےکـُـنــــد أثـــــر✿⇉» .
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
#امام_زمان
#حضرت_علی
#اربعین
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#رمان " #رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی قسمت_هشتم✍ بخش اول 🌼🌸حمیرا حالش خوب نیست بیشتر روز رو خو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
#رمان " #رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی قسمت_هشتم✍ بخش اول 🌼🌸حمیرا حالش خوب نیست بیشتر روز رو خو
#رمان "
#رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی
قسمت_هشتم✍ بخش دوم
🌼🌸کار من تا ظهر طول کشید و کسی به سراغم نیومد و من راحت توی اتاق قشنگم کیف کردم …. هرگز تو خواب هم چنین اتاقی رو تصور نمی کردم …… ظهر بود من رفتم و وضو گرفتم و اومدم به نماز ایستادم وقتی جانماز رو جمع می کردم یکی در زد گفتم بفرمایید تورج بود منو که دید پرسید واقعا ؟تو نماز می خونی ؟ گفتم مگه تو نمی خونی ؟ گفت نه شکوه خانم همیشه شاکیه ولی نه اصلا بلد نیستم …..
🌸🌼گفتم اگر می خوای باهات ریاضی کار کنم نماز هم یاد بگیر ….. گفت بیا نهار حاضره من اومدم دنبال تو ….بریم ؟ تو رو خدا تو دیگه به من نگو درس بخون نماز بخون بیا بریم نهار ……. گفتم شما برو من الان میام ……یک دور چرخید دور خودش و یک بشکن زد و گفت : پس شما میره اونوقت تو زود بیا ….. و رفت…. احساس می کردم آروم و قرار نداره جایی بند نمیشه همش وول می خورده اصلا مطابق سنش رفتار نمی کرد …
🌼🌸سرمو شونه کردم و دستی به لباسم کشیدم دیگه چیزی نداشتم که از اونی که تنم بود بهتر باشه … و رفتم برای نهار در حالیکه خیلی خجالت می کشیدم … تورج تو حال منتظرم بود دستشو دراز کرد تا دستمو بگیره…. من به روی خودم نیوردم و پرسیدم کجا باید بریم گفت تو آشپز خونه گفتم واقعا ؟ ….ولی وقتی به اونجا رفتم فهمیدم برای چی؛؛ اونجا خودش یک قصر بود …
🌸🌼علیرضا خان بالای میز نشسته بود و عمه کنارش …. سلام کردم و روبروی عمه نشستم علیرضا خان جواب منو دادو گفت شروع کنین ……
خوب زندگی من این طوری نبود و عادت نداشتم خیلی راحت نبود ولی سعی خودمو می کردم کسی نفهمه…. عمه گفت: رویا اینجا خونه ی داداشت نیست که ناز کنی و کسی کاری به کارت نداشته باشه…. باید بخوری حرفم نمی زنی؛؛ تا من نگم بلند نمیشی …..
🌼🌸تورج دستشو به شوخی زد رو میز و گفت به این میگن استبداد شکوه خانمی… حالا رویا خانم کجاشو دیدی ولی تو رو خدا اگر خواستی فرار کنی منم با خودت ببر….. عمه بشقاب منو برداشت و از همه چیز برام کشید و داد دستم … چند لقمه ی اول رو با خجالت خوردم ولی چون خوشمزه بود ته بشقابمو پاک کردم ……تورج گفت:
🌸🌼 بکشم برات؟ گفتم نه سیر شدم و اونم زد زیر خنده و گفت گشنه بودی؟ یا از شکوه خانم ترسیدی؟ ببینین همشو خورد… پس چرا لاغری ؟ عمه اخماشو کشید تو همه و گفت : تورج؟ از حد خودت تجاوز نکن ….. بهت چی گفتم ؟ صبر کن برای شوخی و خنده وقت هست الان ممکنه ناراحت بشه تو رو که نمیشناسه ……..
🌸🌼علیرضا خان به من گفت : رویا جان این پسر من همه چیز این زندگی رو به شوخی گرفته تو اصلا اونو جدی نگیر کار خودتو بکن بعد با دستمال سیبل هاشو پاک کرد و گفت دستت درد نکنه شکوه جان و رفت به اتاقش ……. عمه به من گفت نخواب با هم بریم مدرسه تو نشونم بده تا اگر خوبه که هیچی….. الان خیلی از سال نمونده همون جا بری بهتره …. اگر نه یک فکری بکنم .. گفتم: نه عمه لازم نیست زحمت بکشین مدرسه ی ارم میرم خیلی خوبه.. بابا برای اینکه کنکور قبول بشم منو گذاشته اونجا خوبه نگران نباشین …..
🌸🌼گفت: باشه من باید ببینم …. برو حاضر شو ….تورج گفت مامان منم بیام ببینم مدرسه اش خوبه یا نه ؟… .عمه قاطع گفت : نه خیر برو سر کارت مگه درس نداری ؟…. .تورج رو به من گفت : می دونی من در روز چند بار این جمله رو میشنوم …..( بعد صداشو نازک کرد)مگه درس نداری ؟
ساعتی بعد منو عمه با ماشین رفتیم تا نزدیکی مدرسه اونو نگاه کرد و گفت خوبه … من نفهمیدم عمه از دیوار مدرسه چی رو فهمید که گفت خوبه ….. بعد تو ماشین با صدای بلند که راننده بشنوه گفت خسته نمی شی من کمی خرید دارم…
ادامه_دارد
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2